« طلبه باید محقق باشد نه متتبعرهبر انقلاب : ملت ایران بیداری خود را حفظ کند »

فمنیسم

 

مفهوم لغوی و اصطالحی فمینیسم واژة فمينيسم (feminism ،)از ريشة Feminine گرفته شده است که در فرانسوي و آلماني، معادل Feminine به معناي زن آسا ، زنانه يا جنس مؤنث است.

فمينيسم در دو معنای نزديک به هم در زبان انگليسی و فرانسوی به کار می رود :

1 .معنای نخست ، عبارت است از نظريه ای که معتقد است که زنان بايد به فرصتها و امکانات مساوی با مردان در تمامی جنبه های سياسی , اقتصادی و اجتماعی دست پيدا کنند در زبان فارسی معادلهايی از قبيل زن گرايی , زن باوری , زن آزاد خواهی برای اين استعمال از لفظ فمينيسم ذکر شده است.

 

معنای دوم ، اين است که اين لفظ بر جنبشهای اجتماعی اطالق می شود که تالش می کنند تا اعتقاد و باوری که در معنای نخست ذکر شد را در جامعه نهادينه کنند در زبان فارسی معادل اين معنا از فمينسيم واژه نهضت زنان يا نهضت آزادی زنان قرار داده شده است .

 

گرايشهای گوناگون و مختلفی در ميان فمينيستها وجود دارد و همين نکته باعث شده که گروهی از انديشمندان به جای استفاده از کلمه فمينيسم از واژه فمينيسم ها استفاده کنند اما با اين حال می توان گفت تقريبا تمام نحله های فمينيستی يک وجه مشترک مبنايی با هم دارند و آن اين است که در آبشخور انديشه اومانيسم (انسان محوری ) که از مبانی تفکر غربی است به همديگر می رسند .

 

در انديشه فمينيسم دو مولفه اساسی وجود دارد که همه فمينيست ها بر آن اتفاق نظر دارند ؛ اول آنکه زنان تحت ظلم و تبعيض قرار گرفته اند و اين ظلم و تبعيض ريشه در جنسيت آنها دارد و دوم آنکه اين ظلم و تبعيض اصالت ندارد و بايد از بين برود ارائة تعريف جامع و مانع از فمينيسم بسيار دشوار است. اما ويژگی های مشترک تمام فمينيسم ها عبارت است از :

1 .اعتقاد به اينکه وضعيت زنان در جامعه مطلوب نيست و حقوق واقعي آنان، بيش از آن چيزي است که تاکنون به آن رسيدهاند.

2 .براي رسيدن به وضعيت مطلوب، بايد مبارزه و تالش نمود.

3 .وضعيت مطلوب و آرماني، تساوي حقوق زنان و مردان و يا حتي برتري حقوق زنان بر مردان است.

5 .اعتقاد به اين که جنسيت را جامعه به زن تحميل کرده است .

با توجه به ويژگيهاي مشترک گرايشهاي فمينيستي، ميتوان گفت: فمينيسم عبارت است از:« دفاع از حقوق زنان، مبتني بر انگارة اومانيسم و سکوالريسم، با تأکيد بر غيرطبيعي دانستن نابرابريهاي موجود و حرکت به سمت برابري يا موقعيت برتر زنان.»

تاریخچه پیدایش فمینیسم برخی متفکران معتقدند فمينيسم از زمان يونان باستان و دنيای قرون وسطايی با هيلدگارد بيانگن (1179 )يا کريستين د پيزان (1434 )بوده است ولی به طور يک نظريه آغاز واقعی جنبش فمينيسم با انقالب کبير فرانسه (1799-1789 )هم زمان ميباشد ، بعد از استقرا حکومت جمهوری و از بين رفتن نظام سلطنت به دنبال انقالب فرانسه فردی به نام اوليمپ دگونک که در انقالب فرانسه کبير نقش داشت در سال 1791 لايحه ای را به مجلس پيشنهاد کرد که در آن از حق کار زنان , حقوق قانونی در خانواده , حق آزادی بيان و نيز داشتن پارلما ن سخن به ميان راند زيرا در اعلاميه حقوق شهروندی فرانسه از حقوق زنان سخنی به ميان نيامده بود پس می توان گفت در آغاز نگاه فمينيسمی نوعي اعتراض به مردسالاري آشكار حاكم بر اعلاميه حقوق بشر بود زيرا اين اعلاميه حقي براي زنان در نظر نگرفته بود و و دولت فرانسه به جرم خيانت گردن اورا به زير گيوتين زد .

 

فمينيسم به عنوان يك نهضت سياسي در سال 1848 با نام نهضت «سيكافالز» در آمريكا مطرح شد. در همين سال نخستين منشور دفاع ازحقوق زنان در آمريكا اعلام گرديد. از آن پس دانشمنداني چون آگوست كنت و جان استورات ميل نظريه برابري زن و مرد را در چارچوب حقوق فردي و اومانيستي مطرح كردند.

در جريان انقلاب صنعتی وقتی زنان به دنبال احقاق حق بردگان بودند و برای داشتن حقوق اجتماعی برای بردگان تلاش می کردند به اين مهم دست يافتند که خودشان از حق رای و حقوق اجتماعی ديگر در جامعه برخوردار نيستند برای احقاق حقوق خود شروع به فعاليت کردند لذا برخي نخستين فمينيست را «آن براد استريت» ميدانند كه «آبيگالي آدامز» همسر «جان آدامز» از رهبران جنگهاي استقلال آمريكا، حركت وي را ادامه داد.

 

برخي نيز سابقه اين نهضت را به انقلاب سال 1689 ميلادي انگليس بازميگردانند. اين حركت در دوران انقلاب فرانسه شكل گرفت و توسط «كندورسه » و «سن سيمون » ادامه يافت.

 

در حركتي كه از قرن هفدهم ميلادي به نام حقوق فطري و طبيعي بشر آغاز شد و در قرن هجدهم در فرانسه به ثمر نشست. ولي نهضت زنان، در معناي دقيق آن، تا اواخر قرن نوزدهم توفيق چنداني نيافت بطوري كه تا اوايل قرن بيستم رژيمهاي مختلف غربي داراي يك ويژگي مشترك بودند و آن بي اعتنايي به حقوق زنان بود.

 

در اوايل قرن بيستم جنبش طرفداي از حقوق زن در انگلستان به رهبري دوشيزه «پانك هورست»  آغاز گرديد و ايشان در كشور انگلستان توفيقهايي بدست آورد از جمله دستيابي حق رأي براي زنان انگليس در سال 1918 بود .

 

و در جنگ جهاني اول زمينه طرح حضور زنان در عرصه سياست و برخورداري آنان از برابري قانوني شدّت يافت و پس از جنگ جهاني دوم و در سال 1945 ،نظريه برابري زن و مرد طرفداران بسياري يافت.

 

و سرانجام براي اولين بار در اعلاميه جهاني حقوق بشر كه از طرف سازمان ملل متحد در سال 1948 ميلادي منتشر شد، تساوي حقوق زن و مرد به صراحت و در سطح جامعه ملل مطرح گرديد. نگرش اومانیسمی و سکولاریسمی در جنبش فمینیسم براساس نگرش اومانيستی جريان فمينيسم، چون هوس انسان محور و مالک همه امور زندگی است، قانون حق خودداری از تمکين جنسی زنان در مقابل همسر، مشروعيت هرگونه ابتذال اخلاقی و اجتماعی، همجنس بازی بر اساس جدايی روابط جنسی از توليد مثل و حق تسلط بر بدن در روابط جنسی و مبارزه با بسياری از احکام دينی يا مقررات اجتماعی را که محدوديتهای شرعی يا اخلاقی و حقوقی ايجاب میکنند، به بهانه تزاحم با انسانيت انسانها، در جهت گرايش اومانيستی مجاز در اين ميان، خانواده و کارکردهای آن نيز از اين نگرش بی نصيب نمانده است به دليل آنکه در نگاه انسان گرايانه فمينيستها، محور در خانه و خانواده، انسان و خواسته های نفسانی اوست، از اين رو خانواده بايد به گونهای بازسازی و تعريف گردد که لذت در آن نقش محوری داشته باشد.

 

به همين خاطر هر چه بخواهد لذت دنيوی انسان را محدود کند و يا تهديد نمايد محکوم به زوال و نابودی است، هرچند اين عامل تحديد و يا تهديد کننده نظام خانواده و کارکردهای آن باشد.

 

بنابراين، بايد لذت جويی جنسی اصل باشد، و محدود کردن آن به چارچوب خانواده، بر خلاف اين اصل خواهد بود و موجب محدود کردن انسانها از حق طبيعی خويش قلمداد میشود. همين تفکر اومانيسم موجب شد ايدئولوژی سکولاريسم در جوامع غربی از اوايل قرن نوزدهم رواج يابد اصول آن عبارت است از: بهبود زندگی با توجه به مفاهيم مادی آن دانش تنها وسيله در دسترس انسان است اينکه خير در نيکی کردن است.چه جهان ديگر درکار باشد و چه نباشد.نيکی کردن در اين جهان، و پیجويی اين نيکی، خير است.

 

فمينيسم با بهره گيری از تفکر سکولاريسم، به دنبال حذف دين و آموزه های آن از نهاد خانواده است.

 

فمينيستهای افراطی نمیتوانند به ارزشهای دينی معتقد باشند زيرا مسائل حقوقی، سياسی و اجتماعی مربوط به زنان را خارج از قلمرو هر دينی میدانند. بنابراين، احکامی مانند حجاب، ممنوعيت سقط جنين، ضابطه مند شدن روابط جنسی و احکام مربوط به خانواده و اخلاق و ارزشهای دينی را مصداق ستم به زنان معرفی کرده، در جهت محو آنها تلاش میکنند.

 

از اين رو، تمام تلاش خود را مصروف داشته اند تا آموزه های دينی را همچون ديگر ساحتهای زندگی اجتماعی، از ساحت خانواده جدا سازند و اين جز به علت حاکميت روح سکولاريستی فرهنگ سرمايه داری غرب نبوده است که پيش از اين نيز دين را از ساحتهای ديگر زندگی اجتماعی بيرون رانده بود.

 

اين نکته پوشيده نيست که افراط و تفريط هميشه ی تاريخ، بزرگترين قربانگاه حقيقت بوده است. روزگاری ”انسان را مساوی با مذکر“ میپنداشتند و زن را در عداد ساير جانوران می انگاشتند و اين بينش ضد دينی، ضدانسانی و ضدعلمی، منشأ ظلم های بی شمار در حق زنان گرديد، امروز فمنيسم راديکال با توجهات غير علمی افراط آميز به صفات زنانه و تفاوتهای فيزيولوژيک زنان، بر ”برتر انگاری زنان“ پای میفشرد!

 

به نظر ما يک انگاره ی غلط را به انگاره غلط ديگر نمیتوان زدود. ”دفاع بد، زيانبارتر از حمله ی خوب است“: گويی فمنيسم افراطی، ضرورت نوعی سلطه ی يکی از مرد يا زن بر ديگری را گريزناپذير انگاشته است، لهذا بی هيچ دليل و سند معتبر عقلی علمی – چنانکه مارکسيست فمنيستها تصور کرده اند – سامانه ی اجتماعی باستان را ”مادر سالار“ میپندارند و امروز برای سقوط نظام موجود که به خيال آنان ”پدر سالارانه“ است و اعاده سيستم مادر سالار، کوشش و مبارزه میکنند!

حال آنکه هم ”پيش فرض“ ياد شده، نادرست است، هم ”رفتار برخی جوامع“ در تنظيم روابط خانوادگی در گذشته ناصواب بوده و هم ”روشهای افراط يا تفريط آميز“ برای حل معضلهی موجود، غير صائب است.

 

از جمله پيش فرضهای ناصواب در تحليل فمنيستی، پست انگاشتن ذات نقشهای زنانه است، نقشهای حياتی همچون زايش که استمرار نسل بشريت که گل سرسبد آفرينش است بدان بسته است و تربيت فرزند، که زن را در جايگاه انحصاری مربی بشريت مینشاند و تدبير منزل و تنظيم خانواده که سلول تشکيل دهندهی جامعه است.

 اينگونه نگريستن به نقشهای عظيم حياتی، علاوه بر آنکه زنان را استمرار ايفأ اين نقشها همراه با احساس عزت و رضايت و به نحو صحيح باز میدارد و در نتيجه، آينده ی حيات بشريت را تهديد به زوال میکند، نقش آفرينی تاريخی زن را بی ارزش قلمداد کرده، نسبت به گذشته ی آنان بدترين ناسپاسی را روا میدارد، به برتری ذاتی مرد و ارزشمندی نقشهای مردانه صحه میگذارد و اين خود ظلم مضاعف ديگری است که به عنوان فمنيسم و دفاع از حقوق زن در حق زنان روا میشود.

 

اصوالا ”مرد انگاری زن“ و نگرش مرد واره به حيات و هستی و مناسبات انسانی، به معنی تنزل دادن شأن زن از جايگاه رفيع انسانی اوست.

لازمه ی ”انسان بودن“ زن، ”مرد شدن“ او نيست. برای احراز شأن متعالی زن بايد او را ”انسان“ تعريف کنيم نه ”مرد“. تشبيه و تشبه زنان به مردان، اذعان به برتری مردان است و اين نه با تحقير مفرطانه ی مرد توسط فمنيسم افراطی، سازگار است و نه با شأن مکرم و منزلت محترم زن.

لذا در بحث های آينده امواج فمينسم و ويژگی های آن را بيان کرده تا بيش تر به انديشه های افراط گرايانه ی فمينيسم پی برده شود . امروز ”مرد انگاری“ زن، او را دچار ”از خود بيگانگی“ ساخته و زيست در برزخ ”زن – مرد“، زن را به ورطه ی بحران شخصيت و ”کيش دو شخصيتی“ افکنده است.

 

لهذا رفتار و کنش بانوان به تبع ”محيطها“ و ”نقشهای متفاوت محوله“ و شرايط حضور در ”خانه و اجتماع“، متغير و متفاوت گرديده است و همه میدانيم چنين وضعيتی، آدمی را از کارآيی و ايفا نقشهای ثابت و مؤثر باز میدارد.

 

يکی ديگر از پيش گمانه های ناصواب فمنيسم افراطی، ”سياسی تلقی کردن“ همه شؤون حياتی آدمی، حتی زناشويی و رفتارهای شخصی جنسی و مناسبات خانوادگی است!

مقوله ی سياست و بازی قدرت که روزگاری فقط به حوزه ی مناسبات عمومی تعلق داشت با شعار ”امر شخصی، امر سياسی است“، که از سوی فمنيستهای موج دوم مطرح شد، به حوزه ی روابط خصوصی مناسبات خانوادگی (زن و شوهر، والدين و فرزندان) نيز تسری يافت و بسی روشن است که چنين نگرشی، تخاصم و تعارض را جايگزين صفا و خلوص عشق و تعاون ميان اعضأ خانواده میکند و چنين نيز شد.

 

رفتارهای ناهنجار و ستمهای روا شده بر زن را به اساس وجود نهاد خانواده و ”ازدواج قانونی و شرعی“ نسبت دادن و قداست و سالمت اين نهاد ارزشمند را شکستن و عرضه ی تئوريهای ناهنجارآفرينی چون ”ازدواج آزاد“، ”جدا انگاری مناسبات جنسی از روابط خانگی و باروری و توليد مثل“، ”خانواده ی تک والدينی“، ”معاشقه آزاد“، ”اکتفا به همجنس“ و…، آفت ديگری است که پی آوردها و عوارض جبران ناپذير فراوانی را برای جامعه ی بشری سبب شده است، اين نگرش به جای ”حل مسأله“، به ”زدودن صورت مسأله“ پرداختن است، درست مانند آن است که به دليل وجود حاکم ستمگر و حکومت ظالمانه در يک کشور، مردم آن کشور اصل ضرورت وجود حکومت و نياز به نياز به کنند!

 

قطعا با اين شيوه مشکلات مضاعف خواهد گرديد. افزون بر آفات نظام اجتماعی را نفی عوارضی که تا اينجا در اين مقال افتاد، مبانی و منطق فمنيستی، پيامدها و تبعات روانی، اخلاقی و اجتماعی سياسی و بسياری داشته است که امروز گريبان جامعه ی بشری را سخت میفشرد و دريغا که به موازات افراط فزايندهی ادعاها و اقدامها، اين پياوردها نيز روز افزون رو به تزايد دارد!

 

 

 

 

 

 

 سرکار خانم دکتر زارعان عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه  

   شنبه 24 آذر 1397
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: زكي زاده [عضو] 
5 stars

سلام
آموزنده و پرمحتوا است استفاده بردم .سپاس

دعوتید

شب پرماجرا

http://maedeh.kowsarblog.ir/

1397/09/26 @ 16:12


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 1489
  • دیروز: 1174
  • 7 روز قبل: 5790
  • 1 ماه قبل: 46224
  • کل بازدیدها: 876360
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 13
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 24
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 17
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1