“پا نهادن در عرصه مجازی ایمان میخواهد”


ماسک ایمان یادت نرود !!!



موضوعات: خواندنی ها
   جمعه 26 دی 1393


پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟
گفت: برو عزیزم.
رفت و والفجر مقدماتی شهید شد!
پسر دوم گفت: مادر، داداش که رفت، من هم برم؟
گفت: برو عزیزم.
رفت و عملیات خیبر شهید شد!
پدر گفت:
حاج خانم بچه ها رفتند، ما هم بریم تفنگ بچه ها روی زمین نمونه، رفت و کربلای پنج شهید شد!
مادر به خدا گفت:
همه دنیام رو قبول کردی، خودم رو هم قبول کن.
رفت و در حج خونین شهید شد!

شهیدان تلخابی



موضوعات: خواندنی ها
   یکشنبه 21 دی 13931 نظر »

کاربرد ماهواره در خارج :

متخصصین و دانشمندان خارج از کشور در جهت رشد و پیشرفت علم و تکنولوژی و دست یافتن به اطلاعات و کمک به ملت ها و مردم در بسیاری از زمینه ها اقدام به پرتاب ماهواره به فضا می نمایند.

نتیجه استفاده از ماهواره در خارج از کشور:

رشد و شکوفایی دانش

کسب اطلاعات جدید

تبادل سریع اطلاعات

آگاهی از تهدیدات طبیعی

و …


کاربرد ماهواره در ایران :

مردمی که ادعای روشنفکری و به قول خودشان به روز بودن می کنند برای بالا بردن سطح دانش و آگاهی خودشان اقدام به نصب ماهواره می نمایند تا از شبکه های بسیار جذاب آن کمال استفاده را ببرند.

نتیجه استفاده از ماهواره در ایران:

از بین رفتن بنیان خانواده ها

رفتار های پر خطر

فقر فرهنگی

فساد اخلاقی

و …



موضوعات: خواندنی ها
   یکشنبه 21 دی 1393


آیت الله محمد تقی بهجت


ما برای اوقات خواب خود افسوس می خوریم که چرا برای نمازشب بیدار نمی شویم.
در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت می گذرانیم! زیرا اگر در بیداری به توجه و بندگی مشغول بودیم، توفیق بیداری شب را نیز برای تهجد و خواندن نافله ی شب و تلاوت قرآن پیدا می کردیم.

صفحات: 1· 2


موضوعات: خواندنی ها
   یکشنبه 21 دی 13932 نظر »

بزرگترین خیانت ها رو به زن کسانی کردند که معیار انسان بودن زن رو «مرد» قرار دادند؛ زیبا دروغ بافتند اما حقیقت حرفشان جدیدا توسط یک نرم افزار دروغ سنج به نام منطق مغالطات کشف شده…. حقیقت حرفشون روم به دیوار این بود: انسان یعنی مرد؛ زن تنها وقتی انسان است که شبیه مرد باشد؛ مردانه سخن بگوید، مردانه کار کند، مردانه رفتار کند، خشن باشد، شغل بیرونی داشته باشد و… میگی اینارو اونا دیکته نکردند برات؟ ایندفعه از 118 نپرس بلکه از کودک درونت بپرس که در گوشه ای غریبانه کز کرده و رفتاهای مردانه ات را به نظاره نشسته است…… دخترکی خجالتی، بازیگوش، لطیف، دوست داشتنی، پر از محبت و خالی از نفرت… به یغما بردند آرامش زن، لطافت زن، زنانگی زن، حیا و عفت زن، غرور زن، پاکی زن، مأمن و محل آسایش زن، آرامش زن، کرامت زن و… و یوغ بردگی روحی و جسمی بر گرده زن انداختند و ذهن و عقلش را به استعمار و استثمار کشیدند… نامردان خوش بیان…. بازم روم به دیوار یاد شعری در کتاب فارسی دبستان افتادم : زاغکی قالب پنیری دید، به دهان برگرفت و زود پرید… ببخشید بذارین رومو از دیوار بر گردونم چون باقیش یادم نیست… خلاصه روباهه با چرب زبونی پنیرو قاپید و روباها هم گوهر برخی زنها رو قاپیدند و در عوض قلاده اضطراب و تشویش و مصیبت را به جای گردند بند و حلقه، هدیه دادند… به اسم عشق، تنش را دستبرد زدند و به او آموختند بگو: چرا دیگران برایم تصمیم بگیرند… او را آواره پسرکی چرب زبان که چشمش به تنها چیزی که نبود دل او بود، کردند و به او گفتند بگو: اگر عشق دیوانگیست من فاتحه عاقلی را خواندم… در کمال نامردی جسم او را به کار گرفتند با ارزان ترین قیمت و به او گفتند چرا تو نباید مثل مردان بتوانی کار کنی خانه ماندن توطئه علیه توست…. آری درست است تو باید کار کنی، برای رئیس چای ببری، اتاق اداره را دستمال بکشی، غرورت را خورد کنی تا حقوق بگیر شوی، سالن ورزشگاه را طی بکشی، جذابیت های جسمت را بفروشی تا مشتری جلب کنی، لطافت دستانت و نور چشمانت را در پای کارهای طاقت فرسا نابود کنی نگاههای هوس ران و هرزه را تحمل کنی تا از بین هزاران زن یک نفر را به آقایی ببرند و در بوق کنند که ما طرفدار حقوق زنیم… می کشندت و بعد پیراهن عثمان می کنندت که نظام و دین و مذهب علیه زن است… او را با توهم توطئه تا نا کجا آباد بردند و دائم در گوشش خواندند که: پدر علیه توست، مادر علیه توست، برادر و خواهر علیه توست، رهبر علیه توست، آخوند علیه توست، نظام علیه توست، همه در این کشور علیه تو اند حتی بیشرمی را به نهایت رسانده و گفتند شوهر و خدا و اهل بیت هم علیه تو اند و وقتی که پشتش در زیر این توهم شکست به او گفتند به ما پناه بیاور، به پسرکان هرزه پناه ببر، با هرزگان به شنا برو، هوایی در شمال و جنوب عوض کن که ما همه با هم هستیم… ما جهنم آزاد را از بهشت در بند بیشتر می پسندیم…(قربونت برم خدا، چقد غریبی رو زمین) احساساتش را به بازی گرفتند و خیال کرد این پسرکان هرزه واقعا عاشقند و حتی این دروغ، وقتی رسوا شد، یا گفتند «دروغ شیرین به از راست تلخ» و یا گفتند «از همه انتقام بگیر و گرگ باش چون همه گرگند و قدر خوبی نمی دانند…» کوهی ساختند از نفرت و تشویش و باز گفتند ما، تنهاطرفدار و حامی توایم …. حتی بکارتش را به بهانه عشق دزدیدند و برای اینکه نفهمد چه بلایی بر سرش آمده به او آموختند بگو: هرزگی، هرزگی جسم نیست بلکه هرزگی نگاه است و ذهن… اسم زنا را عشق گذاشتند و صیغه (ازدواج با مسئولیت محدودتر) را شهوت رانی حاجی لک لک ها نشان دادند و ازدواج و خاستگاری و آمدن اسم در شناسنامه را توهین خواندند تا بدینوسیله مراتب نفرت او نسبت به خدا و دین و احکام دینی و فرهنگ اسلامی و ایرانی را نیز فراهم کنند و ضربه آخر را بزنند… بر مصیبت زن باید خون گریست… زنی که محور عالم خلقت شد و فرمود لولا فاطمه لما خلقتکما…. و نیز در حدیث کسا، خالق یکتا پنج نور مقدس را با محوریت فاطمه به ملائک معرفی کرد…… «هم فاطمه و ابوها…» فاطمه و پدر و شوهر و بچه هاش… این ها واقعیاتی تلخ بود که با گشت زدنی کوتاه در شبکه های اجتماعی تصدیق می کنید…

http://nikbin.blogfa.com



موضوعات: خواندنی ها
   شنبه 20 دی 1393

بزرگترین خیانت ها رو به زن کسانی کردند که معیار انسان بودن زن رو «مرد» قرار دادند؛ زیبا دروغ بافتند اما حقیقت حرفشان جدیدا توسط یک نرم افزار دروغ سنج به نام منطق مغالطات کشف شده…. حقیقت حرفشون روم به دیوار این بود: انسان یعنی مرد؛ زن تنها وقتی انسان است که شبیه مرد باشد؛ مردانه سخن بگوید، مردانه کار کند، مردانه رفتار کند، خشن باشد، شغل بیرونی داشته باشد و… میگی اینارو اونا دیکته نکردند برات؟ ایندفعه از 118 نپرس بلکه از کودک درونت بپرس که در گوشه ای غریبانه کز کرده و رفتاهای مردانه ات را به نظاره نشسته است…… دخترکی خجالتی، بازیگوش، لطیف، دوست داشتنی، پر از محبت و خالی از نفرت… به یغما بردند آرامش زن، لطافت زن، زنانگی زن، حیا و عفت زن، غرور زن، پاکی زن، مأمن و محل آسایش زن، آرامش زن، کرامت زن و… و یوغ بردگی روحی و جسمی بر گرده زن انداختند و ذهن و عقلش را به استعمار و استثمار کشیدند… نامردان خوش بیان…. بازم روم به دیوار یاد شعری در کتاب فارسی دبستان افتادم : زاغکی قالب پنیری دید، به دهان برگرفت و زود پرید… ببخشید بذارین رومو از دیوار بر گردونم چون باقیش یادم نیست… خلاصه روباهه با چرب زبونی پنیرو قاپید و روباها هم گوهر برخی زنها رو قاپیدند و در عوض قلاده اضطراب و تشویش و مصیبت را به جای گردند بند و حلقه، هدیه دادند… به اسم عشق، تنش را دستبرد زدند و به او آموختند بگو: چرا دیگران برایم تصمیم بگیرند… او را آواره پسرکی چرب زبان که چشمش به تنها چیزی که نبود دل او بود، کردند و به او گفتند بگو: اگر عشق دیوانگیست من فاتحه عاقلی را خواندم… در کمال نامردی جسم او را به کار گرفتند با ارزان ترین قیمت و به او گفتند چرا تو نباید مثل مردان بتوانی کار کنی خانه ماندن توطئه علیه توست…. آری درست است تو باید کار کنی، برای رئیس چای ببری، اتاق اداره را دستمال بکشی، غرورت را خورد کنی تا حقوق بگیر شوی، سالن ورزشگاه را طی بکشی، جذابیت های جسمت را بفروشی تا مشتری جلب کنی، لطافت دستانت و نور چشمانت را در پای کارهای طاقت فرسا نابود کنی نگاههای هوس ران و هرزه را تحمل کنی تا از بین هزاران زن یک نفر را به آقایی ببرند و در بوق کنند که ما طرفدار حقوق زنیم… می کشندت و بعد پیراهن عثمان می کنندت که نظام و دین و مذهب علیه زن است… او را با توهم توطئه تا نا کجا آباد بردند و دائم در گوشش خواندند که: پدر علیه توست، مادر علیه توست، برادر و خواهر علیه توست، رهبر علیه توست، آخوند علیه توست، نظام علیه توست، همه در این کشور علیه تو اند حتی بیشرمی را به نهایت رسانده و گفتند شوهر و خدا و اهل بیت هم علیه تو اند و وقتی که پشتش در زیر این توهم شکست به او گفتند به ما پناه بیاور، به پسرکان هرزه پناه ببر، با هرزگان به شنا برو، هوایی در شمال و جنوب عوض کن که ما همه با هم هستیم… ما جهنم آزاد را از بهشت در بند بیشتر می پسندیم…(قربونت برم خدا، چقد غریبی رو زمین) احساساتش را به بازی گرفتند و خیال کرد این پسرکان هرزه واقعا عاشقند و حتی این دروغ، وقتی رسوا شد، یا گفتند «دروغ شیرین به از راست تلخ» و یا گفتند «از همه انتقام بگیر و گرگ باش چون همه گرگند و قدر خوبی نمی دانند…» کوهی ساختند از نفرت و تشویش و باز گفتند ما، تنهاطرفدار و حامی توایم …. حتی بکارتش را به بهانه عشق دزدیدند و برای اینکه نفهمد چه بلایی بر سرش آمده به او آموختند بگو: هرزگی، هرزگی جسم نیست بلکه هرزگی نگاه است و ذهن… اسم زنا را عشق گذاشتند و صیغه (ازدواج با مسئولیت محدودتر) را شهوت رانی حاجی لک لک ها نشان دادند و ازدواج و خاستگاری و آمدن اسم در شناسنامه را توهین خواندند تا بدینوسیله مراتب نفرت او نسبت به خدا و دین و احکام دینی و فرهنگ اسلامی و ایرانی را نیز فراهم کنند و ضربه آخر را بزنند… بر مصیبت زن باید خون گریست… زنی که محور عالم خلقت شد و فرمود لولا فاطمه لما خلقتکما…. و نیز در حدیث کسا، خالق یکتا پنج نور مقدس را با محوریت فاطمه به ملائک معرفی کرد…… «هم فاطمه و ابوها…» فاطمه و پدر و شوهر و بچه هاش… این ها واقعیاتی تلخ بود که با گشت زدنی کوتاه در شبکه های اجتماعی تصدیق می کنید…

http://nikbin.blogfa.com



موضوعات: خواندنی ها
   شنبه 20 دی 1393

 


موضوعات: خواندنی ها
   پنجشنبه 11 دی 1393

روزگـاری شهـر ما ویران نبـود             دین فروشی اینقدر ارزان نبود


صحبت ازموسیقی و عرفان نبود          هـیچ صوتی بهتر از قرآن نبود


دختران را بی حجابی ننگ بود             رنگ چادر بهتراز هر رنگ بود


مـرجـعـیت مظـهر تـکریم بـود              حـکم او را عالمی تسـلیم بـود


اینک اما ………


پشت پا بر دین زدن آزادگی است            حرف حق گفتن عقب افتادگی است


آخـر ای پرده نشین فاطمه             کی رسی برداد دین فاطمه


اللهم عجل لولیک الفرج…



موضوعات: خواندنی ها
   چهارشنبه 10 دی 13931 نظر »

امام به عنوان هادی امّت، به دنبال هدایت و گره گشایی از کار مردم است؛ فرقی نمی کند که حجّت الهی در چه شرایطی زندگی کند؛ خواه در فضایی نسبتاً باز، خواه در فضایی کاملا بسته و تحت نظر. امام حسن عسکری علیه السّلام که از سال 234 ق به همراه پدر بزرگوارش، امام هادی علیه السّلام در سامرّا به سَر می بردند، دوران سختی را می گذاردند امّا این سختی دوران، مانع هدایتگری ایشان نمی شود.


ماجرای شگفت انگیز استخوان و باران

مدّت امامت امام عسکری علیه السّلام، 6 سال بود. در یکی از این سال ها، در سامرّا، قحطی پیش آمد؛ معتمد عبّاسی، خلیفه وقت، دستور داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند. مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلّی رفتند و دست به دعا برداشتند امّا باران نیامد. روز چهارم «جاثَلیق» (1)، بزرگِ اسقفان مسیحی (2) همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت. یکی از راهبان هر وقت دست خود را به سوی آسمان بلند می کرد، بارانی درشت فرو می بارید. این بار هم همینطور شد و در اثر دعای او، باران زیادی بارید؛ این مسئله سبب شکّ و تردید مسلمین گردید به گونه ای که حتّی عدّه ای به مسیحیّت (3) تمایل پیدا کردند.

به دنبال این جریان، خلیفه عبّاسی دست به دامان امام حسن عسکری علیه السّلام شد که در زندان بودند. خلیفه به امام عرض کرد که امّت جدّت رسول الله صلی الله علیه و آله را دریاب که هلاک شدند و داستان را برای امام تعریف کرد. امام فرمودند: فردا خواهم آمد و شکّ مردم را به امید خدا برطرف خواهم ساخت.

امام به عنوان هادی امّت، به دنبال هدایت و گره گشایی از کار مردم است؛ فرقی نمی کند که حجّت الهی در چه شرایطی زندگی کند؛ خواه در فضایی نسبتاً باز، خواه در فضایی کاملا بسته و تحت نظر

فردا که شد مردم آمدند، آن راهب نصرانی هم آمد. همین که دست ها را بلند کرد که دعا کند، امام عسکریّ علیه السّلام به بعضی از خدمت گزاران خود فرمود: دست راست راهب را بگیرید و ببینید میان انگشتان دست او چیست؟ استخوان سیاهی از دست راهب گرفتند؛ امام خطاب به راهب فرمودند: اکنون دعا کن و از خدا طلب باران کن، همین کار را کرد امّا آسمان که می رفت بارانی شود، در اثر دعای او باز شد و خبری از باران نشد.

خلیفه از امام پرسید: ای ابا محمّد این استخوان، چیست؟

امام عسکریّ علیه السّلام فرمود: این راهب از کنار قبر یکی از انبیاء عبور می کرده به این استخوان که متعلّق به بدن او بوده، دست پیدا کرده، و هیچ استخوان پیامبری ظاهر نمی شود مگر اینکه از آسمان باران می بارد.(4)


دو نکته طلایی

از این حادثه عظیم دو نتیجه می گیریم:

اوّل مسئله توسّل به انبیاء و اولیای الهی که مورد انکار طائفه وهّابیّت است؛ به این گمان که پیامبر که رحلت کرد، دیگر هیچ کاری از او بَر نمی آید. روشن است که این گمان به سبب جهل این طائفه به هویّت اصلی انسان یعنی نفس و جان انسان می باشد. این واقعه به روشنی اثبات می کند که حتّی تکّه ای از بدن مبارک یکی از اولیای الهی قادر است به اذن الله، کارهای بزرگی را انجام دهد.

دوم در خصوص افرادی که پیش گویی می کنند یا فال می گیرند و مانند آن، مردم عزیز بدانند که بسیاری از این اشخاص در شرایط خاصّی قادر به انجام کاری می باشند. به عنوان نمونه جایی که برای نشستن انتخاب می کنند، مهمّ است، از او بخواهید تا جای خود را تغییر دهد، آن گاه کارش را ادامه دهد. آیا خواهد توانست یا…!

امیدوارم از این واقعه تاریخی بهره برده باشید.


پی نوشت:

1. به رئیس نصاری در مناطق اسلامی، جاثَلیق گفته می شود.

2. به واعظ و خطیب مسیحیان،اسقف گفته می شود؛ کاتولیک ها، اسقف اعظم رم را «پاپ» می نامند.

3. برای مطالعه درباره مسیحیّت به کتاب ارزشمند “شناخت مسیحیّت” اثر عبّاس رسول زاده و جواد باغبانی نشر موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، مراجعه کنید.

4. إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّة فی معرفة الائمّة، مصحّح رسولی محلّاتی، هاشم، نشر بنی هاشمی، چاپ اوّل، 1381ق، تبریز، ج2، ص429.


محمّدحسن بشیری

مدّرس حوزه علمیه


موضوعات: خواندنی ها
   سه شنبه 9 دی 13931 نظر »

1 ... 110 111 112 ...113 ... 115 ...117 ...118 119 120 ... 138

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 220
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 69547
  • 1 ماه قبل: 75994
  • کل بازدیدها: 1651128
رتبه وبلاگ