« تقویم روز | بهترین راه سلامت جامعه » |
گویند مردی وارد مسجد شد تا کمی استراحت کند ، کفش هایش را گذاشت زیر سرش و خوابید . طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند . یکی از آن دو نفر گفت : طلاها را بگذاریم پشت جعبهٔ مهرها ، آن یکی با صدای آهسته گفت ؛ نه ، آن مرد بیدار است . وقتی ما برویم طلاها را بر میدارد . کمی با هم فکر کردند و گفتند ؛ امتحانش می کنیم ، کفش هایش را از زیر سرش برمیداریم ، اگر بیدار باشد معلوم می شود . مرد که حرف های آن ها را شنیده بود خودش را به خواب زد . آن ها کفش هایش را برداشتند و مرد هیچ واکنش نشان نداد . با هم گفتند پس خواب است طلاها را بگذاریم پشت جعبه مهرهای نماز . بعد با هم به طرف جعبهٔ مهرها رفتند ، چیزی پشت جعبه قرار دادند و بدون سر و صدا از مسجد خارج شدند .
بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که طلاهای آن دو نفر را بردارد ، اما اثری از طلا نبود . مرد با تعجب به اطرافش نگاه کرد و متوجه شد که همهٔ این حرف ها برای این بوده که در عین بیداری کفش هایش را بدزدند .
با سلام ان شاالله ما در بیداری به خواب فرو نرویم
” موفق باشید “
فرم در حال بارگذاری ...