حکایت مرد عفیف و زن زیبا    مردی بود خیاط در عفاف و صلاح و زنی داشت عفیفه و مستوره و با جمال و کمال. هرگز خیانتی از وی ظاهر نگشته بود. روزی زن نزد شوهر خود نشسته بود و به زبان منت گفت:تو قدر عفاف من چه دانی و قیمت صلاح من چه شناسی که من در صلاح و عفاف… بیشتر »

موضوعات: خواندنی ها, حکایت
   جمعه 19 آبان 1396نظر دهید »