« از مقام این ماه همین بس که ماه رسول خداست | من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردم » |
(۱۶)- در اين آيه براى محكوم كردن اين تفكر خرافى از ذهنيات و مسلمات خود آنها استفاده مى كند، چرا كه آنها جنس مرد را بر زن ترجيح مى دادند، و اصولا دختر را ننگ خود مى شمردند، مى فرمايد: «آيا از ميان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب كرده و پسران را براى شما برگزيده است» (أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ). به پندار شما مقام دختر پايينتر است، چگونه خود را بر خدا ترجيح مى دهيد؟ سهم او را دختر، و سهم خود را پسر مى پنداريد؟!
(آيه ۱۷)- باز همين مطلب را به بيان ديگرى تعقيب كرده، مى گويد: «در حالى كه هرگاه يكى از آنها را به همان چيزى كه براى خداوند رحمان شبيه قرار داده [به تولد دختر] بشارت دهند صورتش (از فرط ناراحتى) سياه مى شود، و خشمگين مى گردد»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ). اين تعبير به خوبى حاكى از تفكر خرافى مشركان ابله در عصر جاهليت در مورد تولد فرزند دختر است كه چگونه از شنيدن خبر ولادت دختر ناراحت مى شدند در عين حال فرشتگان را دختران خدا مى دانستند!
>(آيه ۱۸)- باز در ادامه اين سخن مى افزايد: «آيا كسى را كه در لابلاى زينتها پرورش مى يابد، و به هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست» فرزند خدا مى خوانيد (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ). در اينجا قرآن دو صفت از صفات زنان را كه در غالب آنها ديده مى شود و از جنبه عاطفى آنان سر چشمه مى گيرد مورد بحث قرار داده، نخست علاقه شديد آنها به زينت آلات، و ديگر عدم قدرت كافى بر اثبات مقصود خود به هنگام مخاصمه و جر و بحث به خاطر حيا و شرم.
(آيه ۱۹)- در اين آيه مطلب را با صراحت بيشترى مطرح كرده، مى فرمايد: «آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند» و دختران خدا معرفى كردند (وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً). سپس به صورت استفهام انكارى در پاسخ آنها مى فرمايد: «آيا آنها شاهد آفرينش (فرشتگان) بودند» (أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ). و در پايان آيه مى افزايد: «گواهى آنها (بر اين عقيده بى اساس در نامه هاى اعمالشان) نوشته مى شود و (از آن) باز خواست خواهند شد»! (سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ).
(آيه ۲۰)- آنها دليلى جز تقليد از نياكان جاهل ندارند؟ در آيات گذشته نخستين پاسخ منطقى به عقيده خرافى بت پرستان كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند داده شد در اينجا همين معنى را پى گيرى كرده، به ابطال اين خرافه زشت از طرق ديگرى مى پردازد، نخست يكى از دلائل واهى آنها را بطور فشرده همراه با جواب آن نقل كرده، مى گويد: «آنان گفتند: اگر خداوند رحمان مى خواست ما آنها را هرگز پرستش نمى كرديم» اين خواست او بوده است كه ما به پرستش آنان پرداخته ايم! (وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ). اين تعبير ممكن است به اين معنى باشد كه آنها معتقد به جبر بودند، و مى گفتند هر چه از ما صادر مى شود به اراده خداوند است، و هر كارى انجام مى دهيم مورد رضايت اوست. و در پايان آيه با اين جمله كوتاه به اين استدلال واهى بت پرستان پاسخ مى گويد: «آنها به چنين چيزى كه ادعا مى كنند علم ندارند، و جز دروغ چيزى نمى گويند» (ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ). آنها حتى به مسأله جبر و يا رضايت خداوند به اعمالشان علم و ايمان ندارند بلكه مانند بسيارى از هوى پرستان و مجرمان ديگر هستند كه براى تبرئه خويشتن از گناه و فساد موضوع جبر را پيش مى كشند و مى گويند: دست تقدير ما را به اين راه كشانيده!
دیده شده در برگزیده تفسیر نمونه،آیتالله مکارم شیرازی، ج ۴ ص ۳۵۴.
ای اهل حرم (میر و علمدار) خوش آمد
سقّای حسین سید و سالار خوش آمد
با سلا م و عرض ارادت
یا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
با نور خود سرشت مرا ناب ناب کن
من را برای نوکری ات انتخاب کن
هر چند بد حساب شدم، بی وفا شدم
اما مرا ز گریه کنانت حساب کن
من را به حق مادرت ارباب رد مکن
امشب بیا به خاطر زهرا ثواب کن
اول به دست خالی من یک نگاه … آه
درمانده را اگر دلت آمد جواب کن
در فتنه خیز غفلت و آفات و ابتلاء
قلبم ز دست می رود آخر، شتاب کن
یک گوشه از تجلی خود را نشان بده
یک شب برای عاشق خود فتح باب کن
در آتش فراق حریم الهی ات
این قلب بیکشیب مرا کم عذاب کن
من را ببر به جنت الاحرار کربلا
با مسلم و حبیب و وهب ، هم رکاب کن
ما تشنهی بصیرت عباس گونه ایم
در قلب های سینه زنان انقلاب کن
شیب الخضیب فاطمه ! من کشتهی توأم
این چهره را ز خون گلویم خضاب کن
یوسف رحیمی
یا علی علیه السلام
ممنون از مطلب خوبتون
فرم در حال بارگذاری ...