« بهترین وسیلۀ نجات | علامت دل پاک و نورانی ! » |
سبک زندگی مجاهدان
هميشه يك تبسم زيبا داشت. وارد خانه كه مي شد، قبل از حرف زدن لبخند مي زد.
عصباني نمي شد.
صبور بود.
اعتقادش اين بود كه اين زندگي موقت است و نبايد سر مسائل كوچك خود را درگير كنيم.
گاهي وقتها از شدت خستگي خوابش نمي برد.
يك روز مشغول آشپزي بودم، علي هم كنار ديوار تكيه داد و مشغول صحبت با من شد تا اینکه چند دقيقه بعد هنگامی که خواستم آب و غذايي براي او ببرم، نگاه كردم ديدم كنار ديوار خوابش برده.
ولي با همين وضعيت ، خيلي از مواقع كمك كار من در منزل بود ، مثلاً اجازه نمي داد كه هر شب از خواب بلند شوم و به بچه برسم.
مي گفت: يك شب من، يك شب شما… يك شب شام آماده كرده بودم كه متوجه شديم همسايه ما شام درست نكرده چون تصور مي كرده كه همسرشان به منزل نمي آيد
ـ فوراً علي غذاي ما را براي آنها برد. گفتم: خودمان؟! گفت: ما نان و ماست مي خوريم…
سردار شهيد علیرضا عاصمی ؛ فرمانده تخریب قرارگاه های خاتم ، کربلا و نجف
به نقل از همسر سردار شهيد عليرضا عاصمي، كتاب همسرداري سرداران شهيد مؤسسه فرهنگي و هنري قدر ولايت، تهران 1389
فرم در حال بارگذاری ...