آداب محرم
در محرم هم آداب ظاهری محرم و عاشورا را حفظ کنید و هم آداب باطنی را . سیاه پوشیدن ، سیاه زدن ، چقدر خوب است کسانی که درِِ خانه هایشان پرچم سیاه می زنند ..
باید در دهه محرم یک مقدار از کسب و کار و یک مقدار از مشغله ها کم کرد . هر روز در این دهه بتوانید یک زیارت عاشورا بخوانید .
این کارها را انجام دهید نسل و اولاد ما ببینند ، ببینند که در خانه و در شهر یک اتفاقی افتاده ، همه چیز عوض شده . پدرم و مادرم دیگر مثل ایام دیگر نیستند، این دهه ایام عزاست ، ایام حزن است .
در مجالس اباعبدالله علیه السلام که شرکت می کنیم ، با وضو باشیم ، این مجالس صاحب دارد ، ادب این مجالس را انسان باید حفظ کند و بداند کجا آمده .
وقتی که امام صادق علیه السلام می فرماید « من این مجالس را دوست دارم » وقتی حب امام صادق علیه السلام در این مجالس است ، آدم بداند که نظردر این مجالس است .
ادب باطنی این این است که با عاشورای اباعبدالله علیه السلام سالک شود ، آدم بتواند با این مکتب که رشد می دهد آدم را ، رشد کند ، خودش را بسپارد و با قدم کسی که خدا او را نه عبدالله که اباعبدالله کرد (رشد کند )
هر کس میخواهد در این عالم بندگی کند ، سرپرستش باید تو باشی ، تو باید دستش را بگیری و حرکتش دهی ، با شفاعت و دستگیری اباعبدالله .
سخنان استاد عالی ، شنیده شده .
احوال عالم وارسته سید زین العابدین طباطبایی قدس سره در خواندن زیارت عاشورا
روزی که ایشان از وصف کربلا و روز عاشورا برای دوستان تعریف می کردند و همچنین در اهمیت زیارت عاشورا گفتند : در شبی که در حجره مشغول زیارت عاشورا بودم ، در سجده شکر زیارت حالم منقلب شد و کربلا با آن صحنه های روز عاشورا و امام حسین علیه السلام را دیدم و غش کردم تا نزدیک ظهر در حال غش و یا از خود بی خود بودم .
و از ایشان سوال شد چه دیدید ؟ اما در جواب گویا طاقت گفتن نداشتند .
دیده شده در کتاب برنامه سلوک در نامه سالکان ، علی شیروانی ، انتشارات دارالفکر ، ص ۲۳۳.
حسین علیه السلام مغرور نبود
از همان اول امام حسین علیه السلام ، آخر کار را می دانست ، نه این که فریب خورده بر اساس بی خبری بود . از اول همه چیز را می دانست
یک نامه ای امام حسین علیه السلام به برادرش محمد حنفیه نوشته است و فرموده هر کس از بنی هاشم به من ملحق شود آخرش شهادت است و هر یک از شما که از همراهی من خودداری کند از فتح ظاهری او خبری نیست .
امام حسین علیه السلام نه تنها می دانست کشته می شود ، نه تنها محل دفنش را می دانست نه تنها شیوه کشتن را هم می دانست و می دانست که او را قطعه قطعه می کنند ، آن خطبه ای که قبل از حرکت از مکه می فرماید و می گوید آن گرگها به من حمله می کنند و مرا تکه تکه می کنند یعنی تا آخر کار را می دانست حتی شب عاشورا به اصحاب می گوید که اینها با من کار دارند با شما کاری ندارند …..
وقتی عبدالله عمر برای او خیرخواهی می کند به اومی فرماید : « از پستی دنیا همین که سر یحیی علیه السلام بریدند و بردند و جلوی آن خبیث گذاشتند » یعنی دارد با کنایه می گوید که بدان سر حسین علیه السلام را هم می برند …
حسین علیه السلام ،مغرور نبود ، فریب خورده بیخبر نبود و کسی را هم فریب نداد
نفس حق آقا مجتبی تهرانی
ارزش های اخلاقی پسندیده
بسیاری از کتاب ها و گفتار ها کهنه می شوند، فراموش می گردند، اما آن سخن که از زلال حقیقت بجوشد، و از دل برخیزد بر دلها جاودانه خواهد ماند.
امام حسین علیه السلام فرمودند : علم ریشه شناخت و آگاهی است و تداوم تجربه ها عامل فراوانی عقل است ، وشرافت و بزرگواری، تقوای الهی است، و قناعت عامل آسایش تن آدمی است، کسی که تورا دوست دارد از زشتی ها تو را باز می دارد، و کسی که دشمن تو است، تو را مغرور می سازد.
پنچ نعمت بزرگ در هر کس نباشد از زندگی فراوان بهرمند نمی شود و آن عقل، أدب، حیا، واخلاق خوش .
دیده شده در کتاب فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام ، محمد دشتی ، ص ۹۴.
چرا کوفیانی که با آن همه شور وشوق از امام حسین علیه السلام دعوت کرده بودند، حضرت را یاری نکرده و علیه ایشان جنگیدند؟
پاسخ اجمالی - تفصیلی
اولين نكته كليدي در پاسخ به اين سوال اين است كه بررسي شود هدف كوفيان از دعوت امام عليه السلام چه بود. براي پاسخ دقيق به اين سوال نياز است بدانيم اين دعوت چه زماني و توسط چه كساني انجام شد.
نامه نگاری کوفیان، در ایام اقامت امام حسین(عليه السلام) در مکه (دهم ماه رمضان سال60ق)آغاز شد و از جهت فراوانی به مقداری رسید که به حق می توان از آن به نهضت نامه نگاری یاد کرد. ظرف این چند روز،این حرکت به مرحله ای رسید که در روز به طور متوسط ششصد نامه به امام علیه السلام می رسید؛به گونه ای که تعداد نامه ها به دوازده هزار نامه رسید.
با توجه به قرائن می توان به این نتیجه رسید که نامه نگاران از یک طیف خاص نبوده و گروهای مختلف با گرایش های بسیار متفاوت را در بر گرفته است؛ به گونه ای که در میان آنها نام شیعیان خاصی همچون سلیمان صرد خزاعی و در در نقطه مقابل افرادی از حزب اموی ساکن در کوفه، همانند شبث بن ربعی(که بعدها مسجدی به شکرانه کشته شدن امام حسین"علیه السلام"بنا کرد)، ديده مي شود. اما به نظر می رسد اکثر نامه نگاران را که در تاریخ نامی از آنها برده نشده است ـ توده مردمی تشکیل می دادند.
دومين نكته اينكه با توجه به طیف گسترده نامه نگاران، نمی توان در انگیزه نامه نگاری آنها به یک انگیزه خاص توجه کرد؛ بلکه با توجه به گرو ه های مختلف،باید علل متفاوتی را نام برد كه عبارتند از
بازگرداندن حكومت به محل مشروع : اقليتي از شيعيان خالص مانند حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه به انگيزه باز پس گيري حكومت و باز گرداندن آن به محل مشروع (از آنجا كه حكومت را حق اهل بيت عليهم السلام مي دانستند و حكومت سراسر ظلم امويان را نا مشروع)
رهايي از ظلم : عده فراوانی از مردم کوفه بویژه افراد میان سال و کهنسال که حکومت عدل علوی را در کوفه به یاد داشتند و از سوی دیگر ظلم و جور امویان را نیز در این دوران بیست ساله دیده بودند درصدد رهایی از این ظلم، رو به فرزند امام علی علیه السلام آوردند تا شاید آنان را از یوغ حکومت بنی امیه رهایی بخشد.
احياي مركزيت كوفه : عده ای برای احیای مرکزیت کوفه که همیشه بر سر آن با شام در رقابت بود و در این دوران بیست ساله آن را از دست داده بودند به دنبال رهبری کارآمد بودند که بتواند این مهم را به انجام برساند. از نظر اینان در این زمان مناسب ترین فرد دارای نفوذ و شخصیت که از سویی قدرت رهبری جامعه کوفیان را داشته و از سوی دیگر حکومت امویان را مشروع نداند امام حسین علیه السلام بود؛از این رو از آن حضرت برای امدن به کوفه دعوت کردند.
حفظ نفوذ و موقعيت خود : بزرگان قبایل همانند شبث بن ربعی ،حجاربن ابجر،… که عمدتا به فکر قدرت و ریاست خود بوده و از سوی دیگر میانه ای با خاندان علوی نداشتند وقتی اقبال گسترده مردم به امام حسین علیه السلام را دیدند،چنین تصور کردند که در آینده ای نه چندان نزدیک،حکومت امام علیه السلام در کوفه به ثمر خواهد نشست و برای آنکه از قافله عقب نمانده و در دوران حکومت آن حضرت همچنان از نفوذ و ریاست خود برخوردار باشند،به سیل خروشان نامه نگاران پیوستند.
نان به نرخ روز خوردن: توده مردم نان به نرخ روز نيز با مشاهده شور و هيجان گسترده متنفدان انگيزه لازم براي نامه نگاري را پيدا كردند و اين جريان را دامن زدند.
بنابراين دعوت کوفیان از امام حسین علیه السلام بر اساس ایمان و ارادت عمیق قلبی نسبت به خاندان رسالت نبود و اهل کوفه دفاع از امام حسین علیه السلام را به عنوان دفاع از امام زمان خویش بر خود واجب نمی دانستند بلکه هدف کوفیان از دعوت امام حسین علیه السلام تامین منافع مادی بیشتر برای خود و رسیدن به آسایش دنیوی بود . فلذا برای آنان تفاوتی نداشت که در سایه حکومت حسینی به هدف خود برسند یا حکومت یزیدی بلکه برای آنها مهم مال اندوزی بیشتر و تامین هرچه بیشتر مسایل دنیوی بود ، بنابراین از کسی حمایت و پیروی میکردند که آنها را به اهدافشان برساند. حال این فرد حسین علیه السلام باشد یا یزید علیه اللعنه .
سومين نكته اينكه بعد از بررسي انگيزه و علل دعوت بايد بررسي شود چه عواملي باعث شد تا مردم كوفه دست به اين جنايت هولناك بزنند؟ به طور خلاصه بايد گفت دو دسته از عوامل بودند كه زمينه رفتن مردم كوفه به كربلا را فراهم كردند: الف ـ عوامل دروني (زمينه ها و خصيصه هايي است كه در مردم كوفه شكل گرفته بود) ** و ب ـ عوامل بروني (فشار و اختناق دستگاه حاكمان بني اميه بود كه با ترفندهاي مخصوص به خود، مردم را آماده چنين كاري كرد.).
عوامل دروني از جمله تناقض آشكار در سيره و گفتار [1]؛ پيمان شكني [2]؛ زود باوري در جنگ هاي رواني[3]؛ نداشتن آزادي عمل و استقلال فكري[4] سنگدلی وقساوت قلب[5]؛ حُب دنیا و طمع [6]؛ نادانی و جهل[7]
عوامل بيروني از جمله ايجاد رعب و وحشت [8]؛ دستگيري هواداران امام حسين(علیه السلام) [9]تطميع مردم به پول، مقام، جايزه [10]
چهارمين نكته اينكه گذشته از اين عوامل بايد ريشه كار را در اين نكته جستجو كرد:
«مردم در هر جامعه اي از يك ديدگاه دو دسته اند يا كساني كه از روي فهم و فهميدگي و آگاهي و تصميم گيري كار مي كنند و راهي را مي شناسند و دنبال آن حركت مي كنند - اعم از خوب يا بد- يا همان خواص و افرادي كه دنبال جو مي روند - اهل فهم و سنجيدن و .. نيستند- يا همان عوام. هر دو گروه از هر صنفي ممكن است باشند و ربطي به سواد و بي سوادي و روحاني بودن و نبودن و … ندارد.
خواص دو گروهند خواص طرفدار جبهه حق و خواص طرفدار جبهه باطل. خواص طرفدار جبهه حق دو دسته اند يك دسته كساني كه در مقابله با دنيا با زندگي با مقام و با شهوت با پول و لذت با راحتي و نام موافقند يك دسته موافق نيستند. همه اينها زيبايي هاي زندگي است اما اگر در مقابل اين متاع و بهره زندگي خداي ناكرده آن قدر مجذوب شدند كه آن جايي كه پاي تكليف سخت به ميان آمد نتوانند از اين ها دست بردارنديا به راحتي دست بردارند اوضاع متفاوت است.
اگر آن قسم خوبِ طرفدارِ حق كه مي توانند از متاع دنيا دست بردارند بيشتر باشند هيچ وقت جامعه اسلامي دچار حالت دوران امام حسين عليه السلام نخواهد شد. مطمئنا تا ابد بيمه است اما بالعكس اگر خواص طرفدار حق كه به دنيا دل بسته اند زياد باشند آن وقت حسين بن علي ها به مسلخ كربلا خواهند رفت. حركت خواص به دنبال خود حركت عوام را مي آورد. تصميم گيري خواص در وقت لازم . تشخيص خواص در وقت لازم گذشت خواص از دنيا در لحظه لازم اقدام خواص براي خدا در وقت لازم اين هاست كه تاريخ را نجات مي دهد. ارزش ها را حفظ مي كند. بايد در لحظه لازم حركت لازم را انجام داد اگر وقت گذشت ديگر فايده ندارد.خواص طرفدار حق لغزيدند. حق را مي شناختند اما در برابر حب دنيا زانو زدند.[11]
چرا در مملکت اسلامی اینقدر مشکلات است ؟
در جامعه ما معنویت ، صفای باطن ، و قدرت فرهنگ پذیری بسیار بالاست و مردم ما کم و بیش و به قدر کافی ایمان دارند و محبت دارند و گوشه ای از محبت آن ها در اربعین و در راه کربلا نشان داده شد است .
مردم ما به قدر کافی بصیرت هم دارند ، هم بصیرت سیاسی ، هم بصیرت اجتماعی و دینی که در بین مردم ما کم نیست .ولی تعجب است که با وجود این همه ایمان و محبت و بصیرت و با وجود اینهمه رهبران خوب ، چرا ما این همه مشکل در مملکت داریم .؟
پاسخ این است که : اشکال ما در این است که مومنین کار تشکیلاتی بلد نیستند و کار تشکیلاتی نمی کنند و اشکال بزرگ ما این است که اساساً دینداری منهای تشکیلات تبلیغ می شود .
مومنینی که همه ولایت مدارند ولی رکن دوم ولایت مداری را بلد نیستند و آن ارتباط بین سیاستمداران است این مومنین به سعادت نخواهند رسید . و این عیب بزرگ ما است .
فردی به من گفت آقا بحث خطرناکی می کنید این جوان ها اگر تشکیلاتی بشوند ، خطرناک می شوند ، من ناراحت شدم چرا که ما در آسیب تشکیلات باطل و تشکل های غیر الهی دست و پا می زنیم و آن وقت من به این جوان های مذهبی نگویم تشکیلاتی شوند که مبادا آسیب داشته باشد .
ما خیلی از اوقات اخلاق اسلامی را در دوری از دوستان رعایت می کنیم و با دوستان کار تشکیلاتی انجام نمیدهیم چون ممکن است دوستم کاری کند که آن روی من بالا بیاید .
درس بزرگ اربعین این ایثاری است که در بین عزادارن شکل گرفته است ، حداقل ۲۰۰ میلیون وعده غدایی توزیع می شود و در این اربعین این تشکیلات عظیم را مشاهده می کینم . وقتی مومنین قدرت پیدا کردند که با هم کار کنند و کار را به نور مقدس امام حسین علیه السلام با هم تقسیم کردند ، به خدا قسم این اربعین با همین تشکیلات مومنین به ظهور منجر خواهد شد .
حضرت موسی بن عمران به خدا عرض کرد : خدایا مقام امت آخرین پیامبرت را به من نشان بده .
خدا فرمود ؛ نمی توانی طاقت بیاوری .
عرضه داشت : خدایا به قدر طاقتم به من نشان بده . خداوند متعال به قدر طاقت موسی مقام امت آخرین پیامبر را به او نشان داد و موسی از هوش رفت و وقتی به هوش آمد گفت : امت آخرین پیامبر به چه ویژگی به این مقام رسیدند ؟
خدا یک کلمه پاسخ داد ؛ به واسطه ویژگی ایثار .
اربعین آغاز زندگی مقاومت است ، سطحی به اربعین نگاه نکنیم .
یک دست نوشته است از آیت الله شاه آبادی استاد امام خمینی ( ره ) که در آن مشکلات مملکت اسلامی را بیان کرده اند می فرمایند :
« مدت زمانی است که مملکت اسلامی دچار مشکل شده است و در این موقع مشاهده می شود که جمعی از متدینین در محافل و مجالس اظهار دردمندی و تاسف بر اسلام می نمایند ولی غافل از این که باید درد را معالجه نمود چون راه علاج بعد از دانستن سبب مرض است پس اسباب مرض چند چیز است ؛
۱_ غرور مسلمین به خود ؛ غرور که منشأ تحویل دادن میدان دعوت است به معاندین و موجب قناعت نمودن به اسلام انفرادی است ( اینها مغرور هستند به حقانیت خودشان و به قناعت می کنند به اسلام انفرادی ) .
۲_ یاس از این که مسلمان ها بتوانند کاری را انجام دهند .
۳_ افتراق مسلمین و پاره شدن ریسمان اخوت به واسطه اختلاط با اجانب .
۴_ نداشتن بیت المال ؛ قدرت مالی نداریم .
این چهار عامل موجب تعطیلی قوای عامله مسلمین شده است .و از وصول به سعادت دینی و دنیوی محروم مانده اند .
و علت العلل چیست ؟ جهل به مرام اسلام .
مرام اسلام چیست ؟ می فرماید حکومت که طبق قانون قرآن باشد و تخت ولایت مطلقه ولی خدا .
بعد می فرماید ؛
چون نائل شدن به حکومت اسلامی و تحت ولایت بودن منوط به استحکام روابط مذهبی است لذا باید قاعدین بر این اساس اشخاصی بوده باشند که خود را از غرور و قناعت به اسلام انفرادی و یاس جدا کنند …..
اربعین آغاز حیات تازه ای است برای ما ..
سخنان حجت الاسلام پناهیان ، ۳۰ / ۸ / ۹۵ ، در مراسم عزاداران اربعین حسینی در حضور رهبر انقلاب ، شنیده شده .
دعای باران
هرگاه خشکسالی می شد حضرت ابا عبدالله علیه السلام برای بارش باران و رحمت الهی دست به دعا بر می داشت و اظهار می داشت :
اللهم اسقنا سقیاًً واسعه وادعهً ، عامهً ، نافعه ، غیر ضارَهٍ ، تَعمُ بها حاضرنا و بادینا ، و تزیدُ بها فی رزقنا و شکرنا . اللهم اجعلهُُ رِزقَ ایمانٍ ، و عطأ ایمانٍ ،اِن عطأک لَم یکن محظوراًر ، اللهم اَنزل علینا فی اَرْضنا سَکَنَها ، و اَنبت فیها زینتها و مرعاها :
پروردگارا ! بارانی گسترده و فراگیر ، نافع و بدون ضرر بر ما بفرست که در شهر و بیابان فرو ریزد و به سبب آن روزی وشکرگذاری ما افزایش یابد .
پروردگارا ! باران را روزی و عطایی که بر اساس ایمان باشد قرار ده ، بدرستی که بخشش تو بازداشته شده نیست . بارالها بر زمین ما باران بفرست و آن چه مایه زینت آن می شود و روییدن هایی در آن برویان .
دیده شده در کتاب نهج الحیاه ، فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام ، محمد دشتی ، حدیث ۱۹۸ ، ص ۱۷۸ .
اربعین آقا امام حسین علیه السلام است . یکشنبه دهم مهر ۱۳۶۷ _ تکریت _ کمپ ملحق ؛
اربعین آقا امام حسین علیه السلام است . برای اجرای برنامه های مذهبی محدودیت داشتیم . حیدر راستی را می شناختم ، ترک بود و بچه گوگان تبریز ، یکی دو بار به دور از چشم عراقی ها برای بچه ها نوحه خوانده بود ، مجذوبش شدم . با او رفیق بودم ، حیدر می دانست مداحی می کنم ، قبل از ظهر سراغم آمد ، می خواست برای بچه های بازداشتگاه هفت و شانزده به مناسبت اربعین برنامه اجرا کنم . می دانستم اگر عراقی ها موقع مداحی سر برسند کارمان ساخته است .
حیدر برای بازداشتگاه هفت مداحی کرد و من برای بازداشتگاه شانزده . مداحی ترکی حیدر با آن صدای حزین و زیبایش ، اشک همه را در می آورد . بیشتر وقت ها سراغش می رفتم تا برایم بخواند ، با مناسبت برای همه می خواند و بی مناسبت برای من !
در دو بازداشتگاهی که من و حیدر مداحی کردیم ، دو نفر از بچه ها آیینه دار پنجره بودند . آنها با آیینه راهروی بازداشتگاه را دید می زدند ، قرار بود به محض دیدن نگهبان ها آیینه دارها خبرمان کنند .
با این که قرار ما هنگام آمدن نگهبان ها قطع موقت مداحی ها بود ، عراقی ها که آمدند از بس حس و حال معنوی بچه ها بالا بود ، مداحی را قطع نکردیم . نگهبان ها پشت پنجره حاضر شدند ، من با دیدنشان مداحی ام را قطع نکردم . کریم حرف های حامد را از پشت پنجره ترجمه می کرد .
« عالیه ! خیلی خوبه ، یعنی شما این جا را اینقدر امن و بی خطر دیدید که نوحه بخونید و سینه بزنید ؟
پدر سوخته های مجوس ؛ بلایی به روزتون بیارم که خود حسین بیاد اینجا کمکتون .»
من و حیدر را به اتاق سرنگهبان بردند ، سعد عصبانی بود .
_ من در جبهه های جنوب اسرای شما را دیدم که پشت پیراهنشان و حتی پیشانی بندهایشان نوشته بودند مسافر کربلا .
شما می خواهید کربلا را تصرف کنید ؟! شما خوب بود یک تریلر می آوردید ، کربلا رو می گذاشتید روی تریلر و با خودتون می بردید ایران و دست از سر ما بر می داشتید …
به دستور سروان خلیل ، من و حیدر هر کدام به هفتاد ضربه کابل محکوم شدیم . حامد حیدر را زد و ولید مرا . وقتی هفتاد ضربه کابل را نوش جان کردیم ، حیدر با همان لهجه ترکی و دوست داشتنی گفت : « جون مادرت دو تا کابل دیگه هم بزن ! »
_ کابل ها به سرتون خورده ، گیج شدید ، خواهش نمی خواد .
_ نه ! اتفاقا خیلی هم حالم خوبه و می دونم چی می گم .
حامد در حالی که به هر کداممان دو کابل دیگر کوفت و گفت ؛ « هذا اثنین …» این هم دو کابل دیگه .یالا برید گم شید ، از جلو چشمم دور شید .
وقتی برگشتیم بازداشتگاه ، گفتم ؛ « حیدر ! مثل این که راستی راستی حالت خوش نیست ، چرا گفتی دو کابل دیگه هم بزنن ؟ »
_ حضرت عباسی نفهمیدی چرا ؟
_ نه نفهمیدم .
_ آقا سید ! خواستم رُند بشه ، ارزشش رو داشت که به خاطر اربعین آقا امام حسین علیه السلام ، هر کدوممون هفتادو دو کابل بخوریم ،خدا وکیلی ارزش نداشت ؟
این حرف ها را که شنیدم خجالت کشیدم ، این فکر و مرام حسین خواهی حیدر برای من درس داشت .
دیده شده در کتاب پایی که جا ماند ، یادداشت های روزانه سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق ، ص ۳۸۵ .
بازگشت حرم حضرت ابی عبدالله علیه السلام به کربلا
چون عیال و زنان حضرت ابی عبدالله علیه السلام از شام بازگشتند و به عراق رسیدند با آن کسی که همراه آنان بود گفتند : ما را از کربلا ببر .
و چون به مصرع رسیدند جابر ابن عبدالله انصاری را یافتند که با چند تن از بنی هاشم و خاندان پیغمبر صلی الله برای زیارت حسین علیه السلام آمده بودند وبا هم به آن مقام مبارک رسیدند ، بگریستند و زاری کردند و سیلی بر روی خود زدند و ناله های جانسوز سر دادند . زنان قرای مجاور نیز به ایشان پیوستند …
و زیارت اربعین از قدیم در زمان ائمه علیه السلام شعار شیعه بود و به ظن غالب از زمان زیارت امام زین العابدین علیه السلام این شعار در میان شیعه عراق ماند .
دیده شده در کتاب دمع السجوم ترجمه نفس المهموم ، شیخ عباس قمی ، ترجمه ابوالحسن شعرانی ، ص ۴۳۱.