« دعای دفع بلاهای آسمانی | ما حامیان دین و جان بر کفان یاریم » |
بنده طلب کار
گاهی بنده ی طلب کاری می شوم .
سر شکوه ام که باز می شود نگاه به خدایی او و عبد بودن خویش نمی کنم.
اصلا عبد سرکشی شده ام .مدام گلایه،مدام شکوه،مدام خواهش.
این روزها که دیگر بدتر از همیشه. نمیدانم ، شاید هم حق با من باشد!
اینکه از او بخواهم دستی بر عقلم بکشد و بزرگم کند و نگاه به معاصی ام نکند، زیاده خواهی است؟
اینکه می گویم مگر قرار نیست بعد از ظهورِ آخرین منجی ات عقل بشر تکامل یابد و زنان در خانه نشسته اعماق قرآن را درک کنند،خب حالا چه می شود ذره ای از آن را قبل ظهور ارزانی ام کنی، تمنای زیادی است؟خب بنده ی عجولی هستم من،از کجا معلوم تا آن موقع زنده باشم؟!
بد است می خواهم تا دستم از دار دنیا کوتاه نشده قدری آیات قرآنش را درک کنم؟
چقدر باید بدوم،کار منزل و فرزندان کم است که حال دنبال اساتید و مفسرین هم باید دوید؟!
نمی خواهم که مرا عالمه ای بدون معلم سازد، فقط کمی معرفت می خواهم و درک.همین.زیاد است؟
خدایا! در بارگاه رحمتت این زیاد است؟
همه اش که نباید نگاه به خوبانت کنی.قدری گناهکاران را دریاب، البته با لطف خاصه ی رحیمیه خویش.و الّا صبح تا شب غرقه ی الطاف رحمانی ات که هستیم.
بچشان به من عاصی آنچه را می نوشانی به خوبانت تا کارم رو به راه شود ،درست شود.
اگر نه که یک عمر این بودم و بعد از این هم همین.
شکایت دارم.شکایت دارم.شکایت دارم.
اصلا چرا باید امام حسین منزل به منزل برود دنبال یار و آخرش حر به تور عشقش گرفتار آید و کسی دنبال من نمی آید؟
من که اینجا نشسته ام و می گویم مرا ببرید!
چرا دستانم همیشه خالی است؟
چرا جوابم را نمی دهی خدا!من که بند بند وجودم ذوب شد در در به دری و در تمنا پس چرا نمی بری ؟
چرا نمی کِشی؟
چرا نمی کُشی؟
به راستی چقدر سرکش شده ام ؟
چقدر بی خود شده ام. رسم بندگی چشم گفتن بود نه فریاد، نه شکوه.
امان از من ، بمیرد این من ، بی خود از خویش شود این من ، که هر چه هست زیر سر همین من هاست.
واقعا بنده ی به درد نخور و زیاده خواهی شده ام.اصلا مرا چه به تمنا با این بار گناه؟ اصلا….
معصومه رمضانی
فرم در حال بارگذاری ...