« چی می شد ... | بیانیه طلاب بسیجی کوثر ورامین به مناسبت روز 13 آبان » |
نمی دانم از کجا شروع کنم ، از دلتنگیم نسبت به شهیدان بگویم و یا از اوضاع اسفناک جامعه ، جامه ای که در آن دیگر غیرت و حیا و عفت جایگاهی ندارد .
محمد جان ، چه خوب شد نبودی که ببینی شهر در محاصره صدامیان فرهنگی است . اگر در میان ما بودی ، فقط خون دل خوردن نصیبت می شد .
شهید محمد جهان آرا ، مردان ما ، غیرت خود را قورت داده اند و با زنان و دختران نیمه عریان خود در خیابان ها و پارک ها پرسه می زنند ، ای کاش کار به اینجا ختم می شد ، دیگر چیزی در مورد بدحجابی و بی غیرتی به تو نگویم که « الحر تکفیه الاشاره » .
ای شهید مجید بقائی عزیزم ، وقتی که در خیابان انقلاب ، عکس وچهره ی مبارکت را می بینم ، سرم را به زیر می اندازم و به عکست نگاه نمی کنم ، فکر نکن که من تو را دوست ندارم ، نه اینچنین نیست ، اما وقتی که چهره ی نورانی تو را می بینم ، از خجالت و شرم ، آّب می شوم و سرم را به زیر می اندازم
نمی دانم شهدا اگر ما را ببینند چگونه با ما رفتار می کردند ؛ زیرا که آنها شاهد و ناظر ما هستند .
ای خواهرم ، شهدا ، سرخی خونشان را فدای سیاهی چادر تو کردند ، تو را به خون پاک شهدا ، حجابت را رعایت کن و ما را جلوی شهدا رو سیاه مکن .
شهداء از همه ی ما گله دارند ؛ به ما می گویند : جامعه ی با عفتی را به شما امانت دادیم ، پس چرا در حفظ امانت کوتاهی کردید .
ای امام روح الله ، تو از میان ما رفتی اما ندیدی با « سید علی » چه کردند . ای امام بزرگوار ، ما هرگز گریه ی تو را ندیدیم ، اما گریه ی رهبرمان را دوبار دیدم ، حیا هم نکردیم . مظلومیت تا کجا ؟ تا جایی که رهبر ما از مظلومیت گریه کند ؟ وای بر ما ، وای برما ، وای برما .
ای رهبر عزیزم ، اگر همه ی عالم ساز مخالف بزند ، آنقدر جرات دارم که در جلوی دشمن بایستم ، و این را به تو بگویم : که تمام وجودم فدای دست راستت شود .
دیگر نمی دانم به شهدا چه چیزی را بگویم ، اما ، « شهداء شرمنده ایم »1
1. برگرفته از نشریه کوثر هدایت، مدرسه کوثر ورامین، شماره 3،ص 23
فرم در حال بارگذاری ...