نگرشی بر معنای مولی
«من کنت مولاه فهذا علی مولاه »
علمای لغت از طرفی سید _ به معنای غیر مالک و آزاد کننده برده _ را از معنای واژه مولی شمرده اند ، و از طرف دیگر امیر و سلطان را از معانی واژه « ولی » شمرده اند ، و از طرف سوم اجماع دارند که « ولی و مولی » به یک معنا است و هر یک از این دو معنا از معنای اولویت به امر جدا نیستند ؛ زیرا امیر برای ایجاد نظم در جامعه و اجرای شیوه های تربیت افراد و جلوگیری از تجاوز به یکدیگر ، بر مردم اولویت دارد .
و همین طور سید در رسیدگی به کارها و اداره امور افراد تحت امرش ، بر آنها اولویت دارد . و دایره این دو صفت ( امارت و سیادت ) از جهت سعه و ضیق ، با اختلاف مقادیر امارت و سیادت تغییر می کند ، مثلا دایره ولایت استانها وسیع تر از ولایت و مسولیت شهر است ، و وسیع تر از همه اینها ، ولایت سلاطین و پادشاهان است و از همه وسیع تر دایره ولایت پیامبری است که برای همه عالمیان مبعوث شده و ولایت خلیفه ای که در تدبیر امور و شعائر دینی جانشین او می باشد .
و ما اگر در برابر آنان از آمدن واژه مولی به معنای « اولی به شی : سزاوارتر به یک چیز» چشم پوشی کنیم لکن از آمدن این واژه به معنای امیر و سید و این که مولی در حدیث فقط با عالی ترین و وسیع ترین معنی مطابقت دارد چشم پوشی نخواهیم کرد و با این که معنای مولی به ۲۷ معنی می رسد ما یقین داریم که هیچ یک از آنها در حدیث نمی تواند مراد باشد مکر این کهربا آن دو معنی مطابقت داشته باشد و آن معانی از این قرارند :
۱_ رب ( پروردگار ) ۲_ عمو ۳_ عموزاده ۴_ فرزند پسر ۵_ پسر خواهر ۶_ آزاد کننده برده ۷_ برده آزاد شده. ۸_ بنده . ۹_ مالک . ۱۰ _ پیرو. ۱۱_ نعمت گیرنده ۱۲_ شریک. ۱۳_ هم قسم ۱۴_ همراه ۱۵_ همسایه ۱۶_ مهمان ۱۷_ داماد ۱۸_ نزدیک ۱۹ _ ولی نعمت. ۲۰_ هم پیمان. ۲۱_ ولی. ۲۲_ سزاوارتر به امور ۲۳_ سید به معنای غیر مالک و آزاد کننده برده ۲۴_ محب ۲۵_ یاور ۲۶_ تصرف کننده در امور . ۲۷ _ متولی امور .
دیده شده در کتاب الغدیر ، ( علی علیه السلام در سنت ) ترجمه جلد ۵ ، ترجمه محمد حسین شفیعی شاهرودی ، نشر میراث نبوی ، ص ۱۳۸.
علی علیه السلام در قرآن
شیعه می تواند پیرامون موضوع وجود علی علیه السلام در میان ابرها ، و یا اینکه برق ابر تبسم علی و غرش آن صدای اوست دلیل بیاورد ؟ آن گونه که شیعه امامیه می گوید ؟
پاسخ :
اگر در سخن خدای تعالی که فرمود : « ما یلفظُ من قولٍ الا لَدیه رقیبٌ عتید: انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد مگر این که همان دم فرشته ای مراقب و آماده برای انجام ماموریت است ؛ سوره ق آیه 18» تدبر کنیم و یا وعده عذابی را خدا به هر بهتان زننده گناهکار بسیار عیبجویی که به سخن چینی آمد و شک می کند «هماز مشاءٍ بنیم : سوره قلم آیه11» تصدیق می نمود هرگز بهتان نمی زدند و خیر و صلاح خویش را تشخیص می داد و پاسخ سوال شیطانی خود را می داد و می گفت : چه زمانی شیعه امامیه ، قایل به تناسخ و حلول خدا در اشخاص ائمه بوده است ؟ و چه کسی قائل به وجود علی علیه السلام در ابر بوده و ….. تا این که نیاز به شاهدی از قرآن داشته باشد .
بله ! جمله « علی فی السحاب : علی در ابر است » سخن شیعه است به پیروی از پیامبر اکرم صلی الله . منتها سخن گویان کانون کینه آن را تحریف کرده و معنای آن را به گونه ای تاویل برده اند که چهره شیعه امامیه را تخریب نمایند .
حلبی در کتاب سیره می گوید : پیامبر صلی الله عمامه ای داشت که سحاب نامیده می شد و آن را به علی ابن ابی طالب پوشاند و گاهی علی - کرم الله وجهه_ آن را می پوشید و بر پیامبر وارد می شد و حضرت می فرمود : « اتاکم علی فی السحاب . علی در سحاب نزد شما آمد » یعنی عمامه ای که آن را پیامبر به ایشان هدیه کرده بود .
وی با این سخن به تاجگذاری در روز غدیر اشاره دارد . در روز غدیر صاحب خلافت بزرگ برای پادشاهی اسلام تعیین شده ، و به ولایت عهدی پیامبر رسید و بدین جهت سزاوار بود بنابر رسم شاهان و امرا تاجگذاری شود . ولی چون تاجهایی که از طلا و جواهرات ساخته می شد از رسوم و مختصات پادشاهان ایران بود ، و در بین عرب بدلی از آنها جز عمامه نبود ، و عمامه را جز بزرگان و اشراف نمی پوشند و بدین جهت از رسول خدا صلی الله نقل شد که فرمود : « العمائم تیجان العرب : عمامه ها تاج های عرب است .» این روایت را دیلمی نقل کرده و سیوطی در جامع صغیره آن را روایت صحیح دانسته ، و ابن اثیر نیز آن را در نهایه آورده .
بر این اساس رسول خدا صلی الله دراین روز بر سر مبارک علی عمامه گذاشت و این به نحوی بیانگر عظمت و جلال او بود ؛ . لذا در آن جمع بزرگ با دست مبارک خویش با عمامه خود که سحاب نام داشت بر سر او تاج گذاشت .
و در این کار اشاره ای است به این است که کسی با این عمامه تاج گذاری شده ؛ برای مقامی مانند مقام پیامبر صلی الله مهیا شده است جز این که او مبلغ دین پیامبر بوده و پس از وی جانشین او است .
دیده شده در کتاب الغدیر « علی علیه السلام در قرآن» ترجمه محمد حسن شفیعی شاهرودی .نشر میراث نبوی ؛ ص 86
تعدیل غرایز
اسلام بر خلاف فروید که آزادی جنسی را عامل سازنده تاریخ می داند و بر خلاف مدعیان دروغین رهبانیت که وصول به حقیقت را در سرکوبی کامل غرایز می داند ، معتقد است که تمامی غرایز انسانی ، که در وجود انسان از طرف خدای حکیم به ودیعه گذارده شده است ، مایه شر و فساد و مانع از وصول به حقیقت نمی باشد و نیز انسان می تواند از تمامی غرایز به طریق مشروع استفاده کند .و از همه لذایذ مادی با رعایت ظوابط اسلامی بهرمند گردد .
طبیعی است که اصول و ظوابط شرعی لازمه اش تعدیل غرایز و جلوگیری از بهرمندیهای نامشروع و مخالف با اصول اسلامی است .
پس در یک کلام می توان گفت ؛ که اسلام به تعدیل غرایز و نه سرکوبی آن معتقد است . این است که می بینیم اسلام سرسختانه ، هم با آزادی مطلق جنسی و بهرمندیهای مادی مبارزه کرده و هم رهبانیت را مردود دانسته است .
علی علیه السلام برای بیان حقیقت می فرماید : « شحٔ بنفسک عما لا یحل لک ، فانّ الشح بالنفس الانصاف منها فیما احبت او کرهت ؛ و خویشتن را از آنچه برایت حلال نیست بازدار ؛زیرا خویشتن داری دررابطه با چیزهایی که دوست داشته و یا ناخوش داشته ، عین انصاف است .»
دیده شده در کتاب ، آیین کشورداری از نگاه علی علیه السلام ، تالیف آیت الله محمد فاضل لنکرانی. تقریر و تنظیم حسین کریمی ، نشر فرهنگ اسلامی ، ص ۸۴.
.
انقلابی کردن جامعه
اگر كسي بخواهد انقلابي باشد بايد جريان سقيفه را كاملاً بداند, جنگ جمل را بداند, چطور عليبنابيطالب را با آن عظمت و جمال و جلال علمي كه داشت خانهنشين كردند. امروز كه دشمن نفوذيتر است و آگاهتر است و سياستبازتر است و خطرناكتر است…
ميگويد؛ بعد از رحلت وجود مبارك پيغمبر(صلی الله عليه و آله و سلم) حضرت امير به عنوان شاخصترين مرد آن روزگار بود، همه هم به عظمت حضرت امير آگاهي داشتند. زني در جهان اسلام همسان صديقه كبرا(سلام الله عليها) نبود و نيست، نه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) دومي داشت نه حضرت امير. بعد از رحلت پيغمبر، وجود مبارك صديقه كبرا چند شبانهروز درِ خانه مهاجر و انصار پيغام ميداد سفارش ميكرد، بياييد عليبنابيطالب را ياري كنيد هيچ كسي حركت نكرد. بعد از گذشت چند مدت كه خود حضرت امير به حكومت رسيد، يك زن ديگري كه ميدانيد كيست، آن زن به مردم همين مدينه گفت بياييد عليبنابيطالب را بكُشيد، صدها نفر شمشير كشيدند و آمدند ….
چطور شد دختر پيغمبر مردم مدينه را دعوت ميكند بياييد علي را ياري كنيد كسي جواب نميدهد، عايشه ميآيد ميگويد بياييد علي را بكُشيد صدها نفر شمشير ميكشند.
پس ميشود در عصر پيغمبر كه تازه حضرت را دفن كردند، شخصيتي كه مثل حضرت امير شناختهشده بود, شخصيتي مثل زهرا(سلام الله عليها) شناختهشده بود، اين ديگر كسي نبود كه «سيّدة نساء العالمين» بودنِ او را نشنيده باشند. پس ميشود ملّتي كه پيغمبر را درك كرد, امام را درك كرد, صديقه كبرا را درك كرد او را طرزي فريب داد كه حق را زير پا بگذارد و باطل را علني كند.
سفارشي نيست كه ما بگوييم آقايان انقلابي باشيد, انقلاب را حفظ كنيد, در انتخابات شركت كنيد علمي است. تا نهجالبلاغه روشن نشود مثل كفايه درسي نشود, مثل رسائلدرسي نشود، انسان راز و رمز بيگانهها را نفهمد كه چگونه ميشود يك ملت نبوي و علوي را خاك كرد, چگونه ميشود عمروعاصها را حاكم كرد, چگونه ميشود باطل را بر حق پيروز كرد, چگونه ميشود دهان حق را بست، نه حوزه انقلابي ميشود نه دانشگاه.
اين نامه را وجود مبارك حضرت امير براي مردم مصر نوشت، فرمود نگوييد ما رهبري مثل علي داريم, نگوييد مسئولي مثل مالك اشتر داريم «إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ»؛ فرمود ما در ميدان جنگيم «لاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً» اين كلمات بوسيدني است. فرمود همه ما الآن در سنگر هستيم. دشمن آماده است و دارد حمله ميكند. اينها كه در سنگرند چه كار ميكنند؟ ميخوابند. يا میبينيد كساني كه در ماه مبارك رمضان روزه دارند وقتي ميخواهند وضو بگيرند آب را مضمضه ميكنند آب را كه نميخورند. فرمود خواب در چشم شما فقط بايد به صورت مضمضه باشد «لاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً» اين انقلاب است. همه ما الآن بايد از اين نظر كه اگر از بيگانهها غافل هستيم به اندازه مضمضه دهان، همان يك لحظه غافل باشيم بقيه بايد بدانيم كه دارند چه كار ميكنند.
… مردم وقتي انقلابي ميشوند كه حوزه انقلابي باشد, دانشگاه انقلابي باشد، محور فكري اين است. حوزه هم با رسائل و مكاسب انقلابي نميشود، حوزه با نهجالبلاغه انقلابي ميشود. اين نامه ( نامه ۶۲ ) سي صفحه است كه متأسفانه دو صفحه آن در نهجالبلاغه آمده.
حضرت فرمود من وضع خودم را روشن ميكنم، شما هم وضع خود را روشن كنيد! هم دين در خطر است, هم مملكت در خطر است, هم مردم; اين سه عنصر را خوب تبيين كرد. در عهدنامه مالك، آنجا حضرت به مالك چه فرمود؟ فرمود مالك! دين بود, نماز بود, روزه بود, مكه بود, حج بود, عمره بود؛ اما اسير بود. مالك «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا». مگر الآن اسلام در سعودي نيست, مگر در بحرين نيست، مگر در اين كشورهاي مزدور بيگانه نيست، نماز هست. فرمود نماز, اسيرِ اينهاست، نمازجمعه اسير اينهاست, سخنراني اسير اينهاست, حج و عمره اسير اينهاست. اين بيان صريح حضرت است در نهجالبلاغه؛ «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا». پس معلوم ميشود، ممكن است جمعيتي نماز بخوانند, روزه بگيرند, حج بروند, نمازجمعه داشته باشند, نماز جماعت داشته باشند, سخنراني داشته باشند؛ اما سخنرانيِ اسير, نمازِ اسير, آن نماز اسير كه ديگر عمود دين نيست.
فرمود مالك! ما نيامديم قيام كنيم كه خودمان راحت باشيم، ما آمديم دين را آزاد كنيم، دينِ آزاد به مردم شرف ميدهد؛ آن وقت ما نه اختلاسي داريم, نه نجومي داريم, نه زنداني داريم. اين حرفهاي ضروري حوزه است، حوزه و دانشگاه اينها را بايد از حفظ بداند.
«فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ» علي كه خانهنشين بشود, صديقه كبرا(سلام الله عليهما) كه خانهنشين بشوند، دين به اسارت ميرود، «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا». حضرت نامهاي كه براي مردم نوشت، فرمود شما اگر بخواهيد بخوابيد رهبرِ تنها چه كند؟ استاندار و مسئولِ خوب چه كند؟ محور اصلي قيام, مردماند، مردمِ متفكّر، آنها كشورشان را حفظ ميكنند.
فرمود اگر مردم خواب باشند ما سه اصل را از دست خواهيم داد: يكي خطر متوجه دين ميشود, يكي خطر متوجه مملكت ميشود: يكي اينكه خطر متوجه خود مردم ميشود؛ اين درسها خواندني نيست؟! حوزه كه از اينها خبر ندارد، حداكثر خبري كه حوزه و دانشگاه از نهجالبلاغه داشته باشند آن كلمات قصار است و چند جمله نصيحت! چطور ميشود حرف صديقه كبرا را كسي گوش ندهد و حرف عايشه را گوش بدهد؟!
چطور ميشود عليبنابيطالب را بگذارد كنار و عثمان را مطرح كند؟!
وجود مبارك حضرت امير فرمود اينها كه بر مالك و عمار مسلّط شدند، اينها مثل گوسفند و گاو به بيتالمال حمله نكردند. ميدانيد اين گوسفند و گاو وقتي وارد مزرعه ميشود اين علف را ميخورد تمام شد و رفت، اين علف بعد از دو روز باز رشد ميكند؛ اما اين شتر چون گرسنه است خبري از علف ندارد آنچه را كه در بيابان است از ريشه ميكَند؛ لذا جايي كه شتر تغذيه كرد مدتها علف روييده نميشود، چون ريشهاي نميماند. تعبيري كه وجود مبارك حضرت امير درباره حكومت عثمان دارد كه اينها با بيتالمال چه كار كردند، فرمودند: «يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خَضْمَ الْإِبِلِ»، نه «خضمة البقر», نه «خضمة الشاة»، گوسفند و گاو اين روي علف را قطع ميكنند ريشه است، بعد روييده ميشود؛ مثل اختلاس كه وقتي كه چند هزار شد اينطور ميشود «يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خَضْمَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ»؛ بهار كه شد اين شتر وقتي وارد آن منطقه بيابان ميشود كه چهارتا علف روييده اين را با آن دهن پهني كه دارد از ريشه ميكَند، اين ميشود اختلاس چند هزار ميلياردي، اين ميشود نجومي! آن وقت مالي در مملكت نميماند كه شما بخواهيد اشتغال و توليد ايجاد كنيد، بايد برويد بانك وام بگيريد كه اوّل بدبختي است. اين جمله ﴿يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا﴾ كه فعل مضارع است و مفيد استمرار است، فرمود: ﴿يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا﴾ كسي با بانكهای ربوي كه قدرت توليد ندارد, قدرت اشتغال ندارد. اين حرفها در حوزه، درسخواندني است با مطالعه كه حلّ نميشود, با درس هم حلّ نميشود، چون با بناي عقلا و فهم عرف و لغت، مراجعه كردننهجالبلاغه حلّشدني نيست، اين استاد قوي غني ميخواهد تا كلمات را براي ما معنا كند ما بفهميم حضرت امير چه ميخواهد بگويد.
وقتي انقلابي ميشوند كه حوزه انقلابي باشد, دانشگاه انقلابي باشد، محور فكري اين است. حوزه هم با رسائل و مكاسب انقلابي نميشود، حوزه با نهجالبلاغه انقلابي ميشود
جلسه درس اخلاق آیت الله جوادی آملی ، ۷/ ۲/ ۹۶ ، شنیده شده .
احادیثی از علی علیه السلام
۱_ العزیز من اعتزَ بالطاعه : شخص ارجمند آن است که به وسیله فرمانبرداری از خدا ارجمند شود .
۲_الاباطیل موقعه فی الاظاظیل : چیزهایی باطل پایگاهی است در میان گمراهی .
۳_البخیل متحجج بالمغاذیر و التعالیل : بخیل همواره به وسیله عذرها و علت ها بهانه می آورد .
۴_ العقل زین لمن رزقه : خرد زینتی است که از آن بهرور است.
۵_اصاب متان اوکاد : آنکس که با نرمش رفتار کند به هدف می رسد یا نزدیک به رسیدن است .
۶_اخطا مستعجل اوکاد : آن کس که با شتاب رفتار کند خطا می کند یا نزدیک به خطا کردن است .
۷_الزهدان لا تطلب المفقود حتی یعدم الموجود : زهد آن است که آنچه را که وجود ندارد نطلبی تا این که آنچه که موجود است آنچه که موجود است از بین برود .
۸_الکریم من بذل احسانه : بخشنده آن است که برایکان احسان کند .
۹_ احسان النیه یوجب المثوبه : داشتن حسن نیت پاداش نیکو را واجب می کند .
۱۰_الحازم من کف اذاه : دور اندیش آن است که دست از آذار مردم بکشد .
دیده شده در کتاب غررالحکم و دررالکلم دوهزار حدیث از حضرت علی علیه السلام ، ترجمه کاظمی خلخالی ، انتشارات فواد ، ص ۱۰۶ و ۱۰۷.
دیدگاه ابن ابی الحدید در مورد علی علیه السلام
ابن ابی الحدید در مورد این که آیا خلفای سه گانه افضل است یا علی علیه السلام اینگونه می گوید :
« ما قول شیوخمان از بغدادیون را که قایل به تفضیل علی علیه السلام می باشند انتخاب می کنیم و به تحقیق در کتابهای کلامی خود معنای افضل را گفتیم که آیا مراد پاداش اخروی بیشتر است یا جامع تر بودن از جهت مزایای فضل و برتری و دارا بودن صفات پسندیده و و بیان کردیم که او بر هر دو تفسیر افضل است .»
بعد می نویسد ؛
« ذکر فضایل حضرتش مانند بیان نمودن روشنایی روز است و از عظمت و اشتهار ، عدم ذکرش بهتر است .
و من چه گویم درباره مردی که دشمنانش اقرار فضلش نموده و نتوانستند مناقبش را انکار و فضلش را کتمان کنند . تو خوب می دانی که بنی امیه بر شرق و غرب جهان اسلام مسلط شده و به هر حیله ای برای خاموش شدن نور او متوسل شدند و علیه او مردم را تشویق کردند و برای او معایب و بدیهیایی تراشیدند و بر همه منابر لعنش نمودند و آن کسانی را که لعنش می کردند مورد تهدید قرار می دادند ، بلکه آنها را حبس کرده و می کشتند .
و از نقل هر روایتی که دربردارنده فضیلتی برای او بود یا او را به عظمت و بزرگی یاد می کرد منع کردند و حتی مانع شدند که کسی نام او را بر فرزند خود نهد .
همه اینها جز این که بر رفعت و عظمت او بیفزاید کاری انجام نداد . او چون مشک می ماند که هر چه او را بپوشانند بوی خوشش انتشار می یابد و چون خورشید است که با کف است پوشیده نمی شود و چون روشنایی روز است که اگر چشمی آن را ندید چشم های زیادی آن را می بیند . ….و کضو ٔٔالنهاران حجبت عنه عین واحده ادراکته عیون کثیره .
و من چه بگویم درباره مردی که هر فضیلتی به او نسبت داده می شود و هر فرقه ای به او منتهی می کردد و هر طایفه ای او را به خود منسوب می کند پس او رییس همه فضایل و سرچشمه آن و اول متصف به آن و پیشرو و پیشی کیرنده در آنهاست و هر که بعد از او فضیلتی یافت از او گرفت و پیرو او شد و دنباله رو او بود .»
دیده شده در کتاب امام علی علیه السلام از دیدگاه ابن ابی الحدید معتزلی ، حسین طبیبیان ، نشر کعبه دل ، ص ۲۷ ،۲۸.
احتجاج علی علیه السلام و جوامع علومی که از موسی علیه السلام رسیده است.
اصبغ گفت ابن کوأ از امیرالمومنین علیه السلام پرسید ؛ کیست که شب و روز بیناست و کیست که شب و روز کور است و کیست که شب بینا و روز کور است و کیست که شب کور و روز بیناست ؟
امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ او فرمود : وای بر تو سوالی بکن که به دردت بخورد نه سوالی که تو را به کار نیاید .
شخصی که شب و روز بیناست آن کسی است که ایمان به پیامبران و اوصیای آنها آورده و به کتابهای آنها و ایمان به خدا و پیامبر ما محمد صلی الله آورده و اقرار به ولایت من دارد که شب و روز بیناست .
اما شخصی که شب و روز کور است منکر انبیاء پیشین و کتاب های آنها است و پیامبر ما را نیز درک کرده و ایمان نیاورده و اقرار به ولایت ما ندارد ، پس منکر خدا و پیامبر اوست شب و روزش کور است .
اما کسی که شب بینا و روز کور است شخصی است که ایمان به انبیای گذشته و کتب آسمانی آنها دارد ولی به پیامبران ما ایمان نیاورده و منکر ولایت من است و انکار حق مرا می کند ، او شب بینا و روز کور است .
اما شب کور و روز بینا مردی است که منکر انبیای گذشته و اوصیای و کتب ایشان است . پیامبر ما را درک کرده و ایمان آورده به خدا و پیامبرش و به امامت من نیز ایمان دارد و ولایت مرا پذیرفته است ، شب کور است و روز بینا .
ای ابن کوا ! وای بر تو به وسیله ما فرزندان ابوطالب اسلام را افتتاح نموده و به وسیله ما ختم می نماید .
اصبغ گفت وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام از منبر پایین آمد از پی او رفتم و گفتم سرورم ! دلم را محکم کردی با بیانات خود .
فرمود اصبغ ! هر کس شک در ولایت داشته باشد ، شک در ایمان اوست و هر کس اقرار به ولایت من نماید اقرار به ولایت الله نموده . ولایت من متصل است به ولایت خدا مانند این دو انگشت .
اصبغ ! هر کس اقرار به ولایت من نمود رستگار شد و هر که انکار کرد ولایت مرا بدبخت و زیانکار شد و به رو در آتش خواهد افتاد و هر که داخل آتش شد در آنجا سالهای سال خواهد ماند .
دیده شده در ترجمه جلد چهارم بحارالانوار ، جلد دوم ، علامه محمد باقر مجلسی ، انتشارات اسلامی ، ترجمه موسی خسروی ، ص ۸۱.
بیماری سبب ریزش گناهان مومن
در نهج البلاغه است که یکی از دوستان امیرالمومنین مریض شده بودند . امام به عیادتشان آمده بودند و میدانیم که اخلاق انبیاء و اولیاء فروتنی است . فرد بیمار ناله میکرد و حضرت بیماری او را بشارت دادند و فرمودند که این بیماری گیری برای تو نیست ، بلایی هم نیست ، جریمه ای هم نیست ، « فان المرض لا اجر فیه ؛ بهشت ندارد مریضی نو ، ولکنه یحط السیات کما تحط الشجر الاورق ؛ از آن لحظه ای که تب داری و مریضی .. تا زمانی که بلند می شوی ، تمام طول بیماری ات گناهانت مانند برگی که از درخت می ریزد از وجودت می ریزد . از بستر پاک بلند می شوی . البته این برای مومن است . حضرت قید کرده است که به خاطر ایمانش گناهانش قابل بخشش است و کافر همان گناه را انجام می دهد قابل بخشش نیست
مومن عمل خیرش پاداش دارد ، کافر همان عمل خیر را انجام دهد پاداش ندارد . این دین مهم است که انسان دیندار باشد . یعنی خدا را باور کند یا باور داشته باشد، قیامت را باور کرده باشد . فرشتگان را باور کرده باشد و بر اساس این باورها هم در حد خودش تکالیفش را انجام دهد.
سخنان شیخ حسین انصاریان . شنیده شده .
چرا مردم از علی علیه السلام حمایت نکردن؟
حضرت زهرا سلام الله علیها میفرمايند: علت اينکه عموم مردم از علی عليه السلام حمايت نکردند صفات خوب علي بود وگرنه نمی توان هيچ عيبي در علی پيدا کرد. چه کسی اسلام را از علي عليه السلام بهتر می شناخت؟ چه کسی برای مردم، برای ضعفا، برای ايتام، برای فقرا و برای بيوهزنان دلسوزتر از علی عليه السلام بود؟
همه میدانستند که علی نمی توانست اشک يتيم را تحمل کند. ديده بودند که چگونه قنات و نخلستان آباد می کرد و وقف فقرا می نمود و خود از آن ها استفاده نمیکرد و حتی بارها شده بود خود و فرزندان و اهلبيتش گرسنه می خوابيدند و مختصر غذایی که داشتند به ديگران می دادند. ممکن است گفته شود که اين صفات، صفات بسيار خوبی است و هر ملتی که چنين حاکمی داشته باشند به او علاقه مند خواهند شد. پس چرا علي عليهالسلام را کنار گذاشتند؟
بله، مردم علی را خوب میشناختند. اما خواص دلشان میخواست علی برای آن ها حساب جداگانهای باز کند، در حالی که علی عليه السلام اينگونه نبود. او کسي بود که وقتي برادر فقيرش از او تقاضاي سهم بيشتري از بيت المال کرد آهن داغ را به دستش نزديک کرد و عذاب سخت خدا را به او يادآوري کرد.
اين بود که ديدند با علی نمیشود کنار آمد. حاضر شدند از همه خوبیهای علی صرفنظر کنند و با کسي عهد و پيمان ببندند که کمی براي آن ها حساب خاص باز کند.
بخشی از درس گفتار علامه مصباح یزدی ۱۱/ ۳/ ۱۳۹۰، دیده شده در سایت رسمی آیت الله مصباح یزدی
ترک آداب جاهلیت
مردی در حضور علی علیه السلام تولد نوزادی را این گونه تبریک گفت : قدم این یکه سوار بر تو مبارک باد !
امام فرمود این گونه مگو ؛ بلکه بگو :
« خدای بخشنده را شاکر باش ، و بخشیده شده بر تو مبارک باد ، امید که رشد یابد و از نیکی اش بهرمند گردی »
دیده شده در نهج البلاغه ، ترجمه دکتر علی شیروانی ، حکمت ۳۵۴ ، ص ۶۴۳ .