« رأی مشروعصدای ناله »



قانون اساسى و شجاعت شیخ 
يكى از مهمترين كارهاى مجلس تدوين قانون اساسى بود. در مورد قانون اساسى دو ديدگاه متفاوت مطرح بود. روحانيان و در رأس آنها شيخ فضل الله خواهان قانونى بودند كه بر پايه اسلام و شريعت باشد و روشنفكران غربزده و فراماسونها قانونى همسان قوانين كشورهاى غربى مى خواستند و اين اختلاف كه ناشى از ديدگاه فكرىو اعتقادى آنها بود، سر آغاز تفرقه بين دسته مبارزان شد. روشنفكران وابسته وفراماسونها اكثر مجلس را تشكيل مى دادند به طورى كه تنها در بين شانزده نماينده تهران سيزده نفر آنها فراماسون بودند. رئيس هيئت تدوين كننده متمم قانون اساسى سعدالدوله بود كه در بلژيك به عضويت لژفراماسونى در آمده بود . مجلس با چنين افرادى مشغول تهيه و تصويب قانون اساسى شد. شيخ فضل الله كه از قبل به توطئه هاى فراماسونها و روشنفكران غربزده پى برده بود، به همراه آيت الله بهبهانى و آيت الله طباطبايى در جلسات مجلس ‍ شركت كردند تا شايد از راه نصيحت و هدايت بتوانند از تصويب قوانين غير اسلامى جلوگيرى كنند. اما نمايندگان فراماسون به راه خويش مى رفتند.
شيخ فضل الله به تلاش خود براى اصلاح وضع موجود ادامه داد. اودر مورد قانون اساسى پيشنهادهايى به مجلس داد. ذكر مذهب جعفرى به عنوان مذهب رسمى كشور و اصل نظارت فقها بر قوانين مجلس شوراى ملى از جمله اين پيشنهادها بود كه ازهوشيارى و شم سياسى او حكايت داشت . با اينهمه مجلس با نظرات وى مخالفت كرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترك كرد.
از آن پس مطرح شدن بحث آزادى مطبوعات دستاويزى براى حمله به مقدسات دينى و مذهبى شد. روزنامه كوكب درى در شماره ۱۳ سال اول خود نوشت:شمامردم نادان چرا اين قدر اعتقاد به اين اشخاص داريد كه در هزار و سيصد سال قبل به يزيد بن معاويه ياغى شد و قشون فرستاد، خود (و) همراهانش را كشتند. حالا اين مردم روضه خوانى مى نمايند، خرج مى دهند و مال خود را بى جهت تفريط مى نمايند. يك جماعتى به خاك كربلا اعتقاد دارند، اين خاك چه مزيت و برترى با خاكهاى ديگر دارد.
مخالفت با مشروطه
هر چند كه با تلاش شيخ و حمايت عالمان نجف اصل نظارت فقها با تغييراتى به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسى تصويب شد ، شيخ فضل الله كه شاهد توهين روزنامه ها به دين و ائمه معصومين عليهم السلام بود، دريافت كه هيچ تضمينى براى اصل نظارت فقها وتطبيق قوانين با شريعت اسلام وجود ندارد و اگر اكنون فكرى اساسى براى اين كار نشودفردا بسيار دير خواهد بود. وى با حكومت مشروطه مخالفتى نداشت ، بحث او در كيفيت اين نوع از حكومت در جامعه اسلامى ايران بود. او معتقد بود كه قانون اساسى و ديگرقوانين حقوقى و جزايى بايد مطابق قوانين اسلام باشد، زيرا مردم ايران مسلمان و پيرواين دين هستند و به همين دليل پيشنهاد كرد تا عنوان حكومت ، مشروطه مشروعه باشد. وى بارها گفت: من والله با مشروطه مخالفت ندارم ، با اشخاص بى دين و فرقه ضاله و مضله مخالفم كه مى خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بياورند. روزنامه ها را كه لابد خوانده ايد كه به انبيا و اوليا توهين مى كنند.
 اما با اين همه ، تبليغات مشروطه طلبان چنان قوى بود كه جو سياسى و اجتماعى به طور كامل موافق مشروطه خواهان بود و همين موجب شد تا جمعى خواهان تبعيد شيخ شوند و گروهى حمله به منزل او را طرح ريزى كنند. شيخ فضل الله نيز براى اينكه پيام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خويش به حضرت عبدالعظيم عليه السلام هجرت كرد و در آنجا متحصن شد.او در يكى ازسخنرانيهاى خويش خطاب به مردم حاضر در حرم فرمود :بارها اين را گفته ام و باز به شما مى گويم كه من در موضوع مشروطيت و محدود بودن سلطنت هيچ حرفى ندارم و هيچ كس نمى تواند اين موضوع را انكار كند، بلكه براى اصلاح امور مملكت و محدوديت سلطنت وتعيين حقوق و وظايف دولت قانون و دستور العمل لازم است . اما مى خواهم بدانم درمملكت اسلامى كه داراى مجلس شوراى ملى است ، قوانين آن مجلس بايد مطابق قوانين اسلام و قرآن باشد يا مخالف قرآن و كتاب آسمانى ؟! وى در ادامه قرآن كوچك خود را ازجيب بيرون آورد و قسم ياد كرد كه من مخالف اساس مشروطيت و مجلس نيستم بلكه اول كسى كه طالب اين اساس بود من بودم و فعلا هم مخالفتى ندارم اما مشروطه به همان شرايطى كه گفتم كه بايد قانون اساسى و قوانين داخلى مملكت مطابق با شرع باشد .
تحصن كنندگان براى بيان و توضيح مواضع واهداف خود روزنامه اى به نام لايحه منتشر مى كردند. مجلس كه از افشاگرى و تبليغات آنها احساس ‍ خطركرد.، با انتشار اطلاعيه اى اعلام كرد كه كلمه مشروطه نمى تواند چيزى مخالف با دين و احكام شرعى باشد. اين اطلاعيه كه پاسخى در حد گفتار و نوشتار به خواستهاى متحصنين بود موجب شد تا شيخ فضل الله و يارانش ‍ حرم را ترك كرده ، به شهر باز گردند اما اين يك برنامه حساب شده براى تفرقه و از هم پاشيدن متحصنين بود ومشروطه خواهان در عمل همان مسير سابق را مى پيمودند.
شيخ و يارانش هر چند در اين مرحله فعاليت علمى در مخالفت بامشروطه نداشتند وجود آنها خارى در چشم مشروطه طلبان غرب گرا بود. از اين رو با جعل تلگرامهايى از طرف علماى نجف شيخ را مخل آسايش و مفسد معرفى كردند. جالب توجه اينكه در يكى از اين تلگرامها آمده بود: شيخ فضل الله به علت اخلال در اصلاح مسلمين ازدرجه اجتهاد ساقط است . اين جاعلان جاهل نمى دانستند كه علم و اجتهاد چيزى نيست كه كسى بتواند آن را از ديگرى سلب كند. اما نا آگاهى جامعه كافى بود تا اين تبليغات موثر واقع شود. پس از آن توطئه قتل شيخ طرح ريزى شد و شيخ فضل الله مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و مجروح گرديد.

آخرين روزها
سرانجام مشروطه طلبان براى انتقام از شيخ فضل الله به منزل وى حمله كردند و شيخ را به شهربانى بردند. شيخ فضل الله چند روزى در شهربانى بود و در روز سيزدهم رجب براى محاكمه او را به عمارت گلستان بردند. مدير نظام نوابی از ماموران شهربانى و از محافظان شيخ فضل الله ماجراى محاكمه شيخ را اين گونه نقل مى كند.اعضاى دادگاه شش نفر بودند كه مقابل آقا روى نيمكت نشستند. شيخ ابراهيم زنجانى به عنوان دادستان دادگاه از آقا سئوال مى كرد. اودر موقع محاكمه به آقا حمله و بى احترامى مى كرد و يك بار نيز گفت : شيخ ! من از توعالم ترم . از مخارج تحصن سوال شد و آقا برايشان توضيح داد و گفت ديگر پول نداشتيم و گرنه ادامه مى داديم .بعد آقا از افراد محاكمه كنند پرسيد:يپرم كداميك ازشما هستيد؟ همه به احترام يپرم از سر جايشان بلند شدند و يكى از آنها با احترام يپرم را كه پشت سر آقا نشسته بود نشان داد و گفت يپرم خان ايشان هستند! آقا همان طور كه روى صندلى نشسته بود و دو دستش را روى عصا تكيه داده بود به طرف چپ نصفه دورى زد و سرش را برگرداند و با حالت خشم و تندى گفت : يپرم تويى ؟يپرم گفت بله و بلافاصله گفت : شيخ فضل الله تويى ؟ آقا جواب داد بله منم ! يپرم گفت : تو بودى كه مشروطه را حرام كردى ؟ آقا جواب داد بله من بودم و تا ابد الدهرهم حرام خواهد بود. موسسان اين مشروطه همه بى دين هستند و مردم را فريب داده اند. پس از آن رويش را برگرداند. در آن موقع كه اين كلمات با هيبت مخصوصى از دهان آقا بيرون مى آمد نفس از در و ديوار بيرون نمى آمد و همه ساكت و سراپا گوش بودند. تماشاچيان حاضر در تالار وحشت كرده بودند. من مى لرزيدم و با خود مى گفتم اين چه كار خطرناكى است كه آقا در اين موقع انجام مى دهد! يپرم رئيس شهربانى و فرمانده نيروى انتظامى است موضوع محاكمه شيخ فضل الله همين چند سوال پيرامون تحصن بود.
سرب دارى ديگر
بساط دار و مقدمات اعدام از شب قبل در ميدان توپخانه فراهم شده بود. هنگامى كه آقا به طرف ميدان توپخانه مى رفت نگاهى به جمعيت و بعد رو به آسمان كرد و گفت :
افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد.ميدان توپخانه از جمعيت موج مى زد. نيروهاى دولتى مردم را كنار مى زدند تا راه باز شود. در اين لحظه آقا به عقب برگشت و در ميان جمعين خادم با وفايش را ديد و گفت ناد على ! او هم بلافاصله خود را به آقا رساند. مردم همه سراپا گوش بودند. مى خواستند بدانند او در لحظه آخر چه كارى دارد. در اين وقت آقا دست در جيب كرد و كيسه اى بيرون آورد و به ناد على داد و گفت اين مهرها را خرد كن . او در اين لحظه حساس هم دورانديش و تيزهوش است و براى اينكه پس از مرگش مشروطه طلبان سند سازى نكنند و ازمهرها سوء استفاده نكنند، دستور خرد كردن آنها را داده است . پس از آن آقا را روى چهار پايه قرار دادند و او از آنجا آخرين سخنان خويش را بيان كرد. سخنان او تاكيدى بر موضع اصولى و مكتبى گذشته اش بود. وى خطاب به جمعيت تماشاچى فرمود: خدايا! توخودت شاهد باش كه من براى اين مردم به قرآن تو قسم ياد كردم . خدايا! تو خودت شاهد باش كه در اين دم آخر باز هم به اين مردم مى گويم كه موسسان اين اساس بى دين هستندو مردم را فريب داده اند. اين اساس مخالف اسلام است . محاكمه من و شما بماند پيش پيغمبر اسلام . او با وجود ضعف و پيرى و بيمارى آخرين سخنان خويش را با شجاعت وشهامت كم نظيرى بيان كرد و تنها ايمان و عشق به يك هدف مقدس است كه موج مى شود شخصى اينچنين در مقابل مرگ و شهادت ايستادگى كند. او در پاى دار چنان شجاع بود كه گويى دار از هيبت و عظمت او مى لرزيد.
قبل از اينكه ريسمان دار را به گردى وى بيندازند يكى از مشروطه خواهان براى او پيغام آورد كه شما مشروطه را امضا كنيد وخود را از كشتن رها سازيد! شيخ فضل الله گفت :
من ديشب پيامبر صلى الله عليه وآله را در خواب ديدم و به من فرمود كه فردا شب مهمان من هستى و من چنين امضايى نخواهم كرد. و بعد از چند لحظه طناب دار را به گردن اوانداختند و چهار پايه را از زير پاى وى عقب راندند و طناب را بالا كشيدند.پس از اعدام جسد شيخ شهيد را به حياط شهربانى منتقل كردند و در وسط حياط بر روى يك نيمكت قرار دادند. مشروطه طلبان و ديگر افرادى كه نسبت به دين كينه و عداوت داشتند به جسد نيز حمله كردند. نيروهاى مسلح با قنداق تفنگ ، ديگران با لگد و… به طورى كه خونابه از جسد سرازير شد. ابتدا از تحويل جسد به خانواده شيخ جلوگيرى كردند و بعد از مدتى جسد را تحويل خانواده وى دادند. آنان نيز جسد را در خانه مخفى كرده ، پس از حدود هيجده ماه آن رابه قم بردند و در يكى از اتاقهاى صحن مطهر حرم حضرت معصومه عليهاالسلام به خاكسپردند.۱
پی‌نوشت :
۱-گلشن ابرار جلد يكم تهيه و تدوين : جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

صفحات: · 2


موضوعات: متقین, عرفا و علما
   سه شنبه 4 اسفند 1394نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 953
  • دیروز: 2300
  • 7 روز قبل: 9088
  • 1 ماه قبل: 44403
  • کل بازدیدها: 885448
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 6
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 21
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1