انسجام خانواده 

خانواده

یکی از اصولی که نقشی بسیار تعیین کننده در انساج خانواده دارد اصل همسان همسری است .در اسلام بر این اصل به عنوان معیار همسر گزینی و ضامن انسجام خانواده، در ذیل عنوان «کفویّت» تأکید شده است؛ اما دیدگاه های ارزشی اسلام به ارائه ی تعریف خاصی از کفویّت زن و شوهر انجامیده است. برخورد ایجابی با برخی جنبه های همسان همسری (همسانی دینی و اخلاقی) و برخورد سلبی با جنبه های دیگر(همسانی نژادی، قومی و طبقاتی) نشان دهنده ی کوشش قانون گذار اسلام در جهت تغییر نگرش های فرهنگی نسبت به موضوع همسان همسری است.


   اسلام مبنای اصلی همسان همسری را ایمان و اسلام می داند( مرد مؤمن کفو زن مؤمن و مرد مسلمان کفو زن مسلمان است.) 1 به این معنا که در جانب اثباتی قضیه، ایمان و اسلام را شرط کافی برای تحقق کفویت تلقی کرده است و در جانب سلبی قضیه، مرد یا زن بی ایمان را غیر کفو دانسته و بدین جهت، ازدواج مسلمان با غیر مسلمان را ممنوع ساخته است. 2

در عین حال، اسلام به ایمان و اسلام رسمی اکتفا ننموده و پایبندی عملی شخص به لوازم ایمان را نیز مورد اهتمام قرار داده است؛ برای مثال، در برخی روایات، پاکدامنی و امانت داری مرد در کفو بودن او دخیل دانسته شده 3همان گونه که قرآن کریم نیز افراد پلید و زناکار را برای ازدواج، نامناسب معرفی کرده است.4 و روایات دیگری نیز شراب خواری مرد را موجب سلب اهلیّت وی برای ازدواج قلمداد کرده اند.5


   با توجه به بیان فوق، تمایز بین رویکرد اسلام و رویکرد علوم اجتماعی به مسئله همسان همسری تا حدودی آشکار می شود. متخصصان مسائل خانواده در حوزه های جامعه شناسی و روان شناسی معمولاً تأثیر منفی انواع گوناگون ناهمسانی دو همسر را به عنوان واقعیتی اجتماعی، مفروض گرفته و بر این اساس ، افراد را به احراز بالاترین سطوح همسانی توصیه و تشویق می کنند؛ اما در برابر این برخورد نسبتاً محافظه کارانه، اسلام به عنوانت مکتب و دینی الهی، رویکردی اصلاحی را به نمایش گذاشته و در جهت تغییر پندارهای فرهنگی نادرستی مانند لزوم همسانی خانوادگی، قومی و طبقاتی، کوشیده است. در روایتی آمده است: شخصی برای امام جواد(ع) نامه نوشت و در آن، نظر حضرت را درباره ی ازدواج دختران خود و اینکه هیچ کس را همانند خودش و هم شأن خودش نمی یابد، جویا شد. حضرت در پاسخ چنین مرقوم فرمودند:
   «آنچه را در مورد دختران بیان کردی و اینکه کسی را همانند خودت نمی یابی ، دانستم؛ اما - خدایت رحمت کند- این امر را معیار و شرط ازدواج دخترانت قرار مده، زیرا رسول اکرم(ص) فرمود:« هرگاه کسی که اخلاق و دیانت او را می پسندید به خواستگاری نزد شما آمد، به وی همسر دهید، چرا که در غیر این صورت فتنه و فساد بزرگی زمین را در بر خواهد گرفت».6


   همچنین داستان جوان سیاه پوست، زشت قیافه، غریب و تهیدستی به نام جُوبیر که با سفا رش و وساطت پیامبراسلام(ص) با دَلفاء دختر زیبا روی زیاد بی لبید - یکی از اشراف برجسته ی مدینه- ازدواج کرد؛ ازدواج مقداد - غلام آزاد شده سیاه پوست- با ضُباعه - دختر عموی پیامبر- که به خواست و تأکید خود پیامبر صورت گرفت و ازدواج امام سجّاد(ع) با کنیز آزاد شده ی خود که نامه ی سرزنش آمیز خلیفه ی وقت و واکنش تند حضرت نسبت به آن نامه را در پی داشت، گوشه هایی از اهتمام اسلام به معرفی و جایگزینی الگوی جدیدی برای همسان همسری را نشان می دهند.7


   شواهد تاریخی فراوان از صدر اسلام و دوره های بعد و حتی شواهدی بسیار از دوران معاصر نشان دهنده ی این واقعیت است که الگوی اسلامی همسان همسری از نظر تأمین ثبات و استحکام خانواده، الگویی موفق بوده است و همسران با ایمان و کاملاً پایبند به ارزش های دینی هیچ گاه به دلیل ناهمسانی های جانبی، دچار تعارضات و ستیزه های خانوادگی نمی شوند. انشاء الله تعالی

 

 

1. وسائل الشیعه،ج14،ص44
2. بقره،آیه 221 و ممتحنه،آیه 10
3. وسائل الشیعه،ج14،ص52
4. نور،آیه 3
5. همان،ص53
6.همان،ص51
7. همان، ص44

به کوشش: م. ظفرقندی،طلبه

   سه شنبه 3 بهمن 1396نظر دهید »

غرور برفی

 

 غرور

 

فقط کافیه دو روز برف رو زمین بشینه تا درس و مدرسه بره رو هوا.با تعطیلی مدرسه شاه غلام یک جوری ذوق کرده بود که انگارتا دیروز دنبال کشف یک روش ساده برای اثبات قضیه ی فیثاغورث و پیدا کردن یک عنصر جدید برای جدول مندلیف بوده. برف که جای خودشو داشت از آسمون سنگ هم می اومد باید تا شب خودشونو به ده می رسوندند، رسم هر ساله ی فامیل بود و کی دلش می اومد شام شب چله خاله شوکت و دیدن روی ماهش رو ندید بگیره. با هر جون کندنی بود دم دمای ظهر ده بودند.بقیه فک و فامیل هم جمعشون جمع بود.

 

پسرا که انگار نه انگار هوا سرده و باید به سمت اتاق هجوم بیارن ،تا همو دیدند شلوغ کاری و برف بازیشون شروع شد ، وسط این همه شادی شاه غلام می رفت و می او مد بند می کرد به رامین و یواشکی بهش تیکه می انداخت که اخوی غش نکنی؟ داداش تیر و تفنگتو میدی جن بزنیم؟ تا شب بشه و همه دور کرسی جمع بشن متلک پرانیهای شاه غلام به پسر خاله اش ادامه داشت و عیشش رو کوفتش کرده بود.

 

بعد شام دلچسب و مفصل خاله شاه غلام محض خودشیرینی پیش دخترهای فامیل هم که شده گلویی صاف کرد و رو به همه گفت: _ راستی از شاهکار رامین خبر دارید؟ رامین که شوکه شده بود و فکرش رو هم نمی کرد شاه غلام اینطوری بخواد خرابش کنه اخمهاشو کرد تو هم و رو به شاه غلام گفت :بسه دیگه تو هم، من که می دونم از کجا می سوزی.حرصت از اینه که اقا حیدری تو تیم راهت نداده. اما مگه شاه غلام گوشش به این حرفها بدهکار بود .

 

تا رامین بخواد جلوش رو بگیره ماجرای جن زده شدن رامین رو برای همه تعریف کرد. _ بابا آقا حیدری رو که می شناسید مسئول تیم گشت شبونه ی محلمون، یک مشت جوجه ماشینی رو دور خودش جمع کرده شبا میرن گشت ،نکنه یک وقت خدای نکرده ضد انقلاب تحرکاتی مشکوک داشته باشه.رامین جقله و چهارتای دیگه هم برای پوشش میرن اگه چیزی دیدن راپورت بدن.

 

سه چهار شب پیش نصفه شبی رامین رو نقش زمین تو کوچه پیدا کردن.حالش رو که جا میارن میگه جلوی در یکی از خونه ها جن دیده . فقط خدا می دونه رامین با حرفهای شاه غلام چه حالی داشت.

 

یکی ندونه فکر می کنه شاه غلام یک کامل مرد هیکلی و سبیل از بنا گوش در رفته و قلچماغه. نمی دونه این پسر بچه ی چموش و شر تازه پشت لبش سبز شده و خودش سپرده شاه غلام صداش بزنن.

 

رامین زیر چشمی به دختر خاله ها و بقیه ی فک و فامیل نگاه می کرد و می دید که چطور چشماشون به دهن شاه غلام دوخته شده. _هیچی دیگه آقا یادش رفته بوده چراغ قوه اش رو برداره. پشت در یکی از خونه ها می بینه یک هیکل سیاه و درشت نشسته گوشهاشو تکون میده ،مطمئن که میشه سگ و گربه نیست ، بچه زپرتی به خیال اینکه جن دیده فشارش می افته و ولو میشه کف کوچه.بعد که رفقاش سر میرسن و چراغ میندازن می بینن دکی …مشمای آشغاله که گره اش زدن و گذاشتنش پشت در، حالا باد گوشه های گره رو تکون میداده رامین فکر کرده،چی چی هست!

 

به رامین کارد می زدی خونش در نمی اومد،اما صحبت جن که شد گل از گل آقا خلیل_ شوهر خاله شوکت که همه عمو صداش میزدن_ و بزرگترهای دیگه شکفت، تازه موضوع شب نشینی رو پیدا کرده بودند .

 

همین طور پشت سر هم از داستان جن زدگی دوستان و در و همسایه های قدیم و جدیدشون می گفتند و اصلا هم به فکر کوچکترها نبودند. بیچاره ها که از صبح یک دم بازی کرده بودند و شادی تو رگ و ریشه شون دویده بود حالا تا گردن زیر لحاف کرسی رفته بودند و با چشمانی وحشت زده به بزرگترها نگاه می کردند ،آخرش هم ترجیح دادند هر چه زودتر چشماشون رو ببندند و گوش هاشون سنگین و سنگین تر بشه و هیچی نشنوند.

 

_ میگن سم دارن.

_ شب گردن .

_ بعضی وقتا فقط پاهاشون رو نشون آدمیزاد میدن کسی سر و بدنشون رو نمی بینه.

_ عباس حمومی تا حالا صد بار صداشون رو از تو خزینه ی حموم شنیده.

زنها که تا دیدند بچه ها خوابشون برده نفس راحتی کشیدند و به بهانه شستن ظرفها کم کم به آشپزخونه کوچ کردند. اما کنار کرسی فک عمو خلیل حسابی گرم شده بود.تند تند تخمه می شکست و تعریف می کرد .

 

پسرها که حس می کردند فضا داره خیلی سنگین میشه یک خط در میون می پریدند وسط حرف عمو بلکه بحث رو عوض کنه اما مگه شاه غلام می گذاشت.

 

_عمو خودت هم جن دیدی؟

_ خودم ؟… ها بله. یکبار از پشت لونه ی مرغ و خروسا یک بچه جن سفید پوش دیدم تا بیل رو برداشتم فرار کرد و دیگه ندیدمش الان هم گاهی شبی نصفه شبی که صدای مرغ و خروسا بلند میشه می فهمم کار کار خود بی مروتشه.

شاه غلام آب دهنش رو به زور قورت داد و همین که یه کم خودش رو زیر کرسی فرو برد عمو خلیل یا علی گویان بلند شد و زد بیرون، باید شیر گاوها رو می دوشید . خاله تا دید شوهرش داره شال و کلاه می کنه ،سطل شیر دوش رو براش آورد و بهش گفت : _خلیل داری میای برق حیاط رو روشن بزار یه وقت نصفه شبی کسی خواست بره بیرون . عمو خلیل که معلوم بود هول رفتنه یک باشه ای گفت و رفت.

 

کم کم گرمای کرسی خواب رو به چشمهای مردها هم کشوند. اما زنها تا نیمه شب صداشون می اومد و تازه داشتند یکی یکی به ملکوت اعلی می پیوستند که با صدای گارامپ و خوردن محکم چیزی به درب آهنین اتاق و فریاد یا ابالفضل شاه غلام خواب از چشم همه پرید. همه سمت در خیز برداشتند .

شاه غلام دراز به دراز بین چهار چوب در افتاده بود و مثل مرغ سر کنده دست و پا می زد ،سیاهی چشمش معلوم نبود اما سفیدی کفی که از دهانش خارج می شد امون مادرش رو بریده بود.

اوضاعِ به هم ریخته ای بود.همه مونده بودند چه کنند بچه ها گریه می کردند یکی رفت دنبال آب قند، اون یکی دنبال چاقو، خاله به سمت جانماز و قرآن جیبیش.فقط نیم ساعت طول کشید تا با کلی ماساژ و آب قند و صلوات یک کم حال شاه غلام سر جاش بیاد و خر خر کنان بتونه چهار تا کلمه بگه.

_ وسط حیاط…بدن و سرشو نشونم نداد.

خاله ها جیغ می کشیدند و تو سر کله اشون می زدند اما عمو خلیل که فهمیده بود چه دسته گلی آب داده ، مونده بود حرف بزنه یا نه .

 

شاه غلام کم کم حالش جا اومد و به در خیره شد و با گریه و میون هق هق گفت:

_چرا از جن حرف می زنید خوب ؟

نمی گید کفری میشن میان سر وقت آدم.داشتم می رفتم بیرون ،برقا خاموش بود تا اومدم کلید برق رو بزنم دوتا پا وسط حیاط دیدم .سرم رو بردم بالا اما سر و تنش رو بهم نشون نداد.

فقط دو تا پای بلند وسط حیاط بود ؛ وباز بلند بلند زد زیر گریه.

عمو خلیل پرید تو حیاط همه نگاه ها هم رفت سمت اون. وقتی برگشت دو تا چکمه های بلند زمستونیش دستش بود و می گفت: _خدا مرگم بده غلام جان ! باید همون دم در طویله درشون می آوردم.

 

 

نوشته شده به قلم م.رمضانی

   دوشنبه 2 بهمن 1396نظر دهید »

سجده شکر

 

امام صادق علیه السلام فرمودند :

سجده شکر به جا آوردن بر هر مسلمانی واجب است .نمازت را به سبب آن به اتمام برسان و به سبب آن خدایت را از خودت راضی کن و به سبب آن است که ملائکه از تو متعجب و شگفت زده می شوند .

 

به درستی که بنده زمانی که نماز می خواند و سپس سر بر سجده شکر می نهد ، پروردگار حجاب های موجود میان بنده و فرشته ها و ملائک را می گشایدو می گوید :ای ملائکه من ! به بنده ام بنگرید . واجبم را به جای آورد و عهدم را برای من تمام نمود . سپس برای من نسبت به آنچه که برایش نعمت نموده ام ، سجده شکر به جا آورد . ای فرشتگان من ! برای او از نظرشما چه چیزی در نزد من وجود دارد ؟پس ملائکه می گویند : ای پروردگار ما ! رحمت تو .

 

پس پروردگار می فرماید: سپس برای او چیست ازپاداش ؟می گویند : ای پروردگار ما ! بهشت تو .سپس پروردگار می فرماید : برای او دیگر چیست ؟می گویند : ای پروردگار ما ! کفایت مهم هایش .پس پروردگار باز می فرماید : سپس برایش چیست ؟امام علیه السلام فرمودند : چیزی از خیر ها نماندمگر آنکه ملائکه آن را گفتند .

 

پس خداوند می فرماید : پس از آن دیگر چیست ؟ملائکه می گویند : ای خداوند ما ! علمی برای ما نیست !پروردگار می فرماید : ای فرشتگان من ! برایش شکرمی کنم همان گونه که برایم شکر به جای آورده است وبرایش روی می آورم با فضلم و رحمتم را برایش نشان می دهم .

 

منبع : ” الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیه ” نوشته شیخ حر عاملی رحمة الله علیه


   پنجشنبه 21 دی 13961 نظر »

بهشت

چند دقیقه چشم‌هایت را ببند و گوش‌هایت را با دو انگشت محکم بگیر. به هیچ چیز خاصی فکر نکن؛ حالا هر چه را می‌بینی و می‌شنوی توصیف کن. همه را بگو. چیزی نیست؟ چرا هست. اطراف تو پر از دیدنی‌ها و شنیدنی‌هاست. دوباره دقت کن.

- من فقط یک صفحه‌ی سیاه می‌بینم و همهمه‌ای مثل عبور باد می‌شنوم.

- اشتباه می‌کنی! تو هم چشم داری هم گوش؛ باید حداقل بتوانی چیزهایی که در دایره‌ی نگاهت می‌گنجد، ببینی و بگویی؛ صداهای معمولی دور و برت را بشنوی و واکنش نشان دهی.

- نمی‌شود. خودت می‌دانی که نمی‌شود. با چشم و گوش بسته چطور ببینم و بشنوم؟!

- مسئله فقط بستن دو پلک است؛ خوب بازش کن! این دو انگشت کوچک را هم از سر راه دستگاه شنیداری بردار تا کارش را بکند. حالا یک بار دیگر یافته‌های خود را بگو.

- همه چیز هست؛ نور هست ، صدا هست؛ آدم‌ها و لبخندهایشان. راستی این کبوترِ لب پنچره دارد لانه می‌سازد و گاهی هم یک دهن می‌خواند. دیگر چه بگویم؟ خیلی چیزها…

- همین. می‌خواستم به همین فکر کنی. عالَم دیدن و ندیدن را مقایسه کنی. شنیدن و نشنیدن را. مثل هم‌اند؟

(* آن‌چه خواندید، گفتگویی بود با خودم. نگویید با چشم و گوش بسته چه جوری با هم حرف می‌زدید!)

آن مقایسه و آن سۆال را خدای متعال مطرح می‌کند: “هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً “[1] “با هم مساوی‌اند؟”

اول برای حال واحوال دو گروه از انسان‌ها مثالی می‌زند و تشبیه می‌کند. ابتدا کسانی که راه خود را کج کردند و به خاکی زدند. یعنی با آن همه نشانه و دلیل و روشنی، کوره راه لجاجت و بد قلقی را انتخاب کردند. خدا و پیامبر و آیه‌های روشن را انکار کردند. بر سر کوچه‌ی خدا نشستند تا راه را ببندند به خیال خودشان! یا به مسافران راه خدا آدرس غلط بدهند. زندگی ابدی و آخرتی را زیر سۆال بردند. بیچاره‌ها در توهم شکست دادن خدا بودند. غافل از آنکه با خدا هر که درافتاد، ورافتاد!![2]

همان مقاومتی که در مقابل صدای حق کردند، سبب شد تا چشم و گوش درونشان بسته شود. “خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ “[3] ” خدا بر دل‌ها و گوش‌های آن‌ها مُهر نهاده و بر چشم‌هایشان پرده‌ای افکنده شده” به همین خاطر درست مثل آدم‌های نابینا و ناشنوا، وجدانی کورو کر دارند.

در مقابل، کسانی هستند با قلبی سرشار از ایمان و عملکردی قابل دفاع.برای خدا سر به زیر و متواضع. بهشتی ؛ یعنی همین آدم‌های دوست داشتنی.[4] چشم دلشان بصیر و بینا؛ سامعه‌ی درونشان تیز و گوش به فرمان.

این‌جا باید کلاه‌ها قاضی شود برای یک سۆال ساده و عمیق؛ این‌ها مثل هم‌اند؟

“مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ كَالأَعْمَى وَالأَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ “[5] “مثل این دوطایفه (مۆمنان و منکران)، مثل کور و کر، بینا و شنواست، آیا این دو همانند یکدیگرند؟ آیا پند نمی‌گیرید؟”

این تأمل کوتاه، به من و تو می‌گوید باید برای باز ماندن چشم دل و گوش درون، که ابلیس لجباز نفس در کمینش نشسته،کاری کرد. مگر نه؟


پی نوشت ها:
[1] - هود، 24
[2] - شرح حال کافران در آیات 17 تا 20 سوره هود
[3] - بقره، 7
[4] - حال مۆمنان در آیه 23 هود
[5] - هود، 24

 

   پنجشنبه 21 دی 1396نظر دهید »

 فرج شخصی در نگاه آیت الله پرور 

 

آیت الله پرور

 

مرحوم آیت الله شیخ علی سعادت پرور(پهلوانی تهرانی)  در کتاب خود ، ذیل روایات مربوط به فضیلت انتظار ، می فرمایند:

با دقت در روایات فهمیده می شود که فرج بر دو قسم است: فرج شخصی و فرج عمومی ؛ و فرج شخصی ، خود بر دو قسم می شود:

الف: پاک شدن انسان از اخلاق زشت و ویژگی ها و صفات پست و فرومایه ، و به دنبال آن رسیدگی به کمالات فطری و درجات والای انسانی و اخلاق و منش الهی.

ب: فرجی که به ولی عصر و امام قائم به حق – عجل الله تعالی فرجه – منسوب است ، که این نوع از فرج شخصی ، به نوبه خود ، بر دو نوع است:

1- شناخت مقام نورانیت امام(ع) که چیزی جز مقام ولایت الهی نیست ، و این معرفت را فقط به دنبال فرج شخصی که همان رسیدن به کمالات فطری درونی است می توان به دست آورد.

 

2- رسیدن به خدمت امام(ع) و درک زمان ظهور آن حضرت ؛ و معلوم است که اگر این فرج حاصل شود ، فرج به معنای اول که همان رسیدن به کمالات انسانی است نیز حاصل می شود. زیرا چنان که از بعضی از روایات فهمیده می شود ، رسیدن به حضور امام(ع) در زمان ظهور آن حضرت ، برای تمام افراد بشر (که به او ایمان داشته باشند) یا لااقل برای خواص و وارستگان از غیر حق ، در رسیدن به کمالات انسانی و درجات عالی اثر بسیار و نقش جدی دارد.

 

و اما فرج عمومی عبارت است از رها شدن جامعه از شرّ ستم و بیداد و رسیدن به عدل و داد و برپا شدن دولت آقایی و عدل که در آن دولت ، حق عزیز و محترم ، و باطل ذلیل و پایمال گردد.

 

بعضی از دعا ها و روایات و به ویژه دعاهایی که در ماه مبارک رمضان وارد شده است درخواست فرج شخصی را به انسان الهام می کند و برخی روایات ، به طلب فرج عمومی در زمان امامان و در زمان غیبت مربوط است که برای آن پاداش بزرگی ذکر کرده اند

 

ظهور نور،مؤلف:علی سعادت پرور،مترجم:جواد وزیری فرد،صص72-73

 

   سه شنبه 19 دی 1396نظر دهید »

خدا یک تار و یک تور و یک تیر دارد 

 

حاج اسماعیل دولابی

 

مرحوم حاج اسماعیل دولابی از عرفای روشن ضمیر می فرمود:


خدا یک تار و یک تور و یک تیر دارد، با تار و تور و تیر خود آدم ها را جذب می کند.

تار خدا قرآن است. نغمه های قرآن آسمانی است خیلی ها از این طریق جذب می شوند.

خیلی ها را با تور جذب خودش می کند، مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر.

تیر خدا همان بارهای مشکلات است، غالب آدمها را از این طریق جذب خودش می کند.

اولیای خدا برای مشکلات لحظه شماری می کردند.

   دوشنبه 18 دی 13961 نظر »

بدبختی طلاب 

 

طلاب

 

حضرت امام در کتاب جهاد با نفس می فرمایند:

بدبختی طلاب از وقتی که به انها میگویند التماس دعا شروع میشود.

التماس دعا


   دوشنبه 18 دی 1396نظر دهید »

 

توبه

 

 

تمام سعی شیطان این است تا با ایجاد وسوسه و یأس موجبات دوری بندگان صالح را از خداوند متعال، مهربان و بخشنده فراهم نموده و آنها را چنان غرق در گناه و معصیت نماید که از رحمت و هدایت خداوند دور شوند.



توبه حقیقی استعانت از لطف و عنایتی است که خداوند نسبت به توبه کنندگان دارد؛ زیرا توبه واقعی همه مبغوضیت های گناه و عقوبات اخروی و آثار منفی آن را در پیشگاه خداوند از بین می برد.



گناه و معصیت، مانند لجن زار متعفنی است که انسان، هر چه بیشتر در آن فرو می رود، خود را به نابودی نزدیک می کند، اما توبه و تصمیم جدی انسان به ترک گناه حرکت به سوی نجات و خود یک پیروزی بزرگ است که درهای رحمت الهی را به روی انسان می گشاید.



کسی که به این مرحله (توبه) رسیده به پیروزی بزرگی دست یافته است، و باید سعی کند انگیزه خود را برای مبارزه با گناه، قوی تر نماید، و برای همیشه این حالت را در خود حفظ کند.

نکته بسیار مهم در این راه، استعانت از لطف و عنایتی است که خداوند نسبت به توبه کنندگان دارد؛ زیرا توبه واقعی همه مبغوضیت های گناه و عقوبات اخروی و آثار منفی آن را در پیشگاه خداوند از بین می برد، همانطوری که خداوند فرموده است: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى ‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است : قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ .»(سوره زمر، آیه 53)



البته تمام سعی شیطان این است تا با ایجاد وسوسه و یأس موجبات دوری بندگان صالح را از خداوند متعال، مهربان و بخشنده فراهم نموده و آنها را چنان غرق در گناه و معصیت نماید که از رحمت و هدایت خداوند دور شوند.

در حالی که خداوند همه بندگانش حتی گناه کاران و ظالمان را نیز دوست دارد و خواهان هدایت و سعادت آنان است. البته از اعمال و کارهای ناشایست آنان بیزار است. به همین جهت بهترین و عزیزترین بندگان خود یعنی انبیاء و ائمه (علیهم السلام) را برای راهنمایی هدایت آنان فرستاده و به همین دلیل است که در این زمان یکی از عزیزترین اولیاء خود یعنی حضرت مهدی (عج) را زنده و در حال غیبت نگه داشته تا بتواند فارغ از مکر و توطئه دشمنان از طریق نایبان و نمایندگان خود ، آنان را در یافتن مسیر هدایت یاری رساند.

پس هیچ گناهکاری در هیچ شرایطی هر چند گناهان او زیاد باشد حق ندارد از رحمت پرودگار مأیوس باشد ؛ چرا که یأس از رحمت خداوند، سوء ظن به او و بزرگ ترین گناه است.

امید به رحمت پروردگار و ندامت و پشیمانی از گناهان و در نهایت توبه واقعی و خالصانه گامی مهم به سوی محبوب خدا شدن و راهی است هموار به سوی هدایت، که شیطان از آن نگران و ناراحت است.

   یکشنبه 17 دی 1396نظر دهید »

به عمل کار برآید

 

تربیت فرزند

 

  مهمترین روشی که پیامبر اسلام(ص) همواره با آن سر و کار داشت روش عملی بود. پیامبر(ص) به آنچه می گفت خود عمل می کرد و در این مرحله به قدری پیش رفت که عمل پیامبر(ص) نیز به عنوان سنت حسنه یکی از منابع   فقهی به شمار می رود. رسول خدا ضمن اینکه خود اسوه عمل بود، سعی می کرد دیگران را نیز طوری تربیت کند که   سخنانشان با رفتارشان مطابق باشد تا در شنونده بیشتر اثر کند. قرآن مجید کسانی را که به قول خود عمل نمی کنند سخت سرزنش کرده و می فرماید:« موجب خشم شدید خداوند است که بگویید آن چره عمل نمی کنید».1


  مسلمانان چون می دیدند پیامبر اسلام به سخنان و عقاید خود پای بند است بیشتر گرایش پیدا می کردند، زیرا بهترین موردی که می تواند تجلی اعتقاد یک فرد باشد همان عمل اوستو تربیت بیش از آن چه از طریق گفتار صورت   گیرد، از راه عمل می تواند انجام شود.2

ادامه »

   چهارشنبه 13 دی 13961 نظر »

 دروغ 

مجتبی تهرانی / دروغ

 

دروغ و واژه های معادل آن در زبان عربی، از قبیل کذب، افتراء، افک، به معنای خبر مخالف با واقع به کار می روند. دروغ در اصطلاح دانشمندان اخلاق و فقیهان و نزد عرف نیز به همین معناست. راستی و صدق نیز که نقطه ی مقابل دروغ است به خبر مطابق با واقع تعریف شده است.

 

انسان از اینکه به او دروغ گفته شود، ناخشنود می شود و احساس بیزاری می کند و این بهترین گواه بر آن است که سرشت پاک بشری از این عمل، تنفر داشته از آن می پرهیزد. طبیعت و فطرت انسانی با دروغ ناسازگار بوده، در برابر این عمل، نوعی مقاومت و بازدارندگی از خود نشان می دهد که از آن با عنوان قبح عقلی یاد می شود.


از دیدگاه شرع نیز احادیث فراوانی در زمینه ی قبح دروغ وارد شده است که تفکر و تأمل در این احادیث موجبات دوری انسان از این صفت زشت- که مخرب دنیا و آخرت می باشد- را فراهم می کند.


در تفسیر شریف نمونه، ضمن بیان مقدماتی در خصوص دروغ؛ اینگونه آمده است:


• راستگویی و اداء امانت دو نشانه ی بارز ایمان و شخصیت انسان است،

حتی دلالت این دو بر ایمان و نماز هم برتر و بیشتر است. امام صادق(ع) می فرماید: نگاه به رکوع و سجود طولانی افراد نکنید. چرا که ممکن است عادت آنها شده باشد، به طوری که اگر آنرا ترک کنند ناراحت شوند؛ ولی نگاه به راستگویی و امانت آنها کنید.


• دروغ سرچشمه همه ی گناهان
شخصی به حضور پیامبر(ص) رسید، عرض کرد: نماز می خوانم و عمل منافی عفت انجام می دهم، دروغ هم می گویم! کدام را اول ترک گویم؟ پیامبر(ص) فرمود: دروغ. او در محضر پیامبر(ص) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید. هنگامی که خارج شد، وسوسه های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا شد، اما بلافاصله در این فکر فرو رفت، که اگر فردا پیامبر(ص) از او در این باره سؤال کند چه بگوید؟ بگوید چنین عملی را مرتکب نشده است؟ اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جاری می شود؛ و همین گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف این طرز فکر و سپس خود داری و اجتناب برای او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ی ترک همه ی گناهان او گردید.


• دروغ سرچشمه ی نفاق است
چرا که راستگویی یعنی هماهنگی زبان و دل و بنابراین دروغ ناهماهنگی این دو است؛ نفاق نیز چیزی جز تفاوت ظاهر و باطن نیست …
• دروغ با ایمان سازگار نیست


در حدیثی چنین می خوانیم: از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان، ممکن است(احیانا) بخیل باشد؟ فرمود: آری. پرسیدند:آیاممکن است کذاب و دروغگو باشد؟ فرمود: نه! چرا که دروغ از نشانه های نفاق است و نفاق، با ایمان سازگار نیست …


• دروغ نابود کننده ی سرمایه ی اطمینان است.

می دانیم که مهمترین سرمایه ی یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان عمومی است و مهمترین چیزی که این سرمایه را به نابودی می کشاند دروغ و خیانت و تقلب است، و یک دلیل عمده بر اهمیت فوق العاده راستگویی و ترک دروغ در تعلیمات اسلامی همین موضوع است. حضرت علی(ع)در کلمات قصارش می فرماید: از دوستی با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است، دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را در نظر تو دور می سازد.


• دروغ و انسان های ضعیف
هیچگاه انسان قوی و صاحب اراده دروغ نمی گوید. گفتن حقیقت خود نشان از شجاعت انسان دارد. کسی که دروغ می گوید از به خطر افتادن منافعش هراس دارد و به خاطر حفظ منافع و خواسته های حقیر دنیوی خود، حقیقت را قربانی می کند. البته بحث در خصوص دروغ و پیامد های زشت آن بسیار گسترده است. از جمله : ضعیف ساختن مروت و جوانمردی، فراموشی، سلب توفیق، لعن خدا و فرشتگان، فقر و تنگدستی، سرزنش و پشیمانی، نابودی شرم و حیا و …

 

راه های درمان دروغ
برای درمان دروغ، بزرگان ما دو راه علمی و عملی را سفارش می کنند. درمان از طریق علمی، با مطالعه ی آیات و احادیث وارده و کتب اخلاقی که در زمینه مذمت دروغ نگاشته شده، حاصل می شود. وقتی انسان به محرومیت ها و خسارات ناشی از این صفت می اندیشد، می تواند با سعی و تلاشو تمرین این صفت زشت را از خود دور کند. از روش های عملی در درمان دروغ آن است که انسان پیش از آنکه کلمه ای بر زبان بیاورد، درباره ی درستی یا نادرستی آن بیاندیشد و به آثار و عواقب آن توجه کند. شیوه ی دیگر در درمان عملی دروغ آن است که از معاشرت با دوستان دروغگو بپرهیزد؛ چرا که بسیاری از زشتی ها در اثر رفت و آمد و همنشینی با انسان های ناصالح پدید می آید و به عکس، بسیاری از زیبائیهای اخلاقی هم در همنشینی با خوبان و صالحان پدیدار می شود.

 

گریده ای ازسخنان مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی

 

   چهارشنبه 13 دی 1396نظر دهید »

1 ... 16 17 18 ...19 ... 21 ...23 ...24 25 26 ... 89

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 1100
  • دیروز: 3289
  • 7 روز قبل: 21540
  • 1 ماه قبل: 47957
  • کل بازدیدها: 906988
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 11
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 22
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 20
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1