کوروش کبیر
از عیش و نوش همسران خشایارشاه، تا عاشق همسر برادر شدن و سنت ازدواج با محارم هخامنشیان
در کتاب “پنج امپراتوری کبیر” نوشتهی راویلسون که سال ۱۸۶۷ م. منتشر شد تصاویری از این وقایع فجیع به ثبت رسیده است.
با شروع حکمرانی خشایارشاه، اختلال و آشفتگی در اندرونی، قتلها و ترورها، وقوع توطئههای از پیش تعیین شده، سر به فلک گذاشتند و زنان شاهزادهی خشایارشاه به شهوت رانی مشغول شدند و اندرونیها روز به روز گسترده میشدند، در نتیجه شخصیت خشایارشاه روز به روز از همهی گذشتگانش متزلزلتر و ضعیفتر مینمود. او پادشاهی بسیار ضعیف النّفس و سست عنصر بود، به راحتی تحت تأثير قرار میگرفت و به جای عقل از احساس خود بهره میجست، آرزوهای خام در سر میپروراند، خودسر، بیرحم، بیدادگر، خرافاتی و شهوتران بود!
طبق نوشتههای بخش آخر کتاب هرودوت، طی مدتی که پادشاه در ساردیس اقامت داشت و در آن هنگام که از لشکرکشی اروپا باز میگشت، عاشق ماسیس، همسر برادرش شد!!
او از فریفتن زن عاجز بود تا اینکه روزی ترتیب ازدواج خود را با یکی از دخترانش داد.
پیر برایان ، از کوروش تا اسکندر ، نشر طلایه ، ص۴۰۹، ص۴۱۰.
نگاهی به عصر غیبت صغری
1. تاریخ غیبت و چگونگی آغاز آن
الف) آغاز غیبت امام مهدی(ع)
در میان علمای اسلام در مورد آغاز «غیبت صغرا» چند نظر وجود دارد:
1. برخی، آغاز «غیبت صغرا» را از جریان سرداب می دانند؛ یعنی زمانی که مأموران «معتمد»، خلیفه عباسی منزل آن حضرت را در «سامرا» مورد تاخت و تاز قرار دادند تا آن حضرت را دستگیر کنند، آنان معتقدند: حضرت «حجت» از این تاریخ به بعد از دیده ها پنهان و «غیبت صغرا»ی آن حضرت آغاز شد.
ما در صفحات آینده در بحث داستان سرداب، خواهیم گفت که این سخن از اساس نادرست است و امام مهدی(ع) از هنگام حمله عباسیان به سرداب از دیده ها پنهان نشد، بلکه قبل از آن، غیبت آن حضرت(ع) آغاز شده بود.
2. برخی همانند شیخ مفید، آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت آن حضرت می دانند.1 این نظر برخلاف نظر مشهور است و اکثر علمای امامیه این نظر را قبول ندارند.
3. نظر سوم این که، آغاز غیبت صغرا از هنگام شهادت ابو محمد، امام حسن عسکری(ع) و آغاز سفارت اولین سفیر امام مهدی(ع)، «عثمان بن سعید عمری» از تاریخ هشتم ربیع الاول سال (260ق.)، آغاز شد و این دوره تا تاریخ پانزدهم شعبان سال (329ق.) هنگام درگذشت آخرین نایب خاص حضرت، «علی بن محمد سمری» به مدت 69 سال و اندی ادامه داشت.2
این دیدگاه مورد قبول اکثریت قاطع علمای امامیه است.3 دوره اختفای امام مهدی(ع) جزو غیبت صغرای آن حضرت نیست؛ زیرا غیبت صغرا، مربوط به عصر امامت آن حضرت است و در طول غیبت صغرا، حضرت چهار سفیر داشت.
چند سالی که آن حضرت در زمان پدر گرامی اشان (امام حسن عسکری(ع)) در اختفا به سر می برد، دوره امامت آن حضرت است، به بیان دیگر در دوره غیبت صغرا دو خصیصه و جود داشت، یکی امامت امام مهدی(ع) و دیگر سفارت و نیابت «نواب اربعه»، که با توجه به این دو خصیصه دوره اختفا جزء غیبت صغرا به حساب نمی آید.4 چون که هیچ یک از این دو خصیصه در دوره اختفا وجود نداشت.
ب) شهادت امام حسن عسکری(ع)
«معتمد» خلیفه عباسی همواره از محبوبیت و پایگاه اجتماعی امام ابو محمد عسکری(ع) نگران بود و هنگامی که دانست با وجود همه محدودیتهایی که نسبت به آن حضرت روا داشته بود، نه تنها از پایگاه مردمی و نفوذ معنوی آن حضرت کاسته نشده، بلکه بیش از پیش محبوب دلهای مردم گردیده، بر نگرانی و وحشتش افزوده شد و سرانجام در صدد قتل آن حضرت برآمد و به شکل مرموزانه و مخفیانه، حضرت را مسموم نمود،5 و شیعیان را از بهره مندی انوار هدایت آن امام همام محروم ساخت.
این گونه به شهادت رساندن در گذشته نیز وجود داشت و در موارد متعددی خلفای اموی و عباسی این سیاست را به اجرا درآورده بودند و امامان شیعه(ع) نیز کوشیده بودند تا نقشه های شوم آنها را به شکلهای گوناگون برای مردم آشکار نمایند تا چهره واقعی آنان برای آیندگان روشن شود.
امام عسکری (ع) با دانش ویژه ای که داشت، پیش بینی کرد که در آینده ای نه چندان دور زندگی دنیا را ترک خواهد کرد و راهی پیشگاه خداوند خواهد شد. آن امام همام، شهادت خود را در آینده نزدیک به مادر بزرگوارش خبر داد و گفت: در سال (260ق.) حادثه ای اتفاق می افتد و آن شهادت امام توسط عمال حکومت عباسی خواهد بود.
قلب مادر از این خبر هولناک به درد آمد و آثار غم و اندوه در او پدیدار گردید و گریست. امام(ع) مادرش را تسلی داد و گفت:
مادر! امر خدا حتمی است، بی تابی مکن!.
در سال (260ق.) آن مصیبت اتفاق افتاد و همان گونه که آن حضرت خبر داده بود در آن سال، امام عسکری(ع) به شهادت رسید.6
چند روز قبل از شهادت، آن حضرت را نزد طاغوت زمان «معتمد» عباسی بردند، در حالی که «معتمد» سخت ناراحت بود، چون می دید و می شنید که مردم همگی، امام ابومحمد(ع) را تعظیم و احترام می کنند و او را در فضیلت، بر همه علویان و عباسیان، مقدم می دارند. از این جهت در پی قتل آن حضرت برآمد و زهر کشنده ای را به وی خوراند.7
امام(ع) همین که آن زهر را خورد، تمام بدن شریفش مسموم شد و در بستر بیماری افتاد و به درد شدیدی دچار گردید.
«معتمد» به پنج نفر از خواص و درباریانش از آن جمله به «نحریر» دستور داد که مواظب خانه امام(ع) باشند و تمام امور و جریانها را زیر نظر بگیرند، همچنین به پزشکان دستور داد که هر صبح و شام از حال امام(ع) باخبر باشند، همین که روز دوم فرا رسید به «معتمد» خبر دادند که بیماری حضرت وخیم شده است. «معتمد» به پزشکان فرمان داد که حق ندارند از منزل امام بیرون روند. و به دلیل این که حال امام عسکری(ع) رو به وخامت نهاده بود، گفت: از کنار بستر او جدا نشوند. «معتمد»، «حسین بن ابی شوارب»، قاضی القضاة را به همراه 10 نفر به منزل امام فرستاد و به آنان دستور داد که شب و روز در آنجا باشند و جریانها را زیر نظر بگیرندو بعد شهادت دهند که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. با این وجود به جز پزشکان مأمور خلیفه، 15 نفر دیگر از سوی «معتمد» خلیفه عباسی در خانه حضرت بودند.
امام عسکری(ع) در شب رحلت در یک اتاق، به دور از چشم مأموران حکومت نامه های بسیاری به نقاط مختلف شیعه نشین نوشت و آن را به وسیله پیکی ارسال نمود.8 حال امام بدتر شد، پزشکان از او ناامید شدند و هر لحظه به مرگ نزدیک تر می شد. در لحظات آخر زندگی، همواره زبانش به ذکر خدا مشغول بود و او را ستایش می کرد و لبهای مبارکش از تلاوت قرآن مجید باز نمی ایستاد. سرانجام امام(ع) رو به سمت قبله کرد و روح پاکش به پیشگاه خدا پرواز نمود.
این حادثه جانگداز، روز جمعه هشتم ربیع الاول سال (260ق.) بعد از نماز صبح اتفاق افتاد.
ارتحال نابهنگام آن امام بزرگوار ضایعه بزرگی بود که در آن روزگار بر مسلمانان وارد شد و آنان رهبر و پیشوای محبوب و مصلح بزرگ خود را از دست دادند؛ کسی که همواره غمخوار ضعیفان و یتیمان و مستمندان بود.
ناله و شیون از خانه امام (ع) بلند شد و کم کم صدای ضجه و ناله زنان و مردان و کودکان آل علی در سراسر «سامرا» به گوش رسید.
خبر شهادت امام(ع) در سراسر شهر «سامرا» پیچید. این خبر همچون صاعقه ای هولناک بود که تمام مسلمانان را به سرعت به منزل امام(ع) رسانید. همگی مشغول گریه کردن و نوحه سرایی بودند. تمام ادارات دولتی شهر تعطیل شد. مردم به احترام امام(ع) بازارها را بستند و در شهر عزاداری کردند. گویی شهر «سامرا» به صحرای قیامت تبدیل شده بود.9
«سامرا» در تمام طول تاریخ خود چنان تشییعی را نادیده بود که امواج خروشانی از انسانها از طبقات مختلف با گرایشها و عقاید گوناگون همه را گرد هم آورد و همگی سخن از فضایل، ویژگیها و صفات امام بزرگوار، امام حسن عسکری(ع) می گفتند و درباره خسارت و زیان جبران ناپذیری که به مسلمانان وارد شده بود، بحث می کردند.10
«عثمان بن سعید عمری» متصدی امر غسل، کفن و دفن حضرت شد.11
این سخن با اعتقاد شیعه به این که امام را باید امام بعدی غسل دهد، کفن کند و نماز بخواند، منافاتی ندارد، چون که اولاً: این امر مربوط به حالت عادی است، نه در شرایط سخت و مورد تقیه، ثانیا: «عثمان بن سعید عمری» به نیابت از حضرت مهدی(ع) عهده دار تجهیز پپکر مطهر امام عسکری(ع بود.
و ثالثا: ممکن است در همین شرایط به صورت مخفی حضرت مهدی(ع) به این امر مبادرت نموده بود، لیکن به جهت شرایط خفقان و تقیه به ظاهر «عثمان بن سعید عمری» تصدی این امر را برعهده گرفته باشد. در هر حال، «عبیداللّه بن خاقان» می گوید:
وقتی جنازه امام(ع) آماده دفن شد، خلیفه برادر خود «ابوعیسی بن متوکل» را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامی که جنازه را برای نماز بر روی زمین گذاشتند «ابو عیسی» نزدیک شد و صورت آن حضرت را باز کرد و آن را به علویان، عباسیان، قاضیان، نویسندگان و دیگر شاهدان، نشان داد و گفت: این «ابو محمد عسکری» است که به مرگ طبیعی درگذشته است و فلان و فلان از قضات و پزشکان و خدمتگزاران خلیفه نیز شهادت می دهند! بعد روی جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند و فرمان داد که جنازه را برای دفن ببرند.
این شیوه تجربه شده حکام عباسی در مورد امامان شیعه(ع) بود و مردم به ویژه شیعیان نیز کم و بیش با این شیوه آشنایی داشتند.
بنا به نقل «شیخ صدوق» قبل از اقامه این نماز، نمازی دیگر بر بدن آن حضرت در لحظاتی قبل در درون خانه اقامه شد. «عقید خادم» از منزل خارج شد و به «جعفر» که بر درخانه ایستاده بودو شیعیان به او تعزیت می گفتند، گفت:
سرورم برادرت را کفن کردند. پس بر او نماز بخوان.
ناگهان امام مهدی(ع) جلو آمد و گفت:
عمو عقب بایست من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم.12
طبق نقل مشهور، امام عسکری(ع) در اول ماه ربیع الاول (260ق.) با زهری که «معتمد» برای آن حضرت تدارک دیده بود بیمار شد و در هشتم همان ماه رحلت نمود. بنابراین، امامت امام مهدی(ع) از همین تاریخ آغاز شد و آن حضرت تا به امروز در پس پرده غیب قرار دارد. به امید روزی که آن حضرت ظهور و جهان را پر از عدل و قسط کند.
پی نوشتها :
*برگرفته از کتاب تاریخ عصر غیبت: نگاهی تحلیلی به عصر غیبت امام دوازدهم(ع).
1 .الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص340.
2 .تاریخ الغیبة الصغری، ص345.
3 .حیاة الامام محمد المهدی(ع)، باقر شریف القرشی، ص114-115.
4 .سیدمحمد صدر در این باره می نویسد: «از برخی نقل شده است که مدت غیبت صغرای حضرت حجت(ع) 74 سال بود. این یا مبنی بر تسامح است و یا آن که آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت حضرت مهدی(ع)؛ یعنی سال (255ق.) دانسته اند. و البته این ادعا مبنی بر تسامح است. زیرا حضرت مهدی(ع) گرچه در زمان حیات پدر گرامی اش مخفی بود، ولی این اختفا را نباید جزء غیبت صغرا به حساب آورد. چون که حضرت مهدی(ع) در زمان حیات پدر بزرگوارش مسئولیت امامت را بر دوش نداشت. به هر صورت بعد از پدر، این منصب به آن حضرت موکول گردیده است.» (تاریخ الغیبة الصغری، سیدمحمد صدر، ص341).
5 .سیرة الائمة الاثنی عشر، هاشم معروف الحسنی، ج2، ص492.
6 .نهج الدعوات و منهج العبادات، علی بن موسی بن محمد بن طاووس، ص275، (به نقل از: حیاة الامام العسکری(ع)، باقر شریف القرشی).
7 .الارشاد، مفید، ص383 (به نقل از: حیاة الامام العسکری(ع)).
8 .کمال الدین و تمام النعمة، صدوق، ج2، ص473-474؛ بحارالانوار، مجلسی، ج50، ص327-329؛ الکافی، کلینی، ج1، ص505.
9 .الارشاد، مفید، ص362 (به نقل از حیاة الامام العسکری(ع)).
10.حیاة الامام العسکری(ع).
11.الغیبة، شیخ طوسی، ص216.
12.کمال الدین و تمام النعمة، صدوق، ج2، ص475.
نعمت هایی که انسان کفران می کند
ومن کلام له (علیه السلام ) : الصِّحَّةُ وَ الْفَرَاغُ نِعْمَتَانِ مَکْفُورَتَانِ. ( الشافی ، صفحه ۸۲۷ )
دو نعمتی که انسان به طور متعارف آنها را کفران می کند؛ یکی سلامتی جسمی است و دیگری ، فراغ ، یعنی یک زندگیِ بی دغدغه و بی اشتغال داشتن ، فرصت داشتن . قدر سلامتی را نمی دانیم ، قدر فراغت را هم نمی دانیم . وقتی انسان سلامتی را از دست داد ، آن وقت می فهمد که چه نعمت بزرگی در اختیار او بوده است. مثلاً بخشی از جسم که از کار افتاد ، آن وقت انسان می فهمد چقدر(این بخش) در آسایش و در راحتی انسان منشا اثر بود. نعمت سلامتی را کفران می کنیم ، کفرانش هم به این است که شکر نمی کنیم ، شکر یعنی :
اولاً : شناختن نعمت ، بفهمیم ، این نعمت را درک کنیم . برخی غرق در نعمت اند ، درک نمی کنند آن را …
ثانیاً توجه پیدا کند که این نعمت من الله است. خدای متعال به ما داده و بدنبال حکمتی آن را داده ، چرا این نعمت را به ما داد ؟ علّتی دارد .
ثالثاً : سعی کنیم خودمان را به آن علّتی که خدای متعال بدان جهت آن نعمت را به ما داده، نزدیک کنیم . نعمت فراغت نیز شامل فراغت از دغدغه ها ، از تشویش ها ، از مسئولیت های سنگین است . فراغت موجب می شود انسان بتواند علم فرا بگیرد، عبادت کند و خدمت کند .
وقتی زیاد گرفتار شدید ، هیچ یک از این امور را نمی توانید به خوبی انجام دهید …. پس این دو نعمت ( سلامت و فراغت) را که فرمودند مکفورتان از قبیل همان وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ست ، می خواهند ما را به یاد این نعمتها بیندازند ، توجه بدهند که حواست باشد که شما سالمید ( فراغت هم دارید. )
شرح حدیث از حضرت آیت ا.. العظمی امام خامنه ای (مدظلّه العالی) ( ۹۱/۱۱/۱۶)
آیت الله مجتهدی :
به یاد خدا باشید یا با تسبیح یا با دل. یاد خدا با دل خیلی اهمیت دارد. گاهی اوقات انسان با زبان در حال گفتن ذکر استغفار است، اما گناه هم می کند.
در حدیث آمده که : « کسی که در حال گناه کردن استغفار میکند، خود را مسخره کرده است. یکی از علما می گفت: سی سال پیش سوار اتوبوس بودم، یک حاجی هم با ریش و عبا و قبا جلوی من نشسته بود.
هر زن بی حجابی که وارد اتوبوس می شد، حاجی نگاه می کرد و یک « استغفر الله » می گفت. پشت سر هم هر زنی که وارد می شد، حاجی این کار را می کرد. یک وقت در یکی از ایستگاه ها یک خانم بی حجاب سوار ماشین شد، حاجی متوجه او نشد، من با دست به شانه اش زدم و گفتم : « حاج آقا، یک استغفر الله دیگر هم سوار اتوبوس شد! شخص حاجی با شنیدن حرف من ناگهان برگشت و متوجه شد یک عالم پشت سرش نشسته و مراقب اوست و فهمیده که شیطان او را بازی داده است. جیک نزد. شیطان این قدر عجیب است که در حالی که مشغول استغفار هستی، شما را به گناه می اندازد. این ذکر به درد نمی خورد. چون دل به یاد خدا نیست.
حاجی پشت سر هم می گفت:« خدا لعنت کند کسانی را که اینها را بی حجاب کرده اند» اما با این حال، خودش، محو تماشایشان بود. اگر دل انسان به یاد خدا باشد که چشم، به زن نامحرم نگاه نمی کند! تسبیح در دست و ذکر استغفار هم بر لب، اما دل به یاد خدا نیست! از خدا بخواهید که دل هایتان به یاد او باشد. این مطلب را یادگاری از من داشته باشید: ذکر خالی، چنگی به دل نمی زند!
محمودی گلپایگانی ، در محضر مجتهدی ج ۲ ، ص ۱۶۵،انتشارات مستجار، ۱۳۹۲
اربعین
در کتاب کامل الزیاره از زاره از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کنند که فرمود : « ای زاراه ! آسمان مدت چهل روز برای امام حسین علیه السلام خون گریه کرد . زمین مدت چهل روز برای امام حسین علیه السلام گریه کرد . گریه ی زمین این بود که سیاه چهره شد . آفتاب مدت چهل روز برای امام حسین علیه السلام گریه کرد . گزی ی آفتاب این بود که گرفت و قرمز شد .
کوه ها قطعه قطعه و پراکنده شدند . دریا ها به تلاطم آمدند ، ملائکه مدت چهل روز برای امام حسین علیه السلام گریه کردند .
هیچ زنی از ما خضاب نکرد ، روغن به بدن خود نمالید ، سرمه بچشم نکرد ، موی سرشانه ننمود تا آن موقعی که سر عبیدالله بن زیاد معلون نزد ما آمد .
و بعد از آن دائما اشک ما جاری بود…
ترجمه ی جلد دهم بحارالانوار ، زندگانی امام حسین علیه السلام ، تالیف علامه مجلسی ، ص ۲۴۷.
“مسئولیت اعضای بدن”
تمام کسانی که گرفتار می شوند دلیل بر بد بودن شان نیست. بعضی از انسان ها خوب هستند . بعضی ها یک سال حالت احتضارشان به طول می انجامد؛ ما نمی توانیم بگوییم چون بد بوده است اینطور شده است .
ممکن است برای زیادی اجر باشد. شاید خدا می خواهد او را پاک کند که یک سال رو به قبله خوابیده است. ما نباید قضاوت بکنیم و حق نداریم این حرف ها را بزنیم . اگر شماتت بکنیم یکی از اخلاق رذیله شماتت است . عذاب و گرفتاری یکی دو احتمال دارد. یک احتمال این است که افرادی که گرفتار می شوند برای زیادی اجر است و چون انسان خوبی است خدا می خواهد مقام او را بالا ببرد.
ما خیلی گرفتار هستیم. در قیامت از گوش، چشم، زبان و قلب همه آن ها سئوال می کنند. گوش، چشم، دل و خطور قلبی . ممکن است شخصی در قلب خود یک خطوری بکند و نسبت به کسی بد گمان شود و بایستی حمل به صحت بکنیم. خیلی گرفتاریم. ما خیال می کنیم اگر نماز بخوانیم روزه بگیریم تمام شد . به قدری مسئولیت شرعی داریم که باید خود را حفظ کنیم . ما به استاد اخلاق نیاز داریم.
بی پیر مرَو تو در خرابات
هــر چـند سکندر زمانـی
کسی باید دائما ما را میزان کند. همان طور که هوا گاهی اوقات زیر صفر می رود گاهی بالا می رود؛ ما هم روحیه مان بالا و پائین می شود. باید کسی باشد به ما بگوید: «تنظیم کن روحت را! »
سخنان حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
راز قطعنامه
عنوان : راز قطعنامه ( چرایی و چگونگی پایان جنگ تحمیلی )
نویسنده : کامران غضنفری
موضوع : تاریخ معاصر ایران
تعداد صفحات : ۱۶۰ صفحه
حضرت امام سجاد (علیهالسلام)
اربعین در حادثهی کربلا یک شروع بود؛ یک آغاز بود. بعد از آنکه قضیهی کربلا انجام گرفت - آن فاجعهی بزرگ اتفاق افتاد - و فداکاری بینظیر اباعبداللَّه (علیهالسّلام) و اصحاب و یاران و خانوادهاش در آن محیط محدود واقع شد، حادثهی اسارتها پیام را باید منتشر میکرد و خطبهها و افشاگریها و حقیقتگوئیهای حضرت زینب (سلام اللَّه علیها) و امام سجاد (علیه الصّلاة و السّلام) مثل یک رسانهی پر قدرت باید فکر و حادثه و هدف و جهتگیری را در محدودهی وسیعی منتشر میکرد؛ و کرد.
خاصیت محیط اختناق این است که مردم فرصت و جرئتِ این را پیدا نمیکنند که حقایقی را که فهمیدهاند، در عملِ خودشان نشان بدهند؛ چون اولاً دستگاه ظالم و مستبد نمیگذارد مردم بفهمند و اگر فهم مردم از دست او خارج شد و فهمیدند، نمیگذارد به آنچه فهمیدهاند، عمل کنند.
در کوفه، در شام، در بین راه، خیلیها از زبان زینب کبری (سلام اللَّه علیها) یا امام سجاد (علیه الصّلاة و السّلام) یا از دیدن وضع اسرا، خیلی چیزها را فهمیدند، ولی کی جرئت میکرد، کی توانائی این را داشت که در مقابل آن دستگاه ظلم و استکبار و استبداد و اختناق، آنچه را که فهمیده است، بروز دهد؟
مثل یک عقدهای در گلوی مؤمنین باقی بود. این عقده روز اربعین اولین نِشتر را خورد؛ اولین جوشش در روز اربعین در کربلا اتفاق افتاد.
ذکری برای رفع تنگدستی
آقا سید ابوالحسن علی رضوی کشمیری گفت: از آیت الله سید عبدالکریم کشمیری ذکری برای رفع تنگدستی خواستم، فرمود: روزی 110 بار بگو: «اللّهُمَ اَغنِنِی بِحلالِکَ عَن حَرامِک و بِفَضِلکَ عَمَّن سِواک».”
منبع: کتاب «روزنههایی از عالم غیب»، نوشتۀ آیتالله سید محسن خرازی، صفحۀ ۱۱۰
این ذکررا ایت الله بهجت وایت الله مرعشی نجفی هم توصیه کرده اند.
شیخ بهایی بسیارزیاد مقروض بود. باخواندن این ذکر تمام قرضش برطرف شد.
قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ یعنی چه ؟
وجود مبارک رسول خدا در جمع اقوام خویش گفت کيست که به من ايمان بياورد وزير من باشد و آينده خوب هم به انتظار او باشد؟ حالا همه صناديد قريش و بزرگان قبيله هستند. وجود مبارک حضرت امير ده سال بيشتر نداشت. بلند شد فرمود من! اين يعني چه؟! فرمود: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ»، اين همّت را نگاه کنيد! اين بچه ده ساله! همه آنها ساليان متمادي در جنگ بودند کشتند کشته دادن، غارت کردند کليددار کعبه بودند، نامدار بودند. فرمود کيست که به من ايمان بياورد و وزير من باشد، آينده در اختيار او باشد؟ حضرت علي بلند شد گفت من! «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ»، اين دارد ياد ميدهد. حضرت فرمود بنشين! چند بار فرمود که کيست که وزير من باشد؟ مشکل مرا حلّ کند؟ اين رهبري مرا تکميل کند؟ مجري رهبري من باشد؟ باز حضرت علي بلند شد گفت من!
اينکه ميفرمايد: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ» يعني اين! از همين جا وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) يک بيان نوراني دارد که به تعبير سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي ميفرمود اين حديث جزء غرر روايات ماست. وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّة»؛ اگر اراده قوي باشد بدن تابع است.
اينکه ميبينيد دو نفرند ماه مبارک رمضان همان ماه تابستان است و روزهاي گرم است و طولاني است، يکي اصلاً احساس حرارت نميکند، چون حواسش جاي ديگر است. حواسش نزد قلبش است، آن ديگري حواسش نزد شکمش است مرتّب ميگويد تشنه شدم، آيا غروب نزديک است يا نه؟ اين يکي بطني فکر ميکند آن يکي قلبي فکر ميکند، حواسش جاي ديگر است.
روح بدن را اداره ميکند، نه عکس. چرا آدمي که غصّه دارد اصلاً احتياج به غذا ندارد؟ چرا آدمي که در يک کار خيلي خوشحال شد اشتها به غذا ندارد؟ ميبينيد يک پدر در هنگام عروسي پسرش صبح تا غروب يا استقبال ميکند يا بدرقه ميکند مهمانان را همهاش ميگويد و ميخندد و اصلاً غذا نميخورد، چون دل و حواسش جاي ديگر است.
همين پدر که صبح تا غروب يا استقبال کرد يا بدرقه گفت، گفت و خنديد و خنداند، گاهي ميخي در کفش اوست جوراب را پاره ميکند پا را زخمي ميکند پا خوني ميشود او اصلاً احساسي ندارد.
شب که همه مهمانها رفتند اين وقتي پا را نگاه ميکند ميبيند خون آمده است، اين خون که الآن نيامده است، اين خون از صبح بوده. او اصلاً به بدن توجه ندارد. اين تازه امور دنيايي است.
کسي که «عند الله»ي فکر بکند گوشهاي از آن همين جريان کشيدن تير شکسته از پاي مبارک حضرت امير است.
او واقعاً احساس نميکرد، نه اينکه درد داشت و تحمّل کرد! وقتي حواس جاي ديگر باشد آدم احساس نميکند.
فرمود ببريد حواستان را در جاي ديگر، خيلي فشار روزگار اثر نميکند. چه چيزی کم است، چه چيزی گران است، چه فلان است! مخصوصاً عزيزان حوزوي و دانشگاهي که کارشان علم است.
الآن اين کتابهايي که ما ميخوانيم برکت است در کنار سفره اين کتابها هستيم اينها را در تلخترين روزگار نوشتند با فقر نوشتند، با رفاه که ننوشتند. پس ميشود.
<< 1 ... 14 15 16 ...17 ...18 19 20 ...21 ...22 23 24 ... 253 >>