« اگه نمی دونی بدون...ای آشنا به ندبه و اشک غریب ها تعجیل کن به خاطر صدها هزارچشم »

بزرگترین خیانت ها رو به زن کسانی کردند که معیار انسان بودن زن رو «مرد» قرار دادند؛ زیبا دروغ بافتند اما حقیقت حرفشان جدیدا توسط یک نرم افزار دروغ سنج به نام منطق مغالطات کشف شده…. حقیقت حرفشون روم به دیوار این بود: انسان یعنی مرد؛ زن تنها وقتی انسان است که شبیه مرد باشد؛ مردانه سخن بگوید، مردانه کار کند، مردانه رفتار کند، خشن باشد، شغل بیرونی داشته باشد و… میگی اینارو اونا دیکته نکردند برات؟ ایندفعه از 118 نپرس بلکه از کودک درونت بپرس که در گوشه ای غریبانه کز کرده و رفتاهای مردانه ات را به نظاره نشسته است…… دخترکی خجالتی، بازیگوش، لطیف، دوست داشتنی، پر از محبت و خالی از نفرت… به یغما بردند آرامش زن، لطافت زن، زنانگی زن، حیا و عفت زن، غرور زن، پاکی زن، مأمن و محل آسایش زن، آرامش زن، کرامت زن و… و یوغ بردگی روحی و جسمی بر گرده زن انداختند و ذهن و عقلش را به استعمار و استثمار کشیدند… نامردان خوش بیان…. بازم روم به دیوار یاد شعری در کتاب فارسی دبستان افتادم : زاغکی قالب پنیری دید، به دهان برگرفت و زود پرید… ببخشید بذارین رومو از دیوار بر گردونم چون باقیش یادم نیست… خلاصه روباهه با چرب زبونی پنیرو قاپید و روباها هم گوهر برخی زنها رو قاپیدند و در عوض قلاده اضطراب و تشویش و مصیبت را به جای گردند بند و حلقه، هدیه دادند… به اسم عشق، تنش را دستبرد زدند و به او آموختند بگو: چرا دیگران برایم تصمیم بگیرند… او را آواره پسرکی چرب زبان که چشمش به تنها چیزی که نبود دل او بود، کردند و به او گفتند بگو: اگر عشق دیوانگیست من فاتحه عاقلی را خواندم… در کمال نامردی جسم او را به کار گرفتند با ارزان ترین قیمت و به او گفتند چرا تو نباید مثل مردان بتوانی کار کنی خانه ماندن توطئه علیه توست…. آری درست است تو باید کار کنی، برای رئیس چای ببری، اتاق اداره را دستمال بکشی، غرورت را خورد کنی تا حقوق بگیر شوی، سالن ورزشگاه را طی بکشی، جذابیت های جسمت را بفروشی تا مشتری جلب کنی، لطافت دستانت و نور چشمانت را در پای کارهای طاقت فرسا نابود کنی نگاههای هوس ران و هرزه را تحمل کنی تا از بین هزاران زن یک نفر را به آقایی ببرند و در بوق کنند که ما طرفدار حقوق زنیم… می کشندت و بعد پیراهن عثمان می کنندت که نظام و دین و مذهب علیه زن است… او را با توهم توطئه تا نا کجا آباد بردند و دائم در گوشش خواندند که: پدر علیه توست، مادر علیه توست، برادر و خواهر علیه توست، رهبر علیه توست، آخوند علیه توست، نظام علیه توست، همه در این کشور علیه تو اند حتی بیشرمی را به نهایت رسانده و گفتند شوهر و خدا و اهل بیت هم علیه تو اند و وقتی که پشتش در زیر این توهم شکست به او گفتند به ما پناه بیاور، به پسرکان هرزه پناه ببر، با هرزگان به شنا برو، هوایی در شمال و جنوب عوض کن که ما همه با هم هستیم… ما جهنم آزاد را از بهشت در بند بیشتر می پسندیم…(قربونت برم خدا، چقد غریبی رو زمین) احساساتش را به بازی گرفتند و خیال کرد این پسرکان هرزه واقعا عاشقند و حتی این دروغ، وقتی رسوا شد، یا گفتند «دروغ شیرین به از راست تلخ» و یا گفتند «از همه انتقام بگیر و گرگ باش چون همه گرگند و قدر خوبی نمی دانند…» کوهی ساختند از نفرت و تشویش و باز گفتند ما، تنهاطرفدار و حامی توایم …. حتی بکارتش را به بهانه عشق دزدیدند و برای اینکه نفهمد چه بلایی بر سرش آمده به او آموختند بگو: هرزگی، هرزگی جسم نیست بلکه هرزگی نگاه است و ذهن… اسم زنا را عشق گذاشتند و صیغه (ازدواج با مسئولیت محدودتر) را شهوت رانی حاجی لک لک ها نشان دادند و ازدواج و خاستگاری و آمدن اسم در شناسنامه را توهین خواندند تا بدینوسیله مراتب نفرت او نسبت به خدا و دین و احکام دینی و فرهنگ اسلامی و ایرانی را نیز فراهم کنند و ضربه آخر را بزنند… بر مصیبت زن باید خون گریست… زنی که محور عالم خلقت شد و فرمود لولا فاطمه لما خلقتکما…. و نیز در حدیث کسا، خالق یکتا پنج نور مقدس را با محوریت فاطمه به ملائک معرفی کرد…… «هم فاطمه و ابوها…» فاطمه و پدر و شوهر و بچه هاش… این ها واقعیاتی تلخ بود که با گشت زدنی کوتاه در شبکه های اجتماعی تصدیق می کنید…

http://nikbin.blogfa.com



موضوعات: خواندنی ها
   شنبه 20 دی 1393


فرم در حال بارگذاری ...