« مژده ظهور خمینی در شب میلاد پیامبر | مالک اشتر الگوی فرماندهان نیروهای مسلح » |
ولادت رسول اکرم
امشب به ملايك خبري تازه رسيده
لبخند نجات از نفس صبح دميده
شيطان عوض جامه دل خويش دريده
اوصاف خدا از دهن بت كه شنيده
يك صبحدم و اين همه اعياد كه ديده
اعياد خدا گشته از اين صبح پديدار
اي بحر تجلا! گهرت باد مبارك
اي طور نبوت! شجرت باد مبارك
اي مكه! نسيم سحرت باد مبارك
اي آمنه! قرص قمرت باد مبارك
ميلاد گرامي پسرت باد مبارك
دامان تو تا حشر بود مطلع الانوار
اي گمشدگان! گمشدگان! راهبر آمد
در عرصه ي بيدادگري، دادگر آمد
تكبير بگوييد كه هجران به سر آمد
تهليل برآريد كه پيغامبر آمد
پيغامبر از بهر نجات بشر آمد
آمد به جهان قافله را قافله سالار
توحيد بود لاله ي بستان محمد
جبرييل بود مرغ گلستان محمد
تهليل بگوييد به فرمان محمد
خلقت همه گشتند ثناخوان محمد
ذكر همگان آيه ي ما كان محمد
از قول خداي احد قادر دادار
اين نور جمال ازل، اين خالق نور است
اين هم سخن موسي، در وادي طور است
اين روي صحف، صورت زيباي زبور است
اين روح عدالت به محيط زر و زور است
اين منجي آن دخترك زنده به گور است
اين است كه گل سبز كند از شرر نار
اين است كه او بود و همه خلق نبودند
اين است كه با نام خوشش نامه گشودند
اين است كه خيل ملكش سجده نمودند
وصفش همه گفتند و شنيدند و سرودند
گفتند و شنيدند و سرودند و ستودند
با اين همه كردند به عجز سخن، اقرار
اين است كه توحيد از او نام گرفته
اين است كه خورشيد از او وام گرفته
اين است كه از روح بشر، دام گرفته
اين است كه دل از دمش آرام گرفته
اين است كه از دست خدا جام گرفته
سر تا قدم از علم الهي شده سرشار
اي جان همه عالم و آدم به فدايت
اي هستي هستي كمي از لطف و عطايت
گلبوسه ي فردوس، به خاك كف پايت
روييده مسيح از نفس روح فزايت
كار ملك و ذكر خداوند، ثنايت
اين ذكر الهي است كه دائم شده تكرار
اي چرخ كهن خاك ره طفل صغيرت
روشنگر بزم ازلي روي منيرت
تا حشر، بزرگان جهانند حقيرت
حتي به جنان اهل بهشتند فقيرت
پيغامبران يكسره بودند بشيرت
پيوسته نمودند به آقاييات اقرار
اوصاف تو چون وصف خدا فوق حساباست
قرآن تو را سلطه بر اين چار كتاب است
حب تو ثواب است، ثواب است، ثواب است
بغض تو عقاب است، عقاب است، عقاب است
تو آب حياتي و جهان بي تو سراب است
تو مهري و روز همه بيتوست شب تار
ما امت وحي و تو پيام آور مایی
تا هست خدايي خدا، رهبر مايي
تو جان همه عالمي و در بر مايي
تو سايه ي لطف ازلي بر سر مايي
تا شام ابد مشعل روشنگر مايي
بينور تو، توحيد محال است، نه دشوار
بي دست تو حق بر روي كس در نگشايد
بي دوستي ات حمد خداوند نشايد
بي حسن تو يوسف ز كسي دل نربايد
بي نام تو زنگ غمي از دل نزدايد
مدح تو نه از «ميثم»، از خلق نيايد
گيرم ز عقيق همه ريزد در شهوار
استاد غلامرضا سازگار
♦♦♦
زمین به لرزه در آمد، شکست کنگره ها
رها شدند خلایق ز بند سیطره ها
شبی که آتش آتشکده فروکش کرد
شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها
صدای همهمه ی موبدان زرتشتی
هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها
شب ولادت فرخنده ی بهاری سبز
شب وفات زمستان سرد دلهره ها
دوباره نور و طراوت به خانه ها آمد
نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها
جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
ستاره ها به نگاهی شدند سلمانش
منجّمانِ مسلمانِ برق چشمانش
ز انبیاء الهی که رفته تا معراج؟
به غیر از او که ملائک شدند حیرانش
مقام بندگی اش را کسی نمی داند
پیمبران اولوالعزم مات ایمانش
بساط ذکر سماوات را به هم می ریخت
نماز نیمه شب و شور صوت قرآنش
اویس های قرن را ندیده عاشق کرد
تبسّم لبِ داوودیِ غزل خوانش
شفیع روز جزا گشت و حضرت حق
داد به دست پاک محمّد کلید رضوانش
امیر و قافله سالار کاروانِ نجات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
مسیح مکّه شد و نبض مرده را جان داد
به مرگ دخترکان قبیله پایان داد
خرافه های عرب را اسیر حکمت کرد
به جای تیغ جهالت، به عشق میدان داد
نماز شکر سپیدارها چه دیدن داشت!
همان شبی که سپیده اذان باران داد
نبی ست پیر خرابات و ساقی اش حیدر
در ابتدا به علی او شراب عرفان داد
تبسّمش به کسی چون بلال عزّت داد
مسیر اصلی دین را نشان انسان داد
چه قدر فاصله مان تا بهشت کمتر شد!
برات مردم ری را به دست سلمان داد
شب تجلّی مهتاب روشن عرصات
نثار مقدم پرخیروبرکتش صلوات
کبوترم نشدم، تا کبوترش باشم
دخیل گنبد سبز و مطّهرش باشم
زمان نداد اجازه که مشق عشق
کنم غلام مسئله آموز منبرش باشم
چه قدر دیر رسیدم سر قرار وصال!
چه شد؟ نخواست که عمّر محضرش باشم
قبول، شیعه ی خوبی نبوده ام اصلاً
نشد که حلقه به گوش برادرش باشم
خدا کند که مرا از قلم نیندازد
بهشت مست می جام کوثرش باشم
به حال و روز خودم فکر می کنم، انگار
قرار بوده که گریان دخترش باشم
شب گرفتن حاجت، زیارت عتبات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
وحید قاسمی
فرم در حال بارگذاری ...