هفت سین قرآنی 

هفت سین قرآنی

 

هفت سین از دیر زمان است که در بین خانواده های ایرانی مرسوم است و در ساعت تحویل سال سفره ای در خانه پهن می کنند و در آن سفره هفت چیز که حرف اول آنها با سین است در سفره می گذارند و اهل خانه اطراف آن سفره می نشینند . گفتنی است هفت سینی که بین مردم معمول و مرسوم است ذاتا از نظر اسلام حرمت و معنی ندارد ولی به عنوان آداب اسلامی ، در تاریخ اسلام و روایات وجود نداشته و ندارد و ممکن است ریشه تاریخی هفت سین همان روایت حضرت علی علیه السلام باشد که در طول تاریخ دچار انحراف و تحریف شده باشد .

 

از حضرت علی علیه السلام روایت شده که : اگر کسی هفت آیه که در آنها هفت سین ذکر شده باشد با آب زعفران و گلاب بر ظرف چینی بنویسد و در ساعت تحویل سال از آن آب بنوشد تا آخر سال دچار مرض و کسالت نمی گردد و بیمه قرآنی می شود و آن آیات عبارتند از : 

۱_ سلامٌ قولاً من رب رحیم ( سوره یس ، آیه ۵۸ ) 

۲_ سلامٌ علی نوحٍ فی العالمین ( سوره صافات ، آیه ۷۹ )

۳_ سلامٌ علی ابراهیم ( سوره صافات ، آیه ۱۰۸) 

۴_ سلامٌ علی موسی و هارون ( سوره صافات آیه ۱۱۹ ) 

۵_ سلامٌ علی آل یاسین ( سوره صفات آیه ۱۲۹)

۶_ سلامٌ علیکم طِبتم فادخلوها خالدین ( سوره زمر ، آیه ۷۳)

۷_ سلامٌ هی حتی مطلع الفجر ( سوره قدر آیه ۶ ) .

 

 

منبع : نوروز چه روزی است ؟ ، سید باقر آیت میردامادی ، انتشارات حضور ، ص ۶۶_ ۶۷ .

   دوشنبه 29 اسفند 14011 نظر »

نوروز در فرهنگ ایرانیان 

نوروز

 

نوروز در فرهنگ و باور ایرانیان از دیر باز جایگاه خاصی داشته است. انسان، از نخستین سال های زندگی اجتماعی، زمانی که از راه شکار و گردآوری خوراک های گیاهی روزگار می گذراند، متوجه بازگشت و تکرار برخی از رویداد های طبیعی یعنی تکرار فصول شد…

برگزاری شکوهمند وباورمند و همگانی این جشن در بین همه قشر ها و گروه های اجتماعی، بی گمان، از ویژگی های ایران زمین است، که با وجود جنگ و ستیز ها، شکست ها و دگرگونی های سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، علمی و فنی، از روزگاران کهن پابرجا مانده، و افزون برآن به جامعه و فرهنگ های دیگر نیز راه یافته است.

 

رسم و باوری کهن است که همه اعضای خانواده موقع سال تحویل(لحظه ورود خورشید به برج حمل) در خانه و کاشانه خود در کنار سفره هفت سین گردآیند. در سفره سفید رنگ هفت سین، از جمله، هفت روئیدنی خوراکی است که با حرف «سین» آغاز می شود، و نماد و شگونی بر فراوانی روئیدنی ها و فراورده های کشاورزی است چون سیب، سبزه، سنجد، سماق،سیر،سرکه، سمنو و مانند این ها، افزون بر آن آینه،شمع،ظرفی شیر، ظرفی آب که نارنج در آن است، تخم مرغ رنگ کرده، تخم مرغی روی آیینه، ماهی قرمز، نان سبزی،گلاب، گل، سنبل، سکه و کتاب قرآن نیز زینت بخش سفره هفت سین است. این سفره در بیشتر خانه ها تا روز سیزدهم گسترده است. به هفت سینی که چیده می شود معانی خاصی نسبت داده اند. مثلاً سیب را نماد زیبایی و تندرستی، سنجد را نماد عشق و محبت، و سکه را رزق و روزی گفته اند.


پوشیدن لباس نو در آئین های نوروزی، رسمی همگانی است. تهیه لباس، برای سال تحویل، فقیر و غنی را به خود مشغول می دارد. در جامعه سنتی توجه به تهیدستان و زیر دستان برای تهیه لباس نوروزی رسمی در حد الزام بود. این باور کهن را در نوشته ها، توصیه ها و توصیف های نوروزی، همواره می بینیم که: از طبیعت پیروی کنیم، از درختان یاد بگیریم و با آمدن بهار، لباس نو بپوشیم، که شگون شادمانی و آرامش است.

 

مجله پیوند، شماره 389 ص10

 

 

 

   دوشنبه 29 اسفند 1401نظر دهید »

ولنتاین چه روزیست؟؟

 

در رُم باستان ماه فوریه را به عنوان نماد عشق جشن می گرفتند. پس روز ولنتاین که امروز ما آن را در چهاردهمین ماه جشن می گیریم بازمانده ی ای از اعتقادات رُم و مسیحیان است.
آنچه مسلم است ، ولنتاین از رسوم ایرانی و باستانی نیست

در افسانه های کاتولیک سه نام با عنوان والنتین آمده است. اما آنچه بیشتر مورد قبول است به زمان رُم و پادشاه کلادیوس دوم بر می گردد. این پادشاه عقیده داشت یک سرباز مجرد بهتر از سرباز متاهل می جنگد بنابراین ازدواج را برای سربازان ممنوع اعلام کرد.والنتیانوس این فرمان را ناعادلانه می دانست پس به مقابله با فرمان کلادیوس پرداخت و به ازدواج عشاق جوان کمک می کرد. تا زمانی که کلادیوس متوجه این عمل او شد و دستور قتل وی را صادر کرد.

اما افسانه ای دیگر به ماجرای والنتین برمی گردد که در زندان محبوس بود و عاشق دختر زندان بان خود می شود و قبل از مرگش نامه ای برای دختر با عنوان “از والنتین تو” می نویسد. که این رسم امروزه نیز در روز ولنتاین استفاده می شود.
بعد از قرون وسطی در فرانسه و انگلستان، امریکا، ایتالیا و سایر کشورهای دیگر این روز را مقدس می دانستند و جشن میگرفتند.

در روز ۱۴ فوریه مصادف با ۲۵ بهمن ماه افرادی زیادی را در حال هدیه دادن انواع شکلات ( نه خرس ) ، کارت تبریک به همراه دسته های گل رز قرمز به یکدیگر می بینید.

اگر چه این یک مناسبت غیرایرانی هست

اما
برخی ایرانی ها نیز مانند تمام مردم جهان روز ولنتاین را بهانه ای برای نشان دادن عشق و محبت خود به اطرافیان شان می دانند.


یکی از رسوم قدیم در انگلستان در روز ولنتاین دختران مجرد برگ های درختان قرمز درختان را در آب گل قرار میدادند و در چهارطرف بالشت خود قرار میدادند تا در شب ولنتاین همسر محبوب خود را در آرزوها ببیند و آروزهایشان برآورده شود.

یا در ژاپن عموما زنان در روز ولنتاین به مردها هدیه می دهند.

   سه شنبه 25 بهمن 1401نظر دهید »

کتاب پی دی اف
عنوان قحطی بزرگ
نویسنده: محمدقلی مجد
نویسنده: دکتر مجد ، ساکن آمریکا که با دسترسی به اسناد جنایت انگلیس در این سال‌ها ، قتل ۹میلیون ایرانی را به تحریر درآورده است.

فیلم سینمایی  یتیم خانه ایران توسط آقای طالبی از روی این کتاب ساخته شده است.

 

👇👇👇

دانلود کنید 

   شنبه 1 بهمن 1401نظر دهید »

حسین با لبخند کاسۀانار راجلوی صورتش گرفت و چشمانش رابست ،بوی گلاب را توی بینی‌اش کشید و سبکبال گفت: 《بو‌ی ایران می‌ده، بوی آرامش و امنیت.-》لحظه‌ای انگار که در افکاری شیرین فرو رفته باشد مکث کردو با لبخندی پر از آرامش ادامه داد 《هیچ نعمتی بالاتر از امنیت نیست. الحمدالله مردم ما در ایــران بــا‌‌خیــال راحــت دور هم جمع می‌شــن،می‌گن،می‌خندن،خب گاهی هم مشــکلاتی دارن، امادر امانن! 》

دوباره مکث کرد.
کاســۀ انار را زمین گذاشت و کمی بهش خیره شد. سرش را که بالا گرفت پرده‌ای از اشک روی چشــم‌هایش را گرفتــه بــود و درحالی‌کــه می‌خواســت بغــض فروخفتــه‌اش را در صدایش بروز ندهد، ادامه داد اما مردم مظلوم ســوریه آوارۀ بیابونن . نه خواب درســتی دارن و نه خورا کی، چون‌که امنیت ندارن ، هر روز توی کوچه‌های همین دمشــق ، صدای گریۀبچه‌هایی میاد که تازه یتیم شــدن یا مادرشــون رو مســلحین به اسارت بردن.》

به نظرم حالاحالاها ،حرف برای گفتن داشت اما دیگر توان کنترل احساساتش را نداشت به همین خاطر سکوت کرد و ادامۀصحبت‌هایش را فرو خورد…،

برشی از کتاب زیبای خداحافظ سالار ، خاطرات پروانه چراع نوروزی همسر شهید حسین همدانی ، نوشته حمید حسام

کتاب را دانلود کنید

 👇👇👇

دانلود کتاب 

 

 

   پنجشنبه 10 آذر 1401نظر دهید »

‍ اعجاز علمی قرآن
سوره انبیا آیه ۳۰ :

وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ…
…و هر چیز زنده‌ای را از آب قرار دادیم؟!..

 

اگر شما 1400 سال پیش در بیابانی می ‌ایستادید و در حالیکه با اشاره به بدن فردی دیگر می‌گفتید:

«بیشتر تمام قسمتهای این بدن از آب ساخته شده است»

هیچکس سخنان شما را باور نمی‌کرد.

دلیل اثبات این مسئله تا زمان اختراع میکروسکوپ در دسترس نبود.

آنها مجبور بودند این مدت طولانی منتظر بمانند تا یافته های جدید ثابت نماید :
که هشتاد درصد سیتوپلاسم که ماده ی اصلی هر سلول می‌باشد، از آب تشکیل شده است.

با این وجود شواهد ارائه گشت و سخن قرآن بار دیگر در آزمایش روزگار درست از آب در آمد.


منبع :قرآن؛ کتاب شگفت انگیز - دکتر گری میلر

   چهارشنبه 27 مهر 1401نظر دهید »

 خطر منافقان در سخن رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نسبت به خیانتها، کارشکنیها و نقشههای خطرناک منافقان، که همیشه در میان جامعه اسلامی وجود دارند، به صورت جدّی در امّت خود و جامعه اسلامی احساس خطر میکردند و نسبت به آنها هشدار میدادند. آن حضرت در حدیثی، مسلمانان را به اهمیت و بزرگی خطر آنان چنین توجه میدهند: «اِنّی لا أخاف علی أُمّتی مؤمناً و لا مشرکاً; انّماالمُؤمِن… .»; من نسبت به امّت خود، از مؤمن و مشرک نگرانی ندارم; چراکه مؤمن را خداوند به وسیله ایمانش از ضرر رسانیدن به امّت منع میکند و مشرک را به وسیله شرکش به خواری میکشاند ];زیرا چهره و دشمنیاش میان همه شناخته شده است[; ولی بر شما از منافقی هراس دارم که خوشزبان و آگاه به سخن گفتن است; آنچه را شما نیک میشمارید بر زبان جاری میکند و آنچه را شما زشت میدانید عمل میکند.

شیوههای برخورد پیامبر با منافقان
موضع پیامبر در قبال پدیده نفاق، موضع طبیبی بود که محیط پرورش و رشد میکروب را از هر جهت محدود و سپس منافذ ادامه حیات آن را مسدود میکند تا میکروبها امکان هرگونه نشاط و فعالیت خود را از دست بدهند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با پدیده نفاق از آغاز پیدایش آن، به عنوان یک پدیده اجتماعی و روانی برخورد کردند و از برخورد سیاسی رسمی با آن پرهیز نمودند. از اینرو، برای رفع این مشکل، از ابزارها و امکانات روانی و اجتماعی بهره گرفتند. به همین دلیل، رفتار آن حضرت در برابر منافقان عمدتاً عناوینی اخلاقی به خود میگرفت، تا سیاسی. مدارا، که یک رفتار اخلاقی است، اصلیترین الگوی رفتاری پیامبر در برابر منافقان به شمار میآید. در ضمن، پیامبر در برخورد با منافقان، تدابیری میاندیشیدند و به گونهای رفتار میکردند که نتیجه آن، انزوای اجتماعی منافقان و مصونیتبخشی به جامعه اسلامی از تأثیرگذاری منفی آنان بود و گاهی نیز برای جلوگیری از فتنهانگیزی آنان، به اِعمال خشونت دست میزدند. البته هیچگاه به قتل آنان اقدام نکردند.

 

از مجموع یافته های تاریخی این تحقیق، درباره شیوه برخورد پیامبربا منافقان، این مطلب به روشنی ثابت می گردد که آن حضرت همواره تا آنجا که ممکن بود با منافقان با مدارا و گذشت رفتار میکردند. این در حالی بود که پیامبراز کفر پنهان منافقان آگاه بودند. آیات قرآن در بسیاری از موارد، نقاب از چهره آنان برمیداشت و آنان را معرفی میکرد. خودشان نیز در شرایط گوناگون، با کارشکنیها و خیانتهایی که انجام میدادند، هویّت خویش را آشکار مینمودند. پیامبربارها در پاسخ کسانی که پیشنهاد قتل منافقان را مطرح میکردند، میگفتند: کسی که به یکتایی خدا و رسالت پیامبرش اعتراف کند از کشتنش نهی شدهام، و دیگر اینکه مبادا عرب بگوید: محمّد همین که به وسیله یاران خود به پیروزی رسید، آنان را به قتل میرساند.
البته عفو و مدارای پیامبرموجب بی توجهی به جامعه اسلامی نمیشد. آن حضرت هیچگاه از این دشمنان داخلی غافل نبودند و همیشه حرکتها، کارشکنیها و شایعههای آنان را با دقت زیرنظر داشتند; نقشههای آنان را خنثا میکردند و در مورد شایعهسازیهای آنان، حقیقت مطلب را به آگاهی مسلمانان میرساندند و گاهی نیز از خشونت بهره میگرفتند; ولی به اندازهای که هسته نفاق آنان از هم بپاشد و نقشههایشان عملی نگردد.
همچنین مهمترین روش پیامبر برای جلوگیری از فتنه انگیزی منافقان و مصونیت بخشی به جامعه اسلامی، منزوی کردن و مطرود نمودن آنها در درون جامعه اسلامی بود. در نتیجه برخوردهای مدبّرانه پیامبرو نزول آیاتی از قرآن کریم در معرفی هویّت منافقان حسّاسیتها نسبت به منافقان برانگیخته شد و در نتیجه، موقعیت و تأثیرگذاری آنان در جامعه اسلامی به تدریج سقوط کرد.

 

منبع : پرتال جامع علوم انسانی

   یکشنبه 3 مهر 14011 نظر »

راه دست‌یابی به حضور قلب دائمی

اگر انسان به وسایل زندگی طوری نظر کرد که همه‌ی قلب او را اشغال كرد، به‌طوری كه به‌اندازه‌ای آن‌ها را دوست داشت كه خود را دوست دارد، هيچ‌گاه نمی‌تواند به حضور قلب در محضر خدا نایل شود چون آن وسایل بین او و حضرت حق حجاب می‌شوند، وقتی قلب خواست به محبوب حقیقی‌اش که خدا است نظر کند، صورت‌های آن محبوب‌های غیرحقیقی در افق نگاهش ظهور می‌کنند و نظر او را به خودشان جلب می‌نمایند. اما اگر كسی با خدا زندگی كند و از وسایل زندگیِ دنیا هم استفاده كند، اگر هم در نماز صورت وسایل زندگی دنیا در افق نگاهش ظاهر شد، از آن‌جا كه آن وسایل در قلب او جايگاهی پايين‌تر از خدا دارد، به‌راحتی از آن‌ها عبور می‌کند و جهت قلب خود را متوجه محبوب حقیقی‌اش می‌کند. 

براساس نکته‌ای که عرض شد می‌فرمایند: يكی از راه‌های مفيد برای حضور قلب دائمی اين است كه انسان خود را بالاتر از دنيا بداند. حضرت امام کاظم (ع) در همین رابطه به هشام می‌فرمایند: ای هشام! گران‌قدرترين مردم كسی است كه دنياداری را برای خود قدر و منزلتی نداند. به‌راستی که بهای پيكرهای شما جز بهشت نیست، پس آن‌ها را به چيز ديگری نفروشيد.

اصغر طاهرزاده ،کتاب «فرزندم این‌چنین باید بود (ج۱)

   شنبه 5 شهریور 1401نظر دهید »

چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد…

آیت الله سید ضیاءِ الدین دُرّی که استاد علوم منقول و معقول و یکی از وعّاظ وارسته و برجسته تهران بود، در شب‌های دهه آخر محرم در یکی از مساجد تهران منبر م‌ رفت، جوانی از او پرسید: منظور و مراد حافظ در این شعر معروفش چیست که می‌گوید:

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

مرحوم دُرّی پاسخ داد: حضرت آدم (ع) از خوردن گندم در بهشت منع شد و قول و وعده داد که از آن نخورد، ولی به وعده خود وفا نکرد و از آن خورد و از بهشت رانده شد. ولی حضرت علی (ع) در تمام عمر از گندم غذایی تهیه نکرد، با این که خداوند او را منع نکرده بود و نه عهد با خدا نموده بود که از آن نخورد. «پیرمغان» در شعر مذکور، حضرت علی (ع) است و منظور از «شیخ»، آدم (ع) است. یعنی: غلام علی (ع) هستم، ای آدم از من نرنج، زیرا تو وعده نخوردن گندم به خدا دادی، ولی علی (ع) به آن وعده وفا کرد.

مرحوم سید ضیاءالدین دُرّی آخر همان سال از دنیا رفت، درست در سال بعد در همان شب از شب‌های دهه آخر محرم، همان جوان سؤال کننده، در عالم خواب مرحوم سید ضیاءالدین را دید که نزد آن جوان آمد و گفت: تو در سال گذشته از من در مورد شعر معروف حافظ پرسیدی و من آن گونه پاسخ دادم که منظور از پیر مغان علی (ع) است و منظور از شیخ، آدم (ع) است، ولی وقتی که به عالم برزخ آمدم، شرح آن به معنی دیگر برایم کشف گردید و آن اینکه:

مراد از شیخ، حضرت ابراهیم (ع) است و مراد از پیر مغان امام حسین (ع) است و منظور از وعده، ذبح اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم (ع) است، که حضرت ابراهیم (ع) وعده وفای قربان کردن اسماعیل (ع) را به خدا داد، ولی حقیقت وفا را امام حسین (ع) در کربلا با شهادت فرزندش حضرت علی اکبر (ع) محقق نمود.

بنا بر این معنی شعر چنین است: «غلام امام حسین (ع) هستم ای ابراهیم (ع) از من نرنج، زیرا تو وعده قربانی دادی اما امام حسین (ع) به آن وعده تحقق بخشید.

آن جوان فردای آن شب، به مجلس سوگواری امام حسین (ع) آمد و خواب خود را برای مردم بیان کرد و در پی آن شور و هیجان شدیدی در آن مجلس پدیدار شد.

منابع:۱- حسینی تهرانی، سید محمد حسین. روح مجرد: ۴۵۵، ۴۵۷.
۲- محمدی اشتهاردی، محمد. عالم برزخ در چند قدمی ما: ۲۳۰.

   جمعه 28 مرداد 1401نظر دهید »

خاطره‌ای زیبا از دکتر زرین کوب

روز عاشورا بود و در مراسمی بهمین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم.

دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی ام می گشتم‌… موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی خواستم، فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هرچه بیشتر فکر می کردم، کمتر به نتیجه می رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد:

ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟

گفتم: استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم

خوشحال شد، شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته، بنده را از نزدیک ببیند، همین طور که صحبت میکرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟

پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار

می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن میخواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را میخواند.

پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟

گفت: سؤالی داشتم و سپس پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟

گفتم: خب بله، صددرصد… گفت: ولی من اعتقاد ندارم!

پرسیدم: من چه کاری میتوانم انجام بدهم؟ از من چه خدمتی ساخته است:

(عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم )

گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید؟

گفتم: اگر از دستم بر بیاد، حتما، چرا که نه

گفت: یک فال برام بگیر

گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم نیست

بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما

مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید

فاتحه ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمیخوام، میخوام ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چه می گوید؟

برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال

حافظ … عاشورا، اگه جواب نداد چی؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چی؟

با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد

متوجه تردیدم شد، گفت: چی شد استاد؟ گفتم: هیچی، الان

چشمان را بستم و فاتحه ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم:

 

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

خدای من این غزل موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نیست، پس چیست؟ سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده!

بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه میکرد، طوری که تمام بدنش میلرزید انگار روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود.

توجه شدم عده ای دارند مارا تماشا میکنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فرا خواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده، حالا دیگر میدانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم.

بلند شدم، دستم را گرفت و می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم.

گفت معتقد شدم، معتقد بووودم، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد!

آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.
پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید، این غزل را بخوانید!

 

   چهارشنبه 26 مرداد 1401نظر دهید »

1 3 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 137

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 146
  • دیروز: 214
  • 7 روز قبل: 1846
  • 1 ماه قبل: 10328
  • کل بازدیدها: 565465
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 10
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 30
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1