دعا برای مرزبانان
روزی آقای قرائتی می گفتند: بعد عاشورا خیلی از آنهایی که آمده بودند برای غارت، برای جنایت، برای کشتن نوه ی پیغمبرشان ،مرزبان شدند و سالها بعد امام سجاد(ع) مرزبانان را دعا کرد .همه اشان را .حتی آنهایی را که روزی در زمره ی شقی ترین خلایق بودند.
امروز بعد خبر جانگداز شهادت یازده تن از همین مرزبانان فراز بیست و هفتم از صحیفه سجادیه را خواندم ،رسیدم به این جمله:اللهم اقلم عنهم اظفارهم. خدایا ناخن دشمن را کوتاه کن از زدن حتی ناخنکی بر مرزبانان ما.
دعا در حق مرزبان به راستی به جاست که : شادی و بگو و بخند و کلا خوشبختی شروعشان از مرز است.
اصلا شروع همه ی خوشبختی های عالم از کنار مرزهای امن است. فقط کاش این خوشبختی و آرامش برای همه بود .حتی برای مادر و فرزند و همسر مرزبانان ، حتی برای لبهاشان و حتی تر برای چشمهاشان.
شادی روح همه ی شهدای مرزبان صلوات
شهادت مرزبانان برای امنیت ایران اسلامی
در پی حمله شب گذشته اشرار و تروریست های ضد انقلاب به پاسگاه مرکزی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) نیروی زمینی سپاه در روستای دری واقع در منطقه مریوان استان کردستان، قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) در اطلاعیهای اعلام کرد: در حمله شب گذشته (جمعه 29/4/97) اشرار و تروریست های ضد انقلاب و وابسته به استکبار جهانی به پاسگاه مرزی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) نیروی زمینی سپاه واقع در روستای دری منطقه مریوان در استان کردستان و متعاقباً انفجار زاغه مهمات، تعداد 10 تن از رزمندگان اسلام به شهادت رسیدند.
این اطلاعیه افزوده است: در این درگیری تعدادی از تروریستها به هلاکت رسیدند و تعدادی نیز زخمی و متواری شدند. گروهک های تروریستی و ضد انقلاب و حامیان آنان که فاقد هرگونه پایگاهی نزد ملت ایران به ویژه مردم فهیم و انقلابی کردستان هستند، در انتظار انتقام سخت و مهلک رزمندگان شجاع و فداکار اسلام نسبت به این جنایت باشند.
پ ن : گاهی وقتها فکر می کنم کاش هیچ عزیز انقلابی دیگری خونش را برای امنیت ندهد تا کمی امنیت نداشته باشیم ..
تا کمتر غر بزنیم و ایراد بگیریم ..
تا کمتر نداشته هایمان را با هم تکرار کنیم و اینقدر سیاه بینی را در ذهن یکدیگر تزریق کنیم …
تا کمتر خود زنی کنیم و خود و کشورمان را حقیرتر از هر جای دیگر ببینیم …
با خودم می گویم آیا اجازه می دهم پسرکم برود و شهید شود بعد جای پای عده ای شکم سیر ِِ دنیا طلب را روی خونش ببینم …
نه! بهتر است کمتر خبر ناگوار ، آن هم از جنس شهد شیرین شهادت غیور مردان ایران دوست را بشنویم تا اشباح الرجال و لجاره های معاند هم کمی روی ناامنی را ببینند و با درد یمنی ها ، فلسطینی ها و .. آشنا شوند …
بس است این همه ندیدن امنیت …
بس است این همه ندیدن نعمت ها …
بس است این همه داشته های دیگران را بزک کردن و بزرگ کردن …
بس است ..
دخیل عشق : اثر خانم مریم بصیری
کتاب را با تشویق دوستان از یکشنبه شب شروع کردم و امروز ظهر به اتمام رساندم. تقریبا پنج صفحه اول را گیج و گنگ جلو می روی و از پرش بند به بند و خط به خط صحنه ها و سکانس های آن سر در نمی آوری. اما کم کم دست نویسنده برایت رو می شود و در هر دو خط منتظر تغییر صحنه خواهی بود تا غافلگیر نشوی.
پیشتر که می روی با شناخت نام ها و شخصیت ها به خود می آیی و می بینی علی رقم اینکه نویسنده به روش خود ادامه داده اما تو صفحات متعددی را خوانده ای بدون آنکه سر درگم شده باشی.
اگر از من بپرسند میگویم جایزه ای که این کتاب گرفته کم بوده است.به راستی کتاب فوق العاده ای بود. وقتی با شخصیت داستان هم قدم می شوی و سختی ها و مرارت هایش را می بینی ،می بینی که چطور یک پایش در مرکز توانبخشی جانبازان است و یک پایش در حرم امام رضا ،گاهی در خانه است و پی درمان پای مادرش و گاهی در بنگاه برای پیدا کردن خانه ای نقلی و … برایت آشکار می شود که نویسنده با این تغییرات مدام قصدخسته کردن ذهن مخاطب و همدردی و هم پایی او با(صبوره) شخصیت اصلی داستان را دارد.
و به حق بسیار ظریف و هوشمندانه قدرت تمرکز مخاطب را به چالش می کشد بدون اینکه ذره ای در این سلسله تغییرات رشته ی قصه از دستش خارج شود.
نویسنده در انتخاب نام شخصیت ها نیز ظرافت به خرج داده است.
(صبوره ) و صبری که در زندگی دارد.(رضا) که علی رقم از دست دادن دو پا و یک دستش در جبهه، راضی است به رضای حق.(آسیه)که زن مردی است با اخلاق و دارایی فرعون گون.و در انتها (رسول) که فرستاده ای است از طرف…. با اینکه بخش هایی از این کتاب به دردهای مگوی مردان جنگ اشاره دارد ،اصل داستان در مورد آمال و آرزوهای زنان گره خورده به جنگ است و زحماتی که در این راستا به دوش کشیده اند.
سلامتی همه جانبازان و رفع خستگی از دل و جان مادران و همسرانشان صلوات.
نوشته شده به قلم دوست خوبم « م.رمضانی طلبه.»
بنویس…
در جام جهانی مدافع دروازه ،جان داد.
دروازه بان و مدافعان جملگی به سمت توپ هجوم آورده بودند تا مبادا توپ از خط دروازه رد شود و داغ باخت با تفاضل گل کمتر به دل یک ملت بنشیند.بازی دیشب را می گویم ،تورنمنت (ایران و اسپانیا) .
مهاجم تیم مقابل هم دست بردار نبود دنبال فرصت بود تا توپ در آن شلوغ و پلوغی به پایش بچسبد و کار را تمام کند.
کار تمام شد، دفاع دفاع است چه از یک دروازه ی هفت _هشت متری و آبروی ملی ،چه از مرزهای هزاران متری و امنیت ملی .
کار را مدافعان تمام کردند با بازی خوبشان و مرزبانان با بازی خونشان.
روی زمین فریاد ها بالا گرفت و نام ((بیرانوند )) اوج گرفت و در آسمانها اما نام (( محسن شهرکی)) و ((جلال بهبودی )) به گوش افلاکیان رسید.
هر دو شیرین است.اما شهادت لب مرز آن هم در سکوت ملتی که چشم به جام جهان نما دوخته تا بازی جام جهانی را از دست ندهند شیرین تر. مظلومانه گی اش شاید کام جان را تلخ کند و دیده گان را تر اما ملتی که با غیرت و همیت جوانانش روی پا ایستاده تا ابد پیروز است.
نوشته شده به قلم م.رمضانی طلبه
کمین نه به کمیته امداد
خبر افطاری کمیته امداد به ۳۰۰ هزار نفر از مردم محاصره شده و جنگ زده غزه ناگهان به خبر اصلی رسانه های فارسی زبان بیگانه چون منوتو و برخی کانال ها تبدیل شد. این اخبار عمدتا با این توضیحات دست به دست می شد که کمیته امداد صدقات مردم ایران را در غزه و برای افطاری فلسطینیان هزینه می کند، آنهم در شرایطی که در ایران بسیاری از مردم به این کمک ها نیازمند هستند و ضرب المثل معروف چراغی که به خانه رواست… را یادآور میشدند.
اما صرف نظر از دشمنی آشکار این رسانههای عمدتا وابسته به دولت انگلیس و حرکت تفرقه افکنانه میان مسلمانان آن هم در روزهایی که غزه تحت شدیدترین حملات و محاصره چند ساله قرار دارد، محل تامین هزینه این اقدام کمیته امداد و اقدامات مشابه در لبنان، عراق و حتی کشورهای آفریقایی، سوال مهمی است که البته حدود دو سال قبل، از آقای فتاح رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) پرسیده شده و ایشان نیز پاسخ مبسوطی به این ابهام دادند:
دشمن معاند میخواهد ما را منحرف کند و شما هم بهعنوان یک رسانه مورد اقبال مردم بایستی از حرکتهای درست سازمانهایی مثل کمیته امداد به صورت درست و منطقی حمایت کنید و البته اگر تخلف و خلافی و سیاست نادرستی از سوی ما صورت گرفت، بدون رودربایستی باید نقد کنید و به ما تذکر دهید…
ما شرعاً و قانوناً از صدقه و زکات مردم نمیتوانیم به کسی بدهیم ضمن اینکه علما هم اجازه نمیدهند. اگر هم قرار باشد کمکی صورت گیرد صندوقها جداگانه است، اگر پولی برای کمک به مردم یمن یا فلسطین به صندوق مختص آن ریخته میشود وظیفه داریم برای همانجا هزینه کنیم. ما حتی اجازه انتقال کمکهای مردمی را از یک شهر به شهر دیگر در داخل کشورمان را نداریم، حال چگونه میتوانیم این پولهای مردم را که به نیت کمک به هموطنان خودشان پرداخت میشود به مردم دیگر کشورها بدهیم. اینکه به ما این تهمت را بزنند شیطنت است و این موضوع را قطعاً رد میکنیم؛ هیچ پولی جابهجانمیشود و تمام انفاقهای مردم در داخل هزینه میشود، ما تنها روش خود در کمیته امداد را به کشورهای دیگر آموزش میدهیم.۱
چند نکته در مورد این کمین قابل تامل است
۱_ بر پاکنندگان این کمپین همانها هستند که روزه داری ماه رمضان و نذری دادن در ماه محرم را مسخره می کنند و کمین چهارشنبه های سفید راه می اندازند .
۲ _ بدون شک اعضای این کمپین تا به حال به فقرا کمک نکرده اند ، چطور ممکن است کسی به فقیری کمک کند اما عضو کمپینی شود که تمام غصه اش کمک کردن عدهای به فقرا و محصور شدگان باشد چرا که اعتقاد به کمک به محرومان با پیوستن به کمپین های شیطانی در یک جا جمع نمی شود
۳_ اعضای این کمپین همواره نعره های شان به وطن پرستی بلند است اما همیشه همنوا با دشمنان میهن خود عمل می کند ، آخر کجای دنیا دیده می شود که وطن پرستان سر در آخور دشمن کشور خود داشته باشند . درد بزرگ اینجاست که فقط ایرانی ها را میبینی که علیه کشور خود کمپین های متعدد راه می اندازند تا اوضاع آرام مملکت را ناآگاه کنند و آرامش روان را از مردم بگیرند.
بدون شک اینگونه اعمال شیطانی فقط از منافقینی برمیآید که خار چشمانشان اسلام عزیز است و بس.۲
۲_ عبدی متین
دختری بر دوش دریا
_امداد گر ….
_امدادگر …
_یکی امدادگر رو صدا بزنه…
زنْ خاکی و سراسیمه با سر و صورتی خونین و پاهایی که کم کم بی رمق می شد به سمت امدادگر دوید و فریاد زد:
_ کمک….شما را به خدا قسم، کمک کنید. پسرم تیر خورد.
امدادگر دوید،مادر اما تلو تلو می خورد و چشمانش هنوز به سمت کودک بود که نقش زمین شد؛تا بخواهد آخرین رمقش را جمع کند و خود را از سینه ی زمین جدا، امدادگر بالای سر کودکش رسیده بود.
زن در تمام دنیا زن است. امدادگر و غیر امدادگر ندارد ،مادر و غیر مادر ندارد. زن وقتی برسد بالای سر کودکی با چهره ای آرام و پر لبخند اما روده هایی بیرون ریخته ،امدادگر هم که باشد تنش یخ می زند و دستش می لرزد.
مادر از راه می رسید و رَزان باید کاری می کرد. دستهای لرزانش را به سمت پسر بچه برد و روده اش را جمع کرد و در حالی که کودک را در آغوش می فشرد به زحمت بلند شد و دوید . رمقی نبود نه در پای امدادگر نه در پای مادر ،اما رَزان باید می دوید تا مادر ویران نشود و یک ویرانه بر این همه آوار افزون نگردد.
رَزان اما میان دویدن مکث کرد. مجبور شد مکث کند. کودک را زمین گذاشت تا از کوله پشتی اش باند و ساولن در آورد و پهلوی پاره ی مادری را ببندد. مجبور شد لب پاره ی پیرمرد را بخیه کند .مجبور شد زخم پای نوجوانی را مرحم بگذارد .
رَزان مشغول بود که مادر سر رسید و فرو ریخت همچون آواری که بر سر کودکان فرو می ریزد. بیست و یک سال برای دختران آنقدر زیاد نیست که بخواهند جنازه بر سر دست ببرند و دست و پای بریده جمع کنند.
اما رَزان ماهها بود که خون دل می خورد و زخمه های کاری خصم را می بست.با دستهای خالی آمده بود تا بگوید می شود در مقابل تمام کفر ایستاد.
امروز اما مردهای خان یونس با همان زخم هایی که تا دیروز رَزان بر آن مرحم گذاشته بود پای تابوتی آمدند که خواهرشان را تا ابد با خود می برد. گلوله های بی رحم صهیون و تیر سربی تک تیر انداز یهود فرقی برای زن و مرد ، کودک و بزرگ قائل نیست و امروز نوبت (( رزان اشرف النجار)) بود.
امدادگر بیست و یک ساله . یکی بر سر این همه خصم فریاد برآورد: ((بِأیِ ذَنْبٍ قُتِلَتْ)) یکی فریاد بزند و امدادگر خبر کند.
کسی نیست زخم دل مادرش را ببندد؟امدادگر که نمی میرد.
امدادگر…امدادگر….
نوشته شده به قلم م.رمضانی طلبه.
“من در بند”
_یکی بیاید… آهای! یکی بیاید.
اینجا دیگر کجاست مرا آورده اید؟
کجا بودید که یکهو سر و کله اتان وسط سی سال دلخوشی من پیدا شد؟
چرا نمی خواهید درکم کنید؟ دل تنگش شده ام.در دلم غبار وجود او جاری است که سر پا مانده ام وگرنه تا الان خرد شده بودم.متلاشی متلاشی . دل تنگش شده ام.
چطور دلتنگ نباشم در حالی که لحظه به لحظه و نفس به نفس آب شدنش را دیده ام. دیده ام از گوشت و پوست به استخوان رسیدنش را.
تنگ تنگ در آغوشش داشتم و هر لحظه که او آب و آب تر می شد من در خود فشرده تر می شدم. ……… آب و آب .
بچه ی های شط در ساحل چشم باز می کنند و تا مرد شوند، بازی های بچگی اشان در فیروزه آب قد خواهد کشید .
قصه های کودکی اشان هم پر است از قصه ی آب .
قصه ی نوح و یونس و فرات.
_چه کسی فکرش را می کرد میان این همه آب، خاک سهم (( جاسم )) باشد.
سی سال کنار هم روزگار گذراندیم. دور دستان هر دوی ما ریسمان بسته بودند و تا آمدیم به خودمان بیاییم بلدوزر ها خاک ها را روی سرمان آوار کردند. حتی اجازه ندادند آیه ای نازل شود .((بای ذنب قتلت)).
اول آرام بودم .خوب فکر می کردم تنها نیستم و او هم مانند من و بقیه در بند این ریسمان لعنتی گرفتار آمده.اما نه…جاسم آدمی نبود که بخواهد در بند باشد. بلاخره هر طور بود .خودش را نجات داد.ذوب شد تا رهانید خود را.تحرکی نداشت.او ذوب می شد و من لختی خالی تر.
اما من! بعد سی سال، هنوز ریسمان از دست باز نکرده در این قفس شیشه ای گرفتار آمده ام. دلم برای عطر تنش که سالها زیر خروار ها خاک ابوالخصیب در جانم می پیچید تنگ شده است.
لااقل پیامم را به او برسانید و بگویید: به زندانش سری بزند. بگویید :حال لباس های غواصی بدون بچه های شط اصلا خوب نیست.
نوشته شده به قلم م.رمضانی طلبه
دستم را نگیری باخته ام
چند ماه پیش مطالبی می خواندم در باب علائم ظهور و دوران حکومت حضرت حجت(عج)،وقتی به این فراز رسیدم که حضرتش سر از بدن شیطان جدا می سازد، این سوال به ذهنم خطور کرد که: تکلیف بلا و امتحان مردمان بعد از ظهور چه می شود ؟
برای ایشان پیکار با وسوسه های شیطان مفهومی نخواهد داشت؟!
این با عدالت خداوند منافات ندارد؟
این که انسان تا پیش از قیام حجت (عج) با دشمنی قسم خورده روبرو باشد و مردمان بعد از قیام هیچ؟!
دنبال جواب بودم و…. خواندم که: نفس درون کم از شیطان ندارد.
خواندم که : اگر روزی شیطان هم نباشد حزب الشیطان هستند.
خواندم که : شاید منظور از شیطان ،شیطان انس است و در راس آنها رئیس حکومت شیطانی .
و در عصر حاضر حکومت شیطانی همان رژیم غاصب صهیونیسم است و رئیسش امثال نتانیاهوی کودک کش. قانع شدنم سخت بود ولی خود را قانع کردم. تا رسیدم به این روزها رسیدم به ماه رمضان…
?رمضان و غل و زنجیر شیاطین . این روزها وقتی سرکشی های نفس اماره را می بینم ، آن هم در جایی که شیطان و جنودش جملگی در بند غل و زنجیر گرفتار آمده اند و توان مخاصمه ندارند ، با خود می گویم یک عمر از شیطان درون غافل بوده ای! به راستی گاه جراحت های عمیق و جانکاه این شیطان در مقابل زخمه های ناچیز شیطان برون هیچ است.
?رمضان و مبارزه با شیاطین انسانی. سفارش پیر طریقت به جمعه ی((قدس))، به روز طلب نابودی شیاطین انسانی. و این هر دو یعنی اگر رمضانی آمد و شیطان در بند بود و حکومت شیطان نابود و تو هنوز پای دلت به سمت گناه می لغزید ،یقه ی نفس اماره ات را بگیر و بر سر خودت فریاد بکش.
خداوندا! شیطان از پس و پیش،از دورن و برون ،با لشکری از جن و انس ، مرا احاطه کرده است.
خداوندا!مرا دریاب.خداوندا!دستم را بگیر که اگر نگیری در میان این همه دشمن نابودیم حتمی است .
نوشته شده به قلم م.رمضانی طلبه
آب شفا
جعد مشکین طره عنبر گشا دارد حسین
حُسن یکتا را ببین زلف دو تا دارد حسین
شورش امکان اگر طرح محیط دهر ریخت
بر دو عالم سایه بال هما دارد حسین
نیست بی عشق حسینی ذره ای در ذات دهر
در حقیقت تکیه بر ارض و سما دارد حسین
می کند هر قطره اش ایجاد گلزار شهید
دست همت بر سر شاه و گدا دارد حسین
ای طبیعت مردگان غوغای محشر بر کنید
چون به خاک قربتش آب شفا دارد حسین
جنس مردان خدا را از شهادت باک نیست
در کف پای جنون رنگ حنا دارد حسین
خیمه هل من معین را لشکر امداد کو؟
تا قیامت برکف بانگ رسا دارد حسین
عالم از اوغوطه در طوفان خون خواهد زدن
بحر اگر توفد به وسع دیده جا دارد حسین
سیر این وادی نما در خویشتن گر عارفی
خویشتن هم زانکه شوق کربلا دارد حسین
“احمد” از خمخانه شاه شهیدان مست شد
بی دلان عشق را زیرا هوا دارد حسین
مرحوم احمد عزیزی
دیدار با شهید مدافع حرم مهدی قاضی خانی
خونه شهید خیلی خیلی ساده بود البته خانه اجاره ای با حداقل امکانات زندگی ،در این خانه نه از مبلمان خبری بود و نه از پشتی های آن چنانی ، با دو قالیچه ماشینی در حد بسیار معمولی فرش شده بود رختخوابها گوشه اطاقی که به نظر نه متر بیشتر نبود چیده شده بود خبری از جا رختخوابی یا کمد دیواری نبود .
مادری که از کمر درد می نالید باسه یادگار شهید زندگی می کردند .بخاری منزل فرسوده بود و لوله ای داشت که گاز منو اکسید وارد خونه می کرد به خاطر فرسوده بودن لوله بخاری .
همسر شهید خیلی ارادت به حضرت آقا داشتند گفتند به آقا نامه نوشتم و اصلا از مشکلات نگفتم چون آقا باید مشغول این چیزها نشوند فقط نوشتم آقا برایمان دعا کنید.
از صبح در این فکرم خدایا ما جواب شهدا را چگونه باید بدهیم به قول حضرت آقا در این بی عدالتی ها چه باید کرد .
فلان مسئول مملکتی که خرج تزیین دفتر کارش ۷ میلیارد تومان می شود چگونه جواب می دهد. اگر این مردان الهی نمی رفتند من و شما الان در امنیت زندگی نمی کردیم خدایا ما را شرمنده شهدا قرار نده . ( طاهره شاکری )