« حکم قمار در بازی های کامپیوترینحوه شهادت امام حسن علیه السلام »

پیراهن های بی یوسف

 


کوله ات را که برایم پس آوردند پیراهنت چنان بی رمق درونش افتاده بود ، گویی او زخم خورده ،گویی این همه خون از کالبد او بیرون جهیده بود که اینگونه سرد و خاموش…..


هنوز بوی خونت تازه بود و بر جانم، بر جان در حال سقوطم تازیانه می زد تا هوشم را بگیرد .


به هوش که آمدم در خانه بودم.

خانه ی تو.

خانه ی بی تو.

و فقط پیراهن هایت برایم مانده بود .یکی آویزان روی جالباسی یکی زخمی درون کوله ات.


یکی بوی خوش تنت را داشت و دیگری بوی تند خون پاکت .


اما این دو پیراهن نور چشم نمی آورند، سوی چشم را با خود می برند.


خوشا به حال یعقوب.
آری خوشا به حال یعقوب. قصه پیراهن یوسف او، با قصه پیراهن های تو فرق ها دارد.
پیراهن بی یوسف یعنی اشک مدام یعنی سفیدی چشمان من .

 

 

نوشته شده به قلم م. رمضانی

   دوشنبه 17 آبان 1395
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(4)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
5 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.8 stars
(4.8)
نظر از: رحیمی [عضو] 
5 stars

میلاد حسنی شاعر جوان آیینی کشورمان سروده ای را به محضر نورانی امام زمان (عج) تقدیم کرده که در ادامه با هم می خوانیم.

در تنور غمش قرارم سوخت
نه قرارم، که روزگارم سوخت

زل زدم بس به جاده‌ی خورشید
عاقبت چشم انتظارم سوخت

هجر آتش به دفترم انداخت
قلم و طبعِ تازه کارم سوخت

جاده‌ی عاشقی شرر بار است
اول راه کوله بارم سوخت

من و امید هم ‌قطار شدیم
در تب خوف، هم ‌قطارم سوخت

روز وصلت نمی ‌رسد از راه؟
ساعت ثانیه شمارم سوخت

فصل بی آبی است ای باران
در بیابان گلِ بهارم سوخت

صحبت از آب شد کباب شدم
جگرم سوخت چشم تارم سوخت

آه از آن دم که مادری می‌گفت
از عطش طفل شیرخوارم سوخت

یادگار از تو داشتم مادر
وسط شعله یادگارم سوخت

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
یا علی علیه السلام

1395/10/10 @ 19:59
نظر از: طوبی [عضو] 
طوبی

همواره پیروز و سرافراز باشید.
التماس دعا.

1395/09/22 @ 12:46
نظر از: [عضو]

با سلام و احترام
ضمن تشکر دلنوشته حاضر در وبلاگ طلبه نوشت منتشر شد
موفق باشید.

1395/08/22 @ 00:36
نظر از: ترنم گل [عضو] 

با سلام دوست عزیز متن که دروبلاگ تان گذاشتید عالی بود عالی

1395/08/19 @ 13:33
نظر از: یااباعبدالله الحسین (ع) [عضو] 
5 stars

این روزها بازار رفتن به کربلا داغ است. مسافران اربعین کوله‌های‌شان را بسته‌اند تا از شهر پدری‌شان نجف به کربلای حسین علیه السلام پیاده بروند.
این روزها پاها آماده می‌شوند تاول بزنند.
چشم‌ها مهیا می‌شوند بارانی شوند.
سینه‌ها به شور می‌آیند تا بی‌تاب شوند..
و حنجره‌ها هم‌نفس با خستگان کاروان، می‌خواهند سلامی عاشقانه به “اربعین” بدهند.
السلام علیک یا ابا عبدالله

1395/08/18 @ 19:20
نظر از: دهسنگی [عضو] 
5 stars

با سلام خدمت شما دوست عریز !
مطلبتون مثل همیشه فوق العاده بود
منتظر نوشته های بعدیتون میمونم
لطفا به وبلاگ ماهم سر بزنید
منتظر حضور گرمتون هستیم
یاحق

1395/08/18 @ 19:08
نظر از: خادم المهدی [عضو] 

قشنگ بود

1395/08/18 @ 16:38
نظر از: the best mind [عضو] 
5 stars

سلام دوست عزیز
دلنوشته زیبایی بود
منتظر حضور گرم شما در وبلاگ حریم آسمانی هستم
پیروز باشید و سربلند

1395/08/18 @ 14:06
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 
4 stars

با سلام و احترام
ضمن تشکر و تسلیت ایام
مطلب شما در منتخب ها درج گردید.
از اینکه با درج دلنوشته های طلاب در حمایت از قلم آنها اهتمام دارید متشکریم.
موفق باشید
————
http://farakhan.kowsarblog.ir/arbaeen1

1395/08/17 @ 22:22


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 1782
  • دیروز: 1562
  • 7 روز قبل: 6916
  • 1 ماه قبل: 41439
  • کل بازدیدها: 877922
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 23
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 17
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1