« ذکری برای رفع تنگدستی | مصایب شام برای اهل بیت پیامبر صلی الله چه بود ؟ » |
قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ یعنی چه ؟
وجود مبارک رسول خدا در جمع اقوام خویش گفت کيست که به من ايمان بياورد وزير من باشد و آينده خوب هم به انتظار او باشد؟ حالا همه صناديد قريش و بزرگان قبيله هستند. وجود مبارک حضرت امير ده سال بيشتر نداشت. بلند شد فرمود من! اين يعني چه؟! فرمود: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ»، اين همّت را نگاه کنيد! اين بچه ده ساله! همه آنها ساليان متمادي در جنگ بودند کشتند کشته دادن، غارت کردند کليددار کعبه بودند، نامدار بودند. فرمود کيست که به من ايمان بياورد و وزير من باشد، آينده در اختيار او باشد؟ حضرت علي بلند شد گفت من! «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ»، اين دارد ياد ميدهد. حضرت فرمود بنشين! چند بار فرمود که کيست که وزير من باشد؟ مشکل مرا حلّ کند؟ اين رهبري مرا تکميل کند؟ مجري رهبري من باشد؟ باز حضرت علي بلند شد گفت من!
اينکه ميفرمايد: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ» يعني اين! از همين جا وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) يک بيان نوراني دارد که به تعبير سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي ميفرمود اين حديث جزء غرر روايات ماست. وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّة»؛ اگر اراده قوي باشد بدن تابع است.
اينکه ميبينيد دو نفرند ماه مبارک رمضان همان ماه تابستان است و روزهاي گرم است و طولاني است، يکي اصلاً احساس حرارت نميکند، چون حواسش جاي ديگر است. حواسش نزد قلبش است، آن ديگري حواسش نزد شکمش است مرتّب ميگويد تشنه شدم، آيا غروب نزديک است يا نه؟ اين يکي بطني فکر ميکند آن يکي قلبي فکر ميکند، حواسش جاي ديگر است.
روح بدن را اداره ميکند، نه عکس. چرا آدمي که غصّه دارد اصلاً احتياج به غذا ندارد؟ چرا آدمي که در يک کار خيلي خوشحال شد اشتها به غذا ندارد؟ ميبينيد يک پدر در هنگام عروسي پسرش صبح تا غروب يا استقبال ميکند يا بدرقه ميکند مهمانان را همهاش ميگويد و ميخندد و اصلاً غذا نميخورد، چون دل و حواسش جاي ديگر است.
همين پدر که صبح تا غروب يا استقبال کرد يا بدرقه گفت، گفت و خنديد و خنداند، گاهي ميخي در کفش اوست جوراب را پاره ميکند پا را زخمي ميکند پا خوني ميشود او اصلاً احساسي ندارد.
شب که همه مهمانها رفتند اين وقتي پا را نگاه ميکند ميبيند خون آمده است، اين خون که الآن نيامده است، اين خون از صبح بوده. او اصلاً به بدن توجه ندارد. اين تازه امور دنيايي است.
کسي که «عند الله»ي فکر بکند گوشهاي از آن همين جريان کشيدن تير شکسته از پاي مبارک حضرت امير است.
او واقعاً احساس نميکرد، نه اينکه درد داشت و تحمّل کرد! وقتي حواس جاي ديگر باشد آدم احساس نميکند.
فرمود ببريد حواستان را در جاي ديگر، خيلي فشار روزگار اثر نميکند. چه چيزی کم است، چه چيزی گران است، چه فلان است! مخصوصاً عزيزان حوزوي و دانشگاهي که کارشان علم است.
الآن اين کتابهايي که ما ميخوانيم برکت است در کنار سفره اين کتابها هستيم اينها را در تلخترين روزگار نوشتند با فقر نوشتند، با رفاه که ننوشتند. پس ميشود.
فرم در حال بارگذاری ...