« حیای اعضای بدنبرکت نمکی است که خدا باید زندگی بپاشد »

شهید دلاور جهرانی 

 

 

هر وقت به جبهه می رفت ما برایش نامه می نوشیم ، خواهر کوچکمان فاطمه ، چهار ساله بود و « دلاور » او را خیلی دوست داشت …

ما برای این که حرفی از جانب فاطمه نوشته باشیم ، دست تو را روی کاغذ می گذاشتیم و دور تا دورش را می کشیدیم و زیرش می نوشتیم : « داداش فاطمه هم از راه دور دستت را می بوسد »

یک بار که مثل همیشه برایش نامه نوشتیم یک گردنبند گذاشت توی پاکت و همراه نامه اش فرستاد برای فاطمه . توی نامه اش نوشته بود : « خواهرم ، این هدیه را به تو می دهم امیدوارم حضرت فاطمه سلام الله الگوی زندگیت باشد »

 

 

هر بار که از جبهه بر می گشت همه ما را دور خودش جمع می کرد و برایمان از آن جا تعریف می کرد . حرف هایش که تمام می شد نگاهی به ما می کرد و می گفت :  « شماها  حجابتون رو حفظ کنید و نگذارید ما دشمن شاد بشیم .اگه همین کار رو انجام بدین خودش یه جور جهاده ، هیچ فرقی با جبهه رفتن نداره »



دیده شده در کتاب به پا خستگان دیروز ، ( آب باریک در ۸ سال دفاع مقدس ) به کوشش مریم سادات ذکریایی و احمد فخاری ،نشر روزگار . ص۱۴۱.. ( راوی خواهر شهید ) 

   شنبه 26 تیر 1395
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: ناشناس [بازدید کننده]
ناشناس
5 stars

روحش شاد و یادش گرامی .

1395/04/26 @ 23:27
نظر از: رحیمی [عضو] 

با سلام
لینک وبلاگ شما به لیست پیوندهای دوستان اضافه شد.
موفق باشید

1395/04/26 @ 19:38
نظر از: سیده فوزیه موسوی [عضو] 

با سلام
ممنون از لطف شما التماس دعا

1395/04/26 @ 17:51


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 242
  • دیروز: 1046
  • 7 روز قبل: 16129
  • 1 ماه قبل: 28968
  • کل بازدیدها: 1120288
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 12
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 27
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
 
مداحی های محرم