« ظهور امام زمان علیه السلام را جدی بگیریمپیام رهبر انقلاب در تجلیل از فداکاری آتش نشانان مؤمن و شجاع »

 هميشه، هر روز عمل خير انجام بدهيد، مخصوصاً دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها، اين دوشنبه و پنج‌شنبه اعمال را به پيشگاه ولي عصر عرضه مي‌دارند

 

 

اسرار قرآن کريم اين است که جامعه را جامعه فرشتگي کند، از حد متعارف بالا بياورد. وقتي قصص انبيا را نقل ميکند، هم براي تبشير است، هم براي إنذار، ولي وقتي قصص فرشته ها را نقل ميکند، فقط صبغه تبشير دارد؛ چون در آن‌جا عصياني نيست، عذابي نيست و طرزي قصه هاي قرآني را براي ما ارائه ميکند که انسانهاي صالح را در کنار فرشته ذکر ميکند، اين يک تقارن لفظي محض نيست، اين يک همساني دو تا کلمه نيست، اين يک مجاورت ايماني است؛ گوشهاي از اسرار اين مجاورت را وجود مبارک امام سجاد و ساير ائمه(عَلَيْهِمُ السَّلام) بيان کردند. ما يک مقارنت لفظي بين انسانها و فرشتهها گاهي ميبينيم که در برخي از موارد هم يک قِراني بين برخي از افراد و دام ميبينيم، ما خيال ميکنيم اينکه با «واو» عطف شده است، هيچ ارتباطي بين «معطوف و معطوف‌عليه» نيست! اما آن‌که قرآن ناطق است؛ يعني امام معصوم، از اين مقارنتها و عطفها پرده بر‌ميدارد.

 

وجود مبارک امام سجاد(سَلامُ الله عَلَيْه) فرمود؛ در فضل علم و معرفت توحيدي همين بس که خداي سبحان، علما را با فرشته يک‌جا ذکر مي کند. در اوايل سوره مبارکه «آل‌عمران» چنين اين آمده: (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْط ، سوره آل عمران آیه ۱۸ ) استدلال امام سجاد(سَلامُ الله عَلَيْه) اين است که ذات أقدس الهي، نام مبارک خود را در آن قلّه مطرح کرد، بعد علما و فرشتگان را در کنار هم ذکر کرد. فرمود عالمان دين و فرشته ها شهادت به توحيد ميدهند،اين قران يک اصل کلي و يک کلمه کليدي است براي بهره برداري از قرآن.


 در بخشهاي ديگري هم قرآن کريم ميفرمايد به اينکه خداي سبحان پيامبر خود را فرستاد، تأييد ميکند؛ اما جبرئيل ملائکه و (صالِحُ الْمُؤْمِنين‏ ؛ سوره تحریم ، آیه ۴ ) مؤيد پيغمبر هستند، تأييد ميکنند، تسديد ميکنند، حمايت ميکنند. اينکه فرمود: (صالِحُ الْمُؤْمِنين‏) يعني مؤمنان صالح و ملائکه، پيغمبر(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه‏ آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) را تأييد ميکنند؛ اين يک مقارنتي است بين افراد صالح و فرشته ها؛ خواه با مسئله جبهه؛ خواه با مسئله حوزه؛ خواه با مسئله دانشگاه؛ خواه با مسئله توليد؛ خواه با مسئله اشتغال، هر کس کاري بکند که نظام اسلامي را تأييد کند، اين شخص جزء مؤمنان صالح است، همسايگي با فرشتهها مخصوص به علماي توحيد نيست.

 

اگر در سوره «آل‌عمران» علماي توحيدي را با ملائکه طبق بيان امام سجاد(سَلامُ الله عَلَيْه) يک‌جا ذکر ميکند، اين کار مخصوص علما و دانشمندان حوزه و دانشگاه نيست، در سطح جامعه هر کسي که اهل صلاح و فلاح بود، هر کاري که داشت با امنيت و امانت انجام داد، اين در رديف فرشته ها قرار ميگيرد. فرمود پيغمبر را ملائکه و مؤمنان صالح ياري ميکنند؛ البته مستحضر هستيد که ائمه(عَلَيْهِمُ السَّلام) قرآن ناطق هستند، معادل قرآن هستند و طبق بيان لطيف مرحوم کاشف الغطاي بزرگ قرآن از امام بالاتر نيست، اينها همتاي هم هستند، اگر قرآن بالاتر از امام معصوم باشد، بخشي از معارف توحيدي و حقايق در قرآن باشد که امام ـ مَعَاذَالله ـ به او دسترسي نداشته باشد؛ اين ميشود إفتراق، اين طليعه إفتراق است در حالي که حديث معتبر و مسلسل و متواتر «لَنْ يَفْتَرِقَا» جلوي اين را ميگيرد؛ البته امام که قرآن ناطق است، بدنش را فداي قرآن ميکند؛ اما حقيقت امام، روح مطهر امام، همتاي قرآن است، اين يک اصل اول.


اصل ديگر اين است که بخشي از آيات قرآن کريم، منحصراً برای اهل بيت است، برای خاندان عصمت و طهارت است؛ مثل آيه تطهير، آيه غدير، آيه مباهله، اين گونه از آيات؛ اما بخش سوم مربوط به آياتي است که مصداق کاملش ائمه هستند، اگر گفته شد که ( قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون‏ ؛ سوره مومنون ، آیه ۱ ) بر اهل بيت تطبيق شد؛ يعني مصداق کامل اين آيه، آنها هستند، وگرنه پيروان آنها، شيعيان آنها، شاگردان اينها، هر کدام که به نوبه خود به اين آيه عمل کنند، اهل فلاح هستند.

 

 در جريان (صالِحُ الْمُؤْمِنين)‏ بر وجود مبارک حضرت امير تطبيق شده است؛ اما اين مثل جريان غدير نيست، اين مثل جريان مباهله نيست، اين مثل جريان آيه تطهير نيست، اين مثل جريان آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْت‏»سوره مائده آیه ۳. نيست که منحصراً براي آن حضرت باشد. مؤمنان صالح ميتوانند يار و ياور پيغمبر باشند، اين کم مقامي نيست! آنگاه همانند پيغمبر قدم برميدارند. در قرآن کريم فرمود: اينها قدم صدق دارند؛ يعني نزد خدا جايگاه ثابتي دارند، شاگردان اينها يعني شاگردان ائمه، آنها هم قدم صدق دارند. اين مقام را خداي سبحان در قرآن وقف کسي نکرده است، اگر در اين جمله که فرمود مؤمنان صالح، مثل ملائکه، يار و ياور پيغمبر هستند، حتماً در معاد، مسئله «شفاعت» هم بهره اينها خواهد شد.

 

مطلب ديگر آن است که راهش چيست؟ اين قله را چه کسي ميتواند فتح کند؟ يک بيان نوراني از وجود مبارک پيغمبر(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه‏ آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) رسيد، اين به عنوان تمثيل است نه به عنوان تعيين. آن بيان را وجود مبارک حضرت امير(سَلامُ الله عَلَيْه) در نهج البلاغه نقل کرد، آن بيان اين است که وجود مبارک پيغمبر فرمود، خداي سبحان، يک چشمه شفاف و زلال و آب صافي را در دمِ منزل همه شما قرار داد که شبانه روز، پنج بار در آن چشمه شنا کنيد و خود را نظيف کنيد و تطهير کنيد و آن نماز پنجگانه است؛ اين بيان نوراني را حضرت امير(سَلامُ الله عَلَيْه) در نهج البلاغه از وجود مبارک پيغمبر(عَلَيْهِما السَّلام) نقل کرده است،آيا اين تمثيل است يا تعيين؟ يعني در بين عبادات فقط نماز اين خصوصيت را دارد، روزه و حج و زکات و امثال آن، اين خصيصه را ندارند يا نماز يک چشمه جوشانتري است، چون عمود دين است، ساير عبادات هم چشمه هستند، تطهير هستند. همه اين آيات، دستورات ديني، زير مجموعه (يُطَهِّرَكُم‏) است، در مسئله وضو و امثال وضو، ذات أقدس الهي دستور داد خدا مي‌خواهد بشر را پاک کند، نه اينکه با يک مختصر وضو، اين تمام بدن پاک بشود، گاهي به جاي وضو انسان تيمم مي‌کند، صورت را خاک‌مالي مي‌کند، اين‌طور نيست که منظور طهارت ظاهري باشد.

 


ما را از آن غرور و خودخواهي که غدّه علاج‌ناپذير است، درمان مي‌کند. فرمود اين تيمّم هم «أَحَدُ الطَّهُورَيْن»است، اين خاک هم «أَحَدُ الطَّهُورَيْن» است، اين روايت «التُّراب أَحَدُ الطَّهُورَيْن» هم که در دستورات فقهي ماست. اگر کسي وضو گرفتن براي او مشکل باشد، تيمم مي‌کند، خاک هم انسان را پاک مي‌کند، معلوم مي‌شود به اينکه آنچه را که ما بايد از آن پرهيز کنيم، فرمود: ( وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر ؛ سوره مدثر ، آیه ۵)  از پليدي بپرهيز! اين هجرت تا آخر قيامت هست، ممکن است در يک عصر ما جهاد نداشته باشيم، جهاد بيروني نداشته باشيم؛ اما جهاد دروني تا قيامت هست، هجرت هم تا قيامت هست، فرمود از هر پليدي مهاجرت کن! ما انسان‌ها دلمان مي‌خواهد پاک باشيم و در وسوسه‌ها پيروز باشيم، اين اوايل ممکن است، يک مقداري سخت باشد، بعد يک مقدار که جلو رفتيم به آساني از گزند وسوسه حفظ مي‌شويم، قصص انبيا را که خدا نقل مي‌کند، به ما راهکار نشان مي‌دهد که اين راه رفتني است؛ منتها آنها جلوتر، شما دنبال.

 

گاهي انسان به جايي مي‌رسد که کار براي او آسان مي‌شود، گاهي از اين فراتر قدم بر‌مي‌دارد به آساني کار از او صادر مي‌شود، خيلي فرق است؛ بين دعاي کليم حق و دعاي حبيب حق(عَلَيْهِما السَّلام)، درباره موسيٰ خداي سبحان ديد دعاي کليم حق اين است که (رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏) تا به آن‌جا مي‌رسد که (وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏ ؛ سوره طه ۲۵ ، ۲۶ ) يعني کار مرا براي من آسان کن! اين خواسته کليم حق است. در قبال خواسته‌هاي ديگر ذات أقدس الهي فرمود: (قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسی سوره طه آیه ۳۶)به همه خواسته‌هايت رسيدي، ما اجابت کرديم، اين براي کليم حق؛ اما درباره حبيب حق، فرمود به اينکه (وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْری ، اعلی آیه ۸) ما آن قدر عظمت به تو داديم که کارها از تو به آساني صادر مي‌شود، نه کار را براي تو آسان کرديم، خيلي فرق است به اينکه بگوييم؛ «يسر امر الزيد للزيد» يا «يسر الزيد للامور»، فرمود ما تو را مصدر امور قرار داديم که به آساني کار از تو صادر مي‌شود، آن مقام کجا، اين مقام کجا؟! ولي به هر حال راه باز است.

 

ما مي‌خواهيم خيرات به آساني، اگر حوزوي هستيم به آساني به مقام اجتهاد برسيم، اگر دانشگاهي هستيم به آساني به مقام استادي برسيم، اين راه شدني است، شوق ايجاد مي‌کند، استعداد عطا مي‌کند، موانع را بر طرف مي‌کند، طولي نمي‌کشد که اين در حوزه مي‌شود مجتهد، آن در دانشگاه مي‌شود استاد، هر کسي در هر سمت و سويي هم که باشد، اين راه براي او باز است. فرمود: ﴿وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏﴾؛ براي کليم حق است و (وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْری) براي حبيب حق، هر دو راه باز است.

 

 اگر يک مقدار ما راه را برويم، کم‌کم براي ما آسان مي‌شود، باور کنيم که گناه بدبو است، اگر يک مقدار انسان جلو برود، شامه‌اش را باز مي‌شود، بوي بد گناه را استشمام مي‌کند، حضرت فرمود به اينکه «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحْكُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوب‏»  فرمود؛ با استغفار خود را معطر کنيد، گناه بدبو است. يک وقت مي‌بينيد گناه از سنخ اختلاس در‌مي‌آيد، گناهان ديگري درمي‌آيد، نه تنها آبروي خود آدم مي‌رود، آبروي بچه‌هاي آدم مي‌رود، آبروي نوه انسان در دبستان‌ها و اينها مي‌رود. 

 

وقتي خداي سبحان مي‌خواهد آبروي مؤمن حفظ را بکند، چرا ما با دست خودمان آبروي خودمان را حفظ نکنيم!؟ به ما فرمود کاري نکنيد که اين حيثيت شما از بين برود. اين آبروي مؤمن حق او نيست، حق خداست، هيچ کس حق ندارد آبروي خود را از بين ببرد، آبروي ما مثل خون ما نيست، اگر کسي را ـ خداي ناکرده ـ کُشتند، اولياي دم مي‌توانند رضايت بدهند از قاتل صرف نظر کنند: ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطانا ؛ اسرا ، آیه ۳۳.  اما اگر ـ خداي ناکرده ـ به حريم کسي تجاوز شده است، به عصمت کسي، به عفت کسي، تجاوز عمدي شد، آن‌جا رضايت کسي مطرح نيست، پدر رضايت بدهد، شوهر رضايت بدهد، پسر رضايت بدهد، برادر رضايت بدهد، مقبول نيست، اين پرونده همچنان باز است؛ زيرا آبروي کسي، حيثيت کسي، عفت و حجاب هر کسي، اين «حق الله» است نه «حق الناس»؛ اين مثل خون نيست که وليِ دم بگذرد، اين حق خداست، اين امانت الهي است که به دست ماست، آبروي ما هم همين‌طور است، مگر ما مجاز هستيم آبروي خود را بريزيم؟ اگر کسي کاري کرد که آبروي خود را ريخت. اين دو تا گناه کرد: يکي حق مردم را در اختلاس از بين برد، يکي «حق الله» را زير پا گذاشت؛ زيرا آبروي او حق خداست و او به عنوان امانت داده است. فرمود اين عزتي که داريد، برای خداست.

 

در عين حال که فرمود عزت براي خدا و پيامبر و مؤمنان است، اين تثليث را که يک‌جا ذکر کرد، همواره اصرار قرآن کريم بر اين است که آن کثرت را به وحدت بر گرداند، آن تثليث را به تثنيه برگرداند؛ اولاً تثنيه را به توحيد ارجاع بدهد، ثانياً همه يعني همه‌ جا هر جا سخن از تثليث است به تثنيه بر‌مي‌گردد، تثنيه را به توحيد بر مي‌گرداند؛ همين آيه ( أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏)  را ببينيد، اين سخن از تثليث است؛ يعني مطاع شما خدا هست و پيامبر است و اولو الامر، اين در سطر اول آيه، در سطر دوم آيه دارد: ( فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُول ؛ سوره نسا آیه ۵۹ )اگر درباره خود اولي الامر، درباره خود خلافت و امامت اختلاف کرديد، مرجع شما ديگر تثليث نيست، تثنيه هست، سخن از اولي الامر ديگر نيست، اول ﴿أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏﴾ است، اين سطر اول. (فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ) ديگر سخن از اولي الامر نيست، اين سطر دوم. در سطر سوم مي‌فرمايد، ديگر سخن از رسول هم نيست؛ يعني رسول هم حرف مرا مي‌زند نه حرف خود را. هر جا يعني هر جا، هر جا اگر سخن از کثرت است الا و لابد به وحدت برمي‌گرداند، در مسئله عزت همين‌طور است. اگر فرمود: (لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ ؛ منافقون آیه ۸)  در بخش ديگر اين تثليث را به توحيد برمي‌گرداند: (الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً ؛سوره نسا آیه ۳۹ و سوره بونس آیه ۵۶)  يعني اگر رسول عزيز است، عزت الهي است، اگر مؤمنين عزيزند، به عزت الهي است؛ شفاعت همين‌طور است، قدرت همين‌طور است، قوت همين‌طور است.

 

 به يحياي زاهد مي‌گويد: ( يا يَحْيى‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّ ه ؛ سوره مریم ۱۲) آیه به بني‌اسرائيل مي‌گويد: (خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّة ؛ سوره بقره آیه ۶۳ ) ولي در سوره مبارکه «بقره» فرمود: ( أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعا ؛ بقره آیه ۶۵) يحييٰ قوه‌اي ندارد، ديگران قوه‌اي ندارند، اگر مقتدرند و قوي‌ هستند، به تقويت الهی است.

 

 همه اين کارها نشان مي‌دهد، هر چه ما داريم يا مال ماست يا امانت ماست، آن مال هم تمليک الهي است، آبروي ما مال ما نيست، حواسمان جمع باشد. ممکن است کسي مال خود را ببخشد؛ ولي حق ندارد حيثيت خود، عفاف خود، حجاب خود، عزت خود، شرف خود را رايگان در اختيار کسي بگذارد، اين که مي‌بينيد پرونده در تجاوزهاي عمدي همچنان باز است، براي اينکه رضايت هيچ کس در بخشودن اين مجرم دخيل نيست، اين حق کسي نيست، اين مال کسي نيست، اين مِلک خداست، اين حق خداست به عنوان امانت به ما دادند، بخشي از آبرو‌هاي ما همين‌طور است، هيچ کسي حق ندارد آبروي خود را ببرد، اين مي‌شود حرام و مي‌شود معصيت.

 

 در بخش‌هاي ديگر هم فرمود به اينکه «الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَبِي‏ء»، باطل، راه باطل رفتن آسان است؛ اما «وَبِي‏ء»  است اين «وَبِي‏ء، مُوبِیءٌ، أوبی» از وبا است، اگر يک علفزاري سبز باشد، اين حيوان به طمع آن علف سبز، حرکت کند و آن وباخيز باشد، ديگر آبرويي براي کسي نمي‌ماند، فرمود گناه مثل بيماري وبا آبروبر است؛ نظير غده سرطان نيست، سرطان به هر حال خدا راه شفايش را به پزشکان ما عطا خواهد کرد و مي‌کند! ولي اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ به اين بيماري مبتلا شد، ديگر آبرويش نرفته است؛ اما بيماري وبا يک بيماري آبروبري است، بالا و پايين تاس و لگن، نه انسان در بيمارستان آبرو دارد، نه در منزل. فرمود گناه چنين است، «وَبِي‏ء» است، «مُوبِیءٌ» است،«موبيٰ» است، آبروبر است، اين آبرو هم که مال ما نيست، اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ بي‌راهه رفته، آبروي خود را برده، دو تا گناه کرده است: يکي آن مال را از برده است، يکي اينکه «حق الله» را ضايع کرده است، هيچ کس خيال نکند که آبروي او براي اوست؛ لذا در محاکم اگر ـ خداي ناکرده ـ يک تجاوز عنفي بشود، هيچ رضايتي قبول نيست، زيرا حيثيت زن، حيثيت مرد، آبروي زن، آبروي مرد، براي او نيست، اين «حق الله» است، «مِلک الله» است، انسان مي‌شود «خليفة الله». خليفه مالک است؟ يا بايد حرف «مستخلف‌عنه» را بزند؟!

 

بنابراين ما بايد بدانيم حيثيتي که داريم، براي خلافت ماست اين يک. خلافت هر اندازه ارزشمند باشد، به احترام «مستخلف‌عنه» است، دو؛ ما بايد حرف «مستخلف‌عنه» را بزنيم و پياده کنيم، سه؛ وگرنه همان که به ما گفت: (لَقَدْ كَرَّمْنا‏) همان مي‌گويد: (إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل‏) ما اگر بخواهيم هميشه طاهر باشيم، اين نمازهاي پنج‌گانه را به عنوان چشمه جوشان پاک‌کننده تلقّي کنيم، بزرگان دين ما گفتند؛ هميشه، هر روز عمل خير انجام بدهيد، مخصوصاً دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها، اين دوشنبه و پنج‌شنبه اعمال را به پيشگاه ولي عصر عرضه مي‌دارند، آن روز انسان يک مقدار بهتر روي‌سفيدتر است، در همه زمان و زمين کار خير با فضيلت است؛ اما در دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها راحت است، بعد آدم موفق است، اين راه را به خوبي طي مي‌کند، يک چيزي تهيه مي‌کند که هميشه همراه او هست و آن شرافت است و آن عزّت. هیچگاه دنيا آن توان را ندارد که عزّت يک مؤمن را از بين ببرد؛ زيرا مؤمن جزء «صالح المؤمنين» است، يک؛ در رديف فرشته‌ها مؤيد دين پيغمبر است، دو؛ و خداي سبحان هم وعده داد، فرمود اگر شما دين را ياري کرديد، من ياور شما هستم، سه؛ هر کس ياور او خدا بود: (كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي ؛ سوره مجادله آیه ۲۱ ) چهار. او هيچ شکست نمي‌خورد، چون صريحاً قرآن وعده داد، هر که را خدا ياري کرد، پيروز است

 

 

سخنان آیت الله جوادی آملی ، ۷/ ۱۱/ ۹۵ ، شنیده شده .

 

   یکشنبه 10 بهمن 1395
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(6)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
6 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: زهرا [عضو] 
زهرا
5 stars

باسلام و احترام
بسیار عالی بود
*غرور و خودخواهي که غدّه علاج‌ناپذير
*گاهي انسان به جايي مي‌رسد که کار براي او آسان مي‌شود، گاهي از اين فراتر قدم بر‌مي‌دارد به آساني کار از او صادر مي‌شود، خيلي فرق است؛
*وقتي خداي سبحان مي‌خواهد آبروي مؤمن حفظ را بکند، چرا ما با دست خودمان آبروي خودمان را حفظ نکنيم!؟
* در همه زمان و زمين کار خير با فضيلت است؛ اما در دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها راحت است
موفق و مویدباشید.

1395/11/11 @ 23:15
نظر از: the best mind [عضو] 
5 stars

سلام عزیزم
ممنون از مطالب مفیدتون
در پناه حق موفق باشید…

1395/11/11 @ 21:43
نظر از:  
فاطمه لك زائي
5 stars

با سلام بسیار زیبا بود
لطفا به این لینک سر بزنین منتظر نظراتتون هستیم
http://bazigaran-haghighi.kowsarblog.ir/

1395/11/11 @ 21:43
نظر از:  
5 stars

با سلام بسیار عالی
منتظر حضور گرم شما در وبلاگ بازیگران حقیقی هستیم
التماس دعا …..
http://bazigaran-haghighi.kowsarblog.ir/

1395/11/11 @ 19:46
نظر از: رحیمی [عضو] 
5 stars

آتیش دلمو بدجور سوزنونده
قلبم زیر آوار غم مونده

بارون داره میباره اما دیر
ای وای ازین اشکای بی تأثیر

آخرش مدافع وطن شد
مهاجری که فکر

دفاع از حرم بود
مادرش میگه شکر خدا رو

گل پسرم شهید شد

شهادت مبارکتان باد

آیت الله العظمی جوادی آملی:
فرشتگان به استقبال شهدای آتش نشان می آیند.
الآن اگر كسي صداي اين شهداي آتش نشان را بشنود مي‌بيند كه می گویند اي كاش بوديد و مي‌ديديد اينجا ملائكه با ما چه كردند!
«يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُونَ ٭ بِما غَفَرَ لي‏ رَبِّي وَ جَعَلَني‏ مِنَ الْمُكْرَمينَ»

شادی روحشان
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

یا علی علیه السلام

1395/11/11 @ 19:41
نظر از: خادم المهدی [عضو] 
5 stars

سلام
دستتون درد نکنه

1395/11/11 @ 11:08


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 812
  • دیروز: 401
  • 7 روز قبل: 4963
  • 1 ماه قبل: 24946
  • کل بازدیدها: 841446
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 11
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 23
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1