« هيچ دعا كننده اي دست خالي برنميگرد | مناظرات کلامی امام هادی بیانگر برتری مبانی اعتقادی شیعه » |
عجب و خود بزرگ بینی و مذمت آن
و آن عبارت است از اینکه: آدمی خود را بزرگ شمارد به جهت کمالی که در خودبیند، خواه آن کمال را داشته باشد یا نداشته باشد. و خود همچنان داند که دارد. و خواه آن صفتی را که دارد و به آن می بالد فی الواقع هم کمال باشد یا نه.
و بعضی گفته اند: عجب آن است که صفتی یا نعمتی را که داشته باشد بزرگ بشمردو از منعم آن فراموش کند.
و فرق میان این صفت و کبر، آن است که: متکبر آن است که خود را بالاتر از غیرببیند و مرتبه خود را بیشتر شمارد. ولی در این صفت، پای غیری در میان نیست بلکه معجب آن است که که به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را به جهت صفتی، شخصی شمارد و از منعم این صفت فراموش کند.
پس اگر به صفتی که داشته شاد باشد از این که نعمتی است از خدا که به او کرامت فرموده و هر وقت که بخواهد می گیرد و از فیض و لطف خود عطا کرده است نه ازاستحقاقی که این شخص دارد، عجب نخواهد بود.
و اگر صفتی که خود را به آن بزرگ می شمارد همچنین داند که خدا به او کرامت فرموده است و لیکن چنین داند که حقی بر خدا دارد که باید این نعمت و کمال را به اوبدهد، و مرتبه ای از برای خود در پیش خدا ثابت داند. و استبعاد کند که خدا سلب این نعمت را کند و ناخوشی به او برساند. و از خدا به جهت عمل خود توقع کرامت داشته باشد، این را «دلال» ۱ و ناز گویند. و این از عجب بدتر است، زیرا که صاحب این صفت عجب را دارد و بالاتر. و این مثل آن است که کسی عطائی به دیگری کند پس اگر این عطا در نظر او عظمتی دارد منت بر آن شخص که گرفته است می گذارد. و عجب بر این عطا دارد.
و اگر علاوه بر آن، به آن شخصی که عطا به او شده برای خدمات به او رجوع کند وخواهشها از او کند و همچنین داند که البته او هم خدمات او را به جا آورد به جهت عطائی که بر او کرده دلال بر آن شخص خواهد داشت. و همچنان که عجب گاه است به صفتی است که صاحب آن، آن را کمال می داند وفی الحقیقه هیچ کمالی نیست، همچنین عجب گاه است به عملی است که هیچ فایده ای بر آن مترتب نمی شود و آن بیچاره خطا کرده است و آن را خوب می داند. و مخفی نماند که این صفت خبیثه بدترین صفات مهلکه و ارذل ملکات ذمیمه است.
حضرت رسول - صلی الله علیه و آله - فرمودند که: «سه چیز است که از جمله مهلکات است: بخل، که اطاعت آن را کنی. و هوا و هوسی که پیروی آن را نمائی. وعجب نمودن آدمی به نفس خود» . و فرمودند که: «هر وقت ببینی که مردم بخل خود را اطاعت می کنند، و پیروی هواهای خود را می نمایند، و هر صاحب رایی به رای خود عجب می نماید و آن را صواب می شمارد بر تو باد که خود را محافظت کنی و با مردم ننشینی» . و نیز در روایتی از آن سرور وارد شده است که فرمود: «اگر هیچ گناهی نکنید من از بدتر از گناه از شما می ترسم و آن عجب است، عجب» .
مروی است که: «روزی موسی - علیه السلام - نشسته بود که شیطان وارد شد و با او «برنسی» رنگارنگ بود چون نزدیک موسی - علیه السلام - رسید برنس را کند و ایستاد، سلام کرد. موسی - علیه السلام - گفت: تو کیستی؟ گفت: منم ابلیس آمدم سلام بر توکنم، چون مرتبه تو را نزد خدا می دانستم. موسی گفت این برنس چیست؟ گفت: این رابه جهت آن دارم که دلهای فرزندان آدم را به وسیله آن به سوی خود کشم. موسی - علیه السلام - گفت که: کدام گناه است که چون آدمی مرتکب آن شد تو بر آن غالب می گردی؟ گفت: هر وقت عجب به خود نموده و طاعتی که کرد به نظر او بزرگ آمد وگناهش در نزد او حقیر نمود» .
خداوند عالم به داود - علیه السلام - وحی نمود که: «مژده ده گناهکاران را. و بترسان صدیقان را. عرض کرد که چگونه عاصیان را مژده دهم و مطیعان را بترسانم؟ فرمود: عاصیان را مژده ده که: من توبه را قبول می کنم. و گناه را عفو می کنم و صدیقان رابترسان که به اعمال خود عجب نکنند که هیچ بنده ای نیست که من با او محاسبه کنم مگر اینکه هلاک می شود» . حضرت باقر - علیه السلام - فرمودند که: «دو نفر داخل مسجد شدند که یکی عابد ودیگری فاسق، چون از مسجد بیرون رفتند فاسق از جمله صدیقان بود و عابد از جمله فاسقان. و سبب این، آن بود که: عابد داخل مسجد شد و به عبادت خود می بالید و دراین فکر بود. و فکر فاسق در پشیمانی از گناه و استغفار بود» . و حضرت صادق - علیه السلام - فرمودند که: «خدا دانست که گناه کردن از برای مؤمن بهتر است از عجب کردن. و اگر به این جهت نمی بود هرگز هیچ مؤمنی را مبتلانمی کرد» .
و فرمود که: «مردی گناه می کند و پشیمان می شود بعد از آن عبادتی می کند و به آن شاد و فرحناک می شود، و به این جهت از آن حالت پشیمانی سست می شود و فراموش می کند، و اگر بر آن حالت می بود بهتر بود از عبادتی که کرد» .
مروی است که: «عالمی به نزد عابدی آمد و پرسید چگونه است نماز تو؟ عابد گفت: از مثل منی از نماز او می پرسی؟ من چنین و چنان عبادت خدا را می کنم. عالم گفت: گریه تو چقدر است؟ گفت: این قدر می گریم که اشکها از چشمهای من جاری می شود. عالم گفت که: خنده تو با ترس بهتر است از این گریه که تو بر خود می بالی» .
و نیز مروی است که: «اول کاری که با صاحب صفت عجب می کنند این است که: اورا از آنچه به او عجب کرده بی بهره می سازند تا بداند که چگونه عاجز و فقیر است. وخود گواهی بر خود دهد تا حجت تمام تر باشد، همچنان که با ابلیس کردند. و عجب گناهی است که تخم آن کفر است. و زمین آن نفاق است. و آب آن فساد است. وشاخه های آن جهل و نادانی است. و برگ آن ضلالت و گمراهی است. و میوه آن لعنت و مخلد بودن در آتش جهنم. پس هر که عجب کرد تخم را پاشید و زرع کرد و لابدمیوه آن را خواهد چید» . ۲
۱- کرشمه ، غمزه .
۲- دیده شده در کتاب معراج السعاده ، مولا احمد نراقی ، ص ۲۰۷ .
با سلام و احترام
ضمن تشکر مطلب شما درمنتخب ها درج گردید.
موفق باشید.
—————–
http://farakhan.kowsarblog.ir/noruz
تلنگر خوبی بود دوست عزیز
فرم در حال بارگذاری ...