توهین دختر هاشمی به رهبر انقلاب

 

 

توهین جایزه هاشمی به رهبر انقلاب

فایزه هاشمی گفته: آقای خامنه ای باید از قدرت کناره گیری کند .

 

پ.ن : روزگاری در ایران نرخ‌ها به قدری ثبات داشت که اقلام با قیمت‌هاشان نامگذاری می‌شد.

مثل کاغذ ده شاهی یا کلوچه پنج زاری .

آدمهای بی‌ارزش هم با نرخ معروف خودشان شناخته می‌شدند ، «دوزاری». هرکس جایگاهی نزد مردم نداشت دوزاری خطاب می شد .

حالا زمان ما نرخ هایمان ثبات ندارد اما نرخ آدم هایمان عجیب ثابت است.

دوزاری های شهر ما نرخ خود را خوب می دانند پس سعی می کنند با حرف زدن از بزرگتر ها قیمت خودشان را بالا ببرند . لبخندی تحویلشان دهید و بگذارید راحت باشند ?

 

متین 

   سه شنبه 24 دی 1398نظر دهید »

بی اعتنایی امیرالمؤمنین علیه السلام به دنیا 

 

وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَةَ الضَّابِيِ] حَمْزَةَ الضَّبَائِيِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِيَةَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِي مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْيَتِهِ، يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ وَ [هُوَ] يَقُولُ: يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا، إِلَيْكِ عَنِّي؛ أَ بِي تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَيَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِينُكِ؛ هَيْهَاتَ، غُرِّي غَيْرِي؛ لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ؛ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا؛ فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ.

 

دنيا شناسى (امام و ترك دنياى حرام) (اخلاقى):

 

(ضرار بن ضمره ضبايى از ياران امام به شام رفت بر معاويه وارد شد. معاويه از او خواست از حالات امام بگويد، گفت على عليه السّلام را در حالى ديدم كه شب، پرده هاى خود را افكنده بود، و او در محراب ايستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مار گزيده به خود مى پيچيد، و محزون مى گريست و مى گفت):

اى دنيا اى دنياى حرام از من دور شو، آيا براى من خودنمايى مى كنى يا شيفته من شده اى تا روزى در دل من جاى گيرى؟ هرگز مبادا، غير مرا بفريب، كه مرا در تو هيچ نيازى نيست، تو را سه طلاقه كرده ام، تا باز گشتى نباشد، دوران زندگانى تو كوتاه، ارزش تو اندك، و آرزوى تو پست است. آه از توشه اندك، و درازى راه، و دورى منزل، و عظمت روز قيامت.

 

 

نهج البلاغه حکمت ۷۷ ، ترجمه دشتی 

   یکشنبه 22 دی 1398نظر دهید »

دمت گرم خدا 

 

سردار حاجی زاده و سردار سلیمانی

 

هر دو از یک جنس.

هر دو از یک ایل.

به قطع اگر امروز حاج قاسم زنده بود و این خطا رخ می داد همین کاری را می کرد که حاجی زاده کرد تا تلنگری بزند بر ما.

بر ما که خدا را یادمان رفت.

به راستی چرا هیچ کدام ما نگفت: عین الاسد را خدا زد.سیلی محکم را خدا خواباند بیخ گوش آمریکا؟!

می دانید چرا ؟

چون حرف امام یادمان رفت.

همو که گفت: آهای رزمنده،آهای بسیجی،آهای سپاهی و ارتشی و که و که مغرور نشوی ها خرمشهر را نه تو که خدا آزاد کرد.

خدا گوشمالی مان داد تا مرتب نگوییم: سپاه و سپاه و سپاه. گوشمالی مان داد تا در سیلی بعدی برای انتقام سردار بلند بگوییم : دمت گرم خدا.

دست مریزاد.

 

 

معصومه رمضانی

   شنبه 21 دی 1398نظر دهید »

در وبلاگ هایتان هم غیبت نکنید 

 

خواندن وبلاگ هم مثل خواندن نامه و روزنامه است . مثل شنیدن هر چیزی است . خواندن ( غیبت ) در نامه هم حکم شنیدن را دارد . یعنی ملاک استماع غیبت نیز در اینان وجود دارد … دوربین هم اینگونه است .

 

فرض کنید اگر خطایی را از کسی دید و با دوربین آن را ثبت کرد و جایی نشان همان غیبت است .

محیط را باید محیط اخلاقی کرد ، اگر ما بخواهیم جامعه را اصلاح کنیم این اصلاح فقط به این نیست که انسان غیبت نکند، راه های دیگری نیز وجود دارد . بلکه تهمت و افترا و .. هم نیز می باشد .

 

دانلود صوت رهبر انقلاب 

   جمعه 20 دی 13981 نظر »

دعای رهبر برای شهادت

خدایا ما را به آنها ملحق و شهادت  در راهت را روزی ما گردان ، ای مولای من .

 

   دوشنبه 16 دی 1398نظر دهید »

 دست و پا زدن در تناقضات

 

کریسمس

 

این که مسیحی باشی و درخت کاج را قطع کنی ، در گوشه اتاق بگذاری و تزیینش کنی به خودی خود هیچ عیبی ندارد .

چون تویی و دینت بدون هیچ ادعایی . اما مسلمانی باشی با هزاران عیب جویی از دینت ، هزاران شبهه در احکامت و هزاران دلیل بی دلیلی در توجیه اعمال متناقضت .

ایرادهایی بدتر از قوم بنی اسراییل ، دلسوزی هایی برای جامعه در حد حرف ، آن وقت عکست را در کنار درخت تزیین شده کریسمس منتشر کنی ، نه تنها خنده ندارد که باعث خجالت است .

 

تمام سهم ایرانی مسلمان از آسیب به طبیعت ، گره زدن سبزه در روز ۱۳ بدر است ، اگر بریدن درخت در فرهنگ و دین ما بود چه ها می گفتید ..؟؟

 

خدا قوت پیشگامان عرصه تناقض

 

✍متین

   پنجشنبه 12 دی 1398نظر دهید »

استاد وارد کلاس شد و بدون مقدمه گفت: یه برگه روی میز بذارید تا دو تا سوال بگم.

هی نق و نوق کردیم که استاد نگفته بودین ، نخوندیم, بذارید واسه جلسه ی بعد .

ولی استاد قبول نکرد و ما آماده امتحان شدیم .

انصافا همون که گفته بود. دو تا سوال بیشتر نداد .

سوال اول یه جای خالیه به ظاهر ساده بود که البته اکثرا بلدش نبودیم و سوال دوم تشریحی .

 

سوال دومو حل کردم .

ولی هر چی فکر کردیم سوال اول یادمون نیومد .

بچه ها شروع کردن به راهنمایی گرفتن .

 

استاد هم که دید همه توو سوال اول گیر کردن گفت : این سوال مربوط به تمام افراد بشره ، مسلمان ، غیر مسلمان، ایرانی ، خارجی ، قدیم, جدید نداره همه این میل درونشون وجود داره.

 

سوال هم این بود ” یکی از اساسی ترین انگیزه های روانی انسان در طول تاریخ ، میل به …………… است “

 

منم هی فکر کردم ?

خدایا چیه ؟ غذاست ، آبه ، لباسه … یه دفعه یه چیزی توی ذهنم جرقه زد و گفتم خود خودشه . ?

نوشتم .

استاد برگه ها رو جمع کرد و یه نگاه به برگه ی اول انداخت .

تعحب کرد.برگه ی دوم هم . جواب ها رو که دید تصمیم گرفت شیطنت کنه و بلند بخونه.

 

فقط قبلش گفت: یالا جواب سوال رو از صفحه ۲۰ پیدا کنید. با شوق صفحه ۲۰ کتابو باز کردم و جواب سوال رو خوندم .

یخ کردم .?

ای خداااا این چی بود که من نوشتم .?

استاد شروع کرد به خوندن جوابها .

استاد می خوند و بچه ها می خندیدن به جوابهای صد من یه غازشون .

اما من فقط دعا می کردم که یه زلزله در دم بیاد و استاد نتونه جواب منو بخونه .

یا این که استاد در جا یه سکته ی ناقص بزنه .

 

از جواب بچه ها خندم نمی گرفت .

 

فقط آب دهنمو قورت می دادم .

یعنی وقتی جواب منو بخونه چی میشه ؟؟

توی همین افکار بودم که استاد بلند و با خنده گفت: آخ آخ فلانی رو ! چی نوشته !

 

خودم و جمع کردم توی صندلی و سرم رو بین دستام قایم کردم.

نوشته … میل به جنس مخالف …?

 

بچه ها ده دقیقه فقط می خندیدند ?

 

بالاخره استاد بعد از کلی خنده سرشو بالا گرفت و به من گفت : میخوای شما یه تبصره به کتاب بزن.

 

منم خجالت زده به صفحه کتاب نگاه کردم و متن سوال رو دوباره خوندم.

 

یکی از اساسی ترین انگیزه های روانی انسان در طول تاریخ ، میل به خداجویی است .”

 

✍متین

   یکشنبه 8 دی 1398نظر دهید »

پاسخ جنّ بزرگ، به سؤالات سلیمان

 

حضرت سلیمان علیه السلام از پیامبرانی بود که خداوند او را بر جنّ و انس و… مسلّط نموده بود. روزی چند نفر از اصحاب خود را همراه یکی از جنّهای بزرگ و گردنکش فرستاد، تا چند ساعتی به میان مردم بروند و گردش کنند و سپس بازگردند و به اصحاب فرمود: در این سیر و سیاحت هر چه را از آن جنّ شنیدید به خاطر بسپارید و وقتی نزد من آمدید برای من بیان کنید. آنها همراه آن جنّ سرکش حرکت کردند تا به بازار رسیدند و امور زیر را از آن جنّ دیدند:

۱. دیدند آن جنّ به آسمان نگاه کرد و سپس به مردم نگریست و سرش را تکان داد.

۲. از آن جا عبور نمودند تا به خانه‎ای رسیدند، شخصی از دنیا رفته و بستگان او گریه می‎کنند. آن جنّ وقتی که آن منظره را دید خندید.

۳. از آن جا عبور نمودند و افرادی را دیدند که سیر را با پیمانه می‎فروشند، ولی فلفل را با وزن (و سنجش دقیق ترازو) می‎فروشند. آن جنّ با دیدن آن منظره خندید.

۴. از آن جا عبور نمودند و به گروهی رسیدند. دیدند آنها ذکر خدا می‎گویند و به یاد خدا به سر می‎برند، ولی گروه دیگری در کنار آنها هستند و به امور بیهوده و باطل سرگرم می‎باشند. آن جنّ سرش را تکان داد و لبخند زد.

 

یاران سلیمان علیه السلام ، از این سیر و عبور بازگشتند و جریان را (در چهار مورد فوق به سلیمان ـ علیه السلام ـ گزارش دادند. سلیمان علیه السلام آن جنّ را احضار کرد و از او از چهار موضوع مذکور پرسید:

 

۱. وقتی که به بازار رسیدی، چرا سرت را به آسمان بلند نمودی. و سپس به زمین و مردم نگاه کردی و سرت را تکان دادی؟

جنّ گفت: فرشتگان را بالای سر مردم دیدم که اعمال آنها را با شتاب می‎نوشتند. تعجّب کردم که آنها این گونه با شتاب می‎نویسند ولی انسانها آن گونه با شتاب سرگرم (امور مادی خود) هستند.

 

۲. وقتی که به خانه‎ای وارد شدی، شخصی مرده بود و حاضران گریه می‎کردند، چرا خندیدی؟

جنّ گفت: خنده‎ام از این رو بود که آن شخص مرده، به بهشت رفت، ولی حاضران (به جای خوشحالی) گریه می‎کردند.

 

۳. چرا وقتی که دیدی سیر را با پیمانه، و فلفل را با وزن می‎فروشند خندیدی؟

جنّ گفت: ازاین رو که دیدم سیر را با آن همه ارزش، که کیمیای درمان است با پیمانه می‎فروشند، ولی فلفل را که مایه بیماری است با وزن دقیق به فروش می‎رسانند! از این رو از روی تعجّب خندیدم.

 

۴. چرا در مورد آن دو گروه که یکی در یاد خدا و دیگری سرگرم لهو و امور بیهوده بودند، سر تکان دادی و خندیدی؟

جنّ گفت: زیرا تعجب کردم که دو گروه، هر دو انسانند، ولی گروه اول بیدار در یاد خدایند، اما گروه دوم غافل و سرگرم در بیهودگی هستند.

 

اقتباس از بحار، ج ۱۴، ص ۷۹.

   سه شنبه 3 دی 1398نظر دهید »

شعر زمستان مهدی اخوان ثالث

زمستان

 

 

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

 

و گر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛

که سرما سخت سوزان است

 

نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون،ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

 

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سردست

آی!

دمت گرم و سرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!

 

منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم

منم من، سنگ تیپا خورده رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

 

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست،

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

 

من امشب آمدستم وام بگزارم

حسابت را کنار جام بگذارم

 

چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

 

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است

 

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

 

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان،

دست‌ها پنهان، نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین،

درختان اسکلت‌های بلور آجین، زمین دلمرده،

سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه،

زمستان است


موضوعات: خواندنی ها, اشعار
   یکشنبه 1 دی 13981 نظر »

باطن برزخی ما به چه صورتی است؟!

 

استاد علامه حسن زاده آملی: اگر آدمى می خورد و می خوابد و شهوت به كار می برد “بهيمه” است.

 

و اگر علاوه بر اين سه امر، ضرر و آسيب و آزار به خلق خدا دارد “سبع” است.

 

و اگر می خورد و می خوابد و شهوت به كار می برد و حيله و مكرو تزوير و خلاف و دروغ و از اين گونه امور با بندگان خدا دارد “شيطان” است.

 

و اگر می ‏خورد و می خوابد و شهوت به كار می ‏برد ولى صفات سبعى و شيطانى ندارد يعنى مردم و خلق خدا از او آسوده ‏اند “ملك” است.

 

و اگر علاوه بر مقام ملكى بسوى معارف و ادراك حقايق عوالم وجود و سير در آنها و سير الى اللّه و في اللّه گرايش دارد “انسان” است.

 

ممدالهمم در شرح فصوص الحکم علامه حسن زاده املی

   چهارشنبه 27 آذر 13981 نظر »

1 ... 4 5 6 ...7 ... 9 ...11 ...12 13 14 ... 138

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 306
  • دیروز: 1017
  • 7 روز قبل: 4504
  • 1 ماه قبل: 25548
  • کل بازدیدها: 842463
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 21
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 25
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1