راننده ای که کنار چادر منتظر نشسته بود ، آنقدر شیفته حرکات متین و کلام دلنشین او شده بود که بی اختیار هر لحظه خودش را به او نزدیک می کرد . آقا مهدی انگار در عالم دیگری به سر می برد ، ناگهان سربلند کرد و صورتی را نزدیک صورت خود ، وسط نقشه دید . ملایم پرسید : « آقا کی هستند ؟ »
بیشتر »