نگاهی به عصر غیبت صغری

1. تاریخ غیبت و چگونگی آغاز آن
الف) آغاز غیبت امام مهدی(ع)
در میان علمای اسلام در مورد آغاز «غیبت صغرا» چند نظر وجود دارد:
1. برخی، آغاز «غیبت صغرا» را از جریان سرداب می دانند؛ یعنی زمانی که مأموران «معتمد»، خلیفه عباسی منزل آن حضرت را در «سامرا» مورد تاخت و تاز قرار دادند تا آن حضرت را دستگیر کنند، آنان معتقدند: حضرت «حجت» از این تاریخ به بعد از دیده ها پنهان و «غیبت صغرا»ی آن حضرت آغاز شد.
ما در صفحات آینده در بحث داستان سرداب، خواهیم گفت که این سخن از اساس نادرست است و امام مهدی(ع) از هنگام حمله عباسیان به سرداب از دیده ها پنهان نشد، بلکه قبل از آن، غیبت آن حضرت(ع) آغاز شده بود.
2. برخی همانند شیخ مفید، آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت آن حضرت می دانند.1 این نظر برخلاف نظر مشهور است و اکثر علمای امامیه این نظر را قبول ندارند.
3. نظر سوم این که، آغاز غیبت صغرا از هنگام شهادت ابو محمد، امام حسن عسکری(ع) و آغاز سفارت اولین سفیر امام مهدی(ع)، «عثمان بن سعید عمری» از تاریخ هشتم ربیع الاول سال (260ق.)، آغاز شد و این دوره تا تاریخ پانزدهم شعبان سال (329ق.) هنگام درگذشت آخرین نایب خاص حضرت، «علی بن محمد سمری» به مدت 69 سال و اندی ادامه داشت.2
این دیدگاه مورد قبول اکثریت قاطع علمای امامیه است.3 دوره اختفای امام مهدی(ع) جزو غیبت صغرای آن حضرت نیست؛ زیرا غیبت صغرا، مربوط به عصر امامت آن حضرت است و در طول غیبت صغرا، حضرت چهار سفیر داشت.
چند سالی که آن حضرت در زمان پدر گرامی اشان (امام حسن عسکری(ع)) در اختفا به سر می برد، دوره امامت آن حضرت است، به بیان دیگر در دوره غیبت صغرا دو خصیصه و جود داشت، یکی امامت امام مهدی(ع) و دیگر سفارت و نیابت «نواب اربعه»، که با توجه به این دو خصیصه دوره اختفا جزء غیبت صغرا به حساب نمی آید.4 چون که هیچ یک از این دو خصیصه در دوره اختفا وجود نداشت.
ب) شهادت امام حسن عسکری(ع)
«معتمد» خلیفه عباسی همواره از محبوبیت و پایگاه اجتماعی امام ابو محمد عسکری(ع) نگران بود و هنگامی که دانست با وجود همه محدودیتهایی که نسبت به آن حضرت روا داشته بود، نه تنها از پایگاه مردمی و نفوذ معنوی آن حضرت کاسته نشده، بلکه بیش از پیش محبوب دلهای مردم گردیده، بر نگرانی و وحشتش افزوده شد و سرانجام در صدد قتل آن حضرت برآمد و به شکل مرموزانه و مخفیانه، حضرت را مسموم نمود،5 و شیعیان را از بهره مندی انوار هدایت آن امام همام محروم ساخت.
این گونه به شهادت رساندن در گذشته نیز وجود داشت و در موارد متعددی خلفای اموی و عباسی این سیاست را به اجرا درآورده بودند و امامان شیعه(ع) نیز کوشیده بودند تا نقشه های شوم آنها را به شکلهای گوناگون برای مردم آشکار نمایند تا چهره واقعی آنان برای آیندگان روشن شود.
امام عسکری (ع) با دانش ویژه ای که داشت، پیش بینی کرد که در آینده ای نه چندان دور زندگی دنیا را ترک خواهد کرد و راهی پیشگاه خداوند خواهد شد. آن امام همام، شهادت خود را در آینده نزدیک به مادر بزرگوارش خبر داد و گفت: در سال (260ق.) حادثه ای اتفاق می افتد و آن شهادت امام توسط عمال حکومت عباسی خواهد بود.
قلب مادر از این خبر هولناک به درد آمد و آثار غم و اندوه در او پدیدار گردید و گریست. امام(ع) مادرش را تسلی داد و گفت:
مادر! امر خدا حتمی است، بی تابی مکن!.
در سال (260ق.) آن مصیبت اتفاق افتاد و همان گونه که آن حضرت خبر داده بود در آن سال، امام عسکری(ع) به شهادت رسید.6
چند روز قبل از شهادت، آن حضرت را نزد طاغوت زمان «معتمد» عباسی بردند، در حالی که «معتمد» سخت ناراحت بود، چون می دید و می شنید که مردم همگی، امام ابومحمد(ع) را تعظیم و احترام می کنند و او را در فضیلت، بر همه علویان و عباسیان، مقدم می دارند. از این جهت در پی قتل آن حضرت برآمد و زهر کشنده ای را به وی خوراند.7
امام(ع) همین که آن زهر را خورد، تمام بدن شریفش مسموم شد و در بستر بیماری افتاد و به درد شدیدی دچار گردید.
«معتمد» به پنج نفر از خواص و درباریانش از آن جمله به «نحریر» دستور داد که مواظب خانه امام(ع) باشند و تمام امور و جریانها را زیر نظر بگیرند، همچنین به پزشکان دستور داد که هر صبح و شام از حال امام(ع) باخبر باشند، همین که روز دوم فرا رسید به «معتمد» خبر دادند که بیماری حضرت وخیم شده است. «معتمد» به پزشکان فرمان داد که حق ندارند از منزل امام بیرون روند. و به دلیل این که حال امام عسکری(ع) رو به وخامت نهاده بود، گفت: از کنار بستر او جدا نشوند. «معتمد»، «حسین بن ابی شوارب»، قاضی القضاة را به همراه 10 نفر به منزل امام فرستاد و به آنان دستور داد که شب و روز در آنجا باشند و جریانها را زیر نظر بگیرندو بعد شهادت دهند که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. با این وجود به جز پزشکان مأمور خلیفه، 15 نفر دیگر از سوی «معتمد» خلیفه عباسی در خانه حضرت بودند.
امام عسکری(ع) در شب رحلت در یک اتاق، به دور از چشم مأموران حکومت نامه های بسیاری به نقاط مختلف شیعه نشین نوشت و آن را به وسیله پیکی ارسال نمود.8 حال امام بدتر شد، پزشکان از او ناامید شدند و هر لحظه به مرگ نزدیک تر می شد. در لحظات آخر زندگی، همواره زبانش به ذکر خدا مشغول بود و او را ستایش می کرد و لبهای مبارکش از تلاوت قرآن مجید باز نمی ایستاد. سرانجام امام(ع) رو به سمت قبله کرد و روح پاکش به پیشگاه خدا پرواز نمود.
این حادثه جانگداز، روز جمعه هشتم ربیع الاول سال (260ق.) بعد از نماز صبح اتفاق افتاد.
ارتحال نابهنگام آن امام بزرگوار ضایعه بزرگی بود که در آن روزگار بر مسلمانان وارد شد و آنان رهبر و پیشوای محبوب و مصلح بزرگ خود را از دست دادند؛ کسی که همواره غمخوار ضعیفان و یتیمان و مستمندان بود.
ناله و شیون از خانه امام (ع) بلند شد و کم کم صدای ضجه و ناله زنان و مردان و کودکان آل علی در سراسر «سامرا» به گوش رسید.
خبر شهادت امام(ع) در سراسر شهر «سامرا» پیچید. این خبر همچون صاعقه ای هولناک بود که تمام مسلمانان را به سرعت به منزل امام(ع) رسانید. همگی مشغول گریه کردن و نوحه سرایی بودند. تمام ادارات دولتی شهر تعطیل شد. مردم به احترام امام(ع) بازارها را بستند و در شهر عزاداری کردند. گویی شهر «سامرا» به صحرای قیامت تبدیل شده بود.9
«سامرا» در تمام طول تاریخ خود چنان تشییعی را نادیده بود که امواج خروشانی از انسانها از طبقات مختلف با گرایشها و عقاید گوناگون همه را گرد هم آورد و همگی سخن از فضایل، ویژگیها و صفات امام بزرگوار، امام حسن عسکری(ع) می گفتند و درباره خسارت و زیان جبران ناپذیری که به مسلمانان وارد شده بود، بحث می کردند.10
«عثمان بن سعید عمری» متصدی امر غسل، کفن و دفن حضرت شد.11
این سخن با اعتقاد شیعه به این که امام را باید امام بعدی غسل دهد، کفن کند و نماز بخواند، منافاتی ندارد، چون که اولاً: این امر مربوط به حالت عادی است، نه در شرایط سخت و مورد تقیه، ثانیا: «عثمان بن سعید عمری» به نیابت از حضرت مهدی(ع) عهده دار تجهیز پپکر مطهر امام عسکری(ع بود.
و ثالثا: ممکن است در همین شرایط به صورت مخفی حضرت مهدی(ع) به این امر مبادرت نموده بود، لیکن به جهت شرایط خفقان و تقیه به ظاهر «عثمان بن سعید عمری» تصدی این امر را برعهده گرفته باشد. در هر حال، «عبیداللّه بن خاقان» می گوید:
وقتی جنازه امام(ع) آماده دفن شد، خلیفه برادر خود «ابوعیسی بن متوکل» را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامی که جنازه را برای نماز بر روی زمین گذاشتند «ابو عیسی» نزدیک شد و صورت آن حضرت را باز کرد و آن را به علویان، عباسیان، قاضیان، نویسندگان و دیگر شاهدان، نشان داد و گفت: این «ابو محمد عسکری» است که به مرگ طبیعی درگذشته است و فلان و فلان از قضات و پزشکان و خدمتگزاران خلیفه نیز شهادت می دهند! بعد روی جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند و فرمان داد که جنازه را برای دفن ببرند.
این شیوه تجربه شده حکام عباسی در مورد امامان شیعه(ع) بود و مردم به ویژه شیعیان نیز کم و بیش با این شیوه آشنایی داشتند.
بنا به نقل «شیخ صدوق» قبل از اقامه این نماز، نمازی دیگر بر بدن آن حضرت در لحظاتی قبل در درون خانه اقامه شد. «عقید خادم» از منزل خارج شد و به «جعفر» که بر درخانه ایستاده بودو شیعیان به او تعزیت می گفتند، گفت:
سرورم برادرت را کفن کردند. پس بر او نماز بخوان.
ناگهان امام مهدی(ع) جلو آمد و گفت:
عمو عقب بایست من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم.12
طبق نقل مشهور، امام عسکری(ع) در اول ماه ربیع الاول (260ق.) با زهری که «معتمد» برای آن حضرت تدارک دیده بود بیمار شد و در هشتم همان ماه رحلت نمود. بنابراین، امامت امام مهدی(ع) از همین تاریخ آغاز شد و آن حضرت تا به امروز در پس پرده غیب قرار دارد. به امید روزی که آن حضرت ظهور و جهان را پر از عدل و قسط کند.

 

پی نوشتها :
*برگرفته از کتاب تاریخ عصر غیبت: نگاهی تحلیلی به عصر غیبت امام دوازدهم(ع).
1 .الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص340.
2 .تاریخ الغیبة الصغری، ص345.
3 .حیاة الامام محمد المهدی(ع)، باقر شریف القرشی، ص114-115.
4 .سیدمحمد صدر در این باره می نویسد: «از برخی نقل شده است که مدت غیبت صغرای حضرت حجت(ع) 74 سال بود. این یا مبنی بر تسامح است و یا آن که آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت حضرت مهدی(ع)؛ یعنی سال (255ق.) دانسته اند. و البته این ادعا مبنی بر تسامح است. زیرا حضرت مهدی(ع) گرچه در زمان حیات پدر گرامی اش مخفی بود، ولی این اختفا را نباید جزء غیبت صغرا به حساب آورد. چون که حضرت مهدی(ع) در زمان حیات پدر بزرگوارش مسئولیت امامت را بر دوش نداشت. به هر صورت بعد از پدر، این منصب به آن حضرت موکول گردیده است.» (تاریخ الغیبة الصغری، سیدمحمد صدر، ص341).
5 .سیرة الائمة الاثنی عشر، هاشم معروف الحسنی، ج2، ص492.
6 .نهج الدعوات و منهج العبادات، علی بن موسی بن محمد بن طاووس، ص275، (به نقل از: حیاة الامام العسکری(ع)، باقر شریف القرشی).
7 .الارشاد، مفید، ص383 (به نقل از: حیاة الامام العسکری(ع)).
8 .کمال الدین و تمام النعمة، صدوق، ج2، ص473-474؛ بحارالانوار، مجلسی، ج50، ص327-329؛ الکافی، کلینی، ج1، ص505.
9 .الارشاد، مفید، ص362 (به نقل از حیاة الامام العسکری(ع)).
10.حیاة الامام العسکری(ع).
11.الغیبة، شیخ طوسی، ص216.
12.کمال الدین و تمام النعمة، صدوق، ج2، ص475.

   یکشنبه 4 آبان 1399نظر دهید »

حضرت امام سجاد (علیه‌السلام)

 

اربعین در حادثه‌ی کربلا یک شروع بود؛ یک آغاز بود. بعد از آنکه قضیه‌ی کربلا انجام گرفت - آن فاجعه‌ی بزرگ اتفاق افتاد - و فداکاری بی‌نظیر اباعبداللَّه (علیه‌السّلام) و اصحاب و یاران و خانواده‌اش در آن محیط محدود واقع شد، حادثه‌ی اسارتها پیام را باید منتشر میکرد و خطبه‌ها و افشاگریها و حقیقت‌گوئیهای حضرت زینب (سلام اللَّه علیها) و امام سجاد (علیه الصّلاة و السّلام) مثل یک رسانه‌ی پر قدرت باید فکر و حادثه و هدف و جهتگیری را در محدوده‌ی وسیعی منتشر میکرد؛ و کرد.

خاصیت محیط اختناق این است که مردم فرصت و جرئتِ این را پیدا نمیکنند که حقایقی را که فهمیده‌اند، در عملِ خودشان نشان بدهند؛ چون اولاً دستگاه ظالم و مستبد نمیگذارد مردم بفهمند و اگر فهم مردم از دست او خارج شد و فهمیدند، نمیگذارد به آنچه فهمیده‌اند، عمل کنند.

در کوفه، در شام، در بین راه، خیلیها از زبان زینب کبری (سلام اللَّه علیها) یا امام سجاد (علیه الصّلاة و السّلام) یا از دیدن وضع اسرا، خیلی چیزها را فهمیدند، ولی کی جرئت میکرد، کی توانائی این را داشت که در مقابل آن دستگاه ظلم و استکبار و استبداد و اختناق، آنچه را که فهمیده است، بروز دهد؟

مثل یک عقده‌ای در گلوی مؤمنین باقی بود. این عقده روز اربعین اولین نِشتر را خورد؛ اولین جوشش در روز اربعین در کربلا اتفاق افتاد.

 

 

بیانات رهبر معظم انقلاب  ۱۳۸۷/۱۱/۲۸

   دوشنبه 24 شهریور 13991 نظر »

قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ یعنی چه ؟ 

 

وجود مبارک رسول خدا  در جمع اقوام خویش گفت کيست که به من ايمان بياورد وزير من باشد و آينده خوب هم به انتظار او باشد؟ حالا همه صناديد قريش و بزرگان قبيله هستند. وجود مبارک حضرت امير ده سال بيشتر نداشت. بلند شد فرمود من! اين يعني چه؟! فرمود: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ»، اين همّت را نگاه کنيد! اين بچه ده ساله! همه آنها ساليان متمادي در جنگ بودند کشتند کشته دادن، غارت کردند کليددار کعبه بودند، نامدار بودند. فرمود کيست که به من ايمان بياورد و وزير من باشد، آينده در اختيار او باشد؟ حضرت علي بلند شد گفت من! «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ»، اين دارد ياد مي‌دهد. حضرت فرمود بنشين! چند بار فرمود که کيست که وزير من باشد؟ مشکل مرا حلّ کند؟ اين رهبري مرا تکميل کند؟ مجري رهبري من باشد؟ باز حضرت علي بلند شد گفت من!

اينکه مي‌فرمايد: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ» يعني اين! از همين جا وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) يک بيان نوراني دارد که به تعبير سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمود اين حديث جزء غرر روايات ماست.‏ وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّة»؛‏ اگر اراده قوي باشد بدن تابع است.

اينکه مي‌بينيد دو نفرند ماه مبارک رمضان همان ماه تابستان است و روزهاي گرم است و طولاني است، يکي اصلاً احساس حرارت نمي‌کند، چون حواسش جاي ديگر است. حواسش نزد قلبش است، آن ديگري حواسش نزد شکمش است مرتّب مي‌گويد تشنه شدم، آيا غروب نزديک است يا نه؟ اين يکي بطني فکر مي‌کند آن يکي قلبي فکر مي‌کند، حواسش جاي ديگر است.

 

روح بدن را اداره مي‌کند، نه عکس. چرا آدمي که غصّه دارد اصلاً احتياج به غذا ندارد؟ چرا آدمي که در يک کار خيلي خوشحال شد اشتها به غذا ندارد؟ مي‌بينيد يک پدر در هنگام عروسي پسرش صبح تا غروب يا استقبال مي‌کند يا بدرقه مي‌کند مهمانان را همه‌اش مي‌گويد و مي‌خندد و اصلاً غذا نمي‌خورد، چون دل و حواسش جاي ديگر است.

همين پدر که صبح تا غروب يا استقبال کرد يا بدرقه گفت، گفت و خنديد و خنداند، گاهي ميخي در کفش اوست جوراب را پاره مي‌کند پا را زخمي مي‌کند پا خوني مي‌شود او اصلاً احساسي ندارد.

شب که همه مهمان‌ها رفتند اين وقتي پا را نگاه مي‌کند مي‌بيند خون آمده است، اين خون که الآن نيامده است، اين خون از صبح بوده. او اصلاً به بدن توجه ندارد. اين تازه امور دنيايي است.

کسي که «عند الله»ي فکر بکند گوشه‌اي از آن همين جريان کشيدن تير شکسته از پاي مبارک حضرت امير است.

او واقعاً احساس نمي‌کرد، نه اينکه درد داشت و تحمّل کرد! وقتي حواس جاي ديگر باشد آدم احساس نمي‌کند.

فرمود ببريد حواستان را در جاي ديگر، خيلي فشار روزگار اثر نمي‌کند. چه چيزی کم است، چه چيزی گران است، چه فلان است! مخصوصاً عزيزان حوزوي و دانشگاهي که کارشان علم است.

الآن اين کتاب‌هايي که ما مي‌خوانيم برکت است در کنار سفره اين کتاب‌ها هستيم اينها را در تلخ‌ترين روزگار نوشتند با فقر نوشتند، با رفاه که ننوشتند. پس مي‌شود.

 

 

درس اخلاق آیت الله جوادی آملی 

   سه شنبه 18 شهریور 13991 نظر »

پیامبری که علیه زنای با محارم و ازدواج حرام قیام کرد!!  


نه تنها تولد «یحیى» علیه‌السلام بسیار تأمل برانگیز بود، مرگ او هم از پاره‌اى جهات عجیب بود، غالب مورخان مسلمان و همچنین منابع معروف مسیحى جریان این شهادت را چنین نقل کرده‌اند. (هر چند اندک تفاوتى در خصوصیات آن در میان آن‌ها دیده مى‌شود.)

«یحیى» علیه‌السلام قربانى روابط نامشروع یکى از طاغوت‌هاى زمان خود با یکى از محارم خویش شد، به این ترتیب که «هیرودیس» پادشاه هوس‌باز «فلسطین»، عاشق «هیرودیا» دختر برادر خود شد و زیبائى وى دل او را در گرو عشقى آتشین قرار داد، لذا تصمیم به ازدواج با او گرفت! این خبر به پیامبر بزرگ خدا «یحیى» علیه‌السلام رسید، او صریحاً اعلام کرد: این ازدواج، نامشروع و مخالف دستورات «تورات» است و من به مبارزه با چنین کارى قیام خواهم کرد.

سر و صداى این مسأله در تمام شهر پیچید و به گوش آن دختر «هیرودیا» رسید، او که «یحیى» علیه‌السلام را بزرگترین مانع راه خویش مى‌دید، تصمیم گرفت در یک فرصت مناسب از وى انتقام گیرد و این مانع را از سر راه هوس‌هاى خویش بردارد.

ارتباط خود را با عمویش بیشتر کرد و زیبائى خود را دامى براى او قرار داد و آن‌چنان در وى نفوذ کرد که روزى «هیرودیس» به او گفت: هر آرزوئى دارى از من بخواه که منظورت مسلماً انجام خواهد یافت.

«هیرودیا» گفت: من هیچ چیز جز سر «یحیى» را نمى‌خواهم! ؛ زیرا او نام من و تو را بر سر زبان‌ها انداخته و همه مردم به عیب‌جوئى ما نشسته‌اند، اگر مى‌خواهى دل من آرام شود و خاطرم شاد گردد، باید این عمل را انجام دهى!

«هیرودیس» که دیوانه‌وار به آن زن عشق مى‌ورزید، بى‌توجه به عاقبت این کار، تسلیم شد و چیزى نگذشت که سر «یحیى» علیه‌السلام را نزد آن زن بدکار، حاضر ساختند. اما عواقب دردناک این عمل، سرانجام دامان او را گرفت.۱

 

«امام سجاد(ع) از پدر خود نقل می‌کند که پادشاه بنی‌اسرائیل عاشق یکی از محارم خود شد و خواست با او ازدواج کند. حضرت یحیی با این عمل مخالفت کرد. این معشوقه به وسوسه مادر خود، سر یحیی را شرط ازدواج خود قرار داد و پادشاه بنی‌اسرائیل سر حضرت یحیی را در ظرفی از طلا برای او فرستاد. روایات گزارش کردند وقتی سر یحیی را جدا کردند و خون او به زمین ریخت، ‌خون شروع به جوشیدن کرد. قوم بنی‌اسرائیل تلاش کردند که خاک بر روی این خون بریزند و آن را ناپدید کنند ولی موفق نشدند و این خون در حال جوشش بود تا زمانی که بخت‌النصر بر بنی‌اسرائیل حاکم شد و چند هزار نفر از بنی‌اسرائیل را کشت و انتقام خون یحیی را گرفت و آن خون از جوشش ایستاد.»۲

در احادیث اسلامى مى‌خوانیم: سالار شهیدان امام حسین علیه‌السلام مى‌فرمود: «از پستى‌هاى دنیا این که سر «یحیى بن زکریا» را به عنوان هدیه براى زن بدکاره‌اى از زنان بنى‌اسرائیل بردند». 

 

حضرت یحیی (ع)، از قبل تولد، نذر امام حسین (ع) شد! / شباهت‌های عجیب حضرت یحیی و سیدالشهدا (ع)


حضرت زکریا(ع) از خداوند خواست که اسماء پنج‌تن (خمسه‌ی) طیبه را به او تعلیم دهد، جبرئیل بر او نازل شد و اسامی را گفت. سپس حضرت زکریا از خداوند پرسید چرا نام حسین(ع) را که یاد می‌کنم اشک‌هایم جاری می‌شود و به هیجان می‌افتم؟

خداوند ماجرای حضرت اباعبدالله(ع) در واقعه عاشورا را برای او تعریف کرد و زکریا(ع) خطاب به پروردگارش گفت: خداوندا فرزندی به من عطا کن و سپس مرا به مصیبت او مبتلا کن، چنان‌که حبیب خود را مبتلا به فرزندش خواهی کرد، من این فرزند را نذر او می‌کنم .

حضرت زکریا از قبل تولد، حضرت یحیی (ع) را نذر حضرت سید الشهداء (ع) کرد تا شاید موفق شود از واقعه‌ی کربلا و بریده شدن سر امام حسین(ع) جلوگیری کند.

خداوند خواسته‌ی حضرت زکریا(ع) را برای فرزندآوری اجابت کرد و حضرت یحیی(ع) را به او هدیه داد. در روایات و منابع تاریخی شباهت‌های بسیاری بین امام حسین(ع) و حضرت یحیی(ع) ذکر شده که در ادامه به بخشی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

۱. از جانب خداوند بشارت به ولادت یحیی(ع) رسید و همچنین به ولادت حسین(ع).
پس بشارت اول آن است که می‌فرماید: (یا زکریا انا نبشرک بغلام اسمه یحیی) یعنی: ای زکریا بشارت می‌دهم تو را به پسری که اسمش یحیی است و بشارت دوم آنست که ملائکه به پیغمبر(ص) گفتند: خداوند تو را بشارت می‌دهد به مولودی که از فاطمه‌(س) متولد می‌شود.

۲. هر دو امام حسین(ع) و یحیی(ع) شش ماهه متولد شدند.

۳. هر دو را خداوند بلاواسطه اسم گذاشت.

۴. هر دو از سینه ی مادر شیر نخوردند، بلکه یحیی(ع) از آسمان شیر خورد و حسین(ع) از عرش عظیم یعنی زبان پیغمبر (ص) شیر خورد.

۵. پیشانی هر دو می‌درخشید.

۶. هر دو در طول عمر، اگر فرحی از برای ایشان می‌شد به زودی منقلب به حزن می‌گردید.

۷. برای یحیی(ع) و حسین بن علی(ع) آسمان خون گریست.

۸. سر هر دو، بعد از قتل، تکلم کرد، سر یحیی(ع) به پادشاه گفت: از خدا بترس و سر امام حسین(ع) مکرر قرآن می‌خواند ولا حول و لا قوة… گفت.

۹. یحیی بن زکریا(ع) را به طریق صبر کشتند و سرش را از بدن جدا کردند و حسین بن علی(ع) نیز سرش را از تن بریدند و با این‌که در میدان جنگ شهید شد باز به طریق قتل صبر (زجرکش شدن) کشته شد، چنان‌که حضرت سجاد(ع) فرمود.

۱۰. حضرت محمد(ص) فرمودند: در جهنم منزلی است که احدی مستحق آن نیست، مگر قاتل یحیی بن زکریا(ع) و قاتل حسین(ع).۳

 

 

۱_ تفسیر نمونه، ذیل آیه۱۵ سوره مریم

۲_یحیی علیه السلام 

۳_کتاب خصائص الحسینیه

   پنجشنبه 6 شهریور 1399نظر دهید »

آداب و سنن پیامبر صلی الله در وضو 

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای هر نماز واجبی تجدید وضو می کردند.

امام صادق علیه السلام فرمود : مضمضه ( آب در دهان گرداندن ) و استنشاق ( آب در بینی کشیدن ) از چیزهایی است که رسول خدا صلی الله سنت نهاده است .

رسول خدا صلی الله چون برای نماز وضو می گرفت سه بار انگشتر خود را در انگشت می گرداند .

رسول خدا صلی الله در وضو برناصیه _ یعنی جلوی سر که تقریبا یک چهارم تمام مساحت سر است _ مسح می کشید .

 

سنن النبی ، علامه محمد حسین طباطبایی ، ترجمه استاد ولی ، ص ۲۰۱

   یکشنبه 1 تیر 13991 نظر »

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی امام حسن عسکری‌(علیه‌السلام) فرمودند: «این روزها متعلق به امام عسکری (سلام‌اللّه‌علیه) است، که میتواند الگوی همه‌ی مؤمنان، بخصوص جوانان باشد. این امامی که موافقان و مخالفان، همه، اعتراف کردند به فضل او، به علم او، به تقوای او، به طهارت او، به عصمت او، به شجاعت او در مقابل دشمنان، به صبر و استقامت او در برابر سختیها.» ۱۳۹۰/۱۲/۱۰

 

امام حسن عسگری ( ع)

 

ظرفیت پنهان سیره و زمانه امام حسن عسکری(علیه‌السلام) در الگودهی به جوانان

 

ملاحظه منابع مربوط به تاریخ و سیره زندگانی امام یازدهم شیعیان نشان می‌دهد، به رغم کوتاه بودن مدت امامت آن حضرت، محدودیت‌های به وجود آمده توسط حکومت برای ایشان و پیروانشان به دلیل آگاهی عباسیان از تفکرات ائمه مبنی بر مستحق دانستن خود بر رهبری مسلمین، همان اخبار و روایات به دست رسیده درباره امام حسن عسکری(علیه‌السّلام) نیز آن­چنان که باید، مورد توجه و تحلیل قرار نگرفته و گاه از دیدگان شیعیان پنهان مانده است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به بخش‌هایی از ویژگی‌های شخصیت آن امام همام به ظرفیت خاموش سبک و سیره زندگانی آن حضرت که می‌تواند الگویی ثمربخش برای جوانان تلقی شود، اشاره نموده و فرمودند: «این روزها متعلق به امام عسکری (سلام‌اللّه‌علیه) است، که میتواند الگوی همه‌ی مؤمنان، بخصوص جوانان باشد. این امامی که موافقان، شیعیان، مخالفان، غیر معتقدان، همه، شهادت دادند و اعتراف کردند به فضل او، به علم او، به تقوای او، به طهارت او، به عصمت او، به شجاعت او در مقابل دشمنان، به صبر و استقامت او در برابر سختیها. این انسان بزرگ، این شخصیت باشکوه، وقتی به شهادت رسید، فقط بیست و هشت سال داشت.»

در یادداشت پیش‌رو، مرور کوتاه بر شرایط زمانه امام حسن عسکری(علیه‌السلام) و طرح فضائل و مناقب آن حضرت توسط موافقان و مخالفان، به عنوان مقدمه برای طرح برخی محورهای منش و رفتار آن حضرت در دستور کار قرار گرفته است.

 

* محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی امام (علیه‌السّلام) و پیروانشان

زمانه حضرت امام حسن عسکری(علیه‌السّلام) را باید از دشوارترین دوره‌ها در طول زندگانی ائمه(علیهم‌السّلام) دانست که هم آن حضرت و هم پیروانشان به طور بی‌سابقه با محدودیت سیاسی و اجتماعی مواجه شدند؛ تا آنجا که در هنگام حضور حضرت در زندان هم، جاسوسانی از ایشان مراقبت می‌کردند یا آزادی آن حضرت مشروط به آن بود که دوبار در هفته حضور خود را به دارالخلافه اعلام کنند.

 

جالب است که اصحاب حضرت حتی اجازه صدا زدن ایشان را در مکان‌های عمومی نداشتند و گاه پیش می‌آمد که آنان نیز همراه امام(علیه‌السّلام) زندانی می شدند.

در مورد چرایی فضای امنیتی در عصر حضرت عسکری(علیه‌السّلام) باید گفت حکومت با جمع میان «آگاهی‌ای که از تفکرات بنیادین رهبران امامیه داشت که خود را محقّ در حکومت بر مسلمانان می‌دانستند»،

«فعالیت چشمگیر دیگر گروه‌های سیاسی که برای مخالفت با عباسیان دست به شمسیر شده بودند»

و «سعایت‌هایی که بر ضد امام عسکری(علیه‌السّلام) مبنی بر دریافت اموال یا وجوهات از مردم و یا دریافت و ارسال نامه‌های فراوان و به صورت مخفیانه می‌شد،»

این­‌گونه تحلیل می‌کرد که امام عنصری خطرناک است که می‌تواند تهدیدکننده منافع حکومت باشد. از این رو حدود ۶ سال امامت حضرت عسکری(علیه‌السّلام)، همراه با اضطراب فراوان برای اصحاب و پیروان ایشان بود.

اصحاب هم نسبت به احتمال ترور حضرت نگران بودند و هم نسبت به آینده و ادامه حیات اجتماعی خود و خانواده‌شان.

 

اقدامات مدبرانه حضرت برای حل مشکلات فکری، معنوی و مادی شیعیان

با این حال مشاهده می‌شود که امام(علیه‌السّلام) حرکت پرشتاب دیگر ائمه(علیهم‌السّلام) را در هدایت جامعه ادامه داده است. چنان­چه با افزایش شمار شیعیان در برخی مناطق و یا مهاجرت برخی از آنان به مناطق دوردست که به خاطر تأمین معاش یا ظلم حکومت صورت می‌گرفت، وکلایی از سوی امام(علیه‌السّلام) برای رتق و فتق امور شیعیان در آن شهرها معرفی می‌شد.

برای نمونه امام(علیه‌السّلام) فقط در محدوده ایران، با شیعیان حاضر در خراسان و جبال و گرگان گرفته تا قم و اهواز از طریق وکلا ارتباطی وثیق داشتند. ایشان با وجود شرایط یاد شده در حل نیاز شیعیان به وسیله ارسال نامه، لحظه‌ای درنگ نکردند. از طرح و رد بدعت‌های حکومت ابایی نداشتند؛ و برای نمونه زینت کردن مساجد همچون قصرها را رد نمودند.با صراحت از ولایت امیرمؤمنان یاد می‌کردند؛ و برای نمونه مقصود پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) از عبارت «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلیٌّ مَولاه» را روشن نمودن دسته حزب الله از میان فرقه‌ها و گروه‌های دیگر خواندند.در همان شرایط اختناق، حضرت در عبارتی خود را از «شیران مبارز در برابر ظلم و ضربه‌زنندگان به صورت دشمن» خوانده است، و به نظر تنها با همین روحیه و ویژگی است که موفق شدند در شرایطی که باید مهم‌ترین و آخرین زمینه‌های عصر غیبت را برای شیعیان فراهم کند، هم به حل مسائل فکری و معنوی شیعیان بپردازند و هم ارسال اموال برای حل مشکلات مالی آنان را پیگیری نمایند.

در همین حین، تشکیلات وُکلا را انسجام بیشتری بخشد و با اتکا بر عنایت خداوند پیوسته در نامه‌ها، پیروان را به ناچیز پنداشتن ظلمِ حاکمان در برابر امید و توکل بر خداوند سفارش نماید.

 

اعتراف مخالفان فکری و دشمنان سیاسی بر جایگاه والای حضرت

نکته بسیار مهم، کلیدی و بی‌سابقه و کمتر مطرح شده درباره حضرت آن است که ایشان در حالی با دارا بودن حدود ۲۰ سال، به مقام امامت نائل شدند که اکثریت قریب به اتفاق پیروان حضرت هادی(علیه‌السّلام)، تبعیت محض از آن حضرت را پذیرفته و اندکی هم که منحرف شده بودند، پس از مدتی کوتاه به اشتباه خود اعتراف نمودند. اهمیت این موضوع با این نکته روشن‌تر می‌شود که حضرت هادی(علیه‌السّلام) به تصریح منابع تنها در ماه‌های آخر و به صورت محدود، فرصت معرفی فرزندشان به عنوان امام را پیدا کرده و حتی تا مدتی در دوران امام هادی(علیه‌السّلام) برخی اصحاب به امامت دیگر فرزند ایشان اطمینان داشتند.

بنابراین نقش ویژگی‌های بارز شخصیتی امام حسن عسکری(علیه‌السّلام) در مقبولیت‌شان نزد شیعیان امری قطعی است. در مورد اعتراف صاحبان اندیشه به مقام حضرت نقل این روایت کافی است که وقتی خبر نگارش کتابی توسط یکی از علمای غیر شیعه درباره تناقض در قرآن به حضرت رسید، ایشان عباراتی را به شخصی آموزش دادند و نزد او فرستادند.

وقتی این عالم برجسته سخنان را شنید، اظهار داشت «این سخنان برای تو و یا کسی در شأن تو نیست» و زمانی که متوجه شد استدلال مطرح شده از آنِ امام حسن عسکری(علیه‌السّلام) است، پس از اعتراف به مقام اهل‌بیت(علیهم‌السّلام) با عبارت «ماکان لیخرج مثل هذا الّا من هذا البیت»، دستور داد هرآنچه از کتاب مورد نظر را که نگاشته است، در آتش بسوزانند.

در مورد طرح شایستگی و مقام حضرت در بیان مخالفان سیاسی نیز می‌توان برای نمونه از زندان‌بان ارشد حکومت که مخالف سرسخت علویان بود یاد کرد که وقتی پس از مدتی از او درباره سخت‌گیری بر امام حسن عسکری(علیه‌السّلام) پرسیدند و در مورد آن حضرت گزارش خواستند، وی تنها لب به ستایش از حضرت گشود و تأکید کرد حضرت دائماً با تواضع و خلوص در محل عبادت مشغول است.

این موضوع سبب تحیّر حکومت از تحت تأثیر قرار گرفتن چنین فردی از حضرت شد.همچنین باید از احمدبن‌عبیدالله‌بن‌خاقان از گماشتگان حکومت عباسی یاد کرد که درباره حضرت این چنین اعتراف نمود که «مردی از اولاد علی را از لحاظ رفتار، وقار، پاکدامنی، نجابت و بزرگواری در خانواده خودش و بنی‌هاشم مانند حسن‌بن‌علی‌بن‌محمد ، ابن‌الرضا ندیدم و نشناختم که خاندان خودش و بنی‌هاشم و سرلشکران و وزیران و همه مردم او را بر سالخوردگان و اشراف مقدم بدارند… از هر یک از بنی‌هاشم و سران و نویسندگان و قضات و فقها و مردم دیگر که می­پرسیدم، او را در نهایت احترام و بزرگواری و مقام بلند و سخن نیک و تقدم بر تمام فامیل و بزرگترانش معرفی می­کردند. این چنین بود که مقام و ارزش او در نظرم بزرگ شد؛ زیرا هیچ دشمن و دوست او را ندیدم، جز آنکه از او به نیکی یاد می­کرد و مدحش می نمود».

 

آخرین سفارش‌ها در عصر حضور بر ضرورت الگوگیری از ائمه هدی

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در فرمایشات نقل شده، بر ظرفیت الگوگیری جوانان از چنین شخصیت والایی که تنها ۲۸ سال حیات نمود، تأکید نمودند. اما پیش از اشاره به برخی محورهای شخصیت حضرت که می‌تواند اسوه جوانان امروز تلقی شود، شایسته است به تأکید و تصریح خود آن امام بر اهمیت و اولویت داشتن الگوگیری از ائمه هدی یاد کرد. برای نمونه امام حسن عسکری(علیه‌السّلام) در این راستا از سیره حضرت علی(علیه‌السّلام) یاد می‌کرد که با آن مقام والا خود بر دست مهمانش آب می‌ریخت تا دست‌شان را پس از غذا بشویند و هنگامی که فرد خجالت می‌کشید، امیرمؤمنان او را به خدا قسم می‌داد که راحت باش و بگذار این تکلیف را بجا آورم. همراه با طرح این موضوع، امام یازدهم تأکید می‌نمود که بدانید که هر که به حقوق برادرانش آشنا باشد و در ادای آن کوشاتر، نزد خداوند جایگاه والاتر دارد. در موردی دیگر حضرت برای پیروان خود از ماجرای اجازه خواستن شیعیان برای ورود به حضرت رضا(علیه‌السّلام) یاد نمود که چون آنان خود را شیعه خوانده بودند، ایشان اجازه ورود آنان به محل سکونت خود را نداده و تأکید کرده بودند که چگونه خود را شیعه می‌خوانید درحالی که در بیشتر کارهایتان مخالف حضرت علی(علیه‌السّلام) عمل می‌کنید؟می‌توان گفت حضرت عسکری(علیه‌السّلام) با نقل مستمر سیره‌ی ائمه‌ی پیشین، آخرین تلاش‌ها را در عصر حضور ائمه انجام داد تا شیعیان را متوجه ضرورت مشی و رفتار مطابق سیره و سبک زندگی ائمه در دوران غیبت نماید.

 

امام حسن عسکری(علیه‌السّلام) اسوه جوانان امروز

اکنون با یادآوری شخصیت شجاع، مدبّر، مخلص و پرتلاش امام(علیه‌السّلام) که در بخش‌های پیش بدان اشاره رفت، در ادامه به مواردی از سیره و گفتار آن حضرت که می‌تواند اشتیاق و طعم خوش زندگی مطابق سیره حضرت عسکری(علیه‌السّلام) را برای جوانان به تصویر کشد، اشاره می‌شود. یکی از گزارش‌ها که می‌تواند برای جوانان مذهبی در عصر حاضر درس‌آموز باشد، روایتی است که مطابق با آن، امام(علیه‌السّلام) ملاقات با یکی از اصحابشان را به تعویق انداختند و بعدها به او فرمودند چیزی درباره تو شنیدم که شایسته نیست و آن اینکه فردی را از خود رانده بودی. وقتی آن صحابی گریست و دلیل آورد که فرد مورد نظر گناهی بزرگ مرتکب شده بوده است، حضرت فرمودند «راست می‌گویی اما باید چنین افرادی را در هر حال اکرام و احترام کرد و نباید تحقیرشان کرد یا به آنان توهین نمود. زیرا آنها به ما منتسب هستند و اگر چنین کنی از زیانکاران خواهی بود». وقتی آن فرد مورد اشاره بعدها این سخنان امام(علیه‌السّلام) را شنید، از گناه دست برداشت و از پرهیزگاران زمانه شد و در نهایت در کنار مزار حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) دفن گردید.

بخش مهمی از سبک و سیره‌ی مورد نظر امام حسن عسکری(علیه‌السّلام) از محتوای نامه‌های حضرت به شیعیان، قابل برداشت است. حضرت در یکی از نامه‌ها این­گونه مرقوم فرمودند که «شما را به رعایت تقوا، کوشش در راه خدا، ادای امانت، طول سجود، به جا آوردن حق همسایه سفارش می‌کنم…هرکه اینگونه باشد شیعه است و مرا خوشحال می‌کند».

در ادامه‌ی این نامه، حضرت با تأکید بر این‌که زینت ما باشید نه مایه‌ی شرمندگی ما، فرمودند «هر محبتی را به سوی ما کشیده و هر زشتی را از ما دور سازید… زیاد یاد خدا کنید، زیاد یاد مرگ کنید، زیاد قرآن بخوانید، زیاد صلوات بفرستید. آنچه را به شما سفارش کردم حفظ کنید که شما را به خدا می‌سپارم و بر شما سلام می‌فرستم».

 

 

Khmenei.ir

   سه شنبه 14 آبان 13981 نظر »

خطبه امام سجاد علیه السلام در شام 

 

یزید ملعون در مجلس خود به امام سجاد علیه السلام عرض کرد : یا علی ! بر فراز منبر برو و مردم را از شرح این فتنه و پیروزی ای که خدا نصیب امیرالمومنین نمود آگاه ساز . 

حضرت فرمود: « نمی دانم از این کار چه هدفی داری ؟» 

آنگاه بر فراز منبر رفتند و پس از حمد و سپاس به درگاه خداوند و درود بر رسول خدا صلوات الله فرمودند :

ايُّهَا النَّاسُاعطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ. أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ.وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ. مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِي وَ نَسَبِي. أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا. أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا. أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى. أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى. أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى. أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى. أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِي الْهَوَاءِ. أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى. أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى. أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏. أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ. أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَيْهِ الْجَلِيلُ مَا أَوْحَى. أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ. أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِ النَّبِيِّينَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِينَ وَ يَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِينَ وَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ تَاجِ الْبَكَّائِينَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِينَ مِنْ آلِ يَاسِينَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. أَنَا ابْنُ الْمُؤَيَّدِ بِجَبْرَئِيلَ الْمَنْصُورِ بِمِيكَائِيلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِي عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِينَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ. وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِينَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِينَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِينَ وَ مُبِيدِ الْمُشْرِكِينَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِي اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ وَ لِسَانِ حِكْمَةِ الْعَابِدِينَ وَ نَاصِرِ دِينِ اللَّهِ وَ وَلِيِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِكْمَةِ اللَّهِ وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ. سَمِحٌ سَخِيٌّ بَهِيٌّ بُهْلُولٌ زَكِيٌّ أَبْطَحِيٌّ رَضِيٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ. قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ. أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِيمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَكِيمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ يَطْحَنُهُمْ فِي الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى وَ يَذْرُوهُمْ فِيهَا ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمِ. لَيْثُ الْحِجَازِ وَ كَبْشُ الْعِرَاقِ مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ خَيْفِيٌّ عَقَبِيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ شَجَرِيٌّ مُهَاجِرِيٌّ. مِنَ الْعَرَبِ سَيِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَيْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ. ذَاكَ جَدِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ:أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ انا ابنُ خَدیجهَ الکبری. (انا ابن الحسين القتيل بكربلا، انا ابن المرمل بالدماء، انا ابن من بكى عليه الجن في الظلماء، انا ابن من ناح عليه الطيور في الهواء)[۲] فَلَمْ يَزَلْ يَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُكَاءِ وَ النَّحِيبِ. وَ خَشِيَ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ فِتْنَةٌ. فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ فَقَطَعَ عَلَيْهِ الْكَلَامَ. فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ قَالَ عَلِيٌّ لَا شَيْ‏ءَ أَكْبَرُ مِنَ اللَّهِ. فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ شَهِدَ بِهَا شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي. فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ الْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَى يَزِيدَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّي أَمْ جَدُّكَ يَا يَزِيدُ فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّكَ فَقَدْ كَذَبْتَ وَ كَفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّي فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ قَالَ وَ فَرَغَ الْمُؤَذِّنُ مِنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ تَقَدَّمَ يَزِيدُ فَصَلَّى صَلَاةَ الظُّهْرِ.

اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است. به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين را و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا(ص)، و امام حسن و حسین(ع) دو فرزند بزرگوار رسول اكرم(ص) را از ما قرار داد. (با اين معرفى كوتاه) هر كس مرا شناخت كه شناخت، و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان می‌شناسانم.

اى مردم! من فرزند مكه و منايم. من فرزند زمزم و صفايم. من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود. من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم.

من فرزند بهترين حج گزاران و تلبیه گويان هستم. من فرزند آنم كه بر براق سوار شد. من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سير كرد.

من فرزند آنم كه جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب الهی و نزديكترين جايگاه‏ مقام بارى تعالى رسيد. من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد. من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد.

من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاک ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند.

من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مى‌‏رزميد.و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد، و در بدر و حنين با كافران جنگيد، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد.

من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم.

من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پيامبر هستم.

من پسر آنم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را يارى كرد. من فرزند آنم كه از حریم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد.

من فرزند بهترين قريشم.

من پسر اولين كسى هستم از مؤمنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت.

من پسر اول سبقت گيرنده‏اى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم.

من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود. او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزه‏دار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نماز می‌خواند.

او رشته نسل دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه گروه‌های كفر را از هم پاشيد. او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محكم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شيرى شجاع كه وقتى نيزه‏ها در جنگ به هم در مى‏آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مى‏ساخت.

او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است، كه در همه اين صحنه‏‌ها حضور داشت. او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسين. آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگي‌هاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است.

آنگاه گفت:

من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم.

من فرزند حسين شهيد كربلايم،

من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرايم، و فرزند خديجه كبرايم،

من فرزند سدرة المنتهى و شجره طوبايم،

من فرزند آنم كه در خون آغشته شد، و پسر آنم كه پريان در ماتم او گريستند،

و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شيون كردند.

 

و آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد!

یزید نگران شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذيرد به مؤذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد عليه‌السلام را به اين نيرنگ ساكت كند!!

مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد.

همين كه گفت: الله اكبر، امام سجاد عليه السلام فرمود: چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام عليه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به يكتایى خدا گواهى مى‌‏دهد. و هنگامى كه گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام عليه السلام به جانب يزيد روى كرد و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است و يا جد تو؟ ! اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى؟!

سپس حضرت از منبر فرود آمدند و در کنار درب مسجد نشستند ، در این هنگام یکی از اصحاب رسول خدا صلی الله به نام مکحول کن حضرت را ملاقات کرد و عرض کرد : چگونه روز را سپری کردید ای فرزند رسول خدا صلی الله ؟

حضرت فرمودند: « روزمان سپری شد در حالی که میان شما همچون بنی اسراییل در میان آل فرعون هستیم که پسرانشان را می کشتند و زنانشان را زنده نگه می داشتند . بی گمان در این حادثه برای شما ابتلا و آزمایش بزرگی بود .

 

 

اباعبدالله حسین علیه السلام شهید اشک ، تلخیص و ترجمه کتاب قتل العبره ، سید محمد حسین میرباقری ، نشر هاجر ، ص ۲۶۴.

   چهارشنبه 20 شهریور 1398نظر دهید »

حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس تفسیر امروز خود در مسجد اعظم با اشاره به فرا رسیدن ایام مباهله اظهار داشتند:

 از غريب ترين ايام زندگي ما ايام مباهله است. خيلي از ما عالمانه حرف مي‌زنيم و عوامانه فكر مي‌كنيم در نتیجه آن اركان ولايت را تقريباً از دست مي‌دهيم در حالی که آن اجزاي غير ركني را خيلي محترم مي‌شمريم مانند اول ذيحجه که سالروز ازدواج وجود مبارك حضرت امير با فاطمه زهرا(سلام الله عليهما) است اينها جزء واجبات غير ركني است.

 

 

در نماز يك واجب ركني داريم يك واجب غير ركني، در خصوص امامت و ولایت نیز همين طور است؛ غدير جزء واجبات ركني امامت است، مباهله جزء واجبات ركني ولایت است ، با سالروز ازدواج فرق مي‌كند. در حالی که  نه رسانه‌ها از او نام مي‌برند و نه حوزه‌ها خبري هست! آن وقت آن مسائل واجبات غير ركني را خيلي دامن مي‌زنيم، آنها هم واجب هست اما مثل اجزاي نماز است لکن حمد و سوره كجا، ركوع و سجود كجا؟! حمد و سوره واجب غير ركني است اما ركوع و سجود واجب ركني است.

 


وقتي مأمون(عليه من الرحمن ما يستحق) به وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) عرض مي‌كند به چه دليل علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) افضل است؟ ایشان ديگر نفرمود غدير، فرمود با ايه ﴿انفسنا﴾ ، خدا وقتي وجود مبارك حضرت امير را جان پيغمبر مي‌داند از اين بالاتر فضيلت فرض مي‌شود؟! «من كنت مولاه فهذا علي مولاه»  كه گفته ی خود پيغمبر است هر چند آن هم از طرف خداست، کجا؛ و اینکه ذات اقدس اله خود فرموده علي جان پيغمبر است، کجا؟!  و وجود مبارك امام رضا علیه السلام به اين استدلال كرد .

 

 

اما مطلب مهمّي كه در پيش داريم جريان مباهله است كه بيست و چهارم ذيحجّه روز مباهله است؛ اين روز را بايد گرامي بداريم، همه ما؛ چه حوزوي چه دانشگاهي، چه برادران و خواهران ايماني، از برجسته‌ترين روزهاي سال، همين ۲۴ ذيحجّه است كه روز مباهله است. مسيحي‌ها فكر مي‌كردند كه ـ معاذ الله ـ عيسي فرزند خداست مبتلا به تثليث شدند گفتند اب و ابن و روح القدس و مانند آن, آيه نازل شد: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ » سوره ماعده ، آیه ۷۳.

 

بعد در سوره مباركه «آل‌عمران» برهان اقامه كرد، فرمود چرا شما مي‌گوييد عيسي فرزند خداست؟ اگر مي‌بينيد عيسي فرزندِ پدري نيست فقط مادر دارد، مهم‌تر از آفرينش عيسي, بالاتر از آفرينش عيسي, دشوارتر از خلقت عيسي, جريان حضرت آدم(سلام الله عليه) است كه نه پدر دارد نه مادر: ﴿إِنَّ مَثَلَ عيسي‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ﴾ وقتي اين آيه در سوره مباركه «آل‌عمران» نازل شد، مطلب برهاني شد كه شما از استبعادتان بايد دست برداريد در برابر قدرت ذات اقدس الهي چه منعي است كه فرزندي را بدون پدر به دنيا بياورد؛ فرزندي كه نه پدر دارد نه مادر دارد آن را خدا خلق كرد، فرزندي كه پدر ندارد، ولي مادر دارد هم كاملاً مي‌تواند خلق كند: ﴿إِنَّ مَثَلَ عيسي‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُون اين مي‌شود برهان مسئله.

 

 

. در آيه فرمود رسول من! حالا كه مطلب براي شما عالمانه ثابت شد، شما هم محقّقانه فهميديد عيسي موجودي است ممكن, مثل موجودات ديگر, فرزند خدا نيست ـ معاذ الله ـ فرزند مادر خودش است؛ لذا اصرار قرآن كريم در نام بردن حضرت ميسح اين است كه مي‌گويد: « عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ» غالباً نام مبارك عيسي را به عنوان اينكه فرزند مريم است اسم مي‌برد «عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ»  اين نكته‌اي دارد وگرنه انبياي ديگر را به نام پدرشان يا مادرشان صدا نمي‌زند مگر ضرورتي اقتضا بكند كه به نام پدر صدا بزنند؛ ولي با اين وجود در جريان عيسي مي‌فرمايد: «عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ», «إِنَّ مَثَلَ عيسي‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ»سوره آل عمران ، آیه ۶۱.


 اين مطلب برهاني را براي پيامبر تثبيت كرد؛ فرمود از اين به بعد «فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ» بعد از اينكه براي شما روشن شد طبق آيات قرآني و برهان الهي كه عيسي فرزند خدا نيست، فرزند مريم است و در قدرت الهي همه چيز آسان است با اينها احتجاج بكن! اين مطلب را به اينها بگو که اينها دست بر دارند، اگر دست‌بردار نيستند مباهله بكن! به هر حال راهی براي فصل خصومت هست.

 

اين روز متأسفانه در نزد ما خيلي جلال و شكوه ندارد، درست است غدير مسئله خاص است؛ ولي قبل از جريان غدير آيه قرآن صريحاً از وجود مبارك علي بن ابيطالب به عنوان جانِ پيغمبر ياد كرده است: «نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم » هم مفسّران بالاتفاق بر اين هستند، يك; هم روايات اهل بيت بالاتفاق بر اين است، دو; هم تاريخ‌نگاران بالاتفاق اين مطلب را نوشتند، سه گروه گفتند علي بود و فاطمه بود و حسن و حسين بودند در جوار رحمت پيغمبر(عليهم آلاف التحيّة والثناء). كليد غضب به دست اينها شد فرمود ما اين كار را مي‌كنيم؛ البته خدا فرمود, فرمود بگوييد ما لعنت خدا را بر كاذبين قرار مي‌دهيم اين كم حرفي نيست. شما درباره فرشته‌ها به زحمت چنين آيه‌اي پيدا مي‌كنيد كه فرشته‌اي بگويد من لعنت خدا را بر فلان قوم قرار مي‌دهم؛ اين بايد به اذن باشد: «ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبينَ»، «كاذب» يعني كسي كه ادّعاي باطلي دارد ما ادّعاي صحيح داريم شما ادّعاي باطل داريد ما لعنت خدا را بر كسي كه ادّعاي باطل دارد قرار مي‌دهيم.


اين روز مباهله روز علمي است اين بِهال يك روز تحقيقي است اين نظير «وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّك‏ »  نيست كه بعد از چند سال فهمش آسان باشد، اين يك مسئله دقيق عقلي كلامي است و فخر ماست. قبل از جريان غدير، ذات اقدس الهي وجود مبارك حضرت امير را به منزله جان پيغمبر حساب كرد؛ اينكه تعبير شاعرانه نيست, تعبير تبليغي نيست يك چيز عظيمي است؛ منتها ما شيعه‌ها متأسفانه از اين مفاخرمان خبري نداريم، ۲۴ ذيحجّه هم همين‌طور مي‌آيد و مي‌گذرد.

 

 

بنابر اين بيست و چهارم ذیحجه از اعياد برجسته ماست، جريان مباهله از مقتدرترين بحثهای کلامی ماست.

 

 

دیده شده در http://javadi.esra.ir/

 

   یکشنبه 3 شهریور 13981 نظر »

روز مباهله

 

مباهله

 

مباهله یعنی طرفین، یکدیگر رو لعن میکنن، و اگه لعن روی هر کدوم اثر کرد، اون طرف دروغگوئه ‌ پيامبر خدا (ص) به مسیحیان نجران فرمود: با من مُباهله كنيد! اگر من راستگو باشم لعن و نفرين، شما را مى گيرد و اگر دروغگو باشم لعن ونفرين، مرا مى گيرد. آن ها پذیرفتند! صبح كه شد نزد پيامبر خدا آمدند، ديدند آن حضرت، عزیزترین افرادش یعنی اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين (ع) را همراه خود آورده است. آنان ترسیدند و به رسول خدا گفتند: با تو صلح مى كنيم، ما را از مباهله معاف بدار! ۱ ‌

 

اعمال روز مباهله

 

روز بیست و چهارم ذی الحجه بنابر مشهور روزی است که مباهله حضرت رسول با مسیحیان نجران در آن اتفاق افتاده است و نیز در این روز بود که حضرت امیرالمؤمنین در حال رکوع انگشتر خود را به سائل داد و آیه «انما ولیّکم الله» در شأن ايشان نازل شد. در این روز چند عمل وارد شده است:

۱_ غسل ۲_ روزه ۳_ دو رکعت نماز و آن مثل روز عید غدیر است در وقت و کیفیت و ثواب ۴_ خواندن دعای مباهله که شبیه به دعای سحر ماه رمضان است؛

۵_بخواند دعایی را که شیخ و سید روایت کرده اند بعد از دو رکعت نماز و هفتاد مرتبه استغفار و اول آن «الحمدلله رب العالمین» است همچنین صدقه دادن به فقرا بعنوان پیروی از امیر المومنین علیه السلام و زیارت ایشان و بهتر است در این روز زیارت جامعه خوانده شود ۲

 

چرا ائمه اطهار (علیه السلام)، فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) محسوب می شوند؟

روزی هارون الرشید، امام کاظم (علیه السلام) را به کاخ خویش دعوت کرده و از آن امام می خواهد جواب سوالات خود را بدهد. یکی از سوالات هارون، این بوده است که: چرا با وجود اینکه نسل از پدر منتقل می‌شود، شما خود را فرزندان رسول خدا (ص) می‌نامید؟ در صورتی که شما از فرزند علی بن ابی طالب (علیه السلام) هستید و نه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امام کاظم (علیه السلام)، با چند مثال و استدلال برمبنای قرآن کریم، این امر را ثابت می‌کنند که آنها فرزندان رسول خدا هستند. از جمله یکی از این استدلال ها، استناد ایشان به آیه مباهله بوده است. و این نکته که کسی ادعا نکرده که جز علی بن ابی طالب (علیه السلام)، حضرت زهرا (سلام الله علیها)، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)، فرد دیگری همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است.

 

پس طبق آیه مباهله، علی بن ابی طالب مصداق نفس پیامبر (ص)، حضرت زهرا (سلام الله علیها) مصداق زنان و امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام)، مصداق فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) هستند. در نتیجه امامان دیگر نیز که فرزندان امام حسین (علیه السلام)اند، از نسل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) محسوب شده و فرزندان رسول خدا هستند.۳

 

۱_ تفسير القمّی: ۱/۱۰۴ ، روایتی از امام صادق علیه السلام

۲_ مفاتیح‌الجنان ، شیخ عباس قمی

۳_بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 48، ص 128

   یکشنبه 3 شهریور 1398نظر دهید »

آیا ابن‌ ملجم یهودی بود؟

 

۱_ قاتل امیرمؤمنان (ع) یکی از مشهورترین چهره‌های #خوارج «عبدالرحمن بن عمرو بن ملجم مرادی» است. وی از قبیله «حمیر» و از تیره‌های «مراد» است. (۱) ۲_ ابن ملجم اهل و ساکن کوفه بود که همراه با بازمانده خوارج به مکه رفت. (۲)

 

۳_ او پس از بیعت مردم با امام علی (ع) چندین بار برای بیعت نزد امام آمد، ولی حضرت ایشان را نپذیرفت، برای بار سوم که خدمت امام رسید، حضرت فرمودند: او محاسن مرا با خون پیشانی‌ام خضاب می‌کند. (۳)

 

۴_ ابن‌ملجم از 9 نفری بود که در جنگ نهروان جان سالم به در برد و به مکه آمد و در جلسه‌ای با حضور گروهی از تروریست‌ها نقشه قتل امام علی (ع)، معاویه و عمروعاص را کشیدند و در کنار خانه خدا هم‌قسم شدند که به پیمان خود وفادار باشند. او مسئولیت ترور امام علی (ع) را به عهده گرفت و به کوفه آمد و با همکاری چند تن از خوارج کوفه، چون اشعث بن قیس، وردان بن مجالد و… در سحرگاه نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه، حضرت را با شمشیری زهرآگین زخمی کرد که بر اثر آن امام به شهادت رسید. (۴)

 

۵_ بررسی تاریخ نشان می‌دهد که ابن ملجم مرادی در سرپرستی زنی یهودی قرار داشت. روزی امام علی (ع) از اصل و تبار وی پرسید، ولی او در جواب به ذکر نام پدر کفایت کرد و امام فرمود: رسول خدا (ص) به من خبر داده که قاتل من فردی یهودی است. (۵)

 

 

۱. البلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417ق، ج3، ص250 و 251.

۲. رشاد، علی اکبر، دانشنامه امام علی(ع)، تهران، مرکز نشر فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1380ش، ج9، ص432.

۳. شیخ مفید، الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1383ش، ج1، ص13. ابن شهر آشوب، مناقب، بیروت، دارالأضواء، چاپ دوم، 1412ق، ج3، ص356 و 357.

۴. الارشاد، همان، ج1، ص11 و 12. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، 1382ش، ج2، ص138.

۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق، ج42، ص262 و 263.

کلیدواژه ها: یهود
   پنجشنبه 9 خرداد 1398نظر دهید »

1 2 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 23

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 131
  • دیروز: 435
  • 7 روز قبل: 12423
  • 1 ماه قبل: 40678
  • کل بازدیدها: 1165698
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 18
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 20
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
 
مداحی های محرم