مفهوم «دهکدۀ جهانی» را امام(ره) زودتر از خیلی‌ها مطرح کرد

دعا برای فرج، نیاز به درکِ اجتماعی در اندازه‌های جهانی دارد

 

اگر ما صد نفر باشیم و داخل یک کشتی طوفان‌زده گرفتار شده باشیم، درک اینکه باید نسبت به‌هم حساس باشیم و کمک کنیم، آسان است. حالا که ما هشت میلیارد نفریم و روی کرۀ زمین زندگی می‌کنیم، آیا درک اینکه باید نسبت به هم احساس مسئولیت کنیم، واقعاً خیلی سخت است؟!

امروز اگر ما نسبت به جامعۀ بشری حساس باشیم، به این نتیجه می‌رسیم که باید برای این عالم، یک کدخدا تعیین کنیم، این مفهوم «دهکدۀ جهانی» را زودتر از خیلی‌ها، حضرت امام(ره) مطرح فرمود.

 

امام(ره) در سال۵۹ فرمود: امروز هر مسئله‏اى در یک گوشۀ دنیا واقع بشود، مسئله دنیاست، نه مسئله همانجا و این‌طور نیست که ربطی به نقاط دیگر دنیا نداشته باشد. منافع کشور ما و سایر کشورها، با هم پیوند دارند (صحیفۀ امام/ ١٣ / ١٣٣)

 

ما چرا می‌گوییم «اللّهمَّ عَجّل لولیّک الفرج»؟

دعا برای فرج، نیاز به درکِ اجتماعی در اندازه‌های جهانی دارد.

آیا شما اخبار یمن، ونزوئلا، مکزیک، ژاپن و… را دنبال می‌کنید؟

آیا این مسائل برای شما اهمیت دارد و نسبت به آن حساس هستید؟

یکی از علمای بزرگوار وقتی در بستر مرگ قرار گرفته بود، گریه می‌کرد و می‌گفت: من چطور به خدا جواب بدهم؟ گفتند: شما که خیلی وضعت خوب است!

گفت: اگر خدا از من بپرسد «چرا به مردم ژاپن نرسیدی و حق را برای آنها روشن نکردی» چه جوابی بدهم؟

تا این حد، احساس مسئولیت می‌کردند. حضرت زهرا(س) تا آن روزهای آخر هم جامعه را رها نکرد؛ ایشان چهل شبانه‌روز برای اینکه مردم را روشن کند، درب خانه‌ها را می‌زد و تک‌تک با آنها صحبت می‌کرد…

 

 

علیرضا پناهیان , هیئت ثارالله قم - ۹۸.۱۱.۸م

تن کامل + صوت:

http://Panahian.ir/post/5940

   سه شنبه 15 بهمن 1398نظر دهید »

سر صبحی مترو بودم.

فریبا هم اومده بود .

همون خانم دست فروش سی و پنج  ساله ای که هر روز کله ی سحر خودش رو هزار جور بزک می کنه تا وسط قطار مترو بیشتر به چشم بیاد و زودتر دونات هاش رو بفروشه و زودتر بره پی زخم های زندگیش.

پیشتر هم در موردش نوشته بودم و شاید بدونید دو سالی هست که گَه گُداری توی مترو می بینمش .

امروز اما کسل و در هم بود.

برای فروش دونات هم نیومده بود.

از بزک و چشم و ابرو اومدن هم خبری نبود.

درب و داغون بود و مدام نفس های عمیقی می کشید و با برگه ای که توی دستش داشت ، خودش رو باد می زد.

بیشتر که دقت کردم باردار به نظر رسید، بلند شدم و به زور روی صندلی به جای خودم نشوندمش.

سر حرف رو باز کردم و گفتم : انگار دونات هاتونو فروختید ! چه زود ! سرش رو پایین انداخت.

_هعی …چند وقتی هست دونات نمی فروشم.

اصلا به من چه! پس شوهرم چه کاره است ؟

_چه خوب .دیگه خسته هم نمی شی.

_با این اوضاعی که من دارم خستگی برای یه دِیقمه.

_مبارکه.به سلامتی.مادر شدن همینه دیگه.

 

‌سرش رو بالا گرفت. تو چشام زل زد .

احساس کردم برق اشک رو توی چشماش دیدم. اجازه نداد سوال کنم.

اشک هاش که جاری شد خودش گفت: یک هفته است اسیر سونوگرافی و آزمایشگاهم.

غربال گری و هزار کوفت و زهر مار دیگه.

یکی میگه : قلب بچه ت کامل نیست.  یکی میگه : باید صبر کنی ، ولی ممکنه خودت آسیب جدی ببینی، دیروز هم که این برگه ی لعنتی رو دادن دستم تا برم این طفل معصوم رو از بین ببرم.

هق هق که زد زیر گریه، همه دورش جمع شدن .

وقتی دیدن نمی تونه حرف بزنه نگاهشون چرخید سمت من . _چی شده؟

منم دست پاچه فقط می گفتم : نمی دونم . راستش نمی دونستم راضی هست حرف هاشو به بقیه بگم یا نه .

نه فریبا دست از گریه برمی داشت و نه خانم های مترو دست از سر من.

 

-طوری نیست بارداره و یک کم حالش بد شده ، خوب میشه انشاءالله.

چیزی جز خیانت و چیزی جز شیعه کشی به ذهنم نمی رسید.

مدام یاد آمار ۵۰۰هزار جنین سقط شده با دلایل واهی می افتادم و جرات هم نمی کردم به فریبا چیزی بگم .

نکنه واقعا مشکلی باشه مگه تو پزشکی آخه.

یه نیگاه به نام ایستگاه کردم. تئاتر شهر. ایستگاه بعد باید پیاده می شدم و فرصت زیادی نداشتم.

تند تند توی کانال گشتم و فیلم رو مجدد دانلود کردم و گوشی رو گرفتم روبروی فریبا. _خواهش می کنم ، خواهش می کنم فریبا خانم یک هفته ی دیگه هم به خودت و این طفل معصوم فرصت بده ، با دو تا دکتر دیگه هم مشورت کن بعد.

به حرفهای خانم داخل فیلم بیشتر گوش می داد یا حرفهای من نمی دونم .

این قدری می دونم که وسط فیلم دو دستی گوشیمو قاپید و محو فیلم شد.

 

—میدان انقلاب .

باید پیاده می شدم اما فریبا مهمتر بود.

به روی خودم نیاوردم .

گفت : یعنی راسته؟ یعنی سالی ۵۰۰ هزار بچه الکی الکی …. رفت توی فکر . قطار مترو که راه افتاد گفتم : نمیگم این در مورد شما هم صادقه اما یک کم بیشتر فکر کن . یک کم دیرتر تصمیم بگیر.

 

رفته بود توی فکر.

گفتم : ایستگاه بعد باید پیاده بشم ولی اینو بگم که الان وسط جنگیم . قرار هم نیست همیشه با لشکر کشی و جنگ نظامی شیعه کُشی کنن.بی درد سر و بدون تلفات کاری می کنن خودمون به دست خودمون…. نگذاشت حرفم تموم بشه .

با عجله گوشیشو در آورد و ازم خواست فیلم رو براش بفرستم.

گفت: باید شوهرش هم ببینه.

گفت: به خدا اگه راست باشه و این بچه مشکل نداشته باشه مطب دکتر رو روی سرش آوار می کنیم.

گفت : به قرآن می افتم پی ش .

گفت : سونوگرافی و آزمایش جدید می دم.

این قدر گفت و گفت که من یه ایستگاه دیگه هم همراهی ش کردم و بالاخره در حالی که نور امید تو چشماش دیده می شد هر دومون ایستگاه شادمان پیاده شدیم.

فریبا رفت سمت همسرش و من دعا می کردم حکمت برخورد من و فریبا خانم تو اون شلوغی مترو نجات یه انسان از اون ۵۰۰ هزار انسان بی گناه باشه.

باید برمی گشتم انقلاب و می دونستم دوستان به خاطر تاخیرم دمار از روزگارم در میارن.به خدا به خاطر فریبا خانم دیر کردم خب ،چرا می زنید ؟

 

به قلم معصومه رمضانی 

کلیدواژه ها: سقط جنین, کاهش نسل

موضوعات: دلنوشته
   یکشنبه 13 بهمن 13982 نظر »

در آخر الزمان غربال می شوید 

 

قال لی أبو عبد الله ع و الله لتكسرن كسر الزجاج و إن الزجاج يعاد فيعود كما كان و الله لتكسرن كسر الفخار و إن الفخار لا يعود كما كان و الله لتميزن و الله لتمحصن و الله لتغربلن كما يغربل الزؤان من القمح». ترجمه :

ربیع بن محمد المسلی روایت میكند كه امام صادق به من فرمود: به خدا قسم مانند شكستن شیشه شكسته می شوید و بدرستی كه شیشه بازگردانده می شود و به همانگونه كه بوده است بر می گردد و به خدا قسم شما مانند كوزه ها شكسته می شوید و همانا كه كوزه همانگونه كه بوده است بر نمی گردد به خدا قسم شما از همدیگر جدا می شوید به خدا قسم شما را خالص می شوید به خدا قسم شما را مانند غربال كردن تلخه گندم از گندم غربال می شوید.

 

 

 


موضوعات: احادیث, مهدویت
   شنبه 12 بهمن 1398نظر دهید »

شرط استجابت دعا 

 

مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله تعالي عليه) در کتاب شريف أمالي از معصوم(سلام الله عليه) نقل کرد دعايي مستجاب است که دعا کننده موحّد باشد، بداند فقط از خدا چيزی مي‌خواهد و لاغير!

اگر کسي بيماري داشته باشد چشمش هم به داروي خودش باشد به رهنمود طبيب باشد به دستگاه تغذيه و تجزيه و مانند آن باشد و خدا را هم يکي از اين علل و اسباب بداند چنين دعايي موحّدانه نيست يا بي‌اثر است يا کم‌اثر؛ ولي اگر کسي بگويد خدايا همه اينها فيض تو هستند، همه اينها را تو تدبير مي‌کني همه اينها دست اندرکاران تو هستند ﴿وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ﴾ من از تو مي‌خواهم که تو مسبّب اسباب هستي؛ فرمودند اين دعا يقيناً مستجاب است، دعاي موحّد ممکن نيست رد بشود.

 

در بخش پاياني سوره مبارکه «يوسف» که دارد: ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾ يک زنگ خطري است که بسياري از مردم گرفتار يک شرک مرموز هستند.

آنکه مي‌گويد خدا هست «ولي»!

خدا هست «اما»!

اين «ولي» و «اما» را شرک و شريک او قرار مي‌دهد؛ ولي اگر بگويد خدا هست و همه آنچه علل و اسباب هستند مأموران اجرايي خداي سبحان هستند چنين شخصي موحد است و دعاي او موحّدانه است و يقيناً اثربخش است.

 

در اينجا فرمود: «فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا»؛ کسي که گرفتار زودپسندي است نقدپسندي است از آينده نگران است و از آينده بريده است او کاري به آخرت ندارد.

در قرآن کريم فرمود کساني که با دست پُر مي‌ميرند فرشتگان الهي به خدمت او مي‌آيند ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ﴾ سلام مي‌کنند ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾،با احترام روح او را قبض مي‌کنند.

 

 

 ۹۸/۱۱/۳ ، آیت الله جوادی آملی 

   جمعه 11 بهمن 13981 نظر »

یک مسأله مهم!

با رفیق خوب به بهشت بروید 

 

قال رسول الله ( صلی الله علیه و آله): مَا اسْتَفَادَ امْرُؤٌ مُسْلِمٌ فَائِدَه بَعْدَ فَائِدَه الْإِسْلَامِ مِثْلَ أَخٍ يَسْتَفِيدُهُ فِي اللَّه‌ عزَّ و جلَّ (الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 48)؛ تعبیر مهمی است ( حضرت می فرمایند :)

هیچ انسانی ، هیچ مسلمانی پس از نعمت اسلام فايده بدست نمي آورد ، همچون برادري كه از او در راه خدا استفاده کند.

مسأله رفاقت مسأله مهمی است ، خیلی ها در صراط مستقیم حرکت می کنند، بعد یک رفیقی پیدا می کنند که این رفیق دلش در صراط مستقیم نیست.

این رفیق به تدریج تأثیر می گذارد در او.

ما از قدیم توصیه می کردیم به جوانان وپدر و مادرها که مراقب باشند از گرفتن رفیق، واقعاً رفیق و معاشر در سرنوشت انسان تأثیر می گذارد.

حالا می فهمیم این مخصوص جوانها نیست، در ما پیر مرد ها هم تأثیر می گذارد.

وقتی مرز دو تا کشور برجسته نبود، مشخص نبود ممکن است خود شما راه را گم کنید و بروید آن طرف مرز، خطوط مانع را باید نگه داشت. خیلی ها به خاطر رفیق خوب به بهشت می روند .

 

 

[ شرح حدیث از امام خامنه ای در مقدمه درس خارج 1396]

   پنجشنبه 10 بهمن 1398نظر دهید »

متن و ترجمه خطبه فدکیه

 

خطبه فدکیه

 

خطبه فدکیه خطبه‌ای است که حضرت فاطمه (س) بعد از غصب فدک توسط خلیفه اول در مسجدالنبی ایراد کرد. در این خطبه حضرت فاطمه (س) تأکید می‌کند که فدک حق قانونی اوست و میراثی است که پیامبر (ص) برای او گذاشته است. محتوای این خطبه افزون‌بر توضیح دربارهٔ مسئلهٔ فدک، دربارهٔ توحید، نبوت، معاد، احکام، قرآن، وضعیت عربستان پیش از بعثت، فعالیت‌های پیامبر و علی بن ابی‌طالب برای گسترش و تثبیت اسلام، فتنه‌ها، غدیرخم، عهدشکنی مردم، ماجرای سقیفه و مخالفت با نص صریح قرآن است.

 

خطبه فدکیه سخنرانی فاطمه زهرا(س) در مسجد النبی پس از رحلت رسول خدا(ص)، جهت بازپس گرفتن فدک است.

ابوبکر چند روز پس از رسیدن به خلافت‌، اعلام کرد فدک، مِلک شخصی نیست و جزو بیت المال است و نباید در تملک دختر پیامبر بماند؛ به همین جهت عاملانِ فاطمه زهرا(س) را از فدک بیرون کرد.

پس از آنکه دادخواهی فاطمه زهرا(س) نزد ابوبکر بی‌نتیجه ماند، دختر پیامبر به مسجد پیامبر رفت و این خطبه را جهت روشن‌کردن ماجرا و بازپس‌گرفتن فدک خواند. فاطمه(س) در این خطبه، بر مالکیتش بر فدک تصریح کرد و حق خود را در پیش روی عموم مردم، از ابوبکر طلب کرد.

متن این خطبه در منابع شیعه و اهل سنت آمده است. به این خطبه در برخی از منابع عربی و فارسی خطبة اللُمَّة یا خطبه لُمَّه نیز گفته می‌شود.

 

فدک کجاست؟

 

فدک در زمان حیات پیامبر (ص) دهکده‌ای آباد بود که در نزدیکی خیبر قرار داشت. پس از تصرف قلعه‌های خیبر مردم فدک با پیامبر (ص) صلح کردند و نیمی از دهکده را به او بخشیدند تا بتوانند در زمین‌های خود باقی بمانند. به دلیل آن‌که سایر مسلمانان در فتح این دهکده شرکت نداشتند فدک به حکم قرآن مختص پیامبر (ص) شد و پیامبر (ص) هم درآمد این زمین‌ها را به مستمندان بنی‌هاشم می‌داد و سپس آن را به دستور قرآن (طبق نظر بعضی مفسران بر اساس آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْ‌بَیٰ حَقَّهُ» «و حق خویشاوند را به او بده») به دخترش حضرت فاطمه (س) بخشید

 

 

دانلود کنید 

   چهارشنبه 9 بهمن 1398نظر دهید »

دیر آمدم دیر آمدم در داشت می‌سوخت

هیئت میان وای مادر داشت می‌سوخت

 

دیوار دم می‌داد، در بر سینه می‌زد

محراب می‌نالید، منبر داشت می‌سوخت

 

جانکاه قرآنی که زیر دست و پا بود

جانکاه‌تر آیات کوثر داشت می‌سوخت

 

آتش قیامت کرد، هیئت کربلا شد

باغ خدا یک بار دیگر داشت می‌سوخت

 

یاد حسین افتاده‌ام آن شب آب می‌خواست

ناصر که آب آورد سنگر داشت می‌سوخت

 

آمد صدای سوت، آب از دستش افتاد

عباس زخمی بود، اصغر داشت می‌سوخت

 

سربند «یازهرا»ی محسن غرق خون بود

سجاد از سجده که سر برداشت می‌سوخت

 

باید به یاران شهیدم می‌رسیدم

خط زیر آتش بود معبر داشت می‌سوخت

 

برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست

در عشق سرتاپای اکبر داشت می‌سوخت

 

دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند

گودال گل می‌داد خنجر داشت می‌سوخت

 

شب بود بعد از شام برگشتم به خانه

دیدم که بعد از قرن‌ها در داشت می‌سوخت

 

ما عشق را پشت در این خانه دیدیم

زهرا در آتش بود حیدر داشت می‌سوخت

 

حسن بیاتانی

   سه شنبه 8 بهمن 1398نظر دهید »

چرا حضرت علی علیه السلام از همسرش دفاع نكرد؟

 

ظلمی که به ظاهر مسلمانان پس از رسول خدا بر اهلبیت ایشان روا داشتند آنچنان زشت و باور نکردنی است که هیچ کس را یارای پذیرفتن مسئولیت آن نیست. آنها که حیات خود را در دفاع از ظالمان می جویند حتی با وجود مدارک روشن به هربهانه ای پیشوایان خود را از این جنایت تبرئه می نمایند.

چنین جسارتی به فاطمه در حضور علی علیه السلام محال است.

علي كه شير خدا است . علی اسد الله الغالب است . علی بود که در قلعه خيبر را با یک دست بلند کرد پس چگونه حاضر مي شود ببيند همسرش را در مقابل چشمانش كتك بزنند و او واکنشی نشان ندهد؟

 

پاسخ

در آغاز خوب است کمی از علی علیه السلام سخن بگوییم. وقتی علی علیه السلام را شناختی خواهی دانست آنچه را بر علی علیه السلام خرده گرفته اند خود سند مظلومیت اوست که باید تا جان در بدن هست بر آن مظلومیت گریست.

 

شجاعت علی علیه السلام وقتی سخن از شجاعت علی علیه السلام باشد دوست و دشمن انگشت حیرت به دهان می گیرند.

تاریخ اسلام را اگر مرور کنی شجاعت علی علیه السلام را در تمام صفحات آن خواهی یافت.

پرچم جهاد با دشمنان خدا همیشه دردست علی علیه السلام بود. 

ابن عباس گوید: « در جنگ هیچ کس به اندازه علی علیه السلام خود را در معرض خطر قرار نمی داد »(1)

علی علیه السلام را هیچکس پشت به دشمن ندید. در جنگ خیبر هر کس پای به میدان نهاد ناکام بازگشت تا اینکه رسول خدا صلى الله عليه و آله  فرمودند: ” فردا پرچم به دست كسى خواهم داد كه فتح و پيروزى به دست او انجام خواهدگرفت و خدا و رسول خدا را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند.كسى كه هرگز پشت‏به جبهه نمى‏كند". فردا در مقابل چشم اصحاب پرچم را به علی علیه السلام سپرد و علی چنان کرد که رسول خدا فرموده بود(2).

در وصف شجاعت علی علیه السلام ما چه گوییم وقتی خلیفه دوم خود می گوید: “به خدا سوگند! اگر شمشیر علی نبود‌، عمود خیمه اسلام استوار نمى‌شد". (3)

 

صبر علی علیه السلام

 

علی علیه السلام را به شجاعت شناختی. اینک در دیگری را به فضایلش می گشاییم. اگر علی علیه السلام را اسوه صبر و پایداری بنامیم به حق سخن رانده ایم.

آری صبر را باید از علی علیه السلام آموخت.

بنگر خداوند چگونه علی علیه السلام را بر صبرش می ستاید.(4) “وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ. الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ” و قطعاً [همه‏] شما را به چيزى از ترس و گرسنگى و كاهشى در ثروت‏ها و جان‏ها و محصولات، آزمايش مى‏كنيم؛ و به شكيبايان مژده ده. (همان) كسانى كه هر گاه مصيبتى به آنان برسد، مى‏گويند:» در حقيقت ما از آنِ خداييم؛ و در واقع ما فقط به سوى او باز مى‏گرديم. آنان، درودها و رحمتى از پروردگارشان، بر ايشان باد، و تنها آنان ره يافتگانند.

 

بندگی علی علیه السلام

علی در همه فضایل اخلاقی اسوه است. علی علیه السلام را گاه با شمشیر برکشیده در وسط کارزار می یابی و گاه کنج عزلت گزیده. گاه رگ گردن علی را از خشم بر آمده می بینی و گاه دست مهربانش را بر سر یتیمان.

او هم در شجاعت بی همتاست و هم در صبر. اما همه این فضایل ریشه در یک فضیلت دارد: علی علیه السلام قهرمان بندگی خداست. آنجا که پروردگارش او را در میدان جنگ می پسندد کسی جلودار علی نیست و آنگاه که فرمان خانه نشینی دهد قهرمان خیبر و احد و احزاب را در کنج خانه اش بینی.

علی قدمی جز برای بندگی خدا بر نمی دارد. شمشیر اگر میزند بندگی خدا را منظور می دارد. چه خوش گفت رسول خدا صلی الله علیه وآله: “لضربة على يوم الخندق خير من عبادة الثقلين"(5) هر ضربه شمشیر علی در جنگ خندق از عبادت جن و انس بالاتر است. آری آنجا نیز که خدا فرمان به صبرش دهد, علی اسوه صبر است. راز سکوت علی نیز همین است. او به فرمان رسول خدا مأمور به سکوت بود. رسول خدا به امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: تو را به بردباري در برابر آنچه كه از اين گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله عليها خواهد رسيد سفارش مي كنم، صبر كن تا بر من وارد شوي.(6) وگر نه کجا می توانند به خانه علی علیه السلام وارد شوند تا چه رسد همسرش را بیازارند.

وقتی خانه علی علیه السلام را گشودند رو به عمر کرد و فرمود: اي پسر صحّاك(عمر)! اگر مقدرات خداوندي و پيمان و سفارش رسول خدا صلي الله عليه وآله نبود، هر آينه مي فهميدي كه تو قدرت ورود به خانه مرا نداري.(7)

 

اینک دانستی که سکوت آزمونی سخت بر امیر مومنان علی علیه السلام بود. و به حق تکلیف بندگی را به جا آورد. علی به فرمان خدا باید بر غصب خلافت صبوری نماید و چنین می کند.

و اما پهلوان عرب آزمون دیگری را نیز در پیش دارد. که نام بردن از آن هر قلبی را محزون می سازد. علی باید بر مصیبت فاطمه شکیبایی نماید. این خود اوج مظلومیت علیست. جنگاوری که همتا ندارد اینک باید شاهد مصیبت همسرش باشد و دم بر نیاورد. جز عقل بندگی چه چیز علی علیه السلام را بر جای خود می نشاند؟

 

پانویس ها

(1)مناقب ابن مغازلی شافعی ۷۱ حدیث ۱۰۲

(2)بحار،ج 21،ص 3.اسد الغابة،ج 4،ص 107.

(3)شرح نهج البلاغة ۱۲/ ۵۱ تحقیق محمد عبد الکریم النمری ناشر دار الکتب العلمیة بیروت الطبعة الأولى ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م

(4)این آیات در شآن حضرت علی علیه السلام نازل شده است.

(5)بحارالانوار، ج20، ص 216/ مستدرک حاکم، ج 3، ص 32

(6)الشريف الرضي، أبي الحسن محمد بن الحسين بن موسي الموسوي البغدادي (متوفاي406هـ) خصائص الأئمة (عليهم السلام)، ص73، تحقيق وتعليق: الدكتور محمد هادي الأميني، ناشر: مجمع البحوث الإسلامية الآستانة الرضوية المقدسة مشهد - إيران، 1406هـ المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 22، ص 484، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.

(7)الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568، ناشر: انتشارات هادي ـ قم ، الطبعة الأولي، 1405هـ.

 

نویسنده: سید مهدی خدایی

   دوشنبه 7 بهمن 1398نظر دهید »

 مردم کوفه از ترس لشکر یزید، حسین(ع) را یاری نکردند؛ مردم مدینه چرا فاطمه(س) را یاری نکردند؟

 

یکی از زشت‌ترین انواع ترس‌ها در جامعه «ترس از تحقیر و سرزنش» است که یک ترس روانی است. این بدتر از ترسِ از مرگ یا فقر است که سلطه‌گران به‌کار می‌گیرند. مردم کوفه از سرِ چه ترسی امام‌حسین(ع) را یاری نکردند؟

ترسیدند که مبادا لشکر یزید بیاید و آنها را تکه‌تکه کند. اما در فاطمیه، مردم از چه چیزی ترسیدند و نالۀ فاطمه(س) را جواب ندادند؟

آیا کسی تهدید کرده بود که آنها را تکه‌تکه می‌کند؟

وقتی امام‌حسین(ع) صدا زد «هَل مِن ناصرٍ ینصُرنی» هرکسی به ایشان کمک می‌کرد، کشته می‌شد، اما وقتی فاطمۀ زهرا(س) بین در و دیوار ضجه زد، اگر کسی به ایشان کمک می‌کرد، کشته نمی‌شد.

 

کمااینکه زبیر با شمشیر آمد که مثلاً کمک کند، اما شمشیرش را گرفتند و خودش را نکشتند.

در مدینه نه ترس از فقر بود، نه ترس از کشتار بود، بلکه یک ترس روانی وجود داشت؛ مردم مدینه در رودربایستیِ همدیگر ماندند و فاطمه را کمک نکردند، آنها سکوت زشتی کردند و این خیلی خیانت‌کارانه بود. یک جوّ روانی سنگین علیهِ علی(ع) ایجاد شده بود که هیچ‌کسی به ایشان کمک نمی‌کرد.

حتی نقل شده است تعداد زیادی در یک شب به علی(ع) وعدۀ یاری دادند اما روز که شد، در رودربایستی ماندند و نیامدند!

 

علیرضا پناهیان ، دانشگاه تهران - ۹۸.۱۰.۱۹

http://Panahian.ir/post/5912

   شنبه 5 بهمن 1398نظر دهید »

جنین های جبهه رفته ی ما شیعیان.

جنین های شهید شده خط مقدم جبهه نرم نفوذ.

 

قتل عام جنین ایرانی

 

شیعه هستم و پاک .

با پدر و مادری پاک تر .

اما همین پدر و مادر در جنگی نابرابر کمر به قتلم بسته اند.

دورغ می گویند.

آری دورغ می گویند که ما حاج قاسم پروریم.

دروغ می گویند وقتی به دستان خود حاج قاسم های دنیا نیامده را در خط مقدم جبهه ی نرم، راحت ،خیلی راحت تر از آن که دستش روی ماشه آرپی چی و خمپاره و موشک و … می رود ، إربا إربا می کنند.

 

من شهید جبهه ی نرمم.

من شهید به دنیا نیامده ی خط مقدم رفته ی جبهه ی نرمم.

 

نه تنها من ، که پانصد هزار طفل معصوم دیگر .

چه می کنی ای انسان؟

قرار بود خلیفه الله باشی !

قرار بود روی ملائک را کم کنی و بگویی دیدی سوالت در اول خلقت بی جهت بود!

دیدی نه مفسدم و نه سفّاک!

چه می کنی ای انسان؟

هنوز به دنیا نیامده مرا می زنی؟

زیر عَلَم و بیرق تشیع؟!

صدام و رژیم بعث اگر سیصد و اندی جوان این آب و خاک را در مدت هشت سال جنگ به شهادت رساندند ،تو به اسم شیعه سالی پانصد هزار ، چون من را به شهادت می رسانی ! آ

ری شهادت است وقتی در میدان جنگیم.

آری خونمان سرخ تر از خون شهداست وقتی معصومیم ،وقتی مظلومیم، وقتی حتی سلاح نداریم به دست بگیریم و زبان نداریم فریاد بکشیم.

مادرم!

در این جنگ نابرابر آنجا که جهلت باعث شد مرا سقط کنی از هر چه تکفیری و هر چه داعش است خونریزتر شدی.

به کدامین گناه ؟

به کدامین گناه ، مرا کشتی؟!

با چه جرأتی مرا فرستادی خط مقدم؟!

دست بیرون آمده دشمن از آستین پزشک ماما را ندیدی؟!

کار کار اوست و نفوذی جاهل تویی. به بهانه اینکه فرزند کمتر بهتر است و فرزندت قلبش شکل نگرفته و مغزش کوچک مانده و راحتی را عشق است و بچه همه اش عذاب است و هزار دورغ و دونگ دیگر ، خون مرا ریختی و نام خود را گذاشتی انسان؟!

آه مادر!

آه پدر!

بترسید .

بترسید هر دوتان از خون به ناحق ریخته من.

بترسید که این خون گریبان گیرتان خواهد شد.

 

 

معصومه رمضانی 


موضوعات: دلنوشته, سیاسی
   پنجشنبه 3 بهمن 13982 نظر »

1 ... 27 28 29 ...30 ... 32 ...34 ...35 36 37 ... 251

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 1595
  • دیروز: 3289
  • 7 روز قبل: 21540
  • 1 ماه قبل: 47957
  • کل بازدیدها: 906988
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 11
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 22
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 20
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1