آیه ای درقرآن آمده که بتوان ازآن معنای چادر را استخراج کرد؟

 

دو سه آیه قرآن به مسأله پوشش و #حجاب بانوان اشاره کرده است: سوره نور (۲۴)، آیه ۳۱ و سوره احزاب (۳۳)، آیه ۳۳ و ۵۹. آیه ۵۹ سوره احزاب به نوع پوشش بانوان در بیرون و در مقابل نامحرمان به جلباب تعبیر آورده و می فرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللّهُ غَفُورًا رَحیمًا؛ اى پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهاى خود را بر خود فروتر گیرند این براى آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است و خدا آمرزنده مهربان است».  
در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آنچه، با توجّه به کتب لغت(۱) و گفتار مفسران شیعه مانند علامه طباطبایی(۲) و فیض کاشانی(۳) و اهل سنّت مانند قرطبی(۴) صحیح تر به نظر می رسد، آن است که «جلباب» ملحفه و پوششی چادر مانند است نه روسری و خمار.
از ابن عبّاس و ابن مسعود روایت شده که منظور عبا است.
پس جلباب لباس گشاد و پارچه ای است که همه بدن را می پوشاند. ضمناً همان طور که مفسران بزرگ مانند شیخ طوسی و طبرسی فرموده اند، در گذشته دو نوع روسری برای زنان معمول بود: روسری های کوچک که آن ها را «خِمار» یا «مقنعه» می نامیدند و معمولاً در خانه از آن استفاده می کردند؛ و روسری های بزرگ که مخصوص بیرون خانه به شمار می آمد. زنان با این روسری بزرگ که جلباب خوانده می شد و از «مقنعه» بزرگ تر و از «رداء» کوچک تر است و به چادر امروزین شباهت داشت، مو و تمام بدن خود را می پوشاندند.(۵)
به طور خلاصه در معنی «جلباب» مفسران و اهل لغت چه معنی ذکر کرده اند:
۱. ملحفه (چادر) و پارچه بزرگی که از روی سری بلندتر است و سر و گردن و سینه ها را می پوشاند.
۲. مقنعه و خمار (روسری).
۳. پیراهن گشاد. (ر.ک: لسان العرب، مجمع البحرین، مفردات راغب …).

گرچه این معانی با هم متفاوتند ولی قدر مشترک هم آنها این است که بدن را به وسیله آن بپوشاند. اما بیشتر به نظر می رسد که منظور پوششی است که از روسری بلندتر و از چادر کوچک تر است چنان چه نویسنده «لسان العرب» بر آن تکیه کرده است. (ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۴۲۸، ذیل آیه ۵۹ از سوره احزاب).

عبارت «یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ» در آیه کنایه از پوشیدن چهره و سر و گردن با آن است.(۶) یعنی چنان نباشد که چادر یا رو پوش های بزرگ (مانتو) تنها جنبه تشریفاتی و رسمی داشته باشد و همه پیکرشان را نپوشاند. زنان حق ندارند چنان چادر بپوشند که نشان دهد اهل پرهیز از معاشرت با مردان بیگانه نیستند؛ از نگاه چشم های نامحرم نمی پرهیزند و از مصادیق «کاسیات عاریات : یعنی زنانی که ظاهراً پوشیده هستند ولی در واقع برهنه اند، روی عن رسول اللّه(ص) » شمرده می شوند.

قرآن فرمان می دهد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گیرند و آن را رها نکنند تا نشان دهد اهل عفاف و حفظ به شمار می آیند. تعلیل پایانی آیه نیز بیانگر همین امر است؛ یعنی آن پوششی مطلوب است که خود به خود دورباش ایجاد می کند و ناپاکدلان را نومید می سازد.(مساله حجاب ص ۱۶۰)

پس مراد این است که زنان جلباب را به بدن خود نزدیک سازند تا درست آنها را محفوظ بدارد نه این که آن را آزاد بگذارند به طوری که گاه و بی گاه کنار و بدن آشکار گردد و به تعبیر ساده و خودمانی یعنی لباس خود را جمع و جور کنند.

خلاصه این که «جلباب» قابل تطبیق به چادر هم هست گر چه حجاب منحصر در چادر نیست، بلکه هر لباسى که غیر از وجه و کفین (دست ها تا مچ) را بپوشاند و موجب تحریک و جلب توجه نامحرم نگردد کافى است ولى باید توجه داشت که همان طور که بقیه واجبات داراى مراتب مختلفى مى باشند حجاب نیز داراى مراتب خوب، متوسط و خوب تر است و چادر حجاب برتر بانوان محسوب مى گردد.

 

 

پاورقی:
۱. ر. ک: مسأله حجاب، ص ۱۵۸ و ۱۵۹؛ قاموس قرآن، قرشی، ج ۲، ص ۴۱ و ۴۲. (این کتاب ها کلمات اهل لغت را ذکر کرده اند؛ مانند تعبیر به «الجلباب: القمیص أوالثواب الواسع» یا «الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الردّاء تُغطّی به المرأة رأسها و صدرها).
۲. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۶، ص ۳۶۱. (هو ثوب تشتمل به المرأة فیغطّی جمیع بدنها).
۳. تفسیر الصافی، فیض کاشانی، ج ۴، ص ۲۰۳.
۴. الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، ج ۱۴؛ ص ۱۵۶.
۵. درباره جلباب گفته اند: آن روسری خاصی که بانوان هنگامی که برای کاری به خارج از منزل می روند، سر و روی خود را با آن می پوشند؛ «الجلباب خمارالمرأة الذی یفطّی رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجة» (التبیان فی تفسیر القرآن، طوسی ج ۸، ص ۳۶۱؛ مجمع البیان، ج ۸ - ۷، ص ۵۷۸)
۶. مجمع البیان، ص ۵۸۰؛ المیزان، ج ۱۶، ص ۳۶۱.

   یکشنبه 22 تیر 1399نظر دهید »

هیچ‌وقت در دین، مقلّدپروری به‌معنای «کنارگذاشتنِ فهم و فکر» نداریم!
راهنمایی امام، جلوی عقل ما را نمی‌گیرد بلکه آن‌را فعال کرده و تفکر ما را جهت می‌دهد

 

یکی از نیازهای ما این است که ما به یک هدایت‌کننده، معلم و راه‌بلد نیاز داریم. لذا یکی از کارهای مهم امام و ولیّ خدا هدایت‌کردن و راهنمایی‌کردن ما است.

 

وقتی از «نیاز انسان به راهنمایی و علم پیامبر و امام» بحث می‌شود، خیلی‌ها می‌گویند که «انسان با عقل خودش می‌تواند همه‌چیز را بفهمد» اولیاء خدا هم این را انکار نمی‌کنند و اتفاقاً عقل انسان را وادار به فعالیت می‌کنند.

 

معلمی و راهنما بودنِ امام به‌گونه‌ای است که جلوی عقل ما را نمی‌گیرد بلکه عقل ما را فعال می‌کند و تفکر ما را جهت می‌دهد. این‌طور نیست که همه‌چیز را حاضر و آماده به‌دست ما بدهد، بلکه راهنمایی او به‌گونه‌ای است که ما را به تفکر وادار می‌کند. ببینید در قرآن چقدر بر تفکر، تدبر و تفقّه (فهم عمیق) تأکید شده است!

 

امام مثل استاد راهنما، نقش ایفا می‌کند. نقش استاد راهنما در دانشگاه این است که دانشجو را به دانشمند تبدیل کند، نه اینکه جلوی دانش و تفکر دانشجو را بگیرد. آگاهی‌هایی که اولیاء خدا به ما می‌دهند، در واقع برای اندیشه و عقل ما نقش فعال‌کننده را دارند. برای اینکه فکر ما را به کار بیندازد و ما شروع می‌کنیم به اینکه با تفکر خودمان، پیش برویم.

 

ما هیچ‌وقت در دین‌مان مقلدپروری به این معنا نداریم که «شما خودتان هیچ چیزی نفهمید بلکه یک کسی به‌جای شما همه‌چیز را می‌فهمد و به شما می‌گوید و شما باید اجرا کنید!» اصلاً در دین چنین چیزی نیست!

 

نیاز ما به راهنما، اصلاً معنایش این نیست که «یک‌کسی بداند و ما ندانیم و ما طبق دانایی‌های او رفتار کنیم و دیگر تفکر هم لازم نباشد!» این تهمت رذیلانه‌ای است که بعضی‌ها به دین و علوم دینی می‌زنند و گاهی هم این اتهام‌ در جامعه جا افتاده است، به همین دلیل در برخی از مجامع علمی، دین‌گریزی و فرار از کلام وحی و سخن پیامبر(ص) و اولیاء خدا وجود دارد.

 

 

حجت الاسلام علیرضا پناهیان ، حرم امام رضا - ۹۹.۰۲.۱۶

   یکشنبه 25 خرداد 13992 نظر »

علایم ظهور 

 

علائم ظهور به دو دسته كلي تقسيم مي شوند: علائم حتمي و علائم غير حتمي.

فضيل بن يسار از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمودند:

«نشانه‌هاي ظهور دو دسته است: يكي نشانه‌هاي غيرحتمي و ديگر نشانه‌هاي حتمي؛ خروج سفياني از نشانه‌هاي حتمي است كه راهي جز آن نيست.» (غيبت نعماني، با ترجمه غفاري، باب18، ص429)

منظور از علائم حتمي آن است كه تقدير قطعي خدا به وقوع آن تعلق گرفته، و مشروط به هيچ قيد و شرطي نيست؛ و مقصود از علائم غير حتمي آن است كه وقوع آن ممکن است مشمول بداء گردد، چرا که في الجمله مشروط به شروطي است كه اگر آن شروط تحقق يابد آن علائم واقع مي شوند، و اگر آن شروط مفقود باشد، آن علائم نيز تحقق نمييابند. علائمي در مورد حتمي بودن آنها نصي نداشته باشيم، تنها احتمال وقوع آن مي رود، و قطعي نيستند. علائم غير حتمي بسيارند. ما در اينجا روايت مفصلي از امام امام صادق(ع) را براي شما مي آوريم که تعداد بسياري از آن را برشمرده است….

اين روايت مشهوري است، ولي براي آن که حق زحمات مؤلفين ادا شده باشد، مي گوييم که اين روايت را با تغييرات عبارتي اندکي از کتاب “يکصد پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان(عج)” نوشته عليرضا رجالي تهراني نقل مي کنيم. قبلا لازم است تذکر دهيم که گرچه هر يک از اين علائم حتمي الوقوع نيست، ولي به طور کلي احوال آخرالزمان را به ما معرفي مي کند.با مطالعه آن شباهت هاي زياد آن را با شرائط زمان خودمان مي يابيم.

در اين روايت، امام صادق(ع) به يكي از ياران خود فرمودند:
هر گاه ديدي كه حق بميرد و طرفدارانش نابود شوند؛ و ظلم و ستم فراگير شده است؛ و قرآن فرسوده و بدعتهايي از روي هوا و هوس در مفاهيم آن بوجود آمده است؛ و ديدي دين خدا، عملاً، توخالي شده، همانند ظرفي كه آن را واژگون سازند!

و همچنين هر گاه ديدي كه اهل باطن بر اهل حق پيشي گرفته‌اند؛ و كارهاي بد آشكار شده و از آن نهي نمي شود، و بد كاران باز خواست نمي شوند؛ و مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا مي كنند.

و هنگامي که ديدي افراد باايمان سكوت كرده، و سخنشان را نمي پذيرند؛ و ديدي كه شخص بدكار دروغ گويد، و كسي دروغ و نسبت نارواي او را رد نمي كند؛ و ديدي كه بچه ها به بزرگان احترام نمي گذارند؛ و قطع رحم مي شود.

و وقتي ديدي كه بد كار را ستايش كنند و او شاد شود، و سخن بدش به او برنگردد؛ و ديدي كه نوجوانان پسر همان كنند كه زنان كنند [يعني به مانند آنان خود را زينت مي کنند]؛ و زنان با زنان ازدواج كنند.

و هنگامي که ديدي انسانها اموال خود را در غيراطاعت خدا مصرف مي كنند و كسي مانع آنها نمي شود؛ و ديدي كه افراد با ديدن كار و تلاش مؤمنانه [از آن تعجب مي کنند] و به خدا پناه ميبرند.

و ديدي كه مداحي دروغين از اشخاص زياد شود؛ و همسايه همسايه خود را اذيت ميكند و از آن جلو گيري نشود؛ و ديدي كه : كافران از صعوبت زندگي مؤمن، شاد مي شوند؛ و ديدي مردم شراب را آشكار مي آشامند، و براي نوشيدن آن كنار هم مي نشينند و از خداوند متعال نمي ترسند؛ و كسي كه امر به معروف مي كند خوار و ذليل است.

و همچنين هنگامي که ديدي آدم بدكار در چيزي مورد ستايش ست که خداوند آن را دوست ندارد؛ و ديدي كه اهل قرآن و دوستان آنها خوارند؛ و راه نيك بسته و راه بد باز است؛ و ديدي كه انسان ها به زبان مي گويند، ولي عمل نمي كنند.

و وقتي ديدي خانه كعبه تعطيل شده، و به تعطيلي آن دستور داده مي شود؛ و مؤمن، خوار و ذليل شمرده شود؛ بدعت و زنا آشكار شود؛ و مردم به شهادت و گواهي ناحق اعتماد كنند.

و ديدي كه حلال حرام، و حرام حلال مي شود؛ و دين بر اساس ميل اشخاص معني مي شود، و كتاب خدا و احكام آن تعطيل مي گردد؛ و جرأت بر گناه آشكار شود، و ديگر كسي براي انجام آن منتظر تاريكي شب نگردد.

و آنگاه که ديدي مؤمن نتواند نهي از منكر كند مگر در قلبش؛ و ثروت بسيار زياد در راه خشم خدا خرج گردد؛ و سردمداران به كافران نزديك شوند و از نيكوكاران دور شوند؛ و واليان در قضاوت رشوه بگيرند؛ و پستهاي مهم واليان بر اساس مزايده است، نه بر اساس شايستگي.

و آن زمان که ديدي مردم را به تهمت و يا سوء ظن بكشند؛ و ديدي كه مرد به خاطر همبستري با همسران خود مورد سرزنش قرار گيرد. و هنگامي که زن بر شوهر خود مسلط شود و كارهايي كه مورد خشنودي شوهر نيست انجام مي دهد و به شوهرش خرجي مي دهد.

و همچنين آنگاه که ديدي سوگند هاي دروغ به خدا بسيار گردد؛ و آشكارا قماربازي شود؛ و مشروبات الكلي به طور آشكار بدون مانع خريد و فروش ميشود. و وقتي ديدي كه مردم محترم توسط حاکمان قلدر خوار شوند؛ و نزديك ترين مردم به فرمانداران آناني هستند كه به ناسزاگويي به ما، خانواده عصمت(ع)، ستايش شوند؛ و هر كس ما را دوست دارد او را دروغگو خوانده، و گواهي اش را قبول نمي كنند.

و آنگاه که ديدي مردم در گفتن سخن باطل و دروغ با هم رقابت مي كنند؛ و شنيدن سخن حق بر مردم سنگين، ولي شنيدن باطل برايشان آسان است؛ و ديدي كه همسايه از ترس زبان همسايه به او احترام ميكند.

و وقتي ديدي حدود الهي تعطيل شود، و طبق هوي و هوس عمل گردد؛ و ديدي كه مسجدها طلا كاري (زينت داده) شود؛ و ديدي كه راستگوترين مردم نزد آنها مفتري و دروغگو است.

هنگامي که ديدي بدكاري آشكار شده، و براي سخن چيني كوشش مي شود؛ و ستم و تجاوز شايع شده است؛ و غيبت، سخن خوش آنها شود و بعضي بعض ديگر را به آن بشارت دهند.

وقتي ديدي حج و جهاد براي خدا نيست؛ و سلطان به خاطر كافر، شخص مؤمن را خوار كند؛ و خرابي بيشتر از آبادي است؛ و معاش انسان از كم فروشي به دست مي آيد؛ و خون ريزي آسان گردد؛ و مرد به خاطر دنيايش رياست ميكند.

و هنگامي که ديدي مردم نماز را سبك شمارند؛ و انسان ثروت زيادي جمع كرده، ولي از آغاز آن تا آخر، زكاتش را نداده است؛ و قبر مرده ها را بشكافند و آنها را اذيت كنند؛ و هرج و مرج بسيار شود؛ و مرد روز خود را با مستي به شب مي رساند، و شب خود را نيز به همين منوال صبح مي کند، و هيچ اهميتي به آيين مردم ندهد. آنگاه كه با حيوانات آميزش شود؛ و مرد به مسجد (محل نماز) ميرود و وقتي برميگردد لباس در بدن ندارد؛ [ يعني لباسش را دزديده اند].

هنگامي که ديدي حيوانات هم ديگر را بدرند؛ و دلهاي مردم سخت، و ديدگانشان خشك، و ياد خدا برايشان گران است؛ و بر سر كسب هاي حرام آشكارا رقابت ميكنند؛ و ديدي كه نمازخوان براي خودنمايي نماز مي خواند؛ و فقيه براي دين خدا فقه نمي آموزد، و طالب حرام ستايش و احترام مي گردد؛ و مردم در اطراف قدرتمندان هستند؛ و طالب حلال، مذمت و سرزنش مي شود، و طالب حرام ، ستايش و احترام مي گردد.

آنگاه که در مكه و مدينه كارهايي مي كنند كه خدا دوست ندارد، و كسي از آن جلو گيري نميكند، و هيچ كس بين آنها و كارهاي بدشان مانع نمي شود؛ و آلات موسيقي و لهو و لعب در مدينه و مكه آشكار گردد؛ و مرد سخن حق گويد و امر به معروف و نهي از منكر كند، ولي ديگران او را از اين كار برحذر مي دارند.

هنگامي که ديدي مردم به همديگر نگاه مي كنند [يعني چشم هم چشمي مي کنند، يا معيارشان بر خوب و بد اعمال خدا نيست] ، و از مردم بدكار پيروي نمايند؛ و راه نيك پيرو ندارد؛ و مرده را مسخره كنند و كسي براي او اندوهگين نشود؛ و ديدي كه : سال به سال بدعت و بديها بيشتر شود؛ و مردم جز از سرمايه داران پيروي نكنند؛ و به فقير چيزي را دهند كه برايش بخندند، ولي در راه غيرخدا ترحم مي کنند. وقتي که ديدي علائم آسماني آشكار شود، و كسي از آن نگران نشود؛ و مردم مانند حيوانات در انظار يكديگر عمل جنسي انجام مي دهند و كسي از ترس مردم از آن جلو گيري نميكند؛ و انسان در راه غير خدا بسيار خرج كند، ولي در راه خدا از اندك هم مضايقه دارد.

و آنگاه که ديدي عقوق پدر و مادر رواج دارد، و فرزندان هيچ احترامي براي آنها قائل نيستند، بلكه نزد فرزند از همه بدترند. هنگامي که ديدي زنها بر مسند حكومت بنشينند و هيچ كاري جز خواسته آنها پيش نرود، و ديدي پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد، پدر و مادر را نفرين كند و از مرگشان شاد شود؛ و ديدي كه اگر روزي بر مردي بگذرد، و او در آن روز گناه بزرگي مانند بدكاري ، كم فروشي، و زشتي انجام نداده ناراحت است.

و وقتي ديدي قدرتمندان، غذاي عمومي مردم را احتكار مي كنند؛ و اموال خمس در راه باطل تقسيم گردد، و با آن قماربازي و شراب خواري شود، و به وسيله شراب بيمار را مداوا، و براي بهبودي، آن را تجويز كنند؛ و ديدي كه مردم در امر به معروف و نهي از منكر و ترك دين بي تفاوت و يكسانند؛

و ديدي كه سروصداي منافقان برپا، اما صداي حق طلبان خاموش است؛ و ديدي كه براي اذان و نماز مزد مي گيرند؛ و مسجدها پر است از كساني كه از خدا نمي ترسند و غيبت هم مي نمايند.

هنگامي که ديدي خورندگان اموال يتيمان ستوده شوند؛ و قاضيان بر خلاف دستور خداوند قضاوت كنند؛ و استانداران از روي طمع، خائنان را امين خود قرار دهند؛ و فرمانروايان ميراث مستضعفان را در اختيار بدكاران از خدا بي خبر قرار دهند؛ و ديدي كه بر روي منبرها از پرهيزكاري سخن مي گويند، ولي گويندگان آن پرهيزكار نيستند.

و بالاخره هنگامي که ديدي صدقه را با وساطت ديگران، بدون رضاي خداوند، و به خاطر درخواست مردم بدهند؛ و ديدي وقت نمازها را سبك بشمارند؛ و همّت وهدف مردم شكم و شهوتشان است؛ و دنيا به آنها روي كرده است؛ و ديدي نشانه‌هاي برجسته حق ويران شده است؛ [اين آخرالزمان است] در اين وقت خود را حفظ كن و از خدا بخواه كه از خطرات گناه نجاتت بدهد. (بحارالانوار، علامه مجلسي، ج52، ص260 ـ 256 ـ با تصرف اندک در متن)

اين بود روايت امام صادق ( ع ) كه به ذكر گوشهاي از مفاسد جهان در آستانه قيام وانقلاب بزرگ حضرت مهدي (عج) فرا گير خواهد شد.

و اما “علائم حتمي الوقوع” ظهور با استفاده از روايات معصومين عليه السلام، اندک است. در روايتي امام صادق(ع) مي فرمايند:

«پيش از ظهور قائم(عج) پنج نشانه حتمي است: قيام يماني، فتنه سفياني، صيحه آسماني، قتل نفس زکيه و شکافتن زمين و فرو رفتن عده اي در بيابان» (كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق ، ص650)

همچنين امام صادق فرموده است: «وقوع ندا[ي آسماني] از امور حتمي است؛ و سفياني از امور حتمي است و يماني از امور حتمي است و كشته شدن نفس زكيه از امور حتمي است و كف دستي كه از افق آسمان برون آيد از امور حتمي است. و سپس اضافه فرمودند: «و نيز وحشتي در ماه رمضان است كه خفته را بيدار كند و شخص بيدار را به وحشت انداخته و دوشيزگان پرده نشين را از پشت پرده بيرون مي آورد.» (غيبت نعماني، با ترجمه غفاري، باب14، ص365)

اميرالمؤمنين(ع) از رسول خدا(ص) روايت نموده كه فرمودند: «ده چيز است كه پيش از قيامت حتماً به وقوع خواهد پيوست :

فتنه سفياني و دجال ، واقعه دخان [دود]، ظهور دابه، خروج قائم، طلوع خورشيد از مغرب، نزول عيسي، خسوف در مشرق، خسوف در جزيرة العرب، و آتشي كه از مركز عدن شعله ميكشد و مردم را به سوي بيابان محشر هدايت ميكند»(بحارالانوار، علامه مجلسي، ج52، ص209 و غيبت شيخ طوسي، ص 267) امام محمد باقر(ع) فرموده است: « در كوفه، پرچمهاي سياهي كه از خراسان بيرون آمده است، فرود ميآيد و وقتي مهدي(ع) ظاهر شد، براي بيعت گرفتن به سوي آن ميفرستد.» (غيبت شيخ طوسي، ص274)

   پنجشنبه 8 خرداد 13994 نظر »

فلسفه و حکمت وقوع بلاها و مشکلات و مصائب از جانب خداوند برای مؤمنین چیست؟

 

پاسخ: برای روشن شدن حقیقت امر، استفاده از آیات و روایات و سخن بزرگان، پاسخ را در چند بخش بیان می نمائیم:

الف) برخی بلاها و مصائب آثار و نتیجه اعمال خود انسان هاست، از این رو نسبت به برخی مؤمنین می توان گفت، آن ها خود باعث فرو فرستادن بلا از جانب خداوند هستند، یعنی در طول زندگی لغزش هایی از آن ها سر می زند که مستوجب تنبیه است و خداوند به خاطر ایمان این اشخاص عذاب آن ها را در قالب بلا در این دنیا فرو می فرستد و عذاب آن ها را به آخرت محوّل نمی کند و به این وسیله آن ها را از آلودگی پاک کرده و آماده متنعّم شدن از نعمت های اخروی می گرداند. در حدیثی از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: «انّ العبد اذا کثرت ذنوبه و لم یکن عنده من العمل ما یکفرها ابتلأه بالحزن لیکفرها» [1] هنگامی که بنده ای گناهانش افزون شود و اعمالی که آن را جبران کند نداشته باشد، خداوند او را گرفتار اندوه می کند تا گناهانش را پاک کند.»

ب) این سؤال که چرا خداوند بر مؤمنین بلا می فرستد ناشی از محدودنگری عدّه ای از انسان ها است که تصوّر می کنند عالم محدود به همین دنیا است، لذا به مجرّد وارد آمدن سختی و مشکلات، داد سخن در می دهند که چرا انسان های مؤمن که محبوب خداوند هستند دچار این سختی ها و مصائب می شوند، ولی اگر از فلسفه بلاها اطلاع کافی پیدا کنند و بدانند صبر و استقامت در برابر مصائب چه میزان اجر و ثواب اخروی به دنبال دارد، دیگر چنین پرسشی به ذهن آنان خطور نخواهد کرد.

خداوند متعال می فرماید: «… وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ (5) الَّذِینَ إِذَآ أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ (6) أُوْلَـئکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» [2] و بشارت ده به استقامت کنندگان، کسانی که هرگاه مصیبتی به آن ها رسد می گویند: ما از خدایم و به سوی او باز می گردیم، این ها همان ها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آن ها هدایت یافتگانند.»

پس روشن است عالم، مجموعه از دنیا و آخرت است و سهم دنیا نسبت به آخرت آن قدر کوتاه و ناچیز است که قابل مقایسه نیست،[3] حال اگر نعمت ها و آسایش مؤمنین در آخرت را در نظر بگیریم به راحتی حکم می کنیم این بلاها در مقابل نعمت های اخروی هیچ است. [4] برای نمونه شخصی برای قبول شدن در کنکور وقت زیادی صرف می کند و سختی زیادی را تحمّل می کند، ولی این وقت و این سختی با توجه به سربلند شدن در امتحان و تغییر سرنوشت زندگی او و نیز دیگر فوائد آن، بسیار ناچیز است.

ج) نسبی بودن بلا و نعمت

مصیبت ها و بلاها از جانب خداوند نعمت اند، همان گونه که نعمت های ظاهری نعمت اند، به این معنی که خداوند نعمت ها و در مقابل سختی ها را بر انسان فرو فرستاده و این ها در واقع وسیله اند برای تعالی انسان، پس آن چه از جانب خداوند به انسان می رسد خیر است و موجب ترقی و کمال انسان است، ولی ممکن است برخی انسان ها با اختیار خود از این وسائل، زمینه تکامل و تعالی خود را فراهم کنند. پس این وسائل برای آن ها نعمت خواهد بود، خواه به شکل بلا و مصیبت باشد و خواه به شکل نعمت و رفاه، ممکن است برخی دیگر از این ابزار هدایت، درست استفاده نکنند که در این صورت این ابزار برای آن ها بلا و نقمت خواهد بود، خواه به شکل مصیبت و بلا باشد و خواه در قالب رفاه و آسایش دنیوی باشد. [5] پس در هر شرائط، نقش اساسی و تعیین کننده را انسان ایفاء می کند و عکس العمل انسان در برابر آن ها، نعمت یا نقمت بودن را معین می کند، از این رو ممکن است آن چه به انسان می رسد در قالب بلا و سختی ظهور کند، ولی انسان با عکس العمل مناسب به نحو مطلوبی از آن استفاده کند و به تعالی روح خود بپردازد.

شهید مطهری در این باره می گوید: از این نکته نباید غفلت ورزید، مصائب وقتی نعمت هستند که انسان از آن ها بهره برداری کند و با صبر و استقامت و مواجهه با دشواری هایی که مصائب تولید می کنند روح خود را کمال بخشد، امّا اگر انسان در برابر سختی ها فرار را انتخاب کند و ناله و شکوه سر دهد، در این صورت بلا برای او واقعاً بلاست.»[6]

فوائد بلاها

آن چه گفتار گذشته را تأیید می سازد و فلسفه نزول بلا را برای مؤمنین و اولیاء الهی آشکار می کند، لطف و نعمت پنهان و پوشیده شده در چهره بلا و گرفتاری است، بلاها هر چند به ظاهر سختی و محنت هستند ولی آثار و فوائدی دارند که آن ها را در ردیف برترین نعمت های الهی قرار می دهد، از این رو در ادامه به ذکر پاره ای از فوائد آن ها اشاره می کنیم:

خارج کردن تکبر از قلوب انسان‌ها

یکی از فوائد بلاها خارج کردن تکبّر و غرور از قلوب انسان ها و جایگزین نمودن تذلّل و خواری در جانهاست. [7] انسان در طول زندگی خود شاهد تضاد و جنگ دو بُعد جسمانی و روحانی خویش است، و مصائب با نشان دادن ذلّت و فقر انسان به او، او را در این جنگ یاری می رساند و زمینه پیروزی بُعد روحانی بر بُعد جسمانی و شهوانی را فراهم می کند.

بلاء وسیله تذکّر و یادآوری

انسان همچون مسافری است که در مسیر زندگی خود در حرکت است و اگر در طول مسیر همیشه در رفاه و آسایش باشد ممکن است غفلت بر او چیره شود و او را از مسیر اصلی و هدف نهایی باز دارد، از این رو خداوند که أرحم الراحمین و از همگان نسبت به انسان مهربان تر است، زنگ بیدار باش را برای انسان در قالب بلا و سختی به صدا در می آورد و انسان را از عواقب خطرناک ضلالت و گمراهی باخبر می سازد. خداوند متعال می فرماید: «وَلَقَدْ أَخَذْنَآءَالَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَنَقْص مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ» [8] و ما نزدیکان و قوم فرعون را به خشکسالی و کمبود میوه ها گرفتار کردیم شاید متذکّر گردند.»

همچنین امیر مؤمنان علی(ع) می فرماید: «انَّ اللّه یبتلی عبادَهُ عند الأَعمال السَیِّئة بنقص الثمرات و حبسِ البرکات و إغلاقِ خزائِنِ الخَیْرات لیتوبَ تائبٌ و یُقْطِعَ مُقْطِعٌ وَ یَتَذَکَّرَ متذکِّرٌ» [9] خداوند بندگان خویش را به هنگامی که کارهای بد انجام می دهند با کمبود میوه ها و جلوگیری از نزول برکات و بستن در گنج های خیرات به روی آنان آزمایش می کند.»

اجر و پاداش اخروی

بدیهی است که خداوند به کسی ظلم نمی کند «وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّم لِّلْعَبِیدِ» [10] و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمی کند.» و در کتب کلامی و اعتقادی تحت عنوان «اعواض الآلام; عوض های سختی ها و رنج ها» بیان شده سختی ها و مصائبی که از جانب خداوند به انسان ها می سد در آخرت جبران می شود. گذشته از این مطلب صبر و استقامت در برابر شدائد و مصائب و پیمودن راه سعادت و تکامل در شرائط سخت و دشوار، أجر و پاداش اخروی بسیاری را نصیب انسان خواهد نمود، چنان که در روایتی نقل شده روزی عبداللّه بن ابی یعفور نزد امام صادق(ع) به شکوه و گلایه پرداخت که من همیشه در سختی و بیماری به سر می برم، امام(ع) در جواب فرمودند: «لو یعلم المؤمن ما له من الأجر فی المصائب لتمنّی أنّه قرض بالمقاریض» [11] اگر شخص مؤمن بداند که پایداری در برابر مصائب و سختی ها چه اندازه اجر و ثواب دارد آروز می کند که بدن او با قیچی قطعه قطعه شود»

سختی باعث تکامل

بلاها و سختی ها زمینه ساز سعادت و کمال هستند و به تعبیر استاد مطهری «بدهای ما در خوبی ها و زائیده آن ها هستند.» [12] و در منطق عقل و شرع سختی ها انسان را آبدیده می کنند و او را به آسایش و سعادت می رسانند و نیروهای بالقوّه او را در مسیر پیشرفت و تکامل به فعلیت می رسانند «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا» [13] همانا به همراه هر سختی آسایش و راحتی است.» آری اگر انسان در ناز و نعمت و آسایش به سر ببرد نمی توان توقع داشت که سخت کوش و توانمند شود چرا که اگر شخصی می خواهد فنّ شناگری را یاد بگیرد تا سختی و مرارت فرو رفتن های مکرّر در آب را لمس نکند شناگر خوبی نخواهد شد. امیرمؤمنان علی(ع) در فرازی از سخنان خود می فرمایند: «درختان بیابانی (که از مراقبت و رسیدگی باغبان محرومند) چوب محکم تر و دوام بیشتری دارند درختان باغتان (که دائماً مراقبت شده اند) نازک پوست و بی دوام ترند.» [14]

شناخته شدن صابرین

خداوند متعال می فرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَاْ أَخْبَارَکُمْ» [15] ما همه شما را قطعاً آزمایش می کنیم تا معلوم شود مجاهدان واقعی و صابران از میان شما کیانند؟ و اخبار شما را بیازمائیم.»

البته ذکر این نکته لازم است که این آزمایش ها برای علم پیدا کردن خداوند نیست چرا که خداوند بر همه چیز عالم است، بلکه برای آشکار شدن چهره انسان ها برای خودشان و دیگران است تا در روز قیامت حجّت و دلیل بر همگان تمام باشد. در حدیثی از امام رضا(ع) نقل شده که در مورد قول خداوند «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» [16] تا بیازماید که کدامین یک از شما نیکوکارترید.» فرمودند: خداوند بندگانش را خلق کرد تا آن ها را بواسطه تکلیف کردن طاعت و عبادتش، آزمایش کند، ولی نه برای تجربه و علم پیدا کردن، چرا که خداوند پیوسته عالم به هر چیز است.» [17]

 

[1] اصول کافی، کلینی، دارالکتب الاسلامیّه، ج 2، ص 444

[2] بقره، 155ـ157

[3] ر. ک به نهج البلاغه، خطبه 32

[4] «قُلْ مَتَـعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالاَْخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَی، بگو: سرمایه زندگی دنا ناچیز است و سرای آخرت برای کسی که پرهیزگار باشد بهتر است.» نساء، 77

[5] ر.ک به مجموعه آثار، مرتضی مطهری، صدرا، ج 1، ص 183

[6] مجموعه آثار، همان

[7] نهج البلاغة، خطبه 238

[8] اعراف، 30

[9] نهج البلاغه، خطبه 143. برخی از نسخ بدین صورت است: و یقلع مقلع (شرح نهج البلاغه بحرانی جزء 3 ص 182خطبه 142)

[10] حج، 10

[11] اصول کافی، همان، ص 255، و بحارالأنوار، مجلسی، ج 64، ص 212

[12] مجموعه آثار، همان، ص 174

[13] انشراح، 5

[14] نهج البلاغه، نامه 45

[15] محمد، 31

[16] ملک، 2

[17] التوحید، شیخ صدوق، جامعه مدرسین، ص 320، ح 2، و بحارالانوار، همان، ج 4، ص 80

   سه شنبه 26 فروردین 1399نظر دهید »

 پروفسور علی کرمی در شبکه افق:
کرونا ویروس، ویروس عادی نیست و دستکاری شده است.

ژنوم ملت ایران دست آمریکاست!

 

ژنوم زعفران ایرانی توسط چند شرکت خارجی برداشته شده است. این یعنی در حالی که زعفران در کشورهای دیگر کاشته می‌شود، دقیقا طعم و مزه و رنگ زعفران ایرانی را دارد!

فقط با قطع زنجیره انتقال، می‌توان جلوی کرونا را گرفت.

 

صحبت های پرفسور علی کرمی 

   چهارشنبه 21 اسفند 1398نظر دهید »

مفهوم «دهکدۀ جهانی» را امام(ره) زودتر از خیلی‌ها مطرح کرد

دعا برای فرج، نیاز به درکِ اجتماعی در اندازه‌های جهانی دارد

 

اگر ما صد نفر باشیم و داخل یک کشتی طوفان‌زده گرفتار شده باشیم، درک اینکه باید نسبت به‌هم حساس باشیم و کمک کنیم، آسان است. حالا که ما هشت میلیارد نفریم و روی کرۀ زمین زندگی می‌کنیم، آیا درک اینکه باید نسبت به هم احساس مسئولیت کنیم، واقعاً خیلی سخت است؟!

امروز اگر ما نسبت به جامعۀ بشری حساس باشیم، به این نتیجه می‌رسیم که باید برای این عالم، یک کدخدا تعیین کنیم، این مفهوم «دهکدۀ جهانی» را زودتر از خیلی‌ها، حضرت امام(ره) مطرح فرمود.

 

امام(ره) در سال۵۹ فرمود: امروز هر مسئله‏اى در یک گوشۀ دنیا واقع بشود، مسئله دنیاست، نه مسئله همانجا و این‌طور نیست که ربطی به نقاط دیگر دنیا نداشته باشد. منافع کشور ما و سایر کشورها، با هم پیوند دارند (صحیفۀ امام/ ١٣ / ١٣٣)

 

ما چرا می‌گوییم «اللّهمَّ عَجّل لولیّک الفرج»؟

دعا برای فرج، نیاز به درکِ اجتماعی در اندازه‌های جهانی دارد.

آیا شما اخبار یمن، ونزوئلا، مکزیک، ژاپن و… را دنبال می‌کنید؟

آیا این مسائل برای شما اهمیت دارد و نسبت به آن حساس هستید؟

یکی از علمای بزرگوار وقتی در بستر مرگ قرار گرفته بود، گریه می‌کرد و می‌گفت: من چطور به خدا جواب بدهم؟ گفتند: شما که خیلی وضعت خوب است!

گفت: اگر خدا از من بپرسد «چرا به مردم ژاپن نرسیدی و حق را برای آنها روشن نکردی» چه جوابی بدهم؟

تا این حد، احساس مسئولیت می‌کردند. حضرت زهرا(س) تا آن روزهای آخر هم جامعه را رها نکرد؛ ایشان چهل شبانه‌روز برای اینکه مردم را روشن کند، درب خانه‌ها را می‌زد و تک‌تک با آنها صحبت می‌کرد…

 

 

علیرضا پناهیان , هیئت ثارالله قم - ۹۸.۱۱.۸م

تن کامل + صوت:

http://Panahian.ir/post/5940

   سه شنبه 15 بهمن 1398نظر دهید »

چرا حضرت علی علیه السلام از همسرش دفاع نكرد؟

 

ظلمی که به ظاهر مسلمانان پس از رسول خدا بر اهلبیت ایشان روا داشتند آنچنان زشت و باور نکردنی است که هیچ کس را یارای پذیرفتن مسئولیت آن نیست. آنها که حیات خود را در دفاع از ظالمان می جویند حتی با وجود مدارک روشن به هربهانه ای پیشوایان خود را از این جنایت تبرئه می نمایند.

چنین جسارتی به فاطمه در حضور علی علیه السلام محال است.

علي كه شير خدا است . علی اسد الله الغالب است . علی بود که در قلعه خيبر را با یک دست بلند کرد پس چگونه حاضر مي شود ببيند همسرش را در مقابل چشمانش كتك بزنند و او واکنشی نشان ندهد؟

 

پاسخ

در آغاز خوب است کمی از علی علیه السلام سخن بگوییم. وقتی علی علیه السلام را شناختی خواهی دانست آنچه را بر علی علیه السلام خرده گرفته اند خود سند مظلومیت اوست که باید تا جان در بدن هست بر آن مظلومیت گریست.

 

شجاعت علی علیه السلام وقتی سخن از شجاعت علی علیه السلام باشد دوست و دشمن انگشت حیرت به دهان می گیرند.

تاریخ اسلام را اگر مرور کنی شجاعت علی علیه السلام را در تمام صفحات آن خواهی یافت.

پرچم جهاد با دشمنان خدا همیشه دردست علی علیه السلام بود. 

ابن عباس گوید: « در جنگ هیچ کس به اندازه علی علیه السلام خود را در معرض خطر قرار نمی داد »(1)

علی علیه السلام را هیچکس پشت به دشمن ندید. در جنگ خیبر هر کس پای به میدان نهاد ناکام بازگشت تا اینکه رسول خدا صلى الله عليه و آله  فرمودند: ” فردا پرچم به دست كسى خواهم داد كه فتح و پيروزى به دست او انجام خواهدگرفت و خدا و رسول خدا را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند.كسى كه هرگز پشت‏به جبهه نمى‏كند". فردا در مقابل چشم اصحاب پرچم را به علی علیه السلام سپرد و علی چنان کرد که رسول خدا فرموده بود(2).

در وصف شجاعت علی علیه السلام ما چه گوییم وقتی خلیفه دوم خود می گوید: “به خدا سوگند! اگر شمشیر علی نبود‌، عمود خیمه اسلام استوار نمى‌شد". (3)

 

صبر علی علیه السلام

 

علی علیه السلام را به شجاعت شناختی. اینک در دیگری را به فضایلش می گشاییم. اگر علی علیه السلام را اسوه صبر و پایداری بنامیم به حق سخن رانده ایم.

آری صبر را باید از علی علیه السلام آموخت.

بنگر خداوند چگونه علی علیه السلام را بر صبرش می ستاید.(4) “وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ. الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ” و قطعاً [همه‏] شما را به چيزى از ترس و گرسنگى و كاهشى در ثروت‏ها و جان‏ها و محصولات، آزمايش مى‏كنيم؛ و به شكيبايان مژده ده. (همان) كسانى كه هر گاه مصيبتى به آنان برسد، مى‏گويند:» در حقيقت ما از آنِ خداييم؛ و در واقع ما فقط به سوى او باز مى‏گرديم. آنان، درودها و رحمتى از پروردگارشان، بر ايشان باد، و تنها آنان ره يافتگانند.

 

بندگی علی علیه السلام

علی در همه فضایل اخلاقی اسوه است. علی علیه السلام را گاه با شمشیر برکشیده در وسط کارزار می یابی و گاه کنج عزلت گزیده. گاه رگ گردن علی را از خشم بر آمده می بینی و گاه دست مهربانش را بر سر یتیمان.

او هم در شجاعت بی همتاست و هم در صبر. اما همه این فضایل ریشه در یک فضیلت دارد: علی علیه السلام قهرمان بندگی خداست. آنجا که پروردگارش او را در میدان جنگ می پسندد کسی جلودار علی نیست و آنگاه که فرمان خانه نشینی دهد قهرمان خیبر و احد و احزاب را در کنج خانه اش بینی.

علی قدمی جز برای بندگی خدا بر نمی دارد. شمشیر اگر میزند بندگی خدا را منظور می دارد. چه خوش گفت رسول خدا صلی الله علیه وآله: “لضربة على يوم الخندق خير من عبادة الثقلين"(5) هر ضربه شمشیر علی در جنگ خندق از عبادت جن و انس بالاتر است. آری آنجا نیز که خدا فرمان به صبرش دهد, علی اسوه صبر است. راز سکوت علی نیز همین است. او به فرمان رسول خدا مأمور به سکوت بود. رسول خدا به امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: تو را به بردباري در برابر آنچه كه از اين گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله عليها خواهد رسيد سفارش مي كنم، صبر كن تا بر من وارد شوي.(6) وگر نه کجا می توانند به خانه علی علیه السلام وارد شوند تا چه رسد همسرش را بیازارند.

وقتی خانه علی علیه السلام را گشودند رو به عمر کرد و فرمود: اي پسر صحّاك(عمر)! اگر مقدرات خداوندي و پيمان و سفارش رسول خدا صلي الله عليه وآله نبود، هر آينه مي فهميدي كه تو قدرت ورود به خانه مرا نداري.(7)

 

اینک دانستی که سکوت آزمونی سخت بر امیر مومنان علی علیه السلام بود. و به حق تکلیف بندگی را به جا آورد. علی به فرمان خدا باید بر غصب خلافت صبوری نماید و چنین می کند.

و اما پهلوان عرب آزمون دیگری را نیز در پیش دارد. که نام بردن از آن هر قلبی را محزون می سازد. علی باید بر مصیبت فاطمه شکیبایی نماید. این خود اوج مظلومیت علیست. جنگاوری که همتا ندارد اینک باید شاهد مصیبت همسرش باشد و دم بر نیاورد. جز عقل بندگی چه چیز علی علیه السلام را بر جای خود می نشاند؟

 

پانویس ها

(1)مناقب ابن مغازلی شافعی ۷۱ حدیث ۱۰۲

(2)بحار،ج 21،ص 3.اسد الغابة،ج 4،ص 107.

(3)شرح نهج البلاغة ۱۲/ ۵۱ تحقیق محمد عبد الکریم النمری ناشر دار الکتب العلمیة بیروت الطبعة الأولى ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م

(4)این آیات در شآن حضرت علی علیه السلام نازل شده است.

(5)بحارالانوار، ج20، ص 216/ مستدرک حاکم، ج 3، ص 32

(6)الشريف الرضي، أبي الحسن محمد بن الحسين بن موسي الموسوي البغدادي (متوفاي406هـ) خصائص الأئمة (عليهم السلام)، ص73، تحقيق وتعليق: الدكتور محمد هادي الأميني، ناشر: مجمع البحوث الإسلامية الآستانة الرضوية المقدسة مشهد - إيران، 1406هـ المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 22، ص 484، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.

(7)الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568، ناشر: انتشارات هادي ـ قم ، الطبعة الأولي، 1405هـ.

 

نویسنده: سید مهدی خدایی

   دوشنبه 7 بهمن 1398نظر دهید »

 مردم کوفه از ترس لشکر یزید، حسین(ع) را یاری نکردند؛ مردم مدینه چرا فاطمه(س) را یاری نکردند؟

 

یکی از زشت‌ترین انواع ترس‌ها در جامعه «ترس از تحقیر و سرزنش» است که یک ترس روانی است. این بدتر از ترسِ از مرگ یا فقر است که سلطه‌گران به‌کار می‌گیرند. مردم کوفه از سرِ چه ترسی امام‌حسین(ع) را یاری نکردند؟

ترسیدند که مبادا لشکر یزید بیاید و آنها را تکه‌تکه کند. اما در فاطمیه، مردم از چه چیزی ترسیدند و نالۀ فاطمه(س) را جواب ندادند؟

آیا کسی تهدید کرده بود که آنها را تکه‌تکه می‌کند؟

وقتی امام‌حسین(ع) صدا زد «هَل مِن ناصرٍ ینصُرنی» هرکسی به ایشان کمک می‌کرد، کشته می‌شد، اما وقتی فاطمۀ زهرا(س) بین در و دیوار ضجه زد، اگر کسی به ایشان کمک می‌کرد، کشته نمی‌شد.

 

کمااینکه زبیر با شمشیر آمد که مثلاً کمک کند، اما شمشیرش را گرفتند و خودش را نکشتند.

در مدینه نه ترس از فقر بود، نه ترس از کشتار بود، بلکه یک ترس روانی وجود داشت؛ مردم مدینه در رودربایستیِ همدیگر ماندند و فاطمه را کمک نکردند، آنها سکوت زشتی کردند و این خیلی خیانت‌کارانه بود. یک جوّ روانی سنگین علیهِ علی(ع) ایجاد شده بود که هیچ‌کسی به ایشان کمک نمی‌کرد.

حتی نقل شده است تعداد زیادی در یک شب به علی(ع) وعدۀ یاری دادند اما روز که شد، در رودربایستی ماندند و نیامدند!

 

علیرضا پناهیان ، دانشگاه تهران - ۹۸.۱۰.۱۹

http://Panahian.ir/post/5912

   شنبه 5 بهمن 1398نظر دهید »

چه وقت جامعه متمدّن مي‌شود؟

 

اولين قدم اين است که اختلاف نداشته باشند با هم هماهنگ باشند، دومين قدم اين است که مشکل ديگري را مشکل خودشان بدانند تعاون کنند، اين مرحله دوم. مرحله سوم آن است که نه تنها مشکل ديگري را مشکل خود بدانند کريمانه مشکل يکديگر را حل بکنند چرا؟

چون وقتي خدا دستور مي‌دهد مي‌فرمايد من انسان را کريم خلق کردم ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَم} و شما يعني انبيا و ائمه(عليهم السلام) خلفاي خدا هستيد بايد با جامعه انساني کريمانه رفتار کنيد و قرآن و اهل بيت و وجود مبارک پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) که خلفاي الهي‌اند بياناتي به وسيله مقال يا مقالت به ما مي‌فهمانند يعني شما هم موظف هستيد جامعه را کريمانه اداره کنيد آن مقام خلافت الهي که برای آنهاست نصيب شما و افراد عادي مثل ما نمي‌شود، اما فرمود شما مي‌تواني طرزي کريمانه جامعه را اداره کنيد که متّقيان جامعه به شما اقتدا کنند شما بشويد «إمام المتّقين» که چيز بدي نيست.

«فتحصّل أنّ ههنا اموراً» يک: مي‌خواهند جامعه متمدّن باشد، ولي «به هوس راست نيايد به تمنّي نشود» چگونه جامعه را متمدّن کنيم؟

اولين راه اين است که باهم اختلاف نداشته باشيم.

ثانياً بعد از اينکه يکدست شديم اختلافي نداشتيم اعضاي يک خانواده شديم، مشکل ديگري را مشکل خودمان بدانيم ﴿تَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوَي﴾،اين دو.

سوم: اين تعاون به نحو تعامل نباشد که يک معامله اخلاقي باشد يا يک معامله اقتصادي باشد که توقع داشته باشيم ديگري هم پاداش ما را با عمل خير بدهد بلکه کريمانه باشد؛ چون فرمود: ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَم﴾ راه اين کرامت را وجود مبارک حضرت امير مشخص مي‌کند که چگونه است؟

آن‌گاه اين دعا را خدا در قرآن براي مؤمنين ذکر کرد آن وقت ما هم اين دعا را مي‌توانيم بخوانيم بگوييم ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾ اين چيز بدي نيست خدايا آن توفيق را به من بده من در هر شهري يا روستايي يا کلان شهري يا شهرهاي کوچکي که زندگي مي‌کنم خوبان آن شهر به من اقتدا بکنند اينکه چيز بدي نيست اينکه با تواضع سازگار است.

اگر اين در يک روايت بود ممکن بود کسي بگويد سند ضعيف است يا فلان. نه خير، صريح قرآن است و ما را هم دستور داد که شما مي‌توانيد اين چنين باشيد بخواهيد بخواهيد از خدا چگونه بخواهيم؟

ما يک اميد داريم يک آرزو، يک رجاء داريم يک تمنّي به تعبير قرآن کريم؛ با آرزو مشکل حل نمي‌شود فرمود: ﴿لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِت} کسي که با آرزو زنده است به مقصد نمي‌رسد اما به اميد زنده باشد به مقصد خواهد رسيد.

فرق آرزو و اميد اين است که آرزو چيز بسيار بدي است و اميد چيز بسيار خوبي است.

آرزو اين است که باران فراواني آمده زمين آماده کشاورزي است اين شخص کِشت نکرده تا از آن باران بهره ببرد او کاري نکرده است يا در قسمت‌هايي که خشکسالي است اين کِشت کرده ولي آبي تهيه نکرده است. اين فقط آرزو دارد که باراني از راه غيب بيايد و مشکل او را حل بکند. شما کاري نکرديد کِشتي نکرديد کشت‌هاي تو مناسب نيست.

اميد آن است که کسي تمام کارهاي کشاورزي را فراهم کرده اميدوار است که باران رحمتي هم بيايد اين چيز خوبي است. آنکه همه مقدمات را فراهم کرده آنچه در دست اوست و به عهده اوست آن را فراهم کرده منتظر مدد غيبي است آن اميد است، اما آنچه مربوط به اوست در دست اوست کاري انجام نداده او ديگر آرزو دارد نه اميد. فرمود ﴿لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ﴾؛ با أُمنيه و با آرزو کار حل نمي‌شود. يک بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) است که «إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَی الْمُنَی فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَی‏»؛ مبادا با آرزو زنده باشيد آرزو سرمايه زنان سالمند و سالخورده است که کاري از آنها ساخته نيست؛ به اميد زنده باشيد به رجا زنده باشيد، نه به تمنّي.

پس اصل اول وحدت بود، اصل دوم تعاون بود، اصل سوم کرامت بود، فرمود کريمانه مشکل يکديگر را حل کنيد؛ حالا آن جمله نوراني را که بخوانيم معلوم مي‌شود که مشکل جامعه را کريمانه حل کردن يعني چه؟ اگر جامعه‌اي جامعه کريمانه شد فرشته زندگي مي‌کند؛ آن وقت متّقيان جامعه به چنين مردان الهي اقتدا مي‌کنند.

در اين بخش فرمود خدايا! اينها که از ما تعريف مي‌کنند تو به ما از اينها عالم‌تر هستي ما به حال خودمان از اينها عالم‌تر هستيم آنچه در باطن داريم و ما مي‌دانيم و اينها نمي‌دانند اين را ببخش! اين يک جمله.

 

 

آیت الله جوادی آملی 

   سه شنبه 10 دی 1398نظر دهید »

پاسخ جنّ بزرگ، به سؤالات سلیمان

 

حضرت سلیمان علیه السلام از پیامبرانی بود که خداوند او را بر جنّ و انس و… مسلّط نموده بود. روزی چند نفر از اصحاب خود را همراه یکی از جنّهای بزرگ و گردنکش فرستاد، تا چند ساعتی به میان مردم بروند و گردش کنند و سپس بازگردند و به اصحاب فرمود: در این سیر و سیاحت هر چه را از آن جنّ شنیدید به خاطر بسپارید و وقتی نزد من آمدید برای من بیان کنید. آنها همراه آن جنّ سرکش حرکت کردند تا به بازار رسیدند و امور زیر را از آن جنّ دیدند:

۱. دیدند آن جنّ به آسمان نگاه کرد و سپس به مردم نگریست و سرش را تکان داد.

۲. از آن جا عبور نمودند تا به خانه‎ای رسیدند، شخصی از دنیا رفته و بستگان او گریه می‎کنند. آن جنّ وقتی که آن منظره را دید خندید.

۳. از آن جا عبور نمودند و افرادی را دیدند که سیر را با پیمانه می‎فروشند، ولی فلفل را با وزن (و سنجش دقیق ترازو) می‎فروشند. آن جنّ با دیدن آن منظره خندید.

۴. از آن جا عبور نمودند و به گروهی رسیدند. دیدند آنها ذکر خدا می‎گویند و به یاد خدا به سر می‎برند، ولی گروه دیگری در کنار آنها هستند و به امور بیهوده و باطل سرگرم می‎باشند. آن جنّ سرش را تکان داد و لبخند زد.

 

یاران سلیمان علیه السلام ، از این سیر و عبور بازگشتند و جریان را (در چهار مورد فوق به سلیمان ـ علیه السلام ـ گزارش دادند. سلیمان علیه السلام آن جنّ را احضار کرد و از او از چهار موضوع مذکور پرسید:

 

۱. وقتی که به بازار رسیدی، چرا سرت را به آسمان بلند نمودی. و سپس به زمین و مردم نگاه کردی و سرت را تکان دادی؟

جنّ گفت: فرشتگان را بالای سر مردم دیدم که اعمال آنها را با شتاب می‎نوشتند. تعجّب کردم که آنها این گونه با شتاب می‎نویسند ولی انسانها آن گونه با شتاب سرگرم (امور مادی خود) هستند.

 

۲. وقتی که به خانه‎ای وارد شدی، شخصی مرده بود و حاضران گریه می‎کردند، چرا خندیدی؟

جنّ گفت: خنده‎ام از این رو بود که آن شخص مرده، به بهشت رفت، ولی حاضران (به جای خوشحالی) گریه می‎کردند.

 

۳. چرا وقتی که دیدی سیر را با پیمانه، و فلفل را با وزن می‎فروشند خندیدی؟

جنّ گفت: ازاین رو که دیدم سیر را با آن همه ارزش، که کیمیای درمان است با پیمانه می‎فروشند، ولی فلفل را که مایه بیماری است با وزن دقیق به فروش می‎رسانند! از این رو از روی تعجّب خندیدم.

 

۴. چرا در مورد آن دو گروه که یکی در یاد خدا و دیگری سرگرم لهو و امور بیهوده بودند، سر تکان دادی و خندیدی؟

جنّ گفت: زیرا تعجب کردم که دو گروه، هر دو انسانند، ولی گروه اول بیدار در یاد خدایند، اما گروه دوم غافل و سرگرم در بیهودگی هستند.

 

اقتباس از بحار، ج ۱۴، ص ۷۹.

   سه شنبه 3 دی 1398نظر دهید »

1 2 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 18

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 120
  • دیروز: 398
  • 7 روز قبل: 4398
  • 1 ماه قبل: 36714
  • کل بازدیدها: 829517
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 18
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 18
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 16
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1