حکایت مرد عفیف و زن زیبا    مردی بود خیاط در عفاف و صلاح و زنی داشت عفیفه و مستوره و با جمال و کمال. هرگز خیانتی از وی ظاهر نگشته بود. روزی زن نزد شوهر خود نشسته بود و به زبان منت گفت:تو قدر عفاف من چه دانی و قیمت صلاح من چه شناسی که من در صلاح و عفاف… بیشتر »

موضوعات: خواندنی ها, حکایت
   جمعه 19 آبان 1396نظر دهید »
جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 45
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 28103
  • 1 ماه قبل: 66118
  • کل بازدیدها: 931802
رتبه وبلاگ