وقتی که امام حسین علیه السلام در منزل قصر بنی مقاتل فرود آمد، خیمه افراشته‌ای را دید. پرسید: این چادر (خیمه) متعلق به چه کسی است؟ گفتند: متعلق به عبید الله بن حر جعفی است. او ازاشراف و دلیران شهر کوفه بود. امام (علیه‌السّلام) فرستاده خود (حجاج بن مسروق جعفی) را به نزد وی فرستاد. او (حجاج) به چادر عبیدالله رفت و گفت: حسین بن علی خواسته تا نزد او بروی. عبیدالله بن حر گفت: به خدا سوگند من از شهر کوفه بیرون نیامدم، مگر اینکه دیدم اکثر مردم این شهر، خود را برای جنگ با او و سرکوبی شیعیانش آماده می‌کردند و برای من مسلم است که او در این جنگ، کشته خواهد شد و من توانایی یاری و کمک او را ندارم؛ لذا اصلا دوست ندارم که او مرا ببیند و من او را. (حجاج به نزد امام (علیه‌السّلام) بازگشت و پاسخ عبید الله حر را به اطلاع امام رساند.) در این هنگام امام (علیه‌السّلام) نعلین پوشید و به چادر او رفت و او را به یاری خویش دعوت کرد. بیشتر »
   دوشنبه 12 مهر 13953 نظر »
روزی امام صادق علیه السلام به یکی غزل شاگردانش فرمود : این چند سال درس خواندی چه آموختی ؟ شاگرد امام پاسخ داد : دقت کردم و دیدم بعضی از افراد دشمنی دارند با دیگران و نتیجه ای هم ندارند . پس کفت خوب است با کسی دشمنی کنم که نتیجه ای داشته باشد . پس با نفسم دشمنی می کنم و هر چه عوض می گوید خلاف آن انجام می دهم . چون هر جه دنبال نفس بروی انسان را بدتر به زمین می زند و مثل آن مانند اسب سرکش است بیشتر »
   دوشنبه 5 مهر 13953 نظر »
جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 131
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 6503
  • 1 ماه قبل: 41067
  • کل بازدیدها: 881689
رتبه وبلاگ