« تقدیم به سید آزادگان | آیا ابن ملجم یهودی بود؟ » |
به نام (زن) …به کام سیاست
گاهی دلم برای قدیم تنگ می شود. قدیم که می گویم یعنی به اندازه ی ده ها برابر سن و سالم.روزگاری که اصلا ندیدمش. همان زمان ها که مجنونش مجنون بود و لیلایش لیلا. نازهایی به قاعده و نیازهایی به اندازه.عشق هایی به غایت تمیز و شسته و رفته.
آن قدر تمیز که پدر ، مادرهامان از همان دوران ِ آبْ بابای مدرسه با خیال راحت اجازه می دادند روزمان را با خواندن عشق های تاریخی اشان شب کنیم و شبمان را روز.
آن زمان ها که (زن) این ناموس خدا حرمت داشت و پرده نشین هم اگر بود هزاران مرد شاعرش شده بودند و شیدایش.
واقعا جای دلتنگی هم دارد آن قدیم تر ها.
آن قدیم تر ها که شاعران برای وصف یک تار موی (زن) به صف میشدند و بی چشم داشت صله ی شاهانه حتی اگر دختر سائل آبادی بود، شاعر درباری اش می شدند و از قِبَل وصف خال لبش، نامی و نامدار برای به دست آوردنش باید هزاران بار خنجر ابروانش را به دل می کشیدند و از تیزی ناوک مژگانش خون دل ها می خوردند.
اینک اما…
اینک اما چه به روز (زن)آورده اند؟
چه به روزش آمده که مدام شعار زر ورق کشیده تقدیمش می کنند؟
و مرد عیاش شهره ی شهر به خودش اجازه می دهد برای حضّ نگاه هرزه و نفس وامانده ی خویش، عَلم آزادی او را بردارد؛ و حتی این حق را برای خود قائل می شود که به دفاع از غریزه ی سرکش خویش خر لگدش را به شکم همین (زن) بکوبد !
چه به روزش آورده اند که قماربازان سیاست برای بُردشان روی رأی او شرط می بندند و مدام حقوق زن را عربده می کشند و به محض گذشتن خر حزب شان از پل، نه (زنی) می ماند و نه کشکی!
چه به روزش آمده که خودش نُقل مجالس شده و تن پوشش نَقل محافل و زیبائی اش مایه ی زیبایی چهره ی شهر؟!
سلفی عشق های مجازی!
عشق هایی بی قاعده. بی در و پیکر . بی صداقت. به غایت مبتذل . به غایت منفور.آن قدر منفور که نه احساسات درش پیداست و نه حتی شاعرانگی و نه حتی تر انسانیت.
و بازی کثیف سیاست. تا شعار حقوق (زن) سبیل چخماقی اشان را چرب می کند شعار می دهند و رأی جمع می کنند و وقتی (زن) برایشان صرف نداشته باشد شلیک گلوله و تهمت ناروا و خلاص.
و کثیف تر بازی زنانی که مع الاسف خود در جرگه ی نسوانند و عربده ی آنان در دفاع از حقوق زنان بلند تر از هر مردی است و به گاه زخمه بر تن زنان، برای چند صباح شهرت و مکنت، لال تر از هر لالی اند و کور تر از هر کور.
آری باید برای حفظ حرمت (زن) دلتنگ بود.
که قدیم ترها خَبطی هم اگر بود عیّار گونه، ندید می گرفتند و امروز برای نجات خودشان و هم حزبی هاشان خبط را به پای ضعیفه که نه به پای جنازه اش می بندند. و اف بر این همه وقاحت.اف.
معصومه رمضانی
فرم در حال بارگذاری ...