قم پایگاه معارف اهل بیت علیهم السلام
بدون تردید نقش حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) در قم شدن قم و عظمت یافتن این شهر عریقِ مذهبىِ تاریخی، یک نقش ما لا کلام فیه است.
این بانوی بزرگوار، این دختر جوانِ تربیت شدهی دامان اهل بیت پیغمبر، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه (علیهمالسّلام) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم ، موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهلبیت (علیهمالسّلام) در آن دورهٔ ظلمانی و تاریکِ حکومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و انوار معارف اهلبیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل کند.
بیانات رهبر در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم ۱۳۸۹/۰۷/۲۹ ، شنیده شده .
پیامبر گرامی اسلام صلی الله و علیه و آله و سلم فرمودند :
حکایت همنشین خوب مثل عطار است ؛ که اگر عطر خود را به تو ندهد بوی خوش آن به تو برسد .
و حکایت همنشین بد ، مثل آهنگر است که اگر شراره آتش آن تو را نسوزاند ، بوی بد آن به تو خواهد رسید .
هر که با دانا نشیند عاقبت دانا شود
هر که با رسوا نشیند عاقبت رسوا شود
دیده شده در کتاب حقوق اخلاقی نویسنده علی مشفقی پور ص۱۶۰، به نقل از نهج الفصاحه ، ۷۱۴.
عنایات اهل بیت
یکی از وزرا به من گفت فلانی یک خاطره ای دارد اگر رفتی فلان شهر برو خانه اش بگو خاطره رابگوید . ما فلانی را در مکه دیدیم . گفتیم یکی از وزرا آقای فلانی گفته شما یک خاطره ای داری می شود برای ما بگویی . گفت : نه .ولی حالا شما آقای قرائتی هستی می گویم .این خاطره را ۴۰ دقیقه گفت و چقدر هم گریه کرد و نعره کشید آن ۴۰ دقیقه را من ۳ دقیقه می گویم .
ایشان یک عارضه ای برایش پیدا می شود و می میرد و ایشان را می برند .
می گفت : ما وارد دنیای دیگری شدیم .
گفتند : چه کردی ؟
گفتم : کتاب هایی نوشتم . گفتند : قبول نیست .
گفتم : جبهه . گفتند : قبول نیست .
پیش نمازی . گفتند : قبول نیست .
درس خارج . گفتند : قبول نیست . بابا ! کتاب خانه ، قرض الحسنه ، هر چه می گفتنم می گفتند قبول نیست .
گفتند : اینجا چیزی ثبت نشده است . حالا می خواهی ببینی چه کردی نگاه بکن به این صفحه .
می گفت : یک صفحه ای باز شد تمام ریز کارهایم روی صفحه آمد . اقرأ کتابک.
این آقا می گفت : صفحه باز شد حالا چه بکنیم ، عبادت هایم هیچ چیز ثبت نشده است خلاف هایم همه ثبت شده است .
یک نعره کشیدم گفتم : من علی را هم دوست نداشتم .
من فاطمه را هم دوست نداشتم .
تا گفتم : من ولایت هم نداشتم .
گفتند ؛ چرا !
همین بندی که تو را نگه داشته همین بوده . تو این ها را دوست داشتی .
برگرد ! ببین کارهایت برای قیامت ثبت نشده است . برگرد و شروع کن به قرآن . تو برای قرآن کاری نکردی ….
می گفت : وقتی برگشتم ….. چشمم را که باز کردم دیدم دور سرم همه فامیل گریه می کنند .
به بچه ام گفتم : بیا جلو ! آیا من نعره هم کشیدم ؟
گفت ؛ نعره ه نکشیدی . ولی آقا جان دو ساعت طوری می لرزیدی که نمی توانستیم تخت را نگه داریم ……
کتاب نوشتن ، تفسیر نوشتن ، درس خارج گفتن ، ایدئولوژی ، جهانبینی ، هیچ کدام ذخیره قیامت آدم شک دارد می شود یا نمی شود چون کارهای ما سه تا آفت دارد : یا اولش خراب است با ریا و سمعه ، یا کار برای خداست و وسط کار غرور می گیردمان ، یا آخر کار حبط می شود .
سخنان حجت الاسلام قرائتی شنیده شده .
این شعر یک یادبود است از آن نوجوان ۱۲ ساله که توسط داعش به قتل رسید
«طاقت نداشتم تصاویر خبر رو کامل ببینم. ولی هنوز چهره ی معصومش که از گلوش خون جاری بود لحظه ای ازجلوی چشمم کنار نمیره»
کودکانه
کودک شاد و بادبادک و باد
کودکانند از قفس آزاد
هر نفس چون کبوتران رها
میپرند شادمانه بر هر جا
کودکان خستگی نمی دانند
چون گل نو شکفته شادانند
کودکان از برای مهرو وفا
چون قناری ترانه میخوانند
هر کجا پایی مینهند دلها
می رهانند چون نسیم از بند
زندگی در نگاه آنها هست
خوب و شیرین مثال یک لبخند
نوشته شده به قلم محدثه شفاعت .
پایه های ایمان
ایمان ۴ پایه دارد شما ببینید دارید این ۴ تا را یا نه .
اول صبر است ، صبر بر طلبگی ، صبر عبادت ؛ روایت دارد که صبر بر سه قسم است یکی صبر بر طاعت است مثل نماز شب خواندن ، شبی که کوتاه است آدم سخت است بلند شود . برف و بارانی است سخت است ، آن وقت ها برف و باران بود سر حوض یخ را می شکاندند و وضو می گرفتند …….
حالا چی حالا همه آب گرم دارند ….
حالا همه ماشین رختشویی دارند ، کی طلبه رخت می شوید ، نان و ماست می خورد و نماز شب می خوانند . بله اصلا یک عالم دیگری بود الان اصلا آن عالَم نیست .
لذا ملا نمی شوند ، برای همین جوادی آملی( حفظه الله ) در نمی آید . آقای جوادی آملی( حفظه الله ) دیگر کسی جای ایشان نمی نشیند این را بدانید …..
پس صبر بر طاعت ، نماز شب با یخ.
صبر بر گناه ، نامحرم این همه توی کوچه ، مدرسه دخترها تعطیل شده و دخترها همه رویشان بازاست ، این صبر است که فشار زیاد بیاوری به خودت و نگاه نکنی .
صبر بر بلا ، یکی صبر بر خوانن. هایی است که اشک را خشک می کنند . صبر است .
دوم یقین .سوم عدل و جهاد .
همین : صبر و یقین ، عدل و جهاد ، حفظ کنید که هر کدام حرف دارد .
سخنان آیت الله مجتهدی ، شنیده شده .
چکار کنیم دعاهایمان مستجاب شود
کسی از رسول خدا پرسید مگر خدا نفرموده : ادعونی استجب لکم ؛ دعا کنید من داستان را مستجاب می کنم ؟
پس چرا ما هر چه دعا می کنیم دعایم مستجاب نمی شود ؟
خیلی ماها دعا می کنیم مستجاب نمی شود ، این جهتش را طرف پرسید ؛ حضرت فرمود : برای این که شما گرفتار ده چیز هستید ، قلبتان برای خاطر ده چیز مرده شده ، ده صفت بد دارین قلبتان مرده شده از این جهت دعا هایتان برآورده نمی شود .
حالا اولی چیه ؟ می گویید ما خدا را شناخته ایم ، خدا را قبول داریم اما اطاعت خدا را نمی کنیم .
اطاعت می کنیم ؟ نماز اول وقت می خوانیم ؟تقلید می کنیم ؟ خمس می دهیم ؟
دوم این که قرآن می خوانید اما عمل به قرآن نمی کنید ، آیه خمس را می خوانی ، آیه حج را می خوانی ..
قرآن می گوید غیبت نکن ، بازم غیبت می کنی ..
سوم ؛ ادعا می کنی ما پیغمبر را دوست داریم ، ولی اولادش را دشمن داریم ، الان یک دسته از برادران هستند که اهل بیت را دوست ندارند ، وهابی ها ،ناصبی ها ..
این ها می گویند ما پیغمبر را دوست داریم اما اولاد پیغمبر را دوست ندارند .
چهارم : ادعا می کنیم که شیطان دشمن من است اما موافقتش را می کنیم .
پنجم : ادعا می کند که بهشت را دوست دارد ، همه اش می گوید حوری و بهشت ، اما کاری برای هشت انجام نمی دهد . آخر یک کاری بهشت ببرندت.
ششم : ادعا می کنید که من از آتش جهنم می ترسم اما بدان را می اندازید در آتش .
هفتم : عیب مردم را می بینید اما عیب خودتان را غافل هستید . خیلی ها می گویند : این بد است ، آن بد است ، آیا خودت خوب هستی ؟
حدیث داریم ، خوش به حال آن کسی که به عیب خودش پرداخته و به عیب دیگری کاری ندارد .
هشتم : ادعا می کند من از دنیا بدم می آید ، آره تو بمیری به قول بازاری ها .
نهم : یقین دارد که می میرد اما برای مرگ خودش را آماده نمی کند . چمدان آخرتت را بخر بابا جان ، کفن را بخر ، بعضی ها قبرش را آماده کردن ، آماده مردن هستند خوش به حالشان .
دهم : مرده هایتان را می برود بهشت زهرا خاک می کنید اما عبرت نمی گیرید که منم یک روزی می میرم ، خیال می کنید همین می میرد من نمی میرم . باید عبرت بگیرید …
اکر آدم به این ده چیز عمل کند دعاهایش مستجاب می شود .
سخنان آیت الله مجتهدی ، شنیده شده .
احترام .
دو مطلب یکی پیران را احترام کنیم یکی سادات را . به پیرمرد اگر می رسی سلام کنید نگویید ما طلبه ایم و درس خواندیم ، پیرمرد است سلام کنید بلند هم سلام کنید ، احترام کنید از پیران . یک روایت دارد که می فرماید ؛ حتی پیرمردهای هر قومی را احترام کنید ، یک پیرمرد ارمنی را هم می بینید احترام کنید ، بله ! اسلام این طور فرموده ، یک ارمنی ۷۰ سالش است ، یک پیرمرد ، باید به او احترام کنید ، چه بسا این سبب گرایش او به اسلام شود …
من یادم است بچه ۷ ، ۸ ساله بودم به یک پیرمردی رسیدم ، گفتم : سلام علیکم ، بلند . گفت : پیر شی بابا …. دعایش هم مستجاب شده و ما پیر شدیم ….
سلام کنید آقا به پیرمردها احترام کنید ، بچه روی صندلی اتوبوس نشسته ، پیرمرد وارد شده بلند نمی شود جایش را بدهد به او ، خوب بابا بد است ، بلند شو و جایت را به پیرمردها بدهید …
راجع به سادات هم دو کلمه بگوییم …
حدیث از پیغمبر است که کسی را اولاد من را ببیند ، یعنی بچه سید و بر من که پیغمبر صلوات بفرستد و از روی رغبت ،شنوایی گوشش زیاد می شود ، چشمش هم دیگر عینک نمی خواهد ، سوی چشمش هم زیاد میشود .
یکی هم رزق هم زیاد می شود ، زیادی رزق همه اش پول و پله نیست ها ، یک داماد خوب گیرت می آید ، یک عروس خوب گیرت می آید ، یک شریک خوب گیرت می وی ، یک همسایه خوب گیرت می آید ، یک مسجد خوب گیرتان می آید ، یک خانه خوب گیرتان می آید ، اصلا رزق همه اش پول نیست. یکی استغفار زیاد موثر است ، یکی وقتی سید را می بینی صلوات بفرستی ……..
یک قصه بگویم ؛ سیل آمد بود گلستان را از بین ببرد یکی از طلبه ها ، آقای حسن زاده اهل گرگان است ، می گفت من یکی از چیزهایی که دیده بودم این بود ؛ دیدم سیل دارد می آید من آن ته ایستاده بودم تماشا می کردم ، آمد ، آمد ، نزدیک یک دهی رسید که همه شال سبز داشتند ، محله سادات بعضی دهات ها هست آقا همه سید هستند .
آقا سیل کج شد ، کار خدا ! این دیده بود ……
سید ها را از بین نبرد ، این سیل لشکر خداست ، این ها عذاب است ، چی می گویند قهر طبیعت . چرا در تلویزیون می گویند قهر طبیعت ، بگویند مردم گناه نکنید ، بچه ها گناه نکنید ، نگویند زلزله که آمد بروید زیر میز …
ساختمان ضد زلزله می سازند ، همان آهن ها را لوله میکند و می ریزد آن جا ..
پس بیایند همه آیات خدا را عوض کنند ، قوم عاد و ثمود ، قوم لوط . بله این ها همه را بنویسند چی؟ قهر طبیعت !
خدا نمی گوید قهر طبیعت ؛ می گوید : ما عذاب فرستادیم ……
اینقدر ما در قرآن آیات داریم که در اثر گناه ، در اثر تکذیب انبیاء عذاب آمد .
پست دو مطلب یکی سادات را احترام کنید ، یکی پیرمردها را .
خانم هایی که علوی هستند احترامشان کنید و جلوی پایشان بلند شوید ، عید غدیر به دیدن آن ها بروید …..
سخنان آیت الله مجتهدی تهرانی ،شنیده شده .
برکت
فقط این نکته ای که می خواهم عرض کنم خدمتتان شاید به سادگی در کتاب ها گیر نیاوری . یکی از چیز هایی که برکت که هیچ ، جذبه های خدا را می آورند برای آدم و آدم را می کَنند می برند بالا و آدم محبوب خدا می شود و زندگی آدم زیر و رو می شود .
یکی از این کارها عمل صالح در لحظه .
حاج آقا عمل صالح را شنیده بودیم در لحظه اش دیگر چیست ؟ یک لحظه هایی برای آدم پیش می آید که واقعا یک لحظه بیشتر نیست اگر از او استفاده کردید و توانستی یک کار به موقعی که باید آن جا انجام دهی ، انجام دادی آن وقت می کِشند و می برندت بالا .زندگیت که زیر و رو می ود برکت که هیچ آن وقت خروار خروار جذبه های خدا می آیددر زندگی تو .
اما اگر در آن لحظه نتوانستی این عمل را انجام دهی ، جا ماندی ، اینقدر این لحظه سریع می گذرد ، مثل یک نسیم می ماند ، نسیم را اگر استفاده کردی ، نسیم که نمی ایستد می رود . این عمل صالح که می گویم ، خیلی در ذهنتان کار بزرگی نیاید ، گاهی یک کاری هست که نیتش پاک است .
گاهی مواقع دست یک کسی را گرفتن ، آبروی کسی را خریدن …
ماجرای علی گندآبی را شنیده اید یک لحظه تغییر کرد ، یک لحظه و در رمان لاتی گریش یک کاری کرد …
علی گند آبی لباس شیکی تنش بود ، خانمی داشت عبور می کرد ، او یک کلاه قشنگی سرش بود . این خانم که داشت رد می شد کلاهش را گذاشت زیرش ، بغل دستی او گفت ؛ خانه خراب این کلاه را که از بین بردی .
گفت : حرف نزن ! این خانم با شوهرش مشکل دارد . من ترسیدم اگر خیلی قشنگ من را ببیند ، در دلش جا بگیرم ، یعنی دلش بیاید پیش من !
حداقل کاری که توانستم بکنم این که این کلاه را که خیلی من را قشنگ تر کرده و یک تیپ برای من درست می کرد ، تیپ خودم را به هم بزنم .
یک لحظه کاری کرد ، خدا چه طوری دستش را گرفت .
در اصفهان اگر بروید مسجد سید معروف است . قبر سید شفتی است ، این مسجد هم به خاطر اوست ، قبرش همان جاست …
ایشان زمان قاجار فقیر محض بود ، یک مرتبه بعد از مدت ها یک پولی گیرش آمد ، گوشت خرید …
در راه که داشت می آمد دید یک سگی اینقدر لاغر است که انگار استخوان هایش هم معلوم است …
ایشان گوشتی که در دستش بود ، درست انداخت جلوی سگ ، یعنی نایستاد که معامله کند با خدا …..
آن سگ گوشت را خورد. انگار با گوشه چشم می خواست از او تشکر کند
از آن به بعد زندگی سیدشفتی از این رو به آن رو شد . این مجتهد مسلم حکومت داشت در اصفهان
ثروتش به قدری بود که وقتی فقرا می آمدند در خانه او چنگ چنگ پول می داد به مردم نمی شمرد . ثروت عجیبی خدا به او داد .
حکومت قاجار بدون اجازه او در منطقه اصفهان نمی توانست کاری بکند ، اینقدر محبوب بود . این همان آدم یه لا قبایی بود که در نجف هیچ چیز نداشت ، یک عمل صالح در یک لحظه کرد این طور زیر و رو شد .
سخنان حجت الاسلام عالی ، شنیده شده
خندهٔ فرشته ها
در روایت است وقتی تلقین به بعضی مردگان خوانده می شود و او را تکان می دهند و می گویند: اِسمَع اِفهَم ملایکه می خندند که این زنده بود نفهمید الان چگونه بفهمد؟
خدا کند ما از این دسته نباشیم که ملائکه به ما بخندند.
إن شاءالله تا زنده هستیم، بشنویم و بفهمیم.
یک جای دیگر که ملائکه می خندند، زن بی حجابی است که رویش را از نامحرم نمی گرفته و حالا مرده است. وقتی او را دفن می کنند، باید روی او ر ا باز کنند و عقب بزنند، قبر کن می گوید: «یک محرم بیاید» .
اینجاست که ملائکه می خندند و می گویند: « این وقتی زنده بود، همه سر و صورت او را می دیدند و محرم و نامحرم نداشت، حالا می گویید محرم بیاید، رویش را عقب بزند»
دیده شده در کتاب طریق دوست ، مجموعه رهنمودهای آیت الله مجتهدی تهرانی ، به کوشش علی اکبر مزد آبادی ، ص ۱۰۲
امید به خدا ..
تنها کسی که به امید من اجابت می دهد ، اجابت می کند ، خواسته من را جواب می دهد او شخص خدای تعالی است . اگر به هر کسی غیر از او امید بستم مرا ناامید خواهد کرد ….
نمی دانم خودتان یک لحظه برگردید به کارهای خودتان کم به این و آن دل بستید و نا امیدتان کردند ؟ یا درکتان نکردند ، یا آن موقعی که باید کاری انجام می داد ، ندادند ، تک و تنها گذاشتند شما را و رفتند . بارها معمول ماها این تجربه را داریم …… موقعی که قرار امید ما را پاسخ دهند نا امیدمان می کنند که یک مقدار مال بی بضاعتی شان است ، یک مقدار مال این است که نمی توانند درکمان کنند ، متوجه نیستند که الان من چه وضعی دارم ، نمی توانند خودشان را جای من بگذارند …
ولی خدای تعالی این طور نیست ، نه کم دارد ، نه در تفهیم و تفاهم مشکل دارد ، به راحتی ایجاد ارتباط می کند . به راحتی می داند من چه می خواهم ….
در حدیث قدسی است که خداوند قسم یاد کرده که : آرزوی آن کسی را که به غیر از من دل بست ، من نا امید می کنم ، نشانش می دهم که این ا برایش کار نمی کنند . و واقعا هم این یک واقعیتی است که عرض کردم تجربه اش را داریم…..
در مناجات خمس عشر آمد : چگونه من امید ببندم به غیر تو در حالی که همه خیرها به دست توست ، چیزی دست دیگری نیست .
در سوره با که بقره آیه ۲۱۵ آمده ؛مومنین به رحمت خدا امید می بندند .
حالا بد نیست داخل پرانتز بگویم که اصلا ما در مقام امید هم یک نوع توحید داریم . یعنی شما در امید بستن به او یکه و یگانه نگاه کنید نه به دیگران ، چون دیگران کاره ای نیستند ، دیگران ابزارند …..
اما آن کسی که می شود روی او حساب کرد او فقط خدای متعال است …..
سخنان حجت الاسلام آقا تهرانی .شنیده شده .
<< 1 ... 29 30 31 ...32 ...33 34 35 ...36 ...37 38 39 ... 42 >>