رهگذر ! رهگذر به سرعت باد می دوید؛ مدام به آسمان نگاه می کرد و زیر لب چیزهایی می گفت.. شکوفه سیب سرش را از لحاف برگها بیرون آورد و قطرات باران را که روی گونه لطیفش جا خوش کرده بود آرام كنار زد، به آسمان خیره شد و گفت: "فبأي آﻹ ربكما تكذبان" رهگذر همچنان… بیشتر »
   سه شنبه 6 مهر 13952 نظر »
جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 61
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 5354
  • 1 ماه قبل: 39877
  • کل بازدیدها: 876360
رتبه وبلاگ