« سرکش ترین غریزه | خشوع درون ، در برون اثر دارد » |
برای حضرت زینب سلام الله علیها
یک سال و نیم از ماجرای کربلا گفتی
هر بار جان آمد به لبهای تو تا گفتی
در عهد اسماعیل، خنجرها نبریدند
اما تو از «ذبحٍ عظیم» نینوا گفتی
از میخکوبِ استخوانها روی ریگ داغ
از نعلهای خونچکانِ اسبها گفتی
گیسو پریشان کردی و بر بادها دادی
وقتیکه از سرهای روی نیزهها گفتی
صدبار دندان و لبت آغشته از خون شد
هر وقت شرح خیزران و شام را گفتی
هر بار حرف خیمههای درد پیش آمد
آتش گرفتی … سوختی آرام … یا گفتی؟
این چشمها احرام خون و اشک میبندند
اما نمیدانند اول از کجا گفتی؟
ای راوی هفتاد و دو پیغام عاشورا!
با چه زبانی از تمام ماجرا گفتی؟!
هی گفتی و … گفتی و … گفتی و … نفهمیدند
از ابتدای عشق یا از انتها گفتی؟
شاعر: حسنا محمد زاده
یا زینب جان!
السلام علیک یا زینب کبری سلام الله علیها
زیر سایه مولا عاقبت بخیر باشید
التماس دعای ویژه
منتظرتان هستم
فرم در حال بارگذاری ...