« کلمات قصار رهبر انقلاب در مورد روز قدس | برای اموات خیرات دهید » |
آن سوتر
تو آن سوی کوه ها و دشت ها، آن سوی آب ها و خاک ها، تو آن سوی مرزهایی.
تو آن سوی مرزها از مرزهای اعتقادی خودت و من دفاع می کنی.
هیچ می دانی چه کرده ای برادر؟!!
توفقط از حریم حرم دفاع نکرده ای.توبا پیکارت تنها پای بیگانه را از صحن بی بی جانمان نبریده ای.
تو با خونت جان بخشیده ای به تمام مرزهای اعتقادی امان.
پیکرت که در حومه ی حلب ، حمص وخان طومان بر زمین افتاد، خونت تا اینجا…تا تمام شهر های وطن، وتا ابد جاری شد.
و من همچنان به خاک هایی غبطه می خورم که برتاول پاهایت بوسه زدند و چون صندوقچه ای پرگوهر قطرات خونت را در خود جای دادند.
خاک هایی که از نزدیک شاهد نبرد با شکوهت با تمامی کفر بوده اند.
ومن اینجا از پس دنیای مجازی تصویر پیکارت را دیده ام وصدایت را از پشت بی سیم شنیده ام ، وقتی داشتی وصیت آخر خود را به گوش فرزندان و همشهریانت می رساندی.
برادر! تفنگت بر زمین نماند. بحمد الله، عباس زیاد است برای دفاع از حریم حرم.اما همگی غریبند.حتی در عصر رسانه های انبوه.
تو آنجا فریاد می زنی ،می خروشی، زمین می خوری و باز بر می خیزی و تا جان داری می جنگی تا مبادا چکمه ی دشمن بر جان حرم بنشیند و دست نا پاکش به مزار اهل بیت(سلام الله علیهم )برسد.
تا مبادا پای خصم غباری از مرزهای خاکی امان را کم کند گردی از خاک وطن به هوا برخیزد.
تو آن سوی مرزهایی و دل خواهرکوچکت در تب وتاب؛ و دردی مگو در سینه از این همه حرف گران. نمی دانی برادر، اینجا برخی نه آه مادر را می فهمند نه داغ سینه مرا . اینجا برخی گمان می کنند پدر با آن همه سوز نهان تو را با درهم و دینار دنیا عوض کرد و سربند یا زینبت را محکم بست تا کیسه ی متاع دنیایش پرتر گردد . اینجا برخی دنیای بی آرمانشان چه بی اندازه حقیر است.
عباس زمانه ام ! می دانم باز دست رد بر سینه ی آب و نان دنیا زده ای و جاری فرات روزگار را شرمنده ی خود ساخته ای. من این را خوب می دانم .
تو آن سوی مرزها امان دشمن را ببر،من هم اینجا امان اما ن نامه ها را .
نوشته شده به قلم معصومه رمضانی ، طلبه فارغ التحصیل .
سلام
حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
حرم یعنی تلاطمهای امواج خروشانش
حرم یعنی دعا یعنی توسلهای در ندبه
حرم یعنی اجابت زیر گنبد، بین ایوانش
حرم یعنی همان آب گوارا ظهر تابستان
حرم یعنی همان خورشید دنیا در زمستانش
حرم بید است، مجنون است هرکس عاشقش باشد
میان بادها یک دم نمیخواهد پریشانش
حرم رود است، مشهود است هرکس شاهدش باشد
شهادت میدهد راکد نخواهد ماند جریانش
و مادر گریه گریه از حرم گفت و پسر فهمید
چه آشوبیست در دلواپسیهای فراوانش
پسر شوق پریدن را میان بال و پر حس کرد
پسر میرفت و مادر باز هم میشد غزلخوانش
حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
تویی طوفان آن دریا، تویی موج خروشانش
اگر باران سنگ از آسمان بارید، چترش باش
که حتی نشکند در سنگباران بغض گلدانش
پسر میرفت و مادر با طنین آیةالکرسی
سپرد او را به آغوش رسولالله و قرآنش
قد و بالای او را دید چندین بار با حسرت
فقط میگفت زیر لب: به قربانش به قربانش
پسر رفت و فضای خانه را عطر حرم پر کرد
و مادر ماند و عکسی در میان دست لرزانش
خبر آمد، ولی مادر از احوال حرم پرسید
نپرسید از پسر هرگز میان بغض پنهانش
پسر برگشت و مادر از حرم میخواند و میدانست
نشسته عمهی سادات در شام غریبانش
رضا خورشیدی فرد
یا علی علیه السلام
با سلام و احترام
ضمن تشکر دلنوشته شما در طلبه نوشت، نشریه بر خط منتشر گردید.
موفق باشید.
——–
http://online.whc.ir/article/tag/5718/طلبه-نوشت
تو با خونت جان بخشیده ای به تمام مرزهای اعتقادی امان.
فرم در حال بارگذاری ...