فلسفه کودکانه
از دست شیطنت بچه ها به ستوه امدم و با عصبانیت گفتم : عجب جماعت نفهمی هستید ، دخترم در کمال ارامش و با لبخندی مرموز گفت : مگه تو مامانمون نیستی ؟
گفتم : هستم
گفت : پس چرا بهمون میگی جماعت نفهم ، اینجوری خودت هم جزو ما میشی .
شگفت زده شدم ، دخترم فقط ۴ سال دارد !!!!!!
بچه ها فراتر از ذهن ما می فهمند ، احترام به انها احترام به خود ماست …..
در قیامت چه عملی افضل اعمال است
در کشف الغمه نقل می کند از ابی علقمه که گفت : پیامبر اکرم صلی الله و علیه و اله و سلم نماز صبح را خواند انگاه روی به جانب ما نمازگزاران نمود و فرمود : دیشب در خواب حمزه ابن عبدالمطلب و برادرم جعفربن ابی طالب را دیدم یک ظرف پر از میوه جلوی انها بود ، مقداری را خوردند بعد میوه تبدیل به انگور شد ، باز مقداری خوردند تبدیل به خرما شد ، باز شروع کردند به خوردن. من نزدیک انها رفتم گفتم پدر و مادرم فدایتان چه عملی را بعد از مرگ بهترین عمل مشاهده کردید ؟
گفتند پدر و مادرمان فدایت باد “ وجدنا افضل الاعمال الصلاه علیک و سقی الما و حب علی ابن ابی طالب علیه السلام : بهترین عمل در این بازار صلوات فرستادن برتو ، اب دادن به مردم و محبت علی ابن ابی طالب علیه السلام است .”
دیده شده در کتاب رویای صادقانه ، موسی خسروی ، نشر الف ، ص ۲۴
نشانه های کمبود شخصیت
حجت الاسلام والمسلمین محمدمسلم وافی در جلسه اخلاقی که در مدرسه علمیه کوثر ورامین برگزار شد ضمن اشاره به مباحث تربیتی در جلسات گذشته اظهار داشت : تربیت خودکنترلی یا واکسینه بودن بهترین نوع تربیت است .
وی ادامه داد : برای خودکنترلی ۴۸روش تربیتی وجود دارد .
محمد مسلم وافی با بیان اولین روش تربیتی خودکنترلی گفت : ایجاد یا تقویت شخصیت در متربی مهمترین فاکتور در تربیت است .
وی افزود: برای این که بفهمیم فرد شخصیت محکمی دارد یا خیر باید نشانه های کمبود شخصیت را بشناسیم .
حجت الاسلام وافی گفت : از جمله نشانه های کمبود شخصیت در افرادی است که زیاد و زود تقلید می کنند .
وافی افزود : دومین نشانه کمبود شخصیت در افرادی است که زود جوگیر می شوند .
محمد مسلم وافی سومین نشانه افراد کم شخصیت را زیاد استفاده کردن از کلمه ” نمی شود ” و نمی توانم ” عنوان کرد و اظهار داشت : وقتی به کودک می گویید که این لبوان را بردار و فلان جا بگذار ، پاسخ می دهد نمی توانم ، یا می گوید چطور این کار را انجام دهم .
وافی برای تقویت شخصیت راهکارهایی بیان نمود و اظهار داشت : اولین راه تقویت شخصیت ، شخصیت داشتن خود مربی است . پدر و مادر خودشان باید دارای شخصیت باشند . پدر یا مادری که به راحتی در منزل از الفاظ نامناسب استفاده می کنند فرد شخصییتی نیستند .
وی با اشاره به روایت امیرالمومنین افزود : من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته ؛ اگر کسی کرامت نفس داشته باشد هیچ کس از او اسیب نمی بیند .
حجت الاسلام والمسلمین محمد مسلم وافی مسولیت دادن به طرف مقابل را دومین راه افزایش شخصبت خواند و بیان داشت : مسولیتی که به فرد یا کودک داده می شود باید در توان او باشد و اگر از عهده انجام مسولیت برنیامد نباید او را توبیخ کرد .
وافی در پایان این جلسه اخلاق تربیتی افزود : راه دیگر تقویت شخصیت مشورت کردن با فرد است .
خوب است انسان با انصاف باشد
اخبار زیادی از اهل بیت پیغمبر صلی الله و از خود حضرت وارد شده است به این که سخت ترین عبادات و کارهایی که خدا از بندگاه خواسته است سه چیز است :
1- ذکر الله تعالی فی کل حال ؛ به یاد خدا بودن در همه حالات .
2- انصاف الناس من نفسک ؛ برای مردم بخواهی آنچه بر خودت می خواهی .
3- مواسات الاخ فی المال ؛ برادر دینی را در مال خود از خودت بیشتر پذیرایی کنی .
در توضیح بند اول باید گفت : اگر به یاد حضرت حق باشیم در وقت واجبات سعی می کنیم که واجبات را به وقت خودش انجام دهیم و مطابق دستور به جای آوریم و موقعی که حرام پیش آمد از حرام دوری کنیم . با زبانمان گناه نکنیم و رفتارمان گناه نباشد .مضافا به این که زبان مدام ذکر خدا را بگوید .
در قسم دوم باید مومن باید با برادر و خواهر دینی حق کشی نکند . اگر نمی خواهد مردم بدگویی او را کنند ، بدگویی از دیگران نکند . اگر هم می خواهی آبرویت حفظ شود مردم را رسوا نکن .
در توضیح بند سوم هم باید طوری زندگی کرد که اگر خودت محتاج به چیزی هستی و برادرت نیز محتاج به همان است ؛ او را بر خودت ترجیح دهی و حاجتش رابرآورده سازی و این کار همه کس نیست و در این قسم این رقم و تا به این حد واجب نیست بلکه این نوعی مردانگی است که امیرالمومنین علیه السلام و اهل بیت سلام الله این این رقم مواسات را انجام داده اند که سوره مبارکه دهر در شان آنها نازل شده است « و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه »1 ایثار یعنی از خود وا گرفتن و به دیگران دادن است .اگر چه خود محتاجند .2
1- سوره حشر ، آیه 9
2-خودسازی و مشکل جامعه ، حاج حسن صنیعی ، انتشارات دارلتفسیر ،ص 77
نکاتی برای متقین
گفت :هرکس محصن شود در تقوا اسان گردد بر وی اعراض از دنیا .
گفت : تقوا ان است که به گوشه چشم به لذات دنیا باز ننگری و به دل در ان تفکر نکنی .
گفت : بزرگ داشتن حرمت مومن از بزرگ داشتن حرمت خداوند است و به حرمت بنده به محل حقیقت تقوا رسد .
گفت : در باطن نگرستن معرفت حق از دل ببرد .
گفت : هر که را مودت حق بود کس بر وی غالب نتواند شد .
گفت : دنیا را به وحشت داغ کرده اند تا انس مطیعان خدای به خدا بود نه به دنیا .
گفت : خوف می باید که خوف بیش از رجا است .
دیده شده در کتاب تذکره الاولیا ، فریدالدین عطار نیشابوری ، ذکر احمد مسروق ، سخنان احمد مسروق ، ص ۹۸
پاکی چشم نتیجه ایمان قلبی است
در آیات و روایات انسان به صیانت از قلب سفارش شده در حالی چنین تاکیدی نسبت به دیگر اعضا بیان نشده است.
امام صادق(ع) فرمودند: قلب در وجود انسان همانند یک حاکم است و اعضای بدن به عنوان سرباز و ارتش او به شمار میروند؛ اعضا و جوارح انسان با عنوان ابزار فرمانبردار قلب هستند.
قلب انسان اگر از طریق چشم و گوش به چیزی علاقه مند شود همه اعضا و جوارح را به کار میگیرد تا انسان به آن علاقهای که میخواهد دست یابد برای مثال زمانی که انسان عاشق زیارت اباعبدالله الحسین(ع) میشود قلب با استخدام اعضا و جوارح انسان را به آن عشق میرساند.
اگر مایه قلب مثبت باشد انسان به سمت متعلقات نیکو و مثبت گام برمیدارد اما اگر محتوای قلب منفی باشد حال و رفتار انسان نیز منفی میشود
همه اعمال و حرکات مردم تا روز قیامت متکی به وضع درونشان است؛ اعمالی که انسان در بیرون انجام میدهد از تراوشات قلب او نشات میگیرد از این رو قلب انسان نباید همانند برگی در کویر باشد که با کمترین وزش نسیم آن را زیر و رو کند.
خداوند تواب است و اگر انسان در دنیا لغزشی انجام دهد و استغفار کند خداوند توبه او را میپذیرد و براساس آیات الهی خداوند هیچ گناهکاری را ناامید نمیکند بنابراین انسان تا زمانی که در حیات دنیوی زندگی میکند فرصت توبه و استغفار دارد.
اگر این مقدمات شامل ارتباطات با واقعیات باشد آن محبت در قلب انسان نهادینه میشود بنابراین اگر قلب انسان گیر مقدمات منفی و ظلمانی باشد گرفتار گناه و فعل حرام میشود.
خداوند اگر انسان را دوست داشته باشد به او چشم پاک عطا میکند
سخنرانی شیخ حسین انصاریان ، حسینیه هدایت ، ۲۴ مهر ۹۶، شنیده شده.
برگزاری دومین جلسه اخلاق عمومی با محوریت راهکارهای تربیت فرزند
حجت الاسلام و المسلمین محمد مسلم وافی در جلسه اخلاق عمومی که در مدرسه علمیه کوثر ورامین برگزار شد ضمن بیان اهمیت تربیت فرزند گفت : این امکان وجود ندارد که بتوان انسانی را یک روزه تربیت کرد .
وی افزود : وقتی در دین مبین اسلام برای نوشیدن یک لیوان آب ۱۳ دستور وجود دارد چطور ممکن است که برای تربیت فرزند دستوری نداشته باشد .
حجت الاسلام وافی ضمن بیان تفاوت در سرعت دریافت انسانها از میزان تربیت پذیری افراد بیان داشت : امام خمینی ( ره) در اولین جلسه دیدار با بنی صدر او را شناخت و به اطرافیان فرمود :که او فرد صالحی نیست .
استاد وافی با بیان تعاریف رایج در تربیت ، تربیت زوری یا فنری یا تحمیل محور را اولین نوع تربیت برشمرد و گفت : این شیوه با وارد کردن فشار بر فرزند و وادار کردن او به کارهایی که دوست داریم صورت می گیرد .
وی افزود : در این روش مانند فنری که پس از فشرده شدن رها می شود اگر فشار را از فرزند برداریم به شدت می پرد .
محمد مسلم وافی داغ کردن یا تلقین محوری را دومین شیوه تربیتی خواند و اظهار داشت : در این شیوه اگر فضای تربیتی سرد شود فرزند دست از همه چیز بر می دارد .
وافی تربیت قیفی را سومین نوع تربیت بیان کرد و آن را آموزش محور خواند و افزود : در این نوع تربیت با هر اشکالی که از فرد بگیریم ، این پاسخ را دریافت می کنیم که «من خودم می دانم »
حجت الاسلام وافی در تعریف نوع چهارم تربیت گفت : این شیوه از تربیت به صورت خودکنترلی و واکسینه محور است .
وی افزود : این نوع بهتر شیوه تربیتی است .
استادوافی در پایان با تاکید بر یادگیری صحیح اصول و فروع دین گفت : ما برای داشتن تربیت صحیح باید بدانیم چرا خدا عادل است ، چرا نبوت داریم و چرا قیامت وجود دارد .
علم بدون کسب معرفت بی فایده است
مدیر مدرسه علمیه کوثر ورامین با بیان اینکه هدف انسان باید به گونهای باشد که زمینه رشد و تغییر انسان را فراهم آورد، گفت: سپری کردن مدارج علمی بالا بدون کسب معرفت و نور بی فایده است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، طاهره شاکری مدیر مدرسه علمیه کوثر ورامین، امروز در جلسه درس اخلاق که در همین حوزه علمیه با حضور اساتید و طلاب برگزار شد، گفت: اعتقاد، معیار سنجش ایمان است.
وی افزود: تفکر و جهانبینی انسان نباید محصور در حیات دنیوی باشد و از اعتقاد به معاد غفلت کند.
شاکری با استناد به روایتی از امام صادق(ع)، ابراز کرد: حضرت فرمودند: ایمان مومن از برادههای آهن قویتر است، چرا که اگر انسان مومن را بکشند و سپس زنده کنند کمترین تغییری در قلب او ایجاد نمیشود؛ ایمان مومن چیزی نیست که دستخوش تغییر و تزلزل قرار گیرد.
مدیر مدرسه علمیه کوثر ورامین با بیان اینکه ایمان شهدا آنان را به درجه رفیع شهادت میرساند، اظهار داشت: سردار بی سر شهید محسن حججی نمونه بارز یک انسان مومن است چرا که او در اسارت زیر شکنجههای سخت لحظهای ایمان و استقامت خود را از دست نداد و دشمن را در حسرت اشک و التماس باقی گذاشت.
شاکری با تاکید بر اینکه هدف اصلی شهید حججی شهادت بود، گفت: همت بالا نشات گرفته از جهان بینی قوی انسان است که خداوند را الهی میکند.
وی در خصوص تفاوت ایمان مستقر و ایمان مستودع، تصریح کرد: ایمان مستودع همان ایمان عاریه است نمونهاش عبدالملک مروان که قبل از فوت پدرش مدام در مسجد حضور داشت اما با شنیدن خبر مرگ پدر قرآن کریم را بست و به چنان پستی و شقاوتی روی آورد که روزی از او پرسیدند آیا شراب میخوری؟ پاسخ داد شراب که سهل است خون هم میخورم.
مدیر مدرسه علمیه کوثر ورامین با تاکید بر اینکه هدف انسان باید به گونهای باشد که زمینه رشد و تغییر او را فراهم آورد، گفت: انسان باید به معاد و روز رستاخیز ایمان داشته باشد انسانهای معادباور نماد ایستادگی و استقامت هستند.
وی با خطاب قرار دادن طلاب، تاکید کرد: سپری کردن مدارج علمی بدون کسب معرفت و نور ایمان بی ثمر است.
طاهری خاطر نشان کرد: علت غایی انسان وقتی زیبا میشود که به راحتی بر تمایلات نفسانی خویش فائق آید.
نامه امام حسین علیه السلام به مردم کوفه
آنگاه که به جانب کوفه رهسپار شد و بی وفایی آنان را نگریست :
اما بعد ! نابود و غمگین باشید ، ای مردم که ما را فریادرسی خواندید و چون شتابان به دادرسی شما آمدیم تیغی را که به دست ما بود به روی خودمان کشیدید ، و آتشی را که برای سوختن دشمن مشترکمان افروخته بودید به ان ما افکندید و سرانجام به ضد ما گرد آمدید .
دوستان را محاصره و دشمنان را همدست شدید و به کمک او برخاستید ، با این که نه عدالتی در شما گسترده بود و ندبه آینده آن ها امید داشتید .
نه بدعتی از ما سر زده بود و نه سست رایی و خطایی از ما دیده بودید .
ای وای برشما ! پس چرا آنگاه که شمشیرها در نیام ، و قلب ها آرام بود و تصمیم قطعی نگشته بود ما را وانگذاشتید و همچون سیل ملخ شتابان به پرواز آمدید و چون پروانه ها در آتش فتنه فرو ریختید !
ای مرگ بر گردنکشان امت ! ناهمرنگان احزاب ، طرد کنندگان قرآن ، تفهای شیطان ، تحریف کنندگان گفتار ، خاموش کنندگان سنت ها ..
به خدا که این بی وفایی در شما معروف و سابقه دار است ، رگ های شما به آن پیوند خورده و ریشه هایتان از آب گندیده نیرو گرفته .
شما ناپاکترین میوه اید برای باغبان گلوگیر و برای غاصب راحت الحلقوم و گوارایید.
هان ! لعنت خدا بر پیمان شکنان که میثاق ها را پس از استوار کردن می شکنند ، با این که خدا را کفیل و ضامن گرفته اند .
هان ! آن بی پدر « ابن زیاد » فرزند زنا زاده ما را بر سر دو راهی میخکوب کرده ؛ میان آتش و ذلت ، ما کجا و ذلت کجا ؟
نه خدا برای ما زبونی پسندد ، نه پیامبرش و نه مومنان ، و نه دامن های پاکی که ما را پرورده ، نه سرشت های غیرتمند ، نه رو حهای سربلندی که هیچ گاه مرگ عزیزان را بر طاعت فرومایگان نگزیند .
من با همین خاندان اندکم ، با وجود درندگی دشمن و عقب گرد دوست ، آماده کارزارم ، ولی این قوم پس از من بیش از آن که سازی پا در رکاب نهد و بر زین نشیند نپایند که آسیای جنگ بر سرشان بچرخد و گردن ها آویخته شود .
این وصیتی است که پدرم به من کرده ، شما تصمیم خود بگیرید و همه نیروها فراهم سازید و هر نقشه که دارید به کار بندید و هیچ مهلتم ندهید .
من به خدا پروردگار خود و شما ، توکل کرده ام ، هر جنبنده در قبضه قدرت اوست ، راه پروردگار من راست و استوار است .
دیده شده در تحف العقول ، ابن شعبه حرانی، ترجمه احمد جنتی ، ص ۵۳۱.( این گفتار را در کتب مقاتل به عنوان خطبه آن جناب در روز عاشورا خطاب به مردم کوفه نقل کرده اند و بسیار بعید به نظر می رسد که به عنوان نامه ادا شده باشد )
چه کسانی امام حسین (ع) را یاری نکردند؟
از منظر جریانشناسی تاریخی، میتوان طیفها و افراد مختلف زمانهی سیدالشهدا علیهالسلام را در سه جریان کلی مورد بررسی قرار داد:
جریان اول
جریان سیدالشهدا علیهالسلام شامل خود ایشان و یارانی میشد که در صحرای کربلا بههمراه ایشان به شهادت رسیدند؛ افرادی که مبانی بنیادین و مبانی معرفتی خوبی داشتند و مسائل اسلامی را در دورهی خود بهخوبی درک کرده بودند. این جمع چون با استدلال و اندیشهی صحیح به مسئلهی امامت پی برده بودند، دیگر در هر مسئلهای با امام حسین علیهالسلام بحثوجدل نمیکردند و نگاه او را کاملترین نگاه نسبت به همهی مسائل و نسبت به همهی رجال آن عصر میدانستند، زیرا نگاهشان به مسئلهی امامت این بود که امام، معصوم از هرگونه خطا و اشتباه است، بیهوا و مؤمن راستین است، سخنش سخن خداست و در عینحال دشمنشناسی قوی و مسلط به مسائل روز و خلاصه حجت است.
در عینحال که نگاه و مبانی این افراد سالم بود، آنها عمل صالح و سالم هم داشتند. چون دید و نگاه سالم بهتنهایی انسان را حفظ نمیکند. چه بسیار افرادی که در روز عاشورا به حقانیت امام حسین علیهالسلام ایمان داشتند، ولی چون شکمهایشان از حرام پر بود، از قاتلان ایشان شدند. اما این افراد، هم نگاه و مبانی سالم داشتند، و هم عمل صالح.
جریان دوم
جریان دوم، جریان اموی به رهبری یزید بود که اساس آن برپایهی ظلم و فساد استوار بود. باطل بودن جریانی مثل یزید الان برای ما کاملاً روشن است، اما در آن دوره با همهی فسق و فجورهایش، شفاف نبود. منطق بنیامیه، منطق استکبار، منطق تفرعن و منطق قبیلهی برتر بود. نیازی به توضیح نیست که این منطق، منطق باطلی است و قدرتهایی مثل آمریکا، اسرائیل و انگلیس الان همان منطق بنیامیه را دارند و خود را برتر میدانند. میتوان گفت مبانی مدرن غرب، همان نگاه بنیامیه است، اما با تئوریپردازی قویتر و شیکتر. این تفکر باطل است و با فطرت انسانی تعارض دارد و جریان امام حسین در تعارض و تقابل با این جریان بود. تقابل جریان حسینی و اموی با یکدیگر کاملاً روشن است.
جریان سوم
اما در میان دو جریان فوق، جریان سومی وجود داشت که توجه به آن اهمیت ویژهای دارد. این جریان، جریان گسترده و بزرگی است که زیاد به آن پرداخته نشده است، ولی واقعاً نیاز به بحث دارد. این جریان، خود به چند دستهی کوچک تقسیم میشود. بسیاری از افراد این جریان کسانی بودند که در ظاهر یا حتی در مواردی در باطن، طرفدار و محب سیدالشهدا علیهالسلام و خیلی مواقع هم همراه اهلبیت علیهمالسلام بودند، اما این حب و ارادت مانند جریان رهروان سیدالشهدا علیهالسلام حب و ارادت تام نبود؛ بهطوریکه حاضر نشدند با نهضت عاشورا همراهی کنند. البته هر قسم از این جریان به یک دلیلی که ذکر خواهد شد، حاضر نبودند هزینهی قیام در کنار امام حسین علیهالسلام را بپردازند.
قسم اول از این جریان افرادی هستند که در رکاب اهلبیت حرکت میکردند، اما بهدنبال منافع مالی و دنیوی خود بودند. بههرحال ائمهی اطهار علیهالسلام بهدنبال برپایی حکومت بودند، جایگاه و اعتباری در عالم و روزگار خود داشتند و عدهای میخواستند از این موقعیت برای خود دکانی باز کنند، دم و دستگاه درست کنند و به نانونوایی برسند. بخشی از مردم کوفه و بصره را در آن زمان میتوان جزء این گروه نام برد. یکی از چهرههای برجستهی این دسته، احنف بن قیس، یکی از سران قبایل بصره است که در جنگ صفین همراه امام علی علیهالسلام بود، ولی وقتی امام حسین علیهالسلام در مسیر حرکت بهسوی کربلا طی نامهای از او کمک خواست، گفت: «قد جرّبنا آل أبی الحسن فلم نجد عندهم إیالة ولا جمعا للمال ولا مکیدة فی الحرب» : «ما فرزندان اباالحسن را آزمودهایم. در نزد اینها از توانایی حکومت کردن، جمعآوری مال و ثروت و حیله و مکر در جنگ خبری نیست.»
وی با این جمله راز همراهی گذشتهاش با اهلبیت علیهمالسلام را فاش کرد، زیرا گفت من بارها خاندان علی علیهالسلام را درک کردهام، کنار آنها که باشی، نه پول و ثروتی نصیبت میشود و نه پست و مقامی و نه در جنگها اهل نیرنگ هستند. پس قسم اول از این جریان بهدنبال منافع مالی و دنیوی بودند و هر جبههای که این مسائل در آن تأمین میشد، به آن میپرداختند.
قسم دوم از این جریان که از امام فاصله گرفتند، افرادی بودند که در ظاهر خود را محب و ارادتمند به اهلبیت علیهمالسلام مینمایاندند، اما در واقع ارادتی به آنان نداشتند و ابراز ارادتشان فقط یک ظاهرسازی بود؛ یکی از افرادی که میتوان برای این قسم نام برد، عبدالله بن عمر است. زمانی که سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه بهسوی مکه در حرکت بود، نزد امام رفت و گریه شدیدی کرد و از دشمنی یزیدیان با اهلبیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و بیعت مردم با یزید گفت. آنگاه امام علیهالسلام را به صلح و بیعت دعوت نمود و عازم مدینه شد.
بعضی شاید دربارهی وی بگویند که ایشان فردی فقیه، عابد، زاهد و مقدس، اما قدری سادهاندیش و بیبصیرت بوده و به همین دلیل سیدالشهدا علیهالسلام را یاری نکرده است، اما شواهد تاریخی چیز دیگری را نشان میدهد. همین عبداللهبنعمر در دورهی قبل از سیدالشهدا علیهالسلام، با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بیعت نمیکند و میگوید دلیل اینکه من با شما بیعت نمیکنم این است که تو با اهل قبله و کسانی که نماز میخوانند میجنگی و لذا شک دارم که با تو بیعت کنم. اما همین فرد با حجاج بن یوسف که فردی خونریز و سفاک بود، بیعت میکند.
جالب این است زمانی که برای بیعت با حجاج میرود، حجاج میگوید دست من بند است، با پای من بیعت کن و میرود با پای حجاج بیعت میکند. حجاجبنیوسف شخصی سفاک است که طی بیست سال فرمانروایی خود، غیر از کسانی که در جنگها کشت، دوازده هزار نفر را بعد از دستگیری زیر شکنجه به قتل رساند، هنگامی که به درک واصل شد پنجاه هزار مرد و سی هزار زن در زندانش محبوس بودند که از این تعداد شانزده هزار نفر بدون لباس و عریان به سر میبردند. وی زنان و مردان را یکجا و در زندانهای بیسقف حبس میکرد؛ بهطوریکه از گرمای تابستان و سرمای زمستان در امان نبودند. بعد عبداللهبنعمر با چنین آدمی بیعت میکند و در زمان بیعت کردن با وی میگوید که از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم شنیدم که فرمودند: «من مات و لا إمام له مات میته جاهلیه»؛ هرکس بمیرد و امامش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.» حجاج هم دراز کشیده بود و گفت با پای من بیعت کن و عبداللهبنعمر با پای وی بیعت کرد.
<< 1 ... 20 21 22 ...23 ...24 25 26 ...27 ...28 29 30 ... 89 >>