
نامه ای به دخترم

سلام عزیزم ، دخترم ، همدمم
مونس غصه و طبیب غمم
وقتی نگاهت میکنم دخترم
حس می کنم از همه بالاترم
تو چشم من مثل یه آسمونی
بس که قشنگ و ناز و مهربونی
خوش به حال بابات که دختر داره
دختر براش رحمت بیشتر داره
پیامبر خوب خدا فرموده
دخترها خوب و بهترین مونسند
خدا توی اسموناش نوشته
دختر که داری ، جات توی بهشته
خدا هوای تو رو خیلی داره
ارزش تو پیش او بی شماره
تو هم براش بنده شایسته باش
هم الان خوب باشو هم آینده باش
بنده خوب حجب و حیاش زیاده
نه عجب داره ، نه کبرو نه افاده
ادب داره پیش مامان و باباش
یه بنده لایق وارزنده باش
حرف خدا مهمتر از هر چیزه
بنده خوب مرتب و تمیزه
براش رضایت خدا مهمه
از غیر او نداره هیچ واهمه
گناه براش قبیح و خیلی زشته
پاک و زلاله مثل یک فرشته
با کسی دوسته که خدا دوست داره
از هر کار زشت و گناه بیزاره
باعث سربلندی من هستی
وقتی خدا رو خوب می پرستی
حجاب که داری خیلی زیباتری
حیا خیلی بهتره تا دلبری
زیبایی تو خیلی با ارزشه
حیف با چشم بد همش دیده شه
چادر تو مثل دوبال می مونه
به بالا بالا تو رو می رسونه
تو میتونی بری بالا می دونم
منم همش برات دعا می خونم
خدا رو داشته باشی غم نداری
تو دنیا هیچ چیزی رو کم نداری
راه تو از خدا جدا نمیشه
اگه که خوب و پاک باشی همیشه
نوشته شده به قلم محدثه شفاعت؛ طلبه
1 نظر » 
یاس

یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس ما را رو به پاكی میبرد
رو به عشقی اشتراكی میبرد
یاس در هر جا نوید آشتی است
یاس دامان سپید آشتی است
در شبان ما كه شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما كه میخندید؟ یاس
یاس یك شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یك سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاك نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو كردهاند
یاس را پیغمبران بوییدهاند
یاس بوی حوض كوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشكش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
میچكانید اشك حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یك چشمه الماس است و بس
اشك میریزد علی مانند رود
بر تن زهرا: گل یاس كبود
گریه آری چون ابر چمن
بر كبود یاس و سرخ و نسترن
گریه كن حیدر كه مقصد مشكل است
این جدایی از محمد مشكل است
گریه كن زیرا كه دخت آفتاب
بیخبر باید بخوابد در تراب
گریه كن زیرا كه گلها دیدهاند
یاسهای مهربان كوچیدهاند
گریه كن زیرا كه شبنم فانی است
هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری میبریم
ما جوانی را به پیری میبریم
زیر گورستانی از برگ رزان
من بهاری مرده دارم ای خزان
زخم آن گل در تن من چاك شد
آن بهار مرده در من خاك شد
ای بهار گریهبار ناامید
ای گل مأیوس من یاس سپید
مرحوم احمد عزیزی
نظر دهید »