« پنج فریب شیطانفقط گنه کاران کلیک کنند... »

 مادرم مرا چادری کرد …

 

چادر

 

من دختر آن روزهای ایرانم و مادر این روزها …
دوره ای که من به چشم دیدم ، در کوچه و بازار، آدمهای رنگ باخته به دنیا زیاد بود .
یکی مشروب میخورد و یکی مستی اش را فریاد می زد.
یکی لباس نچندان لباس می پوشید و آن یکی نگاه نسبتا عاشقانه میکرد.

 

آن روزها چادر رنگ مشکی امروزش را نداشت. یادم هست مادرم چادر گل دار سر میکرد و عجیب به آن مقید بود.

 

نمیفهمیدم چرا… نپرسیدم حتی.. اما دلم میگفت ، دل بند چادرش شده..

 

کوچکتر که بودم چادرنماز سر میکردم، و خیلی هم دوستش داشتم

وقتی کلاس چهارم یا پنجم دبستان بودم، مادر مریض شده بود و برای درمان مکرر به بیمارستان میرفت و بستری می شد.

 

میگفتند سرطان خون دارد .. .در بیمارستان اجازه نمیدادند که ببینمش. سنم کم بود.
یواشکی، و به هر ترفندی که بود ، خودم را به اتاقش میرساندم. تا مادر عزیزتر از جانم را ببینم.

 

یکبار که توانسته بودم به دیدار مادر بروم

 

دیدم  مادرم فقط اشک می ریزد… گریه، گریه، ..

 

دلم گرفت،میخواستم مادر همیشه مهربان و خنده رویم را ببینم اما او ناراحت بود.

 

ماجرا این بود که آن روز او را برای عکسبرداری برده  بودند، مادر هم به ناچار روسری اش را برداشته تا عکس بگیرند

 

و حالا مثل ابر بهاری گریان بود.نمیخواست مردی او را ببیند..

 

روزهای بعد هم که ملاقاتش رفتم، بخاطر آن مسئله ، گریه میکرد و ناراحت بود.
گفتم که ، مادر عجیب مقید بود..
خلاصه بگویم ؛

 

بزرگتر که شدم،سرطان مادر را از آغوشم ربود،  من ماندم و خاطراتم.

 

ماندم با خاطره لحظه های شیرین با او بودن.. وقتی یاد آن گریه هایش می افتم
یا وقتی به یاد رو گرفتن هایش می افتم؛ دلم می تپد برای چادر!

 

چادری که مادر حتی بخاطر مریضی اش،  نمیخواست از دستش بدهد

 

حالا که فکر میکنم ، تقید مادر، دل من را هم مشتاق کرد.

 

دیدم آنچه مادر را به سمت چادر و حجاب میبرد، مرا هم شیفته کرده ..
و مثل سربازی که اسلحه بر دوش دارد، همیشه
چادر به سر کردم، برای همیشه…
و  حاضر نیستم اسلحه ام را زمین بگذارم. به هیچ قیمتی …

 

   یکشنبه 17 دی 1396
نظر از: توکلی [عضو] 

سلام،خدا قوت
مطلب تکان دهنده و جالبی بود.
خوشحال میشوم به وبلاگ بنده هم سری بزنید.
التماس دعا

1392/09/21 @ 19:24
نظر از: توکلی [عضو] 

سلام،
همیشه در وصیت شهدا خوانده ایم که:
خواهرم سیاهی چادر تو کوبنده تر از سرخی خون من است.
خواهرم ! سیاهی چادر تو از سرخی خون من رنگین تر است …
حداقل به حرمت خون شهدا حجاب خود را حفظ کنیم.
خوشحال میشوم به وبلاگ بنده هم سری بزنید.
خدا قوت،التماس دعا

1392/09/21 @ 19:20
نظر از: مرضیه [بازدید کننده]
مرضیه

سلام دوست خوبم ممنون از مطلب بسیار زیبایتان خداوند مادرتان را رحمت کند وایشان را با فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور کند

1392/09/21 @ 16:34


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 529
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 6788
  • 1 ماه قبل: 42103
  • کل بازدیدها: 883148
رتبه وبلاگ