« لایحه الحاق ایران به کنوانسیون مقابله با تامین مالی تروریسم تقدیم مجلس شدرهبرانقلاب: هر کسی بر یک جمعیتی ریاست می‌یابد، باید نوکر مردم باشد »

 مرثیه امام حسن

 

در جگر می سوزد آهى در گذر از کوچه ها

خاطراتی دارم اما بیشتر از کوچه ها

 

آن چه دیدم را نگفتم لحظه ای با مادرم

آن چه دیدم را نگفتم با پدر از کوچه ها

 

یک کبوتر، نامه ای در دست… بس کن!بگذریم!

جمع کردم بعد از آن یک مشت پَر از کوچه ها

 

از دوشنبه می رود تا کربلا ، تیر سه سر

می رود بر حلق قاسم نیشتر از کوچه ها

 

کوچه ها یک روز سیلی، کوچه ها یک روز تیر

دائما می بارد آری دردسر از کوچه ها

 

شام کوچه، کوفه کوچه، در مدینه کوچه بود

زینب از من بیشتر دارد خبر از کوچه ها

 

شام اگرچه شام اما صبح محشر می شود

می رود بر نیزه خورشید و قمر از کوچه ها

  مجید لشکری

♦♦♦

جلوه ی هل اتی امام حسن

لطف و مهر و صفا امام حسن

حُسن و حجب و حیا امام حسن

چشمه سار سخا امام حسن

 

پای تا سر کرامتی مولا

در محبت قیامتی مولا

 

سکه ی معرفت به نام شماست

کرم و جود در مرام شماست

جوهر نور در کلام شماست

صلحتان پایه ی قیام شماست

 

تو حسینی حسین هم حسن است

سبز و سرخ عقیق از یمن است

 

خانه ی تو بهشت دل ها بود

باغ سبز خدا شکوفا بود

در نگاهت حضور پیدا بود

درِ دار الضیافه ات وا بود

 

هر کسی سایل درت می شد

مست از فیض محضرت می شد

 

جاهلی بد شروع و نیک انجام

با دلی پر رسیده بود از شام

بی ادب لب گشود بر دشنام

خنده کردی به روی او که : سلام

 

ای مسافر ز راه آمده ای ؟

خسته و بی پناه آمده ای

 

ناسزا گفتی ام ، ثنا بدهم

مرکب و آب یا غذا بدهم

دردمندی اگر ، دوا بدهم

هرچه خواهی بخواه تا بدهم …

 

آب شد از خجالت آن شامی

گفت : الحق که اصل اسلامی

 

به سوی حج چه ساده می رفتی

خسته پای پیاده می رفتی

که دل از دست داده می رفتی

با شکوه و اراده می رفتی

 

کعبه مشتاق استلام تو بود

حجرالاسودش غلام تو بود

 

صبر ، مبهوت بردباری تو

کس ندیده است بیقراری تو

کوثر و زمزم ، اشک جاری تو

سیلی کوچه زخم کاری تو

 

جگرت را نه همسرت سوزاند

داغ جانسوز مادرت سوزاند

کمیل کاشانی

♦♦♦

قلم به دست شدم تا كه از شما بنويسم

ولى بگو چه نويسم…تورا كجا بنويسم؟

 

قلم به صفحه ى دل مى زنم ز لطف تو

و از اقتدار بلندت به كبريا بنويسم

هنوز پرچم تو بين أولياءبالاست

من از مقام شما بين أنبياء بنويسم

 

به جان حضرت زهرا كه جات پيش خداست

تورا به عرش نويسم؟كجا تورا بنويسم؟

 

تو آسمان اباالفضل و آفتاب حسينى

به خط نستعليق اين وقار را بنويسم

 

غريب بودن اين طايفه يقين ارث است

كنار اسم تو بايد رضا رضا بنويسم

 

ولى به جان خودت غربت تو بى همتاست

ز پاره هاى جگر نه…ز كوچه ها بنويسم…

 

از آن دمى كه تو بودى و مادرت بود

و از ازدحام و از آن گَبرِ بى حيا بنويسم

 

قلم به دست من انگار بيدِ مجنون است

نخواست تا كه از آن ضرب بى هوا بنويسم…

 

همين بس است بگويم حسين بى سر شد

نبود قسمت من تا ز بوريا بنويسم

آرمان صائمی

♦♦♦

 

تنهایی یک مرد را اینجا نمی فهمند

حتی جواب خوب بودن را نمی فهمند

 

در بین آن شهری که ظلمت حاکمش گشته

همسفره ات باشند جذامی ها نمی فهمند

 

وقتی همه در فکر دنیایند و بی دین اند

تقسیم مالت با خدا آنها نمی فهمند

 

حتی به روی دوش پیغمبر تو را دیدند

اما چرا قدر تو را مولا نمی فهمند

 

تنهاترین سردار اسلامی و بی لشکر

وقتی که یارانت به جز دنیا نمی فهمند

 

مظلوم بودی آنقدر آقای ما آن قوم

در پیش جدّت دفن گردی را نمی فهمند

 

آنها که تیری می زدند بر جسم بی جانت

حال حسین و زینب و سقا نمی فهمند

 

آخر به روی داغ تو مرهم نهد مهدی

تا او نیاید قدر تو آقا نمی فهمند

 

الهام نجمی

♦♦♦

 

   پنجشنبه 25 آبان 1396


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 302
  • دیروز: 1459
  • 7 روز قبل: 7962
  • 1 ماه قبل: 42526
  • کل بازدیدها: 883148
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 27
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 18
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1