« شراب روحانیگفتگو با زینب احمدی فرد فرزند شهید احمدی فرد »

وقایع چند روز قبل از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام 

 

امام موسی کاظم علیه السلام ، چند روز قبل از شهادت

 

ابن شهر آشوب از کتاب انوار روایت کرده است که در ایامی که امام موسی علیه السلام در حبس هارون بود ، آن لعین جاریه ای در نهایت حسن و جمال برای خدمت به حضرت به زندان فرستاد ، شاید که حضرت به سوی او میل نماید و قدر او در نظر مردم کم شود . تا برای تضییع آن حضرت بهانه به دست آورد .

 

جون کنیز را به خانه آن جناب آوردند فرمود : مرا به امثال اینها احتیاجی نیست ، اینها در نظر شما می ماند و نزد من قدری ندارد ، چون خبر را برای آن لعین بردند در غضب شد و کفت : بگویید که ما تو را به رضای تو حبس نکرده ایم و ما را به رخصت تو کاری نیست ، جاریه را نزد او بگذارید و برگردید .

 

چون جاریه را نزد آن جناب گذاشتند آن لعین از مجلس خود برخاست ، خادمی را فرستاد که خبر جاریه را بیاورد ، خادم برگشت و گفت : جاریه در سجده است و می گوید ؛ قدوس سبحانک. هارون لعین کفت : جادو کرده است او را موسی بن جعفر .

 

چون جاریه را طلبید ، اعضای او می لرزید و به سوی آسمان نظر می کرد . هارون گفت : چه می شود تو را ؟

 

جاریه گفت : حالتی غریب مرا رو داده ، چون نزد آن جناب رفتم پیوسته مشغول نماز بود و متوجه من نمی گردید . بعد از آن که از نماز فارغ شد ، مشغول ذکر خدا بود ، به نزدیک او رفتم و گفتم ؛ چرا خدمتی به من نمی فرمایی ؟

 

ایشان فرمود : به تو احتیاجی ندارم . گفتم : مرا به سوی تو فرستاده اند که خدمت کنم . پس فرمود : این جماعت چه کاره اند و به جانبی اشاره فرمود . چون نظر کردم باغها و بستانها دیدم که منتهای آن به نظر در نمی آمد و به انواع فواکه و ریاحین آراسته بودند و در آنها حوریان و غلامان دیدم که هرگز مثل آنها در حسن و صفا و بهجت و بها ندیده بودم ، اصناف طعامها و میوه ها و شرابها و طشتها و ابریق ها در کف گرفته در خدمتش ایستاده بودند . گفت این حالت را مشاهده کردم مدهوش شدم و به سجده افتادم و سر برنداشتم تا خادم تو ، من را به نزد تو آورد . 

 

آن لعین گفت : ای خبیثه شاید در سجده به خواب رفته باشی و اینها را در خواب دیده باشی ، جاریه گفت : به خدا سوگند که اینها را پیش از سجود دیدم ، برای دهشتی که مرا عارض شد به سجده رفتم . پس هارون به یکی از محافظان خود گفت این جاریه را محافظت نمایید تا این قصه را ذکر نکند ، پس آن جاریه مشغول نماز شد و پیوسته عبادت می کرد .

 

گفتند سبب نماز کردن تو چیست ؟ گفت : عبد صالح را دیدم که پیوسته نماز می کرد من نیز متابعت او می کنم . گفتند این نام را از کجا دانستی برای او ؟ 

گفت : آنکنیزانی که در آن باغها دیدم و حوریانی که در بهشت ها مشاهده کردم ندا کردند که دور شو از عبد صالح ، که ما  می خواهیم درآییم به خدمت او و قیام نماییم ، زیرا که ما خدمتکاران اوییم نه تو ، از گفته ایشان دانستم که لقب او عبد صالح است .

 

جاریه پیوسته مشغول نماز و عبادت بود تا از دنیا رحلت کرد ، این واقعه چند روزی قبل از شهادت آن حضرت بود .

 

دیده شده ذر کتاب جلا العیون ، علامه مجلسی ، نشر آدینه سبز ، ص ۹۱۴.

   شنبه 2 اردیبهشت 1396


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 1580
  • دیروز: 1562
  • 7 روز قبل: 6916
  • 1 ماه قبل: 41439
  • کل بازدیدها: 877922
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 23
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 17
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1