عواقب خطرناک افراط در تربیت مذهبی کودکان( انسان یک شخص مرکب است )
اگر تجربه کرده باشید افرادی هستند که فن تربیت را نمی دانند ؛ نمی دانند در تربیت، تمام قوایی که در وجود انسان هست حکمت و مصلحتی دارند. اگر در ما غرایز شهوانی هست، لغو و عبث نیست.
ما باید این غرایز شهوانی را در حد احتیاج طبیعی اشباع کنیم؛ اینها یک حقی دارند، یک حظی دارند ، حظ اینها را باید به اندازه خودشان بدهیم . مثل این است که شما اسبی یا سگی در خانه تان باشد .اگر این اسب را برای سواری یا این سک را برای پاسبانی می خواهید ، این اسب یا سگی احتیاج به خوراک دارد ، خوراک را باید بدهی .حالا آدمهای کج سلیقهای پیدا میشوند که به خودشان یا به بچهشان که تحت کفالت تربیتشان است، فشار میآورند.
بچه احتیاج به بازی دارد احتیاج به بازی در بچه یکی از حکمتهای پروردگار است. یک مقدار انرژی در وجود کودک ذخیره است که او فقط به وسیله بازی میتواند این انرژی را دفع کند. انسان اشخاصی را میبیند که که می گویند میخواهم بچه ام را تربیت کنم . خوب چطور می خواهی تربیت کنی ؟ نمیگذارد بچه پنج شش ساله برود با بچهها بازی کند، هر مجلسی که خودش میرود بچه را هم میبرد برای اینکه تربیت بشود. جلوی خنده او را میگیرد، جلوی خوراک او را میگیرد.
یا یک افرادی پیدا میشوند (ما دیدهایم) که چون خود او مُعَمّم است، یک عبا و عمامه و نعلین تهیه میکند، بچه هشت ساله را عمامه سرش میگذارد، عبا به دوشش میاندازد و همراه خودش این طرف و آن طرف میبرد.
بچه بزرگ میشود در حالی که احتیاجات طبیعی وجودش برآورده نشده است، همواره به او گفتهاند خدا، قیامت، آتش جهنم. تا در سنین بیست و چند سالگی، این قوای ذخیره شده، این شهوتها و تمایلات اشباع نشده یکمرتبه زنجیر را پاره میکند.
این بچهای که شما میدیدید در اثر تلقین پدر در دوازده سالگی نمازش بیست دقیقه طول میکشید، نماز شب میخواند، دعا میخواند، یکمرتبه میبینید در بیست و پنج سالگی یک فاسق و فاجری از آب درمیآید که آن سرش ناپیداست. چرا؟ برای اینکه شما به بهانه مقامات عالیه روح، سایر غرایز او را سرکوب کردهاید.
دیده شده در کتاب آزادی معنوی، استاد مطهری ، انتشارات صدرا ، ص۱۱۵ (با تلخیص)
ترساندن مومن
ترساندن مومن به هر شکل تهدید _ تتمیع یا نگاه کردن به حالت عصبانیت جایز نیست . رسول خدا صلی الله در این باره چنین می فرمایند : « من نظر الی مومن نظر لطیفه بها اخافه الله عزوجل یوم لا ظل الا ظله : هر کس به مومن به گونه ای بنگرد که او را بترساند خداوند عزتمند او را می ترساند ، در روزی که هیچ سایه ای جز سایه او نیست .»
ترساندن مومن از سلطان جور باعث ورود در آتش دوزخ می شود . حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند « من ورع مومنا سلطانٍ لیصیبه منه مکروه فلم یصبه فهو فی النار و من ورع مومنا بسلطان لیصیبه منه مکروه فاصابه فهو مع فرعون و آل فرعون فی النار : هر کسی مومن را از سلطانی بترساند تا آزاری از آن سلطان به او برسد ولی چنین نشود ، در دوزخ است .و هر کس مومن را از سلطانی بترساند تا آزاری از آن سلطان به او برسد و چنین شود او با فرعون و خاندان فرعون در دوزخ است .»
و در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام منقول است « من اعان علی مومن بشطر کلمه لتی الله عزوجل یوم القیامه مکتوب بین عینی ؛ آیسٔ من رحمتی ؛ هر کس به نیم کلمه بر زیان مومنی کار کند در روز قیامت خداوند را در حالی دیدار می کند که میان پیشانی اش نوشته شود : او ناامید از رحمت من .»
دیده شده در کتاب گناهان کبیره زبان ، شهرام تاجانی، نشر شهریار ، ص ۱۸۸.
تواضع در سیره رفتاری علامه طباطبایی
یکی از شاگردان علامه طباطبایی می گوید : در طول سی سال که افتخار درک حصر ایشان را داشتم کلمه « من » را از ایشان نشنیدم در عوض عبارت « نمی دانم » را بارها در پاس سوالات از ایشان شنیدم ، همان عبارتی که افراد کم مایه از گفتن آن خودداری می کنند .
گاهی که با عنوان استاد مورد خطاب قرار می گرفت می فرمود « این تعبیر را دوست ندارم ، ما اینجا گرد هم آمده ایم تا با تعاون و همفکری حقایق و معارف اسلام را در می یابیم .»
به تعداد کم یا زیاد شاگردانش توجهی نداشت ، گاهی حتی برای دو یا سه نفر هم درس می گفت . غیر طلاب را نیز از کسب فیض محروم نمی کرد . هر کس در هر لباسی و در هر سنی خدمتش می رسید می توانست از محضرش استفاده کند .
دیده شده در کتاب عطر بندگی ، سید محمدرضا طباطبایی نسب ، انتشارات نورالاعمه ، ص ۱۲۰
سفارش امام موسی کاظم علیه السلام به هشام
یا هشام ! کان امیرالمومنین یقول؛ ما من شی عبدالله به افضل من العقل . و ماتم عقل امره حتی بدون فیه خصال شتی :
الکفر و الشر منه مامونان. و الرشد و الخیر منه مامولان و فضل ماله مبذول . و فضله قوله مکوف . نصیبه من الدنیا القوت ولا یشبع من العلم دهره . الذل احب الیه مع الله من العز مع غیره . و التواضع احب الیه من الشرف . یستکثر قلیل المعروف من غیره و یستقل کثیر المعروف نفسه . و یری الناس کلهم خیر منه و ان شرهم فی نفسه و هو تمام الامر
هشام ! امیرالمومنین می فرمود : هیچ وسیله ای برای عبادت خدا بهتر از عقل نیست و عقل کسی کامل نشود جز آنگاه که خصالی چند داشته باشد :
مردم از کفر و شرش ایمن و به رشد و خیرش امیدوار باشند .
مازاد مالش را پخش کند و مازاد حرفش را نگه دارد .
نصیبش از دنیا همان کفاف زندگی باشد .
در همه عمر از علم سیر نمی شود .
ذلت با خدا را از عزت با دیگران دوست تر دارد .
فروتنی را از سربلندی بهتر پسندد .
نیکی اندک دیگر را زیاد شمارد و نیکی بسیار خود را اندک .
همه مردم را بهتر از خود داند و خود را از همه بدتر .
و این پایان کار است .
دیده شده در تحف العقول ، ابن شعبه حرانی ، ترجمه احمد جنتی ، ص ۸۵۸.
بگذارید مردم شاد باشند …
شاید شما هم شنیده باشید که عده ای همیشه می گویند « رفتار هر کس به خودش مربوط است.چرا اجازه نمی دهید مردم آزاد و شاد باشند .»
وقتی ادعا می کنیم که رفتار هر کس به خودش مربوط است پس نیاید از بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی گله مند باشیم . نباید از تصادف با راننده مست و لایعقلی که با سرعت سرسام آور در خیابان ها جولان می دهد و باعث از بین رفتن جان عزیزانمان می شود ناراحت شویم .
نباید از ضایع شدن حقمان در دادگاهی که متشاکی، قاضی را خریده شکایت کنیم .
نباید از دختران بزک کرده خیابانی که خود را به آسانی در خدمت مردان جامعه قرار می دهند شکایت کنیم .
نباید از کشته شدن فرزندانمان در جاده های ناامنی که راننده اش فقط و فقط خوابش می آمده شکوه کنیم .
نباید از اختلاس های کلان درکشور ناراحت شویم.
نباید به هزاران نبایدهای عملی شده در جامعه معترض شویم . چون خود ما خواسته ایم که آزادی باشد و همه راحت باشند و کسی کاری به کار کسی نداشته باشد . و درنتیجه در هر اتفاق بدی که می افتند هیچ کسی مقصر نیست . قاضی ، مدیر، مسئول، مرد ، زن ، دختران جوان ، راننده های مست ، معتادان ، اختلاسگران و… همه انسانند و آزاد! پس به حکم آزاد بودنشان می توانند هر کاری خواستند انجام دهند .
آزادند چون آزادی بد معنا شده است ، آزادی بارها و بارها تعریف شد اما کمتر کسی گفت که آزادی ملزوماتی دارد و یا اگر هم گفته شد کمتر شنیده شد . کمتر گفته شده که آزادی بدون مسولیت پذیری ، جامعه ای بی برنامه و بدون رشد و تعالی به بار خواهد آورد اما اگر آزادی توام با مسولیت پذیری افراد جامعه باشد آن جامعه افرادی آزاده خواهد داشت که همواره مسیر رشد و توسعه را طی می کنند .
از مهمترین دلایلی هم که باعث شد آزادی بد معنا شود تغییر رویکرد جوامع از خدامحوری به انسان محوری بود . وقتی جامعه رویکرد خدامحور داشته باشد تمامی افراد برای تک تک کارها و رفتارهای خود عاقبتی را پیش بینی خواهند کرد و کمتر خود را در معرض خطرات و آلودگی های اجتماعی قرار می دهند .
اما متاسفانه جوامع امروزی با رویکردی اومانیسمی افراد را راحت طلب و تن پرور بارآورده که چشم انداز درستی برای زندگی ترسیم نمی کنند و سود حاصل از کارها را برای حال خود می خواهند . به آینده کمتر توجه دارند و با همنوعان خود بیگانه شده و فقط و فقط به فکر خودشان هستند .
و اینگونه است که با وجود پیشرفت های فراوان در زمینه های مختلف ، بشر امروز کمتر روی آرامش را می بیند ، چرا که آزادی را منهای خدا می داند ، شادی را با خدا محال می پندارد، لذات زندگی را در گناهان می بیند.
و شاید عده ای فریاد آزادی سر داده اند که خدا را از زندگیها حذف کنند ، آخر مگر انسان خدامحور آزاد است ؟؟؟
عبدی متین
نگرشی بر معنای مولی
«من کنت مولاه فهذا علی مولاه »
علمای لغت از طرفی سید _ به معنای غیر مالک و آزاد کننده برده _ را از معنای واژه مولی شمرده اند ، و از طرف دیگر امیر و سلطان را از معانی واژه « ولی » شمرده اند ، و از طرف سوم اجماع دارند که « ولی و مولی » به یک معنا است و هر یک از این دو معنا از معنای اولویت به امر جدا نیستند ؛ زیرا امیر برای ایجاد نظم در جامعه و اجرای شیوه های تربیت افراد و جلوگیری از تجاوز به یکدیگر ، بر مردم اولویت دارد .
و همین طور سید در رسیدگی به کارها و اداره امور افراد تحت امرش ، بر آنها اولویت دارد . و دایره این دو صفت ( امارت و سیادت ) از جهت سعه و ضیق ، با اختلاف مقادیر امارت و سیادت تغییر می کند ، مثلا دایره ولایت استانها وسیع تر از ولایت و مسولیت شهر است ، و وسیع تر از همه اینها ، ولایت سلاطین و پادشاهان است و از همه وسیع تر دایره ولایت پیامبری است که برای همه عالمیان مبعوث شده و ولایت خلیفه ای که در تدبیر امور و شعائر دینی جانشین او می باشد .
و ما اگر در برابر آنان از آمدن واژه مولی به معنای « اولی به شی : سزاوارتر به یک چیز» چشم پوشی کنیم لکن از آمدن این واژه به معنای امیر و سید و این که مولی در حدیث فقط با عالی ترین و وسیع ترین معنی مطابقت دارد چشم پوشی نخواهیم کرد و با این که معنای مولی به ۲۷ معنی می رسد ما یقین داریم که هیچ یک از آنها در حدیث نمی تواند مراد باشد مکر این کهربا آن دو معنی مطابقت داشته باشد و آن معانی از این قرارند :
۱_ رب ( پروردگار ) ۲_ عمو ۳_ عموزاده ۴_ فرزند پسر ۵_ پسر خواهر ۶_ آزاد کننده برده ۷_ برده آزاد شده. ۸_ بنده . ۹_ مالک . ۱۰ _ پیرو. ۱۱_ نعمت گیرنده ۱۲_ شریک. ۱۳_ هم قسم ۱۴_ همراه ۱۵_ همسایه ۱۶_ مهمان ۱۷_ داماد ۱۸_ نزدیک ۱۹ _ ولی نعمت. ۲۰_ هم پیمان. ۲۱_ ولی. ۲۲_ سزاوارتر به امور ۲۳_ سید به معنای غیر مالک و آزاد کننده برده ۲۴_ محب ۲۵_ یاور ۲۶_ تصرف کننده در امور . ۲۷ _ متولی امور .
دیده شده در کتاب الغدیر ، ( علی علیه السلام در سنت ) ترجمه جلد ۵ ، ترجمه محمد حسین شفیعی شاهرودی ، نشر میراث نبوی ، ص ۱۳۸.
علی علیه السلام در قرآن
شیعه می تواند پیرامون موضوع وجود علی علیه السلام در میان ابرها ، و یا اینکه برق ابر تبسم علی و غرش آن صدای اوست دلیل بیاورد ؟ آن گونه که شیعه امامیه می گوید ؟
پاسخ :
اگر در سخن خدای تعالی که فرمود : « ما یلفظُ من قولٍ الا لَدیه رقیبٌ عتید: انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد مگر این که همان دم فرشته ای مراقب و آماده برای انجام ماموریت است ؛ سوره ق آیه 18» تدبر کنیم و یا وعده عذابی را خدا به هر بهتان زننده گناهکار بسیار عیبجویی که به سخن چینی آمد و شک می کند «هماز مشاءٍ بنیم : سوره قلم آیه11» تصدیق می نمود هرگز بهتان نمی زدند و خیر و صلاح خویش را تشخیص می داد و پاسخ سوال شیطانی خود را می داد و می گفت : چه زمانی شیعه امامیه ، قایل به تناسخ و حلول خدا در اشخاص ائمه بوده است ؟ و چه کسی قائل به وجود علی علیه السلام در ابر بوده و ….. تا این که نیاز به شاهدی از قرآن داشته باشد .
بله ! جمله « علی فی السحاب : علی در ابر است » سخن شیعه است به پیروی از پیامبر اکرم صلی الله . منتها سخن گویان کانون کینه آن را تحریف کرده و معنای آن را به گونه ای تاویل برده اند که چهره شیعه امامیه را تخریب نمایند .
حلبی در کتاب سیره می گوید : پیامبر صلی الله عمامه ای داشت که سحاب نامیده می شد و آن را به علی ابن ابی طالب پوشاند و گاهی علی - کرم الله وجهه_ آن را می پوشید و بر پیامبر وارد می شد و حضرت می فرمود : « اتاکم علی فی السحاب . علی در سحاب نزد شما آمد » یعنی عمامه ای که آن را پیامبر به ایشان هدیه کرده بود .
وی با این سخن به تاجگذاری در روز غدیر اشاره دارد . در روز غدیر صاحب خلافت بزرگ برای پادشاهی اسلام تعیین شده ، و به ولایت عهدی پیامبر رسید و بدین جهت سزاوار بود بنابر رسم شاهان و امرا تاجگذاری شود . ولی چون تاجهایی که از طلا و جواهرات ساخته می شد از رسوم و مختصات پادشاهان ایران بود ، و در بین عرب بدلی از آنها جز عمامه نبود ، و عمامه را جز بزرگان و اشراف نمی پوشند و بدین جهت از رسول خدا صلی الله نقل شد که فرمود : « العمائم تیجان العرب : عمامه ها تاج های عرب است .» این روایت را دیلمی نقل کرده و سیوطی در جامع صغیره آن را روایت صحیح دانسته ، و ابن اثیر نیز آن را در نهایه آورده .
بر این اساس رسول خدا صلی الله دراین روز بر سر مبارک علی عمامه گذاشت و این به نحوی بیانگر عظمت و جلال او بود ؛ . لذا در آن جمع بزرگ با دست مبارک خویش با عمامه خود که سحاب نام داشت بر سر او تاج گذاشت .
و در این کار اشاره ای است به این است که کسی با این عمامه تاج گذاری شده ؛ برای مقامی مانند مقام پیامبر صلی الله مهیا شده است جز این که او مبلغ دین پیامبر بوده و پس از وی جانشین او است .
دیده شده در کتاب الغدیر « علی علیه السلام در قرآن» ترجمه محمد حسن شفیعی شاهرودی .نشر میراث نبوی ؛ ص 86
اثر ذکر « یا حی یا قیوم » در رفع اضطراب
از امام علی علیه السلام روایت شده است : هر کاه پیامبر خدا صلی الله در شدت اضطراب بود وقتی که می فرمود« یا حی یا قیوم» ، آثار انبساط از سیمای مبارکش ظاهر می گشت . آن حضرت می فرمود : بر تو باد که روزی چهل و یک بار بگویی « یا حیُ یا قیوم ، یا لااله الاّ انت ، أسٔلکَ أن تحیی قلبی بنور معرفتکَ یا الله »
دیده شده در کتاب ذکرهای شگفت معصومین علیهم السلام ، اسلامی حسینی ، نشر بوستان قرآن ، ص ۱۱۱
تجلی خدا
خیزید و ببینید تجلای خدا را
در بیت ولا مشعل انوار هدا را
آن عبد خدا وجهۀ معبودنما را
رخسار علی ابن جواد ابن رضا را
در نیمه ذیحجه نـدا داد منادی
تبریک که آمد به جهان حضرت هادی
پیچیده در امواج فضا بوی محمد
گویند خلایق سخن از خوی محمد
بینید عیان طلعت دلجوی محمد
در آینۀ روی علی روی محمد
الحق که جواد ابن رضا را پسر آمد
بر ابن رضا، ابن رضای دگر آمد
دل خانه و چشم همه فرش قدم او
لبریز شده ظرف وجود از کرم او
آورده حرم سجده به خاک حرم او
صد حاتم طایی است گدای درم او
از پارۀ دل در قدمش گل بفشانید
عیدی ز رضا و ز جوادش بستانید
ای طلعت زیبای تو خورشید هدایت
ای گوهر رخشندۀ نُه بحر ولایت
ذات ازلی را ز ازل دست عنایت
فضل و کرم و جود تو را نیست نهایت
بودند امامان همـه هادی ره نـور
بین همه نام تو به هادی شده مشهور
هنگام سخن بوسۀ عیسی به لب تو
با یاد خدا سال و مه و روز و شب تو
دلهای محبان خدا در طلب تو
نام تو علی آمد و هادی لقب تو
ای روح دعا از نفس گرم تو زنده
بر اشک دعای تو اجابت زده خنده
تو عبد خداوندی و خلقی به تو بنده
صورت به روی پات نهد شیر درنده
جنت گل روییدهای از فیض نگاهت
رضوان چو یکی سائل بنشسته به راهت
ما نور ولایت ز کلام تو گرفتیم
ما وحی خدا را ز پیام تو گرفتیم
ما کوثر توحید ز جام تو گرفتیم
ما خط خود از مشی و مرام تو گرفتیم
تا صبح جزا رو به روی خاک تو داریم
ما جامعه را از نفس پاک تـو داریم
تو گوهر نُه بحری و دریای دو گوهر
سرتا به قدم حیدر و زهرا و پیمبر
بوسیده جوادت چو کتاب الله اکبر
هم یوسف زهرایی و هم بضعۀ حیدر
هم طاهری و هم نسب از طاهره داری
هم در دل هر دلشده یک سامره داری
عیسی دمی و فیض دمت باد مبارک
در دیدۀ هستی قدمت باد مبارک
هر لحظه به خلقت کرمت باد مبارک
تجدید بنای حرمت باد مبارک
کردم چـو بـه دیـدار رواق حرمت سیر
دیدم که در این خانه عدو شد سبب خیر
زیبد که به پای تو سر خویش ببازیم
بر صحن تو و قبر و رواق تو بنازیم
در نار حسد خصم حسودت بگدازیم
این کعبۀ دل را همه چون کعبه بسازیم
تا کور شود دشمن و تا دوست شود شاد
گردیـد دوبـاره حـرم پـاک تـو آبـاد
ای سامرهات کرب و بلای دگر ما
بر خاک درت تا ابدالدهر سر ما
وصف تو دعای شب و ذکر سحر ما
مهر تـو بـه بـازار قیامت ثـمر ما
غلامرضا سازگار
بندگی آیت الله سید علی قاضی
آیت الله سید علی قاضی برای نماز اهمیت خاصی قائل بودند و این سخن معروف از ایشان است :« کسی که نماز را در اول وقت بخواند و به مقام عالیه نرسد مرا لعن کند »
ایشان می فرمودند :« همیشه در یک مسجد نماز نخوانید و به مساجد دیگر هم بروید . هر جا حال پیدا کردید همان جا نماز بخوانید .»
ایشان می فرمودند :« هیچ چاره ای برای مومن نیست ، مگر این که نماز شب بخواند ، ما نشنیدیم کسی به مقامی برسد مگر این که نماز شب بخواند اگر دنیا و آخرت می خواهید نماز شب بخوانید ، نماز شب بخوانید »
ایشان بهترین روش پاکسازی ذهن مومن را ذکر خدا و اسمأ الله می دانستند .
مرحوم قاضی هنگام خواندن قرآن رو به قبله بودند و قرآن را با دو دست بلند می کردند و با تمام وجود تلاوت می کردند . با حالت غم انگیز و صدای بلند می گفتند :« قرآن شراب مومنان است ، خواندن روزی یک جزء قرآن فراموش نشود .»
مرحوم قاضی در قبرستان تا چهار ساعت می ماندند ، آن هم در حالت سکوت .
مرحوم علامه طباطبایی می فرمودند که مرحوم قاضی به من گفتند :« شبی در مسجد کوفه بودم از ذکر در و دیوار تا صبح نتوانستم بخوابم .
دیده شده در کتاب عطر بندگی ، سید محمد رضا طباطبایی نسب ، انتشارات نور الائمه ، ص ۶۸.
<< 1 ... 39 40 41 ...42 ...43 44 45 ...46 ...47 48 49 ... 138 >>