به نسل های آینده بگوئید:

فرازی از وصیت نامه شهید حجت الاسلام محسن عرب بهشتی 




شما برای ان که موفق باشید باید نکاتی را رعایت کنید :

 

۱_ تنهای تنها به خاطر رضای خداوند کار کنید و خشنودی او را طلب کنید .

 

۲_ امید و توکلتان به خدا باشد و از او یاری بجویید .

 

۳_ با وحدت و انسجام بیشتری به کارها بپردازید .

 

۴_ از تفرقه و جدایی پرهیز کرده و از مسایل ریز و بیهوده که یقینا از وساوس شیطانی است ، خودداری کنید .

 

۵_ در مسایل با دید بنگرید .

 

۶_ جاذبه و دافعه اسلامی داشته باشید .

 

۷_ اخلاقی خوش و نیکو و اسلامی داشته باشید و با خوشرویی با دیگران برخورد کنید .

 

۸_ مسایل اخلاقی ،عرفی و عملی اسلام را رعایت کنی .

 

۹_ عبادت و بندگی تان را بیشتر کنید و دعا زیاد بخوانید و حتما نماز شب بخوانید .

 

۱۰_ همواره با روحانیت در خط امام در تماس بوده و پشتیبان کسانی باشد که در خط امام هستند .

 

به نسل های آینده بگویید و در تاریخ ثبت کنید که ما رزمندگان اسلام ، با هدف و انگیزه دفاع از اسلام و کشور اسلامی مان ، به جنگ با عراق آمده ایم . با عمل و آگاهی به این مطلب که اگر به جبهه بیاییم ، تمام وجودمان در خطر مرگ و از بین رفتن طاهری است ، به جبهه آمده ایم و احساساتی نیامده ایم ، بر اساس شناخت و معرفت حرکت کرده ایم ….

 

 

دیده شده در کتاب به پا خاستگان دیروز ، به کوشش مریم سادات ذکریایی و احمد فخاری . نشر روزگار ، ص ۱۵۰ 


   چهارشنبه 29 دی 13952 نظر »

ثواب قرض به رحم از همه بالاتر است 


 

صدقه ای که شما می دهید ده برابر به شما ثواب می دهند ، در روایتی پرسیده شد چرا وقتی پولی را همینطور می دهی ، ده ثواب ، ولی وقتی قرض می دهی هجده ثواب دارد ؟

معصوم علیه السلام فرمود :« به خاطر این که آن کس که قرض می گیرد ، حتما محتاج است ولی کسی را که همینطور به او پول می دهی ، ممکن است محتاج نباشد» .

 

قرض به کسی می دهی که کارد به استخوانش رسیده و می آید ، می گوید :« من احتیاج دارم » و اگر به فامیلت قرض دهی ، سی ثواب به تو می دهند .

 


دیده شده در کتاب طریق دوست ، مجموعه رهنمودهای حضرت آیت الله العظمی مجتهدیی تهرانی ، به کوشش علی اکبر مزد آبادی ، نشر یا زهرا سلام الله ، ص ۴۸

کلیدواژه ها: خویشاوند, رحم, صدقه, قرض
   سه شنبه 28 دی 13951 نظر »

علت سقوط پهلوی 

امروزه عده کمی از مردم ایران معتقدند که نباید انقلاب ۵۷ صورت می گرفت و باید اجازه می دادند که ایران راه پیشرفت را طی می کرد ، این عده معتقدند که ایران تنها کشوری است که وقتی گذشته اش را می بینی گویا داری به آینده نظر می کنی !!

حال سوال مهم اینجاست که چرا انقلاب صورت گرفت مگر خاندان پهلوی چه مشکلی داشتند که مردم علیه آنها قیام کردند و رژیم پهلوی را سرنگون کرده و یک حکومت دینی را بر سر کار آورده اند.
ما در اینجا سعی می کنیم فقط تاریخ را از زبان برخی افراد و بزرگان بیان کنیم :


محمد رضا پهلوی به روایت آیت الله خامنه ای :

«محمدرضا را هم انگلیسیها تثبیت کردند. بعد از دوره‌ی حکومت دکتر مصدق، کودتا را امریکاییها به راه انداختند و البته از دست انگلیسیها ربودند و آنها خودشان تسلط پیدا کردند. اینها در اغلب امور این کشور، وابسته بودند. مستشاران امریکایی و دهها هزار امریکایی دیگر در مهمترین مراکز نظامی، اطلاعاتی، اقتصادی و سیاسی این کشور شغلهای حساس و درآمدهای گزاف داشتند و آنها در حقیقت کارها را انجام می‌دادند و به آنها خط می‌دادند.

دستگاه اطلاعاتی این کشور را امریکاییها و اسرائیلیها به‌وجود آوردند. در سیاستها، تابع نظرات انگلیسیها و در این اواخر، تابع نظرات امریکاییها بودند. در زمینه‌ی منطقه‌ای و جهانی، حتی در زمینه‌های اقتصادی - مثلا قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شرکتهای خارجی در نفت ایران به چه کیفیت باشد - در همه‌ی این مسائل مهم و حساس، آن چیزی کاری را انجام می‌دادند که از آنها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند.»۱



خاندان پهلوی به روایت علی پهلوی



علی پهلوی یکی از نوادر افراد باقی مانده از خاندان پهلوی است که مسلمان شده است و به گفته خودش با کار کردن و بدون دزدی خودش را بالا کشیده ولی آمریکا و رضا پهلوی صدای او را خفه می کنند ، علی پهلوی معتقد است :
«ا طرافیان و فرح پهلوی کارهائی کردند که هم مخالفت روحانیت را به دنبال داشت و هم ملت را زده کردند.


یادم می‌آید وقتی روی زمین کار می‌کردم، زارعین تلویزیون خریده بودند، (من تلویزیون را برای خود قدغن کرده بودم) یک روز متوجه شدم کسی سرکار نیست، دیدم در اتاق ۱۰ نفر آنجا نشسته‌اند و یک خواننده فرانسوی که آواز می‌خواند را می دیدند، انگار یک آدم از کره مریخ دیده‌اند، دهن باز به آن نگاه می‌کردند. شاه می‌خواست مردم مسلمان ایران را عوض کند. این یکی از دلیل‌های مهم انقلاب است.


آنقدر وضعیت بد شده بود که حتی چندین بار دیدم زمانی که مردم می‌گفتند «مرگ بر شاه» درباریان کادیلاک خود را کنار می‌گذاشتند و با مردم شعار می‌دادند. شاه دیگر کسی را نداشت و نمی‌توانست که بماند..


علی پهلوی می گوید :
فرح عامل مهمی برای انقلاب بود، به قدری کارهای زننده کرد. اطرافیان همه دزد بودند، دربار شاه اعجوبه ای بود. از زمانی که مسلمان شدم دیگر به دربار نرفتم ولی قبل از آن می‌رفتم و اوضاع را می‌دیدم، واقعاً خجالت‌آور بود.

یک بدی که شاه داشت این بود که به راحتی می‌شد هندوانه زیربغلش گذاشت. احتیاج داشت که بهش بگویند: قربان شما فوق‌العاده هستی، شما نور جهان هستی، اگر این حرف‌ها را می‌زدی، هرچی که می‌خواستی از این بابا می‌گرفتی. شاه از این لحاظ ضعیف بود.

شاه فرح را عصبانی کرد. شاه خیلی بی‌وفائی کرد. فرح خیانت زیادی از شاه دید که من به چشم عوض شدنش را دیدم، فرح خواست خواست جبران کند. شاه در 1975 سرطان گرفت و ضعیف شد و تحت درمان قرار گرفت، فرح از روی عقده خواست بگوید من مملکت را در دست دارم و شاه هیچ کاره است و کارهای نابه‌جائی کرد که مردم عصبانی شدند.»۲


خاندان پهلوی به روایت روزنامه نگار فرانسوی



« روزنامه‌نگار فرانسوی: «اگر در كوچه و خیابان از ایرانیان بپرسید چرا رژیم را مورد انتقاد و سرزنش قرار می‌دهند و جواب آنها را جمع كنید، فساد و انحطاط اخلاقی رژیم در ردیف اول پاسخ آنها خواهد بود.»

کام نیوز می نویسد :در ابتدا رژیم سعی می‌كرد فساد دربار را به دلایل فرهنگی مردم مخفی نگه دارد و همین امر موجب شد تا خاندان سلطنت خود را از مردم پنهان و كم‌كم رابطه باریك خود را با مردم قطع كنند و دربار به یك اشرافیت و طبقه‌ای تبدیل شود كه هیچ چیز بین آنان و مردم را پیوند نزند.

فساد دربار نه‌تنها در چهار دیواری كاخ‌های پهلوی نماند، بلكه در تمام اركان رژیم ریشه زد. نهادهای رژیم هرچه به دربار نزدیك‌تر بودند بیشتر به مظهر فساد تبدیل می‌شدند و كم‌كم از درون می‌پوسیدند و ناگهان فرو می‌ریختند. ممكن است در هر رژیمی فسادی رخ بدهد، اما آنچه منجر به بی‌اعتمادی مردم می‌شود، دو موضوع است:

۱- برخورد نكردن نظام و نهادهای آن با فساد.

۲- رخنه كردن فساد در بدنه و در رأس نظام كه در این صورت فساد نهادینه خواهد شد.

فساد در رژیم شاه به علت مبتلا شدن به هر دو موضوع، جزئی از ماهیت آن شده بود تا جایی كه فساد دربار كم‌كم از پرده برون افتاد و مردم مسلمان ایران را سخت به عكس‌العمل واداشت»۳


محمد رضا پهلوی به روایت فرح دیبا



فرح دیبا (پهلوی) در گفت‌وگو با روزنامه آلمانی « دی ولت »، از شاه انتقاد کرده که «بیش از حد سرگرم سیاست خودش بود. او به آدم‌های عوضی اعتماد کرد. دست بسیاری از ژنرال‌ها و کارمندان بلندپایه را باز گذاشت»


و درباره شکنجه در دوران پهلوی گفته است: «ما اشتباه کردیم. آنچه هم در زمان ما رخ داد بد بود.»


فرح در پاسخ به سؤالی درباره انتقادهای شاه از غرب گفت: «ما خیلی زیاد حرف زدیم و خیلی طولانی. بهتر بود دهانمان را می‌بستیم. با توجه به قدرت و نقش قوی غرب ما می‌توانستیم بیشتر بی‌شهامتی یا واقع‌گرایی نشان بدهیم.»

فرح در مورد علت سقوط رژیم پهلوی می گوید :« بعد از انقلاب ما از خودمان می‌پرسیدیم ما چه اشتباهی کردیم. خیلی چیز‌ها مطرح می‌شد، فشاری که از طریق اصلاحات اجتماعی و اقتصادی شاه بر کشور وارد می‌شد. در کشور جریانات مختلفی وجود داشتند: کمونیست‌ها و روحانیت. فشار غرب هم بر این افزوده می‌شد. فشار آمریکایی‌ها، بریتانیایی‌ها و فرانسوی‌ها. آن‌ها ما را در افزایش قیمت نفت مقصر می‌دانستند و اینکه شاه از اوپک پشتیبانی می‌کند. غرب به این دلیل گذاشت ایران سقوط کند. وقتی که من امروز انتقاد رسانه‌ها و سیاستمداران غربی علیه جمهوری اسلامی را می‌شنوم باید بگویم: طبعا ما بی‌خطا نبودیم، اما ما نیت خوبی داشتیم. همسر من می‌خواست اول ایران را به لحاظ اقتصادی توسعه بدهد تا بعد به آزادی سیاسی برسد. ما به زمان زیادی نیاز داشتیم و به اشتباه افتادیم. ما کور شده بودیم. ما به جای آنکه نگران متعصبان مذهبی باشیم، نگران کمونیست‌ها بودیم.»۴


به نظر می رسد که خود خاندان پهلوی بهتر از دیگران می دانند که عامل سقوطشان چه بوده و در خلوت ، خود را سرزنش می کنند که چرا بیش از آن که به مسایل داخل ایران توجه کنند نظر اجنبی ها برایشان مهم بوده است .

 


۱_دیده شده در  http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=28648

۲_ دیده شده در http://nasr1212.blog.ir/1394/10/04/تفاوت-شاه-با-امام-خمینی-از-زبان-نوه-رضاخان-ناگفته-های-علی-پهلوی-از-فسادخاندان-پهلوی-وسقوط-شاه

۳_دیده شده در  http://www.akamnews.com/Pages/News-ناگفتههای_فساد_اخلاقی_فرح_پهلوی_عکس_-684.aspx

۴_دیده شده در  http://tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/4995/0/گفت‌وگوی.فرح.با.دی‌ولت:.بهتر.بود.دهانمان.را.می‌بستیم.html

   سه شنبه 28 دی 1395نظر دهید »

سخنان حکیمانه علی علیه السلام 



امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود : « فعل المرٔ دلیل اصله ، لا وفأ لمن لا اصل له . تفأل بالخیر تنله ، شفا الجنان فی تلاوه القرآن . ثن احسانک بالاعتذار . من ظن بک خیراًً فصدق ظنه . من نظر فی عیب نفسه اشتغل عن عیب غیره .

لا خیر فی معین مهین . الحلم فدام الیه . لا ورع کالوقوف عند الشبهه . احذر الغضب فانه جند من جنود ابلیس . لا حسب کالتواضع . من عاده النوکی الجلوس فوق القدر و المجی ٔٔ فی غیر الوقت . علیک بمجالسه اصحاب التجارب فانها تقوم علیهم باغلی الغلا ٔٔ وتاخذها بارخص الرخص »

 

« رفتار آدمی ، گواه اصالت و نژاد اوست و آن کس را که اصل و نژادی نباشد از وفا تهی خواهد بود.


تفأل به خیر زن تا به مراد خود دست یابی .


شفای قلب انسان در گرو تلاوت قرآن است .


با عذر خواهی ، ارزش احسان خویش را دو چندان ساز .


کاری کن که گمان خیری که در تو دارند تکذیب نگردد .


آن کس که چشم در عیب خویش دارد به عیب جویی دیگران نمی پردازد .


کمک با منت و اهانت را ارزشی نیست .


حلم و بردباری دهان بند سفیهان و بیخردان است .


هیچ پارسایی به قدر پرهیز از موارد مشتبه نیست .


از خشم بپرهیز  که یکی از جنود ابلیس خشم است .


هیچ اصالت و شرافتی ، به پایه تواضع و فروتنی نخواهد رسید .


عادت ابلهان است که در محافل ، بالاتر از قدر خویش بنشینند و بی همگام به جایی روند .


بر تو باد که به صاحبان تجربه ، آمیزش کنی که ایشان تجربه خویش با قیمت گران ، فراهم ساخته اند و تو با ارزانترین بها ، از آن بهرمند خواهی شد .

 

 


دیده شده در کتاب نشان از بی نشان ها ، علی مقدادی اصفهانی( فرزند ذکور حاج شیخ حسنعلی نخودکی ) نشر جمهوری ، جلد ۱ ، ص ۴۲۰

   دوشنبه 27 دی 1395نظر دهید »

 ‍ تاریخ به روایت آیت الله مصباح یزدی



انگيزهٔ جمعيت انقلابی فدائيان اسلام، که توسط سيد مجتبی نواب صفوی تأسيس گرديد، انگيزهٔ سياسى محض نبود، بلکه حرکت اوليهٔ آنان يک حركت دينى محض بود. نواب صفوی که در نجف در حال تحصيلات دينی خود بود، پس از مشاهدهٔ مقالهٔ کسروی در روزنامهٔ اطلاعات، که در آن طعن‌های فراوانی به اسلام زده شده بود، به منظور مبارزه با كسروى به ايران آمد.


پس از اطمينان نواب نسبت به مرتد بودن او و نيز پس از تماس‌هايی که با برخی از علمای بزرگ آن زمان داشت، تصميم گرفت حكم خدا را درباره او اجرا كند. بنابراين قتل کسروی يك حركت سياسى نبود و كسروى نيز يك شخصيت سياسى و يا رهبر يك حزب خاص نبود.


نواب صفوی، از يک سو، به دليل انسى كه با بسيارى از علماى بزرگ همچون علامهٔ امينى و آيت‌آلله مدنى داشت، معارف اسلامى را به خوبی فرا گرفته بود و از ديگر سو، به واسطهٔ دارا بودن ويژگى‌هاى خاص روحى، از شجاعت و شهامت لازم برای عمل به فريضهٔ امر به معروف و نهی از منکر برخوردار بود؛ از اين‌رو، پس از تشخيص وظيفهٔ شرعی، به آن جامهٔ عمل پوشاند و کسروی را ترور کرد.


اقدام مهم ديگر جمعيت فدائيان اسلام، قتل رزم‌آرا بود. وی برای سرکوبی نهضت ملی ايران، که در آن زمان به اوج خود رسيده بود، بسيار تلاش می‌کرد. از اين رو، در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ ، خليل طهماسبی ، يکي از اعضاي اين جمعيت او را به قتل رساند و به اين ترتيب، استعمارگران انگلیسی یکی از عوامل داخلي خود را از دست دادند و همين امر زمينه را برای ملی شدن صنعت نفت فراهم ساخت.


در سايهٔ مجاهدت‌های اعضای اين جمعيت بود که در دل خيانتکاران و مخالفان ملی شدن صنعت نفت هراس افتاد و آنان که بيم از جان خود داشتند، مجبور به همراهی با مردم در اين زمينه شدند و همين امر نهضت ملي شدن صنعت نفت را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به همراه داشت.


جريان از اين قرار بود که کميسيون نفت مجلس آن زمان، که در رأس آن دکتر محمد مصدق قرار داشت، تحت چنين فضایی ناچار گرديد تا ملی شدن صنعت نفت را تصويب نمايد و ضمن گزارشی از مجلس بخواهد که براي تعيين شيوهٔ اجراي اصل ملی شدن، مأموريت کميسيون را دو ماه تمديد نمايد. مجلس شورا هم در ۲۴ اسفند و مجلس سنا در ۲۹ اسفند گزارش را تصويب کرد و صنعت نفت ايران پس از پنجاه سال ملی گرديد



برگفته از متن سخنرانی آیت الله مصباح یزدی ، دیده شده در سایت رسمی آیت الله مصباح یزدی

   دوشنبه 27 دی 13954 نظر »

شهید سرتیپ علی اکبر حاجی پور ، فرمانده تیپ یک ، معاونت لشکر ۲۷ محمد رسول الله .




 خاطره ای از فتح الله ناد علی  

یکی دوهفته قبل از والفجر یک ، برای شناسایی منطقه ما را به دیدگاه لشکر منطقه ۳۱ برد، قبلا با فرماندهی آن لشکر هماهنگ شده بود ، ولی به خاطر بی اطلاعی  ، نگهبان از ورود به دیدگاه جلوگیری کرد و گفت « می بخشید ، نمی شه ، دستور داده اند کسی وارد نشود » 

 

حاجی که فرماندهی چند گروهان و گردان و دسته را به عهده داشت ، آنقدر با متانت عمل کرد که همه را متعجب ساخت . 

 

او با کمال خونسردی گفت : « باشه جانم ، فقط با قرار گاه تماس بگیر و بگو حاجی پور از لشکر ۲۷ آمده »


نگهبان به داخل سنگر خودش رفت پس از لحظاتی بازگشت و گفت : ،« باید مرا ببخشید ، قبلا به ما اطلاع نداده بودند . بفرمائید » 

 

… دشمن بعثی حاجی پور را می شناخت ، در قله های غرب و دشت جنوب ، بارها از رشادت های این پیر میدان دیده اسلام زخم خورده بود . به حدی که رادیو عراق بارها از او به زشتی یاد کرد و از او زخم خورده بود .


 

دیده شده درکتاب ۱۴ سردار شهید ، احمد امامی راد ، انتشارات حدیث نینوا ،۱۲۶

   یکشنبه 26 دی 1395نظر دهید »

داستان کوتاه

 


در همسایگی ما چند پسر جوان با مادر پیرشان زندگی می کنند که وضع مالی درستی ندارند و هیچ وقت هم مراعات حال همسایه ها را نمی کنند و همیشه با مشتری های شبو نصف شب و وقت و بی وقت خود ، آسایش را از همه اهل محل گرفته اند .

 

مادر پیرشان هم همیشه مریض احوال است و نالان ، من هم فقط به حرمت موی سفیدش احترامش را دارم و با او سلام و علیک می کنم . پیرزن هر وقت مرا می بیند شروع می کند به در دل و شکایت از روزگارش ، من هم برای اینکه زودتر از دستش راحت شوم همیشه با یک سری جملات تکراری مثل « خدا بزرگ است ، درست می شود ….» حرف را تنهام می کنم و به سرعت به خانه می روم .

 

یک روز برای خرید از خانه بیرون آمدم ، پیرزن همسایه را دیدم که آرام آرام جلوی در خانه شان قدم می زد ، با او سلام و احوال پرسی کردم .

 

_ سلام مادر ، خوبی ؟

_ سلام مادر جان ، نه مادر خیلی مریضم ، دیشب حالم بد شد ، رفتم دکتر ، پول نداشتم داروهامو بگیرم .

_ عجب ، خدا بزرگه مادر .

_ مادر ! می تونی هزار تومن بدی من نون بخرم ..

 

وای خدای من ! دنیا دور سرم چرخید ، برای یک لحظه همه چیز از حرکت ایستاد فقط سکوت بود و سکوت بود سکوت .

یک لحظه به خودم آمدم صدایم صاف کردم وگفتم:

_ حتما مادر ، حتما .

 

دست در کیفم کردم و مبلغی پول به او دادم ، خیلی خوشحال شد ، کلی هم دعا کرد و رفت تا نان بخرد . آنقدر ناراحت شدم که کلا فراموش کرده بودم برای چه از خانه بیرون آمدم ، به آرامی قدم برداشتم و به طرف سر خیابان حرکت کردم ، همه فکر و ذکرم فقط پیرزن همسایه بود ، مدام خودم را سرزنش می کردم که چرا هیچ وقت به این فکر  نکردم که این بنده خدا اینقدر می نالد لابد چیزی می خواهد .

 

فکر این که شبی گرسنه خوابیده باشد دیوانه ام می کرد ، با خودم گفتم : تو اصلا مسلمانی ؟ نه ! واقعا تو مسلمان نیستی که از حال همسایه ات خبر نداری ، پسرش مواد فروش است به این بنده خدا چه ربطی دارد ، پیرزن بیچاره حتما باید به زبان می آورد . واقعا که ..


همین طور داشتم خودم را سرزنش می کردم که یکدفعه با خودم گفتم ؛ واقعا ها ! حتما یک فقیر باید امام زاده باشد تا ما به او کمک کنیم ، شاید هم اگر پیرزن همسایه یک آدمی بود که پسرانش شغل دیگری داشتند من بیشتر به او توجه میکردم .

 

هر چه این افکار  بیشتر به سرمی آمد بیشتر شرمنده می شدم می دانستم که برای همه عمر شرمنده لحظه ای هستم که پیرزن در خواستش را به زبان آورد .ولی یک تصمیم بزرگ گرفتم و با خودم قرار گذاشتم که هیچ وقت برای خوبی کردن آدمها را گزینش نکنم …

 

 

عبدی متین

   یکشنبه 26 دی 13953 نظر »

نامه دلسوزانه حجت الاسلام قرائتی به مسئولین فرهنگی، حوزه‌ها و دانشگاه ها



متن این نامه بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک مسئولین فرهنگی، حوزه‌ها و دانشگاه‌ها(دامت برکاتهم)
سلام علیکم
اینجانب بیش از نیم قرن طلبه هستم و بیش از چهل سال معلم، و بیش از سی و هفت سال در شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی با محوریت قرآن و نسل نو، و سبک جدید و با توجه به استقلال و وابسته نبودن به هیچ شخص و گروه و بدون تأمین اعتبار همراه با هر سال، حدود هفتاد سفر، و نوشتن سبک خود در چند کتاب و صدها کلاس‌ برای کسانی که علاقه به معلمی و تدریس مسایل دینی داشته‌اند، به اینجا رسیده‌ام که عصاره‌ی تجربیاتم را به اساتید به عنوان زیره به کرمان، بیان کنم.

 


در زمستان امسال (۱۳۹۵)‌ در اثر یک بیماری که یک ماهی فرصت استراحت بعد از عمل جراحی به من داده شد، زمانی برای بازگشت به کارهای خود و برنامه‌های حوزه و دانشگاه، پیدا کردم. زیرا با توفیق الهی هفته‌های زیادی در حوزه علمیه قم، برای طلاب جوان و هفته‌ای چند روز در دانشگاه تهران از نزدیک با نسل فرهیخته حوزه و دانشگاه مأنوس هستم.
لازم دیدم آنچه را که به یقین درک کرده‌ام، به دیگران بگویم. از این چند سطر مقدمه عذرخواهی می‌کنم.
به سراغ اصل مطلب برویم؛

 


شاید بتوان گفت یکی از مهم‌ترین عوامل مشکلات امروز آن است که بخش مهمی از درس‌های حوزه و دانشگاه، مباحث نظری یا محفوظات یا اطلاعات غیرکاربردی است، و در این زمین‌ها میوه‌های مطلوبی به بار نمی‌نشیند. انقلابی باید بشود که در آن خاک این باغچه عوض گردد. به تمام کتاب‌ها و درس‌ها نگاه کاربردی شود، نمره‌ها و مدارک، بر اساس مهارت‌ها ارائه گردد. (البته با حفظ بخش‌هایی از اطلاعات و محفوظات)

 


امروز آموزش و پروش ما دیپلم تربیت می‌کند، ‌اما چند درصد از آنان نوعی مهارت دارند که بعد از دیپلم وارد بازار کار شوند، به کسب و مهارتی برسند، ازدواج کنند، منتظر استخدام نباشند، از دولت توقع نداشته باشند و به خاطر آنکه از تحصیلاتش کام گرفته است،‌ به نظام علاقمند و از نظر روحیه جوانی بانشاط باشد؟


امروز اکثر تحصیلکردگان خاک آموزش و پرورش، بی‌مهارت، بی‌درآمد، بیکار، بی‌نشاط، بدبین، پرتوقع، و کار را ننگ می‌دانند. آیا نباید این خاک عوض شود؟

 


امروز بسیاری از خروجی‌های دانشگاه‌ها نیز جز محفوظات و مدرک، هیچ مهارتی ندارند. و مدرک برای آن‌ها مانع کار است و جوانانی هستند پرتوقع و مطالبه‌گر و کسانی که بدون هیچ گونه تولیدی مصرف گرا و منتظر استخدام و کار دولتی هستند و حتی حاضر نیستند، مهارت‌های پدر خود را فرا بگیرند.


اساتید عزیز!!!


نداشتن مهارت یعنی نداشتن شغل! و نداشتن شغل یعنی نداشتن درآمد، و نداشتن درآمد یعنی نداشتن همسر و فرزند و نشاط، و نداشتن این‌ها یعنی افسردگی، اعتیاد، توجه به فیلم‌ها و برنامه‌های فاسد، فاسد شدن و دیگران را فاسد کردن، بی‌اعتقادی به اسلام و نظام و…

 

ادامه »

   شنبه 25 دی 13954 نظر »

انسان ذاتاً فقیر است 

حضرت آيت الله العظمي جوادی آملی درجلسه درس اخلاق اين هفته خود بیان داشتند: در بحث‌هاي اخلاقي به اين نتيجه مي‌رسيم كه قرآن كريم قبل از اينكه به ما دستورهاي اثباتي بدهد كه بفرمايد چه صفتي داشته باشيد ما را از تهي بودن ذاتي‌مان باخبر مي‌كند؛ يعني به ما مي‌فهماند در درون ذات شما چيزي نيست ولي اين قدرت را داريد كه فضايل را تهيه كنيد.

 

اين تعبير ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللَّهِ﴾ در كتاب‌هاي عقلي يك مقدار تحقيق روي آن شده ، ولي آن لطايفي كه در فنّ اخلاق مطرح است در كتاب‌هاي عقلي نيست. تمام بحث‌هاي اخلاقي در آن فقيرِ مِن الله است كه از اين بحث‌ها در حكمت و كلام خبري نيست، فقير من الله را از آن دعاي نوراني وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) می توان به دست آورد كه می فرماید: «أعوذ بك منك» خدايا من از تو به تو پناه مي‌برم! اين مي‌شود توحيدِ محض، چون هيچ حادثه‌اي در عالم به انسان نمي‌رسد مگر به اذن خدا و هيچ راه حلّي براي نجات از آن حادثه نيست مگر از خدا، پس هر حادثه‌اي بخواهد پيش بيايد از طرف خداست ما بايد به او پناه ببريم؛ از او پناه ببريم كه مشكلي براي ما پيش نيايد، به او پناه ببريم كه اگر مشكلي پيش آمد او حل كند.

 

 اين يعني خدايا آنچه در عالم هست و تدبير مي‌شود به مديريت شماست اگر يك رخداد تلخي بخواهد به ما برسد به اذن شماست و اگر اين رخداد تلخ بخواهد رخت بربندد به دستور شماست، پس از شما به شما پناه مي‌بريم!

 

 در درون همه ما انسانها يك نحوه ربوبيتي هست که آن خودخواهي است، حالا برخي‌ها زبان‌درازي مي‌كنند نظير فرعون مي‌گويند: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلي﴾، بعضي زبان‌كوتاهي مي‌كنند حرف‌هاي قارون را مي‌زنند، مي‌گويند ما خودمان زحمت كشيديم و در عرض سي یا چهل سال عالِم يا دانشمند شديم؛ هر دو داعي ربوبيت دارند.


اينكه كسي مي‌گويد من خودم زحمت كشيدم اين مال را پيدا كردم، يا اين علم را پيدا كردم، اين فقرِ مِن الربوبية ندارد، اين يك زمينه‌اي از ربوبيت را دارد، آن كمبود را مي‌خواهد جبران كند، لذا فقرش، فقر محض نيست.


فرق قارون و فرعون در دركات اين كار است، فرعون صريحاً مي‌گويد: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلي﴾، قارون همين حرف را در آن دركات مياني مي‌زند مي‌گويد: ﴿إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي‏ عِلْمٍ عِنْديمن خودم زحمت كشيدم، اقتصاددان بودم، مال پيدا كردم. یا اینکه کسی بگوید خودم زحمت كشيدم با استعداد بودم عالِم حوزوي يا دانشگاهي شدم. بعضي از ما اسلامي حرف مي‌زنيم و قاروني فكر مي‌كنيم، تا اين غرور و خودخواهي به نحو سالبه كليه محو نشد، يعني ما فقيرِ مِن الربوبيّة نشديم و فقيرِ الي الله هم نخواهيم بود.

 

اينكه در آيه نوراني دارد ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾ براي همين نكته است. فرمود اكثر مؤمنين گرفتار اين خودخواهي و اين داعي ربوبيتي دروني هستند، در صورت عصبانيتشان معلوم مي‌شود، در صورت تفاخرشان معلوم مي‌شود، در صورت اظهار فرهيختگي و نخبگي‌شان معلوم مي‌شود، اين است كه يك گوشه‌اي از ربوبيت‌خواهي در درون خيلي‌ها هست. وقتي از امام(سلام الله عليه) سؤال مي‌كنند كه چطور اكثر مؤمنين مشرك‌اند فرمود: همين كه مي‌گویند اگر فلان شخص نبود، اگر فلان وسيله نبود، یا اینکه می‌گویند اول خدا، دوم فلان شخص!

 

انسان ذاتاً خالي است و ظرفيت آن را دارد كه موحد باشد، مي‌تواند مظهر خدا باشد. اين اسامي نوراني كه در دعاي پربركت جوشن كبير است كه بسياري از شما ان‌شاءالله موفقيد شب‌هاي جمعه قرائت و تلاوت مي‌كنيد، اين هزار يا هزار و يك اسم، بعضي‌ها عظيم‌اند، بعضي‌ها اعظم‌اند، اين رحمانيت ذات اقدس الهي، اين جزء اسماي اعظم به شمار مي‌رود، لذا شما مي‌بينيد در آيات و روايات، «الرحمن» را صفت براي چيزي قرار نمي‌دهند، آن را موصوف قرار مي‌دهند ،مثل اينكه «الله» را صفت براي چيزي قرار نمي‌دهند موصوف قرار مي‌دهند.


بر خلاف اوصافی چون رحيم، عليم یا حکیم. گاهي انسان مظهر «رحيم» مي‌شود که نسبت به گروه خاصی رحمت دارد ولی نسبت به ديگران بي‌مهر است و گاهي هم مظهر «الرحمن» مي‌شود که نسبت به همه چیز رحم و مهربانی دارد. اين دين به ما دستور داده كه مظهر «الرحمن» بشويم، یعنی نسبت به همه چيز رحم و مهرباني را رعايت كنيم. اینکه آب دادن به مار و عقرب گزنده هم ثواب دارد، اینکه رفع تشنگی سگی که نجس العین است هم ثواب دارد، چون این حیوانات مخلوق خدایند و انسان شده مظهر «الرحمن». اين که در روايات ما هست که هر كبدِ تشنه‌اي را شما سيراب كنيد اجر دارد، اين مظهر رحمت رحمانيه است، حتی از حيوانات پايين‌تر، انسان اگر درختی را آب بدهد قربة الي الله، این عبادت است.

 

كدام انسان به اين فكر است كه جامد و ذي‌روح حيواني و انساني را مشمول رحمت خاصّ خود قرار بدهد، او همان انسان مسلمان است؛ اگر كسي فقيرِ محض شد، ظرفيت پيدا مي‌كند كه مظهر خداي الرحمن بشود اين «الرحمن» مقابل ندارد، آن «الرحيم» است كه مقابل دارد، خدا منتقم است در قبالش رحيم است. اين دعاي نوراني امام سجاد علیه السلام است که بارها خوانده شده، وجود مبارك امام سجاد علیه السلام به ما فرمود، درست است رحمت خدا بيش از غضب خداست، اما محور اساسي تعليم، اين نيست كه رحمت خدا بيش از غضب خداست، آنكه اساس كار است اين است كه رحمت خدا پيش از غضب اوست نه بيش از غضب او؛ رحمت رحمانيه مقابل ندارد.


آنچه به ما گفتند دستورهاي دين را شما متوالياً و مرتباً حفظ كنيد، اين آیه قرآن که ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾ كه آمده، اين مرابطه را توسعه دادند آن مرابطه‌‌هاي دقيق و عميق را فقه به عهده دارد. مرابطه هم حكم فقهي خاصي دارد. مثلا مسجد خانه خداست، هر وقت انسان فرصت پيدا كرد مشرّف مي‌شود و نماز مي‌گذارد، اما اعتكاف يك شرايط خاصي دارد، هم زمانش مخصوص است هم مكانش مخصوص، همان طوري كه اعتكاف, زمان و زمينش مخصوص است و يك عبادت خاص فقهي است، مرابطه هم حكم فقهي خاصي دارد.


اينكه فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾. حالا كسي مي‌خواهد برود جزء مدافعان حرم بشود، مي‌خواهد مرزداري كند، اين يك وقت است به طور عادي است، مثل اينكه مي‌رود مسجد نماز مي‌خواند و برمي‌گردد، که اين حكم خاص ندارد، فقط ثواب خاص دارد. اما يك وقت مي‌خواهد به اين آيه عمل كند، به اين آيه كه عمل كند، بايد حساب خاص داشته باشد. اين دين به ما گفته اين (رابطوا) مثل اعتكاف، حكم خاصّ خودش را دارد. اگر كسي ظهر نمازش را در مسجد خواند منتظر بود كه شب فرا برسد باز در مسجد شركت كند و نمازش را بخواند، مرتبط در پيوند دين است، اين مي‌شود (رابطوا)؛ اگر بين اعمال حسنه‌اش، پيوندي برقرار كند، منتظر باشد كه آن نوبت برسد تا آن عمل را انجام بدهد، مصداق (رابطوا) است. ما مي‌توانيم اين چنين باشيم، اگر (رابطوا) شديم، ديگر راحتيم، ديگر وسط‌ها فرصتي نيست به ديگري وقت بدهيم، چون ما منتظريم فرصت بعدي بيايد برويم مسجد، براي واجبات و مستحباتمان، براي درس و بحثمان، ما برنامه‌ريزي كنيم، ما صبح اين درس را داريم، بعدازظهر آن درس را داريم، شب آن مطالعه را داريم، همه‌اش براي الله باشد مي‌شود (رابطوا). به ما فرمودند براي خودتان برنامه‌ريزي كنيد اگر شما براي خودتان برنامه‌ريزي نكرديد بيگانه براي وقتتان برنامه‌ريزي مي‌كند.

 اگر ما خواستيم برنامه‌ريزي صحيح در عبادات، در علوم، در معارف داشته باشيم و به اين آیه كريمه ﴿رابِطُوا﴾ عمل كنيم اين است كه وقت خالي نگذاريم كه ديگري براي ما برنامه‌ريزي كنند.

 

اين ايام مصادف با رحلت بسياري از بزرگواران ما بود، حضرت آيت الله موسوي اردبيلي، حضرت آيت الله واعظ ‌زاده خراساني و اخيراً هم حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني؛ اينها هر كدام به نوبه خودشان مصداق اين ﴿رابِطُوا﴾ بودند تا عمر بابركتشان بود در مسئله علم و دين، حفظ نظام و رهبري تلاش و كوشش كردند، اجر همه اينها با ذات اقدس الهي و از ملت بزرگ و بزرگوار حق‌شناسي مي‌شود كه در اين مراسم سوگ و ماتم نهايت احترام را گذاشتند!

 

 

برای مطالعه متن کامل سخنرانی به لینک زیر مراجعه فرمائید ؛جلسه درس اخلاق ۲۳/ ۱۰/ ۹۵

http://javadi.esra.ir/-/جلسه-درس-اخلاق-1395-10-23

   شنبه 25 دی 1395نظر دهید »

شهید سرلشکر مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورا  

خاطره ای از رحمان رحمان زاده



 

محل استقرار  بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان نزدیک چادر فرماندهی بود ، در چادر بودم که از بیرون کسی مرا به اسم صدا زد . بیرون که آمدم آقا مهدی را جلوی چادر تدارکات بهداری دیدم ، سرِ گونی نان خورد را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای خرده نان ها را می گشت ، تا آخر قصه را خواندم .

 

سلام کردم . جواب سلامم را داد و تکیه نانی را از گونی بیرون آورد و به من نشان داد و گفت : 

 

_ برادر رحمان ! این نان را می توان خورد ؟

_ بله آقا مهدی ، می شود .

 

دوباره دست در گونی کرد و تکیه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد ؛ 

_ این را چطور ؟

 

من سرم را پایین انداختم ، چه جوابی می توانستم دهم ؟

آقا مهدی ادامه داد : « الله بنده سی »۱  پس چرا کفران نعمت می کنید ؟!  هیچ می دانی که این نان ها با چه مصیبتی از پشت جبهه ها به اینجا می رسد ؟! … هیچ می دانی هزینه هر نان از پشت جبهه به اینجا لااقل ده تومان است ؟! چه جوابی دارید به خدا بدهید ؟! ۲

 

 

۱_ به معنای « بنده خدا » این عبارت تکیه کلام آقا مهدی بود 

۲_دیده شده درکتاب ۱۴ سردار شهید ، احمد امامی راد ، انتشارات حدیث نینوا ، ص ۲۶.( 

   جمعه 24 دی 1395نظر دهید »

1 ... 46 47 48 ...49 ... 51 ...53 ...54 55 56 ... 98

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 613
  • دیروز: 439
  • 7 روز قبل: 11125
  • 1 ماه قبل: 42857
  • کل بازدیدها: 1175937
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 17
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 17
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
 
مداحی های محرم