« تقویم روزبهترین راه سلامت جامعه »


گویند مردی وارد مسجد شد تا کمی استراحت کند ، کفش هایش را گذاشت زیر سرش و خوابید . طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند . یکی از آن دو نفر گفت : طلاها را بگذاریم پشت جعبهٔ مهرها ، آن یکی با صدای آهسته گفت ؛ نه ، آن مرد بیدار است . وقتی ما برویم طلاها را بر میدارد . کمی با هم فکر کردند و گفتند ؛ امتحانش می کنیم ، کفش هایش را از زیر سرش برمیداریم ، اگر بیدار باشد معلوم می شود . مرد که حرف های آن ها را شنیده بود خودش را به خواب زد . آن ها کفش هایش را برداشتند و مرد هیچ واکنش نشان نداد . با هم گفتند پس خواب است طلاها را بگذاریم پشت جعبه مهرهای نماز . بعد با هم به طرف جعبهٔ مهرها رفتند ، چیزی پشت جعبه قرار دادند و بدون سر و صدا از مسجد خارج شدند . 

بعد از رفتن آن دو،  مرد بلند شد و رفت که طلاهای آن دو نفر را بردارد ، اما اثری از طلا نبود . مرد با تعجب به اطرافش نگاه کرد و متوجه شد که همهٔ این حرف ها برای این بوده که در عین بیداری کفش هایش را بدزدند .

کلیدواژه ها: خواب زده, دزدی, طمع, مسجد

موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 8 بهمن 1394
نظر از: [عضو] 
12059m

با سلام ان شاالله ما در بیداری به خواب فرو نرویم

” موفق باشید “

1394/11/10 @ 13:14


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 3966
  • دیروز: 3207
  • 7 روز قبل: 11435
  • 1 ماه قبل: 48861
  • کل بازدیدها: 891324
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 17
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1