مردی نزد امیرالمومنین علیه السلام آمده و گفت: از هفتاد فرسنگ دور به اینجا آمده ام تا هفت سوال از شما بپرسم:
۱_چه چیز «از آسمان عظیم تر» است؟
۲_چه چیز «از زمین پهناورتر» است؟
۳_چه چیز «از کودک یتیم ناتوان تر» است؟
۴_چه چیز «از آتش داغ تر» است؟
۵_ چه چیز «از زمهریر سردتر» است؟
۶_ چه چیز «از دریا بی نیازتر» است؟
۷_ چه چیز «از سنگ سخت تر» است؟
امام علی علیه السلام فرمودند :
۱_ «تهمت به ناحق» از آسمان عظیم ترست.
۲_ «حق» از زمین وسیع تر است.
۳_ «سخن چینی» شخص تمام ازکودک یتیم ضعیف تر است.
۴_ «آز و طمع» از آتش داغ تر است.
۵_ «حاجت بردن به نزد بخیل» از زمهریر سردتر است.
۶_ بدن شخص با «قناعت» از دریا بی نیازتر است.
۷_ «قلب کافر» از سنگ سخت تر است.
جامع الاخبار، فصل ۵، فضائل امیرالمومنین علیه السلام .
قطب فرهنگی یک ملت را فهم و عقل آن ملت تعیین می کند
علم وعمل
نامه هفتاد و هشتم در نهج البلاغه، مربوط به جریان حکمیت است که بر وجود مبارک امیرالمؤمنین تحمیل کردند. اصرار اسلام این است که جامعه باید عاقل باشد و تعبیر لطیف رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) این است که فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ»، این «تاء» تای تأنیث نیست، بلکه تای مبالغه است.
دلیل این مبالغه آن است که اگر این علم و عقل و شعور نباشد، جامعه اگر یک رهبری مثل علی بن ابیطالب داشته باشد، باز هم شکست میخورد.
فرهنگ
قطب فرهنگی یک ملت فهم و عقل آن ملت تعیین می کند؛ مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) یک خطبه نورانی دارد که در مقدمه کافی آمده است؛ آخرین سطری که مرحوم کلینی دارد این است، که: «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَلیهِ الْعِقَابُ»؛ حرف کلینی این است که قطب فرهنگی یک ملت فهم اوست، عقل اوست. «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیهِ الْمَدَارُ»؛ مدار فرهنگی یک ملت عقل آن ملت است. «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یحْتَجُّ»؛ تمام استدلالها در محور عقل است، تمام ثوابها در مدار عقل است، تمام عقابها در محور بیعقلی است. در بحبوحه صفین این نامه دردآلود را وجود مبارک حضرت امیر برای ابوموسی اشعری مینویسد؛ «فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَیرَ كَثِیرٌ مِنْهُمْ عَنْ كَثِیرٍ مِنْ حَظِّهِمْ فَمَالُوا مَعَ الدُّنْیا وَ نَطَقُوا بِالْهَوَى» بر این دو غده بدخیم جاهلیت، قرآن خط بطلان کشید، آن غده های بدخیم فکری این است که در بخش اندیشه بر مدار «گمان» حرکت می کنند و غده دیگر این است که در بخش انگیزه و عمل با «میل» حرکت می کنند نه با عقل عملی، اسلام آمده و گفته است اگر می خواهید به مقصد برسید پا روی هوای نفس خود بگذارید، هیچ دشمنی خطرناک تر از این دشمن درونی نیست، چراکه دشمن درونی از ما ابتدا دین و سپس آبرو را می گیرد.
وحدت
در بخش دیگری از این نامه حضرت امیر علیه السلام خطاب به ابوموسی فرمود اگر تمام مناطق اسلامی را بگردی هیچ کسی را پیدا نخواهی کرد که بهتر و بیشتر از من مردم را به وحدت دعوت کند، وحدت البته برکات دنیایی نیز دارد اما من این کار ار تحت شعاع ثواب لقاء الله انجام دادم. حضرت در سراسر این نامه ابوموسی را به هوشیاری و عقل دعوت می کند و می فرماید جهنم نتیجه بی خردی و حماقت است، این احمق است که به جهنم می رود، اگر کسی قطب فرهنگی یعنی عقل را از دست داد نتیجه آن جهنم خواهد بود. لذا این نامه ها هر روز می تواند برای ما زنده و کاربردی باشد.
درس اخلاق ،آیت الله جوادی آملی ،۵ بهمن ۹۶
انتخاب نادرست
انجام ندادن هر تکلیف شرعی برای مسلمین، علاوه بر آنکه از سوی خداوند عقاب و عذاب الهی در پی دارد، آثار وضعی آن در این دنیا گریبانگیر انسان ها خواهد شد و آفاتی را برای زندگی دنیایی ایجاد خواهد کرد. بدیهی است، چنانچه آن حکم شرعی تعطیل شده از سوی مردم، مربوط به سرنوشت عمومی و ارکان اساسی جوامع بشری باشد، دامنه آسییبهای مزبور عمومیت بیشتری پیدا کرده و دود آن به چشم همگان خواهد رفت.
نهج البلاغه امام علی(ع) مهمترین سند دینی است که بسیاری از اصول و ضوابط و نیز آسیب های اجتماعی و سیاسی جوامع انسانی را گوشزد نموده و رهنمود های فراوانی در این باب برای جهانیان بویژه مسلمانان به ارمغان نهاده است.
در دورانی که زمام امور در بخشهایی از سرزمین های اسلامی به دست فرمانروایانی نالایق و دنیا طلب همانند معاویه و … افتاده بود، امام علی(ع) مهمترین کارگزار سیاسی خویش ، مالک اشتر نخعی، را به همراه دستورالعملی ارزشمند و جامع به سوی مصر فرستاد.
امام علی(ع) در بخش هایی از آن منشور حکومتی و سیاسی، به خوبی دغدغه خود را از مفاسد حاکمیت غیر صالحان(معاویه و …) اینگونه ابراز داشته است؛
« و لکنی آسی ان یلی امر هذه الامه سفهائها و فجارها فیتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحین حربا و الفاسقین حزبا»؛ از آن تأسف می خورم که امور مردم به دست نادانان و گناهکاران بیفتد. آنان مال خدا را دست به دست بین خود می گردانند، بندگان خدا را برده خویش می سازند، با نیکان می جنگند و بدکاران را یاور خویش قرار می دهند.1
آری، امام(ع) حاکمیت سیاسی را حقی از سوی خداوند و متعلق به او دانسته است و همواره از سلطه انسان های فاسق و بی دین بر این حق الهی و جامعه اسلامی نگران و اندوهگین بود. تأسف امام علی(ع) بر این بود که چگونه نااهلان به جای شایستگان نشستند و انقلاب اسلامی پیامبر(ص) را به انحراف کشانده و آرمان های مقدس آن فرستاده الهی را نقش بر آب کردند.
از این رو چنانچه مردم فاسدان را برگزینند، جامعه اسلامی نیز به سمت حکومت فاسدان حرکت می کند و در نتیجه، خداوند ستمگران را بر مردم آن دیار چیره خواهد کرد.
امام جواد علیه السلام می فرماید:
« و کل امه قد رفع الله عنهم علم الکتاب حین نبذوه و لا هم عدوهم حین تولوه»؛ هر امتی که به کتاب آسمانی بی اعتنایی کردند، خداوند دانش کتاب را از ان ها باز گرفت و آن گاه که سلطه و ریاست دشمنان را پذیرفتند، خداوند دشمن را بر آنان چیره ساخت.
1.نهج البلاغه/ نامه 53
2.فروع کافی،ج 8، ص 53
وظیفه مردم در قبال دین
اسلام قسمت مهم کار را به عهده خود مردم گذاشته است. بيان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در آن بخشنامه رسمي که براي اداره مصر به مالک اشتر مرحمت کردند، با «إِنَّ» تعبير فرمودند که «إِنَّ عِمَادَ الدِّين وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»؛ نظام را مکتب از يک طرف و مردم از طرف ديگر اداره ميکنند.
آن نظامي که بحثهاي ديني و اعتقادي و ارتباط با خدا نداشته باشد زميني است و زمينگير ميشود، اما آن نظامي که به نظام آفرين به جهان آفرين به آسمان و زمين آفرين و به خود انسان آفرين تکيه ميکند اين ميماند؛ لذا نماز به عنوان الگو در اسلام عمود دين تلقي شده است که «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»، اما اين دين بايد به دست مردم احيا بشود، اگر مردم خدايي ناکرده اين دين را نشناسند و عمل نکنند دين زنده نخواهد بود؛ لذا خيمه نظام را دو ستون اداره ميکند: يکي نماز که نمونه بحثهاي اعتقادي و ديني است که فرمود: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ» و يکي مردم که فرمود: «إِنَّ عِمَادَ الدِّين وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة».
درباره نماز کلمه «إنّ» نيامده که «إنّ عمود الدين الصلاة»؛ ولي درباره امت با «إنّ» تعبير کرد. فرمود: مالک! نگو ما رهبري مثل علي بن ابيطالب داريم، رهبر مردم اگر علي هم باشد مادامي که مردم در صحنه نباشند آن نظام شکست ميخورد، چه اينکه شکست خورده است. رهبر خوب يک طرف قضيه است. اگر کسي به داشتنِ رهبر خوب خدايي ناکرده بخواهد اکتفا بکند، همان قصه صدر اسلام است. فرمود من يک طرف قضيه هستم، قسمت مهم اين ستون را مردم به عهده دارند. با «إنّ» تعبير کرد، يک؛ با «عماد» تعبير کرد که غنيتر و قوي تر از عمود است، دو؛ فرمود: مالک! «إِنَّ عِمَادَ الدِّين» نگفت عماد سياست، نگفت ستون اقتصاد، نگفت ستون امنيت، نگفت ستون سياست، فرمود ستون دين مردماند! فرمود: «إِنَّ عِمَادَ الدِّين وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة». آن کسانی که جنگ ده ساله ـ نه جنگ هشت ساله! دو سال جنگ داخلي داشتيم و هشت سال جنگ خارجي ـ چه ترورهاي هفتاد و دو نفر را يا انفجارهاي رياست جمهوري را يا انفجارهاي دادگاه انقلاب يا انفجار عزيزان سپاه و بسيج در کوي و برزن را تحمل کرد همين مردم بودند.
فرمود: «إِنَّ عِمَادَ الدِّين وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»، توده مردم اند! لذا مردم وقتي دين را پذيرفتند، آن بخش دوم تأمين شده بود و اين کشور سرپاي خود ايستاد، اميدواريم تا ظهور صاحب اصلي اش هم مردم عزيز و گرامي بيش از گذشته مورد توجه وليّ عصر باشند، همه نيازهاي اين مردم بزرگ و بزرگوار به برکت دعاي حضرت مستجاب بشود، عزّت و شکوه و جلال اين مردم روز افزون بماند و هم از طرفي اين مانده است که «إِنَّ عِمَادَ الدِّين وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة».
پس ما يک عمود مذهبي داريم، يک عمود مردمي. اين مردم براي رضاي خدا آن دين را حفظ ميکنند و مانده است.
جلسه درس اخلاق آیت الا جوادی آملی ،۱۶/۶/۹۶
حق ولایت علی علیه السلام
امام رضا علیه السلام از پدران بزرگواران خود از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نمود که پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود :« یا علی طوبی لمن احبک و صدق بک ، و ویل لمن ابغضک و کذب بک ، محبوک معروفون فی السما السابعه و الارض السابعه السفلی ……:
ای علی ! خوشا به حال آن که تو را دوست دارد و تو را تصدیق کند ، و وای به حال آن که کینه تو را داشته باشد و تو را تکذیب کند !
دوستداران تو در آسمان هفتم و زمین هفتم در آخرین طبقه و در فاصله میان این دو نقطه ، شناخته شده هستند ، آنان دیندار ، متقی ، خوش اخلاق و متواضع در برابر خداوند عزوجل هستند .
چشمهایشان خاشع و به زیر افتاده و قلب هایشان یاد خدای عزوجل ترسان است ، حق ولایت تو را شناختند و زبان هایشان به ذکر فضایل تو مشغول می باشد .
چشم هایشان از محبت تو و امامان نسل از تو گریان است .
به آنچه خدا در کتابش دستور داده و به آن سنت هایی از پیامبر که دلیل و برهان بر آن اقامه شده را باور دارند و به آن چه اولوالامر به آن ها دستور دهد عمل کرده و فرمانبردار هستند .
با یکدیگر رفت و آمد می کنند و از یکدیگر قطع ارتباط ندارند .
یکدیگر را دوست دارند و از هم کینه ندارند .
فرشتگان تا روز قیامت بر آنان درود می فرستند و به دعای آنان همین می گویند و برای گنهکاران آنها درخواست آمرزش می کنند و بر بالین جنازه او حاضر می شوند و در نبود او تا روز قیامت احساس تنهایی می کنند .
دیده شده در کتاب عیون الاخبار الرضا ، ابوجعفر محمد ب علی حسین بابویه قمی ، شیخ صدوق ، انتشارات استوار ، ج ۱ ، ص ۴۴۳.
نگرشی بر معنای مولی
«من کنت مولاه فهذا علی مولاه »
علمای لغت از طرفی سید _ به معنای غیر مالک و آزاد کننده برده _ را از معنای واژه مولی شمرده اند ، و از طرف دیگر امیر و سلطان را از معانی واژه « ولی » شمرده اند ، و از طرف سوم اجماع دارند که « ولی و مولی » به یک معنا است و هر یک از این دو معنا از معنای اولویت به امر جدا نیستند ؛ زیرا امیر برای ایجاد نظم در جامعه و اجرای شیوه های تربیت افراد و جلوگیری از تجاوز به یکدیگر ، بر مردم اولویت دارد .
و همین طور سید در رسیدگی به کارها و اداره امور افراد تحت امرش ، بر آنها اولویت دارد . و دایره این دو صفت ( امارت و سیادت ) از جهت سعه و ضیق ، با اختلاف مقادیر امارت و سیادت تغییر می کند ، مثلا دایره ولایت استانها وسیع تر از ولایت و مسولیت شهر است ، و وسیع تر از همه اینها ، ولایت سلاطین و پادشاهان است و از همه وسیع تر دایره ولایت پیامبری است که برای همه عالمیان مبعوث شده و ولایت خلیفه ای که در تدبیر امور و شعائر دینی جانشین او می باشد .
و ما اگر در برابر آنان از آمدن واژه مولی به معنای « اولی به شی : سزاوارتر به یک چیز» چشم پوشی کنیم لکن از آمدن این واژه به معنای امیر و سید و این که مولی در حدیث فقط با عالی ترین و وسیع ترین معنی مطابقت دارد چشم پوشی نخواهیم کرد و با این که معنای مولی به ۲۷ معنی می رسد ما یقین داریم که هیچ یک از آنها در حدیث نمی تواند مراد باشد مکر این کهربا آن دو معنی مطابقت داشته باشد و آن معانی از این قرارند :
۱_ رب ( پروردگار ) ۲_ عمو ۳_ عموزاده ۴_ فرزند پسر ۵_ پسر خواهر ۶_ آزاد کننده برده ۷_ برده آزاد شده. ۸_ بنده . ۹_ مالک . ۱۰ _ پیرو. ۱۱_ نعمت گیرنده ۱۲_ شریک. ۱۳_ هم قسم ۱۴_ همراه ۱۵_ همسایه ۱۶_ مهمان ۱۷_ داماد ۱۸_ نزدیک ۱۹ _ ولی نعمت. ۲۰_ هم پیمان. ۲۱_ ولی. ۲۲_ سزاوارتر به امور ۲۳_ سید به معنای غیر مالک و آزاد کننده برده ۲۴_ محب ۲۵_ یاور ۲۶_ تصرف کننده در امور . ۲۷ _ متولی امور .
دیده شده در کتاب الغدیر ، ( علی علیه السلام در سنت ) ترجمه جلد ۵ ، ترجمه محمد حسین شفیعی شاهرودی ، نشر میراث نبوی ، ص ۱۳۸.
علی علیه السلام در قرآن
شیعه می تواند پیرامون موضوع وجود علی علیه السلام در میان ابرها ، و یا اینکه برق ابر تبسم علی و غرش آن صدای اوست دلیل بیاورد ؟ آن گونه که شیعه امامیه می گوید ؟
پاسخ :
اگر در سخن خدای تعالی که فرمود : « ما یلفظُ من قولٍ الا لَدیه رقیبٌ عتید: انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد مگر این که همان دم فرشته ای مراقب و آماده برای انجام ماموریت است ؛ سوره ق آیه 18» تدبر کنیم و یا وعده عذابی را خدا به هر بهتان زننده گناهکار بسیار عیبجویی که به سخن چینی آمد و شک می کند «هماز مشاءٍ بنیم : سوره قلم آیه11» تصدیق می نمود هرگز بهتان نمی زدند و خیر و صلاح خویش را تشخیص می داد و پاسخ سوال شیطانی خود را می داد و می گفت : چه زمانی شیعه امامیه ، قایل به تناسخ و حلول خدا در اشخاص ائمه بوده است ؟ و چه کسی قائل به وجود علی علیه السلام در ابر بوده و ….. تا این که نیاز به شاهدی از قرآن داشته باشد .
بله ! جمله « علی فی السحاب : علی در ابر است » سخن شیعه است به پیروی از پیامبر اکرم صلی الله . منتها سخن گویان کانون کینه آن را تحریف کرده و معنای آن را به گونه ای تاویل برده اند که چهره شیعه امامیه را تخریب نمایند .
حلبی در کتاب سیره می گوید : پیامبر صلی الله عمامه ای داشت که سحاب نامیده می شد و آن را به علی ابن ابی طالب پوشاند و گاهی علی - کرم الله وجهه_ آن را می پوشید و بر پیامبر وارد می شد و حضرت می فرمود : « اتاکم علی فی السحاب . علی در سحاب نزد شما آمد » یعنی عمامه ای که آن را پیامبر به ایشان هدیه کرده بود .
وی با این سخن به تاجگذاری در روز غدیر اشاره دارد . در روز غدیر صاحب خلافت بزرگ برای پادشاهی اسلام تعیین شده ، و به ولایت عهدی پیامبر رسید و بدین جهت سزاوار بود بنابر رسم شاهان و امرا تاجگذاری شود . ولی چون تاجهایی که از طلا و جواهرات ساخته می شد از رسوم و مختصات پادشاهان ایران بود ، و در بین عرب بدلی از آنها جز عمامه نبود ، و عمامه را جز بزرگان و اشراف نمی پوشند و بدین جهت از رسول خدا صلی الله نقل شد که فرمود : « العمائم تیجان العرب : عمامه ها تاج های عرب است .» این روایت را دیلمی نقل کرده و سیوطی در جامع صغیره آن را روایت صحیح دانسته ، و ابن اثیر نیز آن را در نهایه آورده .
بر این اساس رسول خدا صلی الله دراین روز بر سر مبارک علی عمامه گذاشت و این به نحوی بیانگر عظمت و جلال او بود ؛ . لذا در آن جمع بزرگ با دست مبارک خویش با عمامه خود که سحاب نام داشت بر سر او تاج گذاشت .
و در این کار اشاره ای است به این است که کسی با این عمامه تاج گذاری شده ؛ برای مقامی مانند مقام پیامبر صلی الله مهیا شده است جز این که او مبلغ دین پیامبر بوده و پس از وی جانشین او است .
دیده شده در کتاب الغدیر « علی علیه السلام در قرآن» ترجمه محمد حسن شفیعی شاهرودی .نشر میراث نبوی ؛ ص 86
تعدیل غرایز
اسلام بر خلاف فروید که آزادی جنسی را عامل سازنده تاریخ می داند و بر خلاف مدعیان دروغین رهبانیت که وصول به حقیقت را در سرکوبی کامل غرایز می داند ، معتقد است که تمامی غرایز انسانی ، که در وجود انسان از طرف خدای حکیم به ودیعه گذارده شده است ، مایه شر و فساد و مانع از وصول به حقیقت نمی باشد و نیز انسان می تواند از تمامی غرایز به طریق مشروع استفاده کند .و از همه لذایذ مادی با رعایت ظوابط اسلامی بهرمند گردد .
طبیعی است که اصول و ظوابط شرعی لازمه اش تعدیل غرایز و جلوگیری از بهرمندیهای نامشروع و مخالف با اصول اسلامی است .
پس در یک کلام می توان گفت ؛ که اسلام به تعدیل غرایز و نه سرکوبی آن معتقد است . این است که می بینیم اسلام سرسختانه ، هم با آزادی مطلق جنسی و بهرمندیهای مادی مبارزه کرده و هم رهبانیت را مردود دانسته است .
علی علیه السلام برای بیان حقیقت می فرماید : « شحٔ بنفسک عما لا یحل لک ، فانّ الشح بالنفس الانصاف منها فیما احبت او کرهت ؛ و خویشتن را از آنچه برایت حلال نیست بازدار ؛زیرا خویشتن داری دررابطه با چیزهایی که دوست داشته و یا ناخوش داشته ، عین انصاف است .»
دیده شده در کتاب ، آیین کشورداری از نگاه علی علیه السلام ، تالیف آیت الله محمد فاضل لنکرانی. تقریر و تنظیم حسین کریمی ، نشر فرهنگ اسلامی ، ص ۸۴.
.
انقلابی کردن جامعه
اگر كسي بخواهد انقلابي باشد بايد جريان سقيفه را كاملاً بداند, جنگ جمل را بداند, چطور عليبنابيطالب را با آن عظمت و جمال و جلال علمي كه داشت خانهنشين كردند. امروز كه دشمن نفوذيتر است و آگاهتر است و سياستبازتر است و خطرناكتر است…
ميگويد؛ بعد از رحلت وجود مبارك پيغمبر(صلی الله عليه و آله و سلم) حضرت امير به عنوان شاخصترين مرد آن روزگار بود، همه هم به عظمت حضرت امير آگاهي داشتند. زني در جهان اسلام همسان صديقه كبرا(سلام الله عليها) نبود و نيست، نه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) دومي داشت نه حضرت امير. بعد از رحلت پيغمبر، وجود مبارك صديقه كبرا چند شبانهروز درِ خانه مهاجر و انصار پيغام ميداد سفارش ميكرد، بياييد عليبنابيطالب را ياري كنيد هيچ كسي حركت نكرد. بعد از گذشت چند مدت كه خود حضرت امير به حكومت رسيد، يك زن ديگري كه ميدانيد كيست، آن زن به مردم همين مدينه گفت بياييد عليبنابيطالب را بكُشيد، صدها نفر شمشير كشيدند و آمدند ….
چطور شد دختر پيغمبر مردم مدينه را دعوت ميكند بياييد علي را ياري كنيد كسي جواب نميدهد، عايشه ميآيد ميگويد بياييد علي را بكُشيد صدها نفر شمشير ميكشند.
پس ميشود در عصر پيغمبر كه تازه حضرت را دفن كردند، شخصيتي كه مثل حضرت امير شناختهشده بود, شخصيتي مثل زهرا(سلام الله عليها) شناختهشده بود، اين ديگر كسي نبود كه «سيّدة نساء العالمين» بودنِ او را نشنيده باشند. پس ميشود ملّتي كه پيغمبر را درك كرد, امام را درك كرد, صديقه كبرا را درك كرد او را طرزي فريب داد كه حق را زير پا بگذارد و باطل را علني كند.
سفارشي نيست كه ما بگوييم آقايان انقلابي باشيد, انقلاب را حفظ كنيد, در انتخابات شركت كنيد علمي است. تا نهجالبلاغه روشن نشود مثل كفايه درسي نشود, مثل رسائلدرسي نشود، انسان راز و رمز بيگانهها را نفهمد كه چگونه ميشود يك ملت نبوي و علوي را خاك كرد, چگونه ميشود عمروعاصها را حاكم كرد, چگونه ميشود باطل را بر حق پيروز كرد, چگونه ميشود دهان حق را بست، نه حوزه انقلابي ميشود نه دانشگاه.
اين نامه را وجود مبارك حضرت امير براي مردم مصر نوشت، فرمود نگوييد ما رهبري مثل علي داريم, نگوييد مسئولي مثل مالك اشتر داريم «إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ»؛ فرمود ما در ميدان جنگيم «لاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً» اين كلمات بوسيدني است. فرمود همه ما الآن در سنگر هستيم. دشمن آماده است و دارد حمله ميكند. اينها كه در سنگرند چه كار ميكنند؟ ميخوابند. يا میبينيد كساني كه در ماه مبارك رمضان روزه دارند وقتي ميخواهند وضو بگيرند آب را مضمضه ميكنند آب را كه نميخورند. فرمود خواب در چشم شما فقط بايد به صورت مضمضه باشد «لاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً» اين انقلاب است. همه ما الآن بايد از اين نظر كه اگر از بيگانهها غافل هستيم به اندازه مضمضه دهان، همان يك لحظه غافل باشيم بقيه بايد بدانيم كه دارند چه كار ميكنند.
… مردم وقتي انقلابي ميشوند كه حوزه انقلابي باشد, دانشگاه انقلابي باشد، محور فكري اين است. حوزه هم با رسائل و مكاسب انقلابي نميشود، حوزه با نهجالبلاغه انقلابي ميشود. اين نامه ( نامه ۶۲ ) سي صفحه است كه متأسفانه دو صفحه آن در نهجالبلاغه آمده.
حضرت فرمود من وضع خودم را روشن ميكنم، شما هم وضع خود را روشن كنيد! هم دين در خطر است, هم مملكت در خطر است, هم مردم; اين سه عنصر را خوب تبيين كرد. در عهدنامه مالك، آنجا حضرت به مالك چه فرمود؟ فرمود مالك! دين بود, نماز بود, روزه بود, مكه بود, حج بود, عمره بود؛ اما اسير بود. مالك «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا». مگر الآن اسلام در سعودي نيست, مگر در بحرين نيست، مگر در اين كشورهاي مزدور بيگانه نيست، نماز هست. فرمود نماز, اسيرِ اينهاست، نمازجمعه اسير اينهاست, سخنراني اسير اينهاست, حج و عمره اسير اينهاست. اين بيان صريح حضرت است در نهجالبلاغه؛ «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا». پس معلوم ميشود، ممكن است جمعيتي نماز بخوانند, روزه بگيرند, حج بروند, نمازجمعه داشته باشند, نماز جماعت داشته باشند, سخنراني داشته باشند؛ اما سخنرانيِ اسير, نمازِ اسير, آن نماز اسير كه ديگر عمود دين نيست.
فرمود مالك! ما نيامديم قيام كنيم كه خودمان راحت باشيم، ما آمديم دين را آزاد كنيم، دينِ آزاد به مردم شرف ميدهد؛ آن وقت ما نه اختلاسي داريم, نه نجومي داريم, نه زنداني داريم. اين حرفهاي ضروري حوزه است، حوزه و دانشگاه اينها را بايد از حفظ بداند.
«فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ» علي كه خانهنشين بشود, صديقه كبرا(سلام الله عليهما) كه خانهنشين بشوند، دين به اسارت ميرود، «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا». حضرت نامهاي كه براي مردم نوشت، فرمود شما اگر بخواهيد بخوابيد رهبرِ تنها چه كند؟ استاندار و مسئولِ خوب چه كند؟ محور اصلي قيام, مردماند، مردمِ متفكّر، آنها كشورشان را حفظ ميكنند.
فرمود اگر مردم خواب باشند ما سه اصل را از دست خواهيم داد: يكي خطر متوجه دين ميشود, يكي خطر متوجه مملكت ميشود: يكي اينكه خطر متوجه خود مردم ميشود؛ اين درسها خواندني نيست؟! حوزه كه از اينها خبر ندارد، حداكثر خبري كه حوزه و دانشگاه از نهجالبلاغه داشته باشند آن كلمات قصار است و چند جمله نصيحت! چطور ميشود حرف صديقه كبرا را كسي گوش ندهد و حرف عايشه را گوش بدهد؟!
چطور ميشود عليبنابيطالب را بگذارد كنار و عثمان را مطرح كند؟!
وجود مبارك حضرت امير فرمود اينها كه بر مالك و عمار مسلّط شدند، اينها مثل گوسفند و گاو به بيتالمال حمله نكردند. ميدانيد اين گوسفند و گاو وقتي وارد مزرعه ميشود اين علف را ميخورد تمام شد و رفت، اين علف بعد از دو روز باز رشد ميكند؛ اما اين شتر چون گرسنه است خبري از علف ندارد آنچه را كه در بيابان است از ريشه ميكَند؛ لذا جايي كه شتر تغذيه كرد مدتها علف روييده نميشود، چون ريشهاي نميماند. تعبيري كه وجود مبارك حضرت امير درباره حكومت عثمان دارد كه اينها با بيتالمال چه كار كردند، فرمودند: «يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خَضْمَ الْإِبِلِ»، نه «خضمة البقر», نه «خضمة الشاة»، گوسفند و گاو اين روي علف را قطع ميكنند ريشه است، بعد روييده ميشود؛ مثل اختلاس كه وقتي كه چند هزار شد اينطور ميشود «يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خَضْمَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ»؛ بهار كه شد اين شتر وقتي وارد آن منطقه بيابان ميشود كه چهارتا علف روييده اين را با آن دهن پهني كه دارد از ريشه ميكَند، اين ميشود اختلاس چند هزار ميلياردي، اين ميشود نجومي! آن وقت مالي در مملكت نميماند كه شما بخواهيد اشتغال و توليد ايجاد كنيد، بايد برويد بانك وام بگيريد كه اوّل بدبختي است. اين جمله ﴿يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا﴾ كه فعل مضارع است و مفيد استمرار است، فرمود: ﴿يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا﴾ كسي با بانكهای ربوي كه قدرت توليد ندارد, قدرت اشتغال ندارد. اين حرفها در حوزه، درسخواندني است با مطالعه كه حلّ نميشود, با درس هم حلّ نميشود، چون با بناي عقلا و فهم عرف و لغت، مراجعه كردننهجالبلاغه حلّشدني نيست، اين استاد قوي غني ميخواهد تا كلمات را براي ما معنا كند ما بفهميم حضرت امير چه ميخواهد بگويد.
وقتي انقلابي ميشوند كه حوزه انقلابي باشد, دانشگاه انقلابي باشد، محور فكري اين است. حوزه هم با رسائل و مكاسب انقلابي نميشود، حوزه با نهجالبلاغه انقلابي ميشود
جلسه درس اخلاق آیت الله جوادی آملی ، ۷/ ۲/ ۹۶ ، شنیده شده .
احادیثی از علی علیه السلام
۱_ العزیز من اعتزَ بالطاعه : شخص ارجمند آن است که به وسیله فرمانبرداری از خدا ارجمند شود .
۲_الاباطیل موقعه فی الاظاظیل : چیزهایی باطل پایگاهی است در میان گمراهی .
۳_البخیل متحجج بالمغاذیر و التعالیل : بخیل همواره به وسیله عذرها و علت ها بهانه می آورد .
۴_ العقل زین لمن رزقه : خرد زینتی است که از آن بهرور است.
۵_اصاب متان اوکاد : آنکس که با نرمش رفتار کند به هدف می رسد یا نزدیک به رسیدن است .
۶_اخطا مستعجل اوکاد : آن کس که با شتاب رفتار کند خطا می کند یا نزدیک به خطا کردن است .
۷_الزهدان لا تطلب المفقود حتی یعدم الموجود : زهد آن است که آنچه را که وجود ندارد نطلبی تا این که آنچه که موجود است آنچه که موجود است از بین برود .
۸_الکریم من بذل احسانه : بخشنده آن است که برایکان احسان کند .
۹_ احسان النیه یوجب المثوبه : داشتن حسن نیت پاداش نیکو را واجب می کند .
۱۰_الحازم من کف اذاه : دور اندیش آن است که دست از آذار مردم بکشد .
دیده شده در کتاب غررالحکم و دررالکلم دوهزار حدیث از حضرت علی علیه السلام ، ترجمه کاظمی خلخالی ، انتشارات فواد ، ص ۱۰۶ و ۱۰۷.