
قتی عبارت ” خدا را به یاد داشته باش “ را می خوانم
در ذهنم و در قلبم گزینه ” همیشه ” را برایش تیک می کنم …

چند کلمه درد ودل با خدا ، کوچکتر که بودم فکر میکردم بارون اشک خداست !!!!!!!!!!!!!!
ولی مگه خدا هم گریه میکنه ؟ چرا باید دل خدا هم بگیره ؟ دوست داشتم زیر بارون قدم، بزنم تا بوی خدا رو حس کنم ،اشک خدا رو تو یه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت کمی بنوشم ، تا پاک و آسمانی شوم.آسمان که خاکستری میشد دل منم ابری میشد حس میکردم که ادما دل خدارو شکستند ویا از یاد خدا غافل شدند.
همه میگفتند: باران رحمت خداست ولی حس کودکانه من میگفت :……… خدا دلش گرفته واز دست آدم بدا داره گریه میکنه !!! ای خداجون یعنی زمانی که بارون میباره دل تو هم از دست ما آدمای بدگرفته و گریه میکنی ؟ پس اگر تو هم دلت میگیره وگریه میکنی ؟ پس ما کجا بریم ودرد و دلمونو با کی در میون بذاریم ؟ من میدونم که تو از کارای عجیب و غریب ما بنده هات دلت میگیره واینو هم میدونم که حتی به روی بنده هات هم نمیاری و همیشه منتظری که به طرفت بیاییم ………
خدایا دوست دارم
فقط دوستم داشته باش……

طلاب مدرسه علمیه کوثر ورامین شب گذشته را تا صبح تهجد داشتند و این مراسم با سخنرانی اساتید حوزه ی سرکار خانم ها وفائی نژاد، نصرت زادگان و هاشمیان آغاز شد و پس از آن با مشاعره و مسابقه طناب کشی طلاب ادامه یافت؛ در ادامه روضه حضرت زهرا و زیارت عاشورا توسط یکی از اساتید قرائت شد و با تهجد نماز شب به پایان رسید.
ضمنا از طلاب به صرف شام و صبحانه پذیرائی به عمل آمد.


اگر زینب نمی آمد چه میشد / بهار کربلا کامل نمی شد
اگر بلبل هوای گل نمی کرد / گل از بی حرمتی پژمرده می شد
محبت در کجا ابراز می گشت / پرستاری پرستاری نمی شد
ولادت باسعادت الگوی پرستاران و روز پرستار مبارک


راه دهید. کاروان خستهای از راه می رسد. کاروان خسته ای از بازماندگان حسین علیه السلام. کاروانی از ققنوس های پرشکسته ی حسین علیه السلام. آبی هم اگر گوشه کناری پیدا شد؛ آب هم بیاورید. بر این خاکِ تفتیده آب بپاشید، بلکه قدری پای این دخترهای کوچک التیام پیدا کند. اگر هم آبی نیست، اشکالی ندارد. دیگر این پاها به مغیلان کربلا عادت کرده است…
ای مادر غمها گفته اند و شنیده ایم که تمام زندگی حضرتت دوشادوش درد بوده است. از ابتدای ولادت تو. از همان اولِ اول. امّا، کجا می دانستیم قبل از ولادتت را! که در شکمِ مادر بودی و غصه ها تمامِ دلِ مادر را می گرفت و روز به روز بیشتر و بیشتر.
که حضرت فاطمه علیهاالسلام با خودش می فرمود: خدای من، این دردها چیست که بر دلم هجوم می آورد. نکند به خاطر «طفل در شکمم» باشد.
تا اینکه با به دنیا آمدنت، جرقه ای از شادی خانه را گرفت و حضرت حسین علیه السلام به سوی پدر دوید که: پدر عزیزم، پروردگار به من «خواهری» عنایت فرموده است؛ امّا باز هم آن غصه ادامه پیدا کرد. این بار در اشکهای صورتِ علی علیه السلام. حضرت حسین علیه السلام بهت زده نگاهی به پدر کرد و در پرده ای از اشک پرسید: پدر، چرا غصّه می خورید؟
فرمود: فرزندم به زودی پرده ها از جلوی چشمان تو هم کنار خواهد رفت.
و داستانی بود نام گذاری تو:
حضرت رسول الله صلّی الله علیه و آله در سفر بودند. بی بیِ دو عالم، به همین امیرالمومنین علیه السلام _که الان کنار گنبد مطهّرش نشسته ام و دارم برایتان می نویسم_ فرمود: علی جان! پدرم در سفرند. می فرمائید نام دخترمان را چه بگذاریم؟
فرمود: فاطمه جان، من در این امر بر حضرت خاتم المرسلین سبقت نخواهم گرفت. منتظر خواهیم ماند.
پیامبر صلواة الله علیه و آله به مدینه رسیدند. سلمان هم شادمان به سوی خانه ی رسول الله دوید و خبر ولادتت را به آن حضرت داد. پیامبر صلّی الله علیه و آله اشکی ریخت و فرمود: یا سلمان! الان جبرئیل برایم خبر آورد که مصیبتهای این طفل از شمارش بیرون است، تا به کربلا برسد.
پیامبر صلّی الله علیه و آله اما تاب نیاورد و خودش را به خانه فاطمه اش رساند. تو را در آغوش کشید و با صدای بلند گریست. فاطمه علیهاالسلام جلو دوید.
- پدر! فاطمه ات به فدایت! خداوند شما را گریان نکند، چرا گریه می کنید؟
فرمود: ماه شبهای من! فاطمه جان! فاعلَمی إنّ هذه البنت بعدَک و بعدی ابتلَئت علی البلایا و وَردت علیها مصائب شَتّی و رَزایا أدهَی؛ دخترم این طفل به دردهای گوناگونی مبتلا خواهد شد. روزی که من و تو نیستیم.
صدای فاطمه علیهاالسلام به گریه بلند شد و برای اینکه کمی جگر سوخته اش را التیام دهد؛ پرسید: پدر! اجر کسی که برای طفلم گریه کند چیست؟
فرمود: پارهی تنم و نور چشمانم! اگر کسی برای فرشته ی کوچکت گریه کند؛ خداوند اجر کسی را به او می دهد که برای حسن و حسینت گریسته باشد!
لَختی گذشت. امیر مومنان علیه السلام آرام از رسول الله صلّی الله علیه و آله پرسید: یا رسول الله، ما بدون حضور شما اسمی برای دختر فاطمه تعیین نکرده ایم. زبان مبارکتان به چه اسمی می چرخد؟
- علی جان، فرزندان فاطمه، فرزندان من هستند. من هم تا رسیدن امر پرودگار، در نامگذاری «دخترم» صبر خواهم کرد.
فوراً جبرییل نازل شد و فرمود: یا رسول الله! خدایت سلام می رساند و می فرماید: نام این دختر را «زینب» بگذار. من نام او را از اول روزگار، در لوح محفوظم ثبت کرده ام.
و رسول خدا، دوباره تو را در آغوش کشید و فرمود: حاضران! به غائبان بگوئید که زینبِ من حرمت دارد. حرمت او را نگه دارید. او، خدیجهای دیگر است…

گفته اند و شنیده ایم که جز به آغوش حسین علیه السلام، جای دیگری آرام نمی گرفتی.
و وقتی کنار برادرت بودی، آنقدر او را نگاه می کردی که سیر شوی. که خسته شوی. اما مگر سیر شدن و خسته شدنی در کار بود! تو نمی توانستی حتی از او لحظه ای دور شوی. چه رسد به آن که بدانی روزی حسینت می رود و دیگر بر نمی- گردد.
پس ای جماعت، راه دهید. حضرت کوهِ مصائب می رسد. اما از آن جوانِ شیدای دیدار حسین علیه السلام، فقط کمر خمی مانده و پوست و استخوانی.
و یاد مادری که، آن موقع که هنوز کمرش راست بود؛ خدمت پیامبر صلّی الله علیه و آله رسید و فرمود: پدر! من از محبت بیش از اندازه ی «زینبم» به حسین تعجب میکنم. اصلاً تحمل دوری حسین را ندارد. حتی اگر لحظه ای بوی او را استشمام نکند؛ روح از بدنش پرواز خواهد کرد!
پیامبر خدا با شنیدن این جمله آهی دردناک کشید و اشکی و فرمود: نور چشمان من! این دخترِ کوچک، به هزاران درد بی- پایان مبتلا خواهد شد و با حسینت به «کربلا» خواهد رفت…
منم زینب زنی چون من نباشد اگر باشد غمش چون من نباشد
والسلام.
سید محمدحسن لواسانی

الهـي
باز آمديم با دو دست تهي چه باشد اگر مرحمي بر خستگان نهي
الهـي
گرفتار آن دردم كه تو دواي آني و در آرزوي آن سوزم كه تو سرانجام آني
الهـي
هر دلشده اي با ياري و غمگساري و من بي يار و غريبم
الهـي
چراغ دل مريداني و انس جان غريباني، كريما آسايش سينه محباني و نهايت همت قاصداني
الهـي
جرم من زير حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران
الهـي
اين چيست كه با دوستان خود راكردي كه هركه ايشان را
جست ترا يافت و تا ترا نديدايشان رانشناخت
الهـي
عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم
الهـي
بر تارك ما خاك خجالت نثار مكن و ما را به بلاي خود گرفتار مكن
الهـي چون به تو بنگريم شاهيم و تاج بر سر وچون بخود تگريم خاكيم و از خاك كمتر
الهـي
هر كس تو را شناخت هرچه غير تو بود بينداخت


دنبال نشانت نشدم این جمعه
پروانه ی جانت نشدم این جمعه
من آبروی منتظران را بُردم
حتی نگرانت نشدم این جمعه

«يکی از اهم مراقبات اين است که انسان، واردات و صادرات دهانش را مواظب باشد… وقتی
واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پليد و کثيف می شود؛ ………..

مگر از زندگی چه میخواهید!!!
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود؟
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود؟
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید؟
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!


راه غلبه بر نفس، محاسبه است، بعضي اولياي خدا يك دفتري همراه خود داشتند و هر كاري كه ميكردند مينوشتند، در آخر روز هم نشسته و حساب كارهاي خود را ميكردند كه ما در اين روز چه كرديم، چه مقدار اطاعت خداوند متعال را نموديم، چه مقدار سرپيچي و نافرماني كرديم. امام موسي كاظم عليه السلام فرمودند:
« ليس منا من لم يحاسب نفسه في كل يوم فان عمل خيرا استزاد الله منه و حمد الله عليه و ان عمل شرّا استغفرالله منه و تاب اليه؛»1
از ما نيست كسي كه هر روز به حساب نفس خود نرسد؛ پس اگر كار خوبي انجام داده بود خدا را شكر كند و از خدا بخواهد كه آن كار را بيشتر و بهتر بتواند انجام دهد و اگر كار بدي انجام داده بود استغفار و توبه نمايد. حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: لا يكون العبد مؤمنا حتي يحاسب نفسه اشد من محاسبة الشريك شريكه و السيد عبده؛2 انسان مؤمن نخواهد بود، تا اينكه به حساب نفسش برسد؛ شديدتر از حسابرسي شريك با شريكش و مولي با بندهاش. امام جعفر صادق عليه السلام نيز فرمودند: القلب حرم الله، فلا تسكن حرم الله غير الله؛3 قلب، حرم خداوند متعال است پس در حرم او غير او را ساكن مكن.
گاهي هواپيما براي فرود آمدن به طرف فرودگاه ميآيد ولي به خلبان پيغام ميدهند به علت شلوغ بودن و فرود هواپيماهاي زيادي در فرودگاه، فعلا فرود آمدن ممكن نيست. شب قدر هم، ملائكه بر قلب ما نازل ميشوند لكن جاي خالي براي فرود آمدن پيدا نميكنند (زيرا قلب ما پر از محبت دنيا، خانه، ماشين، پست و مقام، پول و ثروت و حب معروفيت و مشهوريت و … است) لذا بر ميگردند. قلب خودت را از غير خدا خالي كن تا نور خدا و ملائكه خدا بر قلب تو نازل شود. شخصي به حضرت امير مؤمنان علي عليه السلام عرض كرد: شما چگونه به اين مقام رسيديد؟ حضرت فرمودند: جلوي در خانه دل نشستم و غير خدا را راه ندادم.
در كندوي زنبورها هميشه چند زنبور ايستادهاند و اگر اجنبي يا زنبوري كه روي گلهاي بدبو نشسته بخواهد داخل شود، جلوي او را ميگيرند و نميگذارند داخل شود، ما هم بايد از اين زنبورها ياد بگيريم. شخصي نزد آيت الله العظمي اراكي رحمه الله عليه آمد و تقاضاي موعظه كرد، آقا از او پرسيدند: شغلت چيست؟ گفت: نجّار. آقا به او فرمودند: يك درهم براي خود بساز و بگذار جلوي دلت!
اي يكدله و صد دله، دل يك دله كن
مهر دگران را ز دل خود يله كن
[یک شب زسر صدق بیا در گه ما
گر حاجت تو روا نشد آنگه گله کن]
روزي گنجشك نري نزد حضرت سليمان عليه السلام آمد و عرض كرد: اين گنجشك ماده به من توجهي نميكند، هر چه من به او محبت دارم در عوض او به من بي محبتي ميكند. حضرت از گنجشك ماده بازخواست كرد، گنجشك ماده گفت: دروغ ميگويد كه به من محبت دارد، يكي ديگر را هم زير سر دارد و دوست ميدارد! حضرت سليمان زار زار گريه كرد. ميداني چرا؟ يعني: خدايا نكند در قلب ما هم، غير تو جاي گرفته باشد؛4
طلبه بايد علاوه بر درس، اهل نوافل، مستحبات و تعقيبات نماز باشد. استاد ما حضرت آيت الله حاج شيخ علي اكبر برهان رحمه الله عليه ميفرمودند: انسان بايد عبادات مستحبي را در طول سال حداقل يك بار هم شده نوبر كند و (بچشد) مثل ميوهاي كه انسان هر سال نوبر ميكند. وقتي كه نماز اول ماه ميخواني، مفاتيح را بردار و مناسبتها و اعمال آن ماه را هم ببين و عمل كن. قرآن و مفاتيح نبايد از كنار سجاده شما دور باشد. مقدسي بايد متوسط باشد، اين طور نباشد كه اصلا تعقيبات نماز يا نماز شب و اعمال مستحبي را نخواند و يا اين كه تمام اوقات خود را به اين گونه اعمال بگذارد؛ يا وقتي به قم ميرود به مسجد جمكران نرود و اين طور هم نباشد در ايام درسي، كلاس و درس و بحث خود را تعطيل و مثلا عازم قم و جمكران و يا ديگر عتبات عاليات شود.
پی نوشت ها :
*. برگرفته از افق حوزه، شماره 217.
1. بحارالانوار، ج70، ص72.
2. همان، ج77، ص88 و ج70، ص72.
3. همان، ج70، ص25؛ جامع الاخبار، ص518.
4. همان، ج14، ص65.
منبع: ماهنامه امان، شماره 16
<< 1 ... 225 226 227 ...228 ...229 230 231 ...232 ...233 234 235 ... 257 >>