« دعا برای خوابیدن در تنهایی | از نیل چه دیدی که فراتت شده مقصد؟ » |
دین محوری و عاطفه ستیزی در حمایت از دین
گاهی منشأحب و دوستی، عنصر قوی عاطفه میباشد که مهمترین آنها عاطفه زن و فرزند دوستی میباشد.
انسانهای فاقد اراده و ایمان آنگاه که امرورشان بین ایمان و عاطفه مردد میشود، بر آنان عاطفه حاکم میشود و لیکن اهل ایمان و انسانهای باتقوا، ایمان و عقیده را بر عاطفه ترجیح میدهند.
در جمع عاشوراییان، به افرادی برمیخوریم که بر سر دو راهی عقیده و عاطفه، با به کارگیری نیروی ایمان، عقیده را بر عاطفه ترجیح دادند و در میدان مبارزه با دست کشیدن از فرزند و همسر خود به یاری امامحسین(ع) شتافتند و از میدان سخت آزمایش الهی به خوبی بیرون آمدند.
- در اینجا جا دارد که از یکی از یاران بزرگ امام حسین(ع) یاد کنیم چرا که نمونه بزرگ عاطفه ستیزی را به همگان نشان داد. «محمدبن بشیرحضرمی» در گرماگرم نبرد در صحنه کربلا وقتی خبر اسیر شدن فرزندش را به وی دادند به نبرد خود ادامه داد. امامحسین(ع) از این جریان آگاه شد و به محمدبن بشیر فرمود: اکنون بیعت را از تو برداشتم، برو و فرزندت را آزاد کن. حتی مبلغی پول در اختیار او گذاشت تا با هزینه کردن، فرزندش را آزاد کند. واضح است که در این موقع عاطفة پدری از یک سو و دفاع از عقیده و امام از سوی دیگر در درون او آتشی برمیانگیزد و او را بر سر دو راهی قرار میدهد. اما این سرباز ایثارگر با وجودی که امام معافیت وی را از نبرد امضاء کرد، روبه امام عرض کرد: به خدا قسم! هرگز چنین نخواهم کرد، طعمة گرگان درنده شوم، اگر چنین کنم. اینگونه است که عقیده و ایمان بر عاطفه پیروز میگردد.[1]
در صحنه عاشورا فقط این مردان نبودند که چنین نقش ایفا کردند، چرا که زنان مؤمن و پارسا و شجاعی هم بودند که نقش به سزایی در تشویق مردان در حمایت از حسین(ع) داشتند. روشن و واضح است که زنان موجودات عاطفی هستند و در این صحنه با زیر پا گذاشتن کششهای عاطفی برای بانوان به مراتب مشکلتر از مردان است به همین دلیل داستان محمدبنبشیر را در اینجا آوردیم تا بتوان عاطفه مادری را در مقایسه و مقابل عاطفه پدری قرار دهیم.
لیکن ایمان قوی بعضی از بانوان از آنان در میدان نبرد انسانهای نمونه ساخته است که یکی از آنان بانویی است به نام «امّ عمرو» این شیرزن کربلایی بعد از آنکه شوهرش «جناده بنکعبانصاری» در کربلا به شهادت رسید به پسرش «عمرو» سفارش کرد که در رکاب امام حسین(ع) به دفاع بپردازد. او خواستة مادر را پیروی کرد و پا به میدان جنگ نهاد، امام وقتی وی را در میدان جنگ دید، فرمود: تو به جهت کشته شدن پدرت از جهاد معاف میشوی. از این رو پس از تشکر و قدردانی از وی، امر کرد که به سوی مادرش برگردد. جوان با چشمانی اشک بار به طرف مادرش رفت که در این لحظهام عمرو به فرزندش گفت: چرا برگشتی؟ آیا از مرگ و کشته شدن ترسیدی؟
فرزند جواب داد: نه مادر، امام حسین(ع) به من اجازه جنگ نداد.
مادر که از خیرخواهی امام حسین(ع) نسبت به فرزندش آگاه بود به او گفت: به سوی امام برگرد و بگو: مادرم مرا امر کرده که با شما باشم.
این فرزند دلاور که لحظاتی پیش پدر را از دست داده با کسب اجازه از امام حسین(ع) به معرکه جنگ وارد میشود و با دشمن به ستیز برمیخیزد و بعد از حماسهای که میآفریند، به دست دشمن نابهکار شهید میشود و سرش را از بدن جدا میکنند و به طرف سپاه اسلام میاندازند. مادر آن سر را برداشت و بوسید و به سوی دشمن افکند و گفت: ما آنچه در راه خدا دادهایم، پس نمیگیریم.
این شیرزن کربلایی با زیر پاگذاشتن عاطفه فرزند دوستی در پرتو ایمان و خدا محوری شدیدش، عمود خیمه را برداشت و به دشمن حملهور شد که امام وی را به خیمه بازگرداند و برایش دعای خیر کرد.[2]
یکیدیگر از کسانی که در عرصة مقابله عاطفه و عقیده قرار میگیرد، ایمان و عقیده را بر عاطفه ترجیح میدهد زنی است به نام اموهب، وی مادر «وهب» شهید کربلاست که هر دو مسیحی بودند و در محضر امام حسین(ع) اسلام آوردند و حال این جوان تازه مسلمان که همراه همسر و مادرش در کربلا حاضر بودند، مادر وهب در روز عاشورا به وهب گفت: به جای شیری که به تو دادم دلم میخواهد در خدمت امام حسین(ع) تا سر حد شهادت بجنگی. وهب گفت: در مورد همسرم چه کنم؟ مادر گفت: عزیزم، جمال همیشگی را به جمال چند روزه دنیا مفروش. سخنان مادر، وهب را دگرگون ساخت. او دیگر عاشق امام حسین(ع) شده بود. همسرش به او گفت: من از آن میترسم که چون شهید شوی و به بهشت درآیی، مرا فراموش نمایی، از تو میخواهم در حضور امام حسین(ع) با من عهد کنی که در قیامت از من جدا نشوی. سپس هر دو خدمت امام(ع) رسیدند و همسر وهب از امام حسین(ع) خواست که از وهب عهد بگیرد و علاوه براین سفارش او را به اهلبیت نماید. امام حسین(ع) درخواست او را اجابت کرد، سپس وهب به میدان بازگشت و جنگید تا به شهادت رسید. آنگاه مادر آهنگ میدان جنگ داشت که امام فرمود: جهاد از زنان برداشته شده است و او را به خیمه بازگرداند.[3]
1- علی بن محمد جرزی ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، مترجم: محمد احمد شور، دارالشعب قاهره، چاپ اول، ج5، ص237.
2- عباس قمي، ترجمه، نفس المهوم، ص239.
3- ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعه، ص305.
4-بخشی از پایان نامه خانم فاطمه فلاح انبوهي با موضوع نقش بانوان در واقعه کربلا
فرم در حال بارگذاری ...