روزگاری مردی فاضل زندگی میکرد. او هشتسال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛ او
هر روز از دیگران جدا میشد و دعا میکرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.
یک روز همچنان که دعا میکرد، ندایی به او گفت بهجایی برود. در آن جا مردی را خواهد
دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بیاندازه
مسرور شد و به جایی که به او گفته شده بود، رفت. در آن جا با دیدن مردی ساده، متواضع و
فقیر با لباسهای مندرس و پاهایی خاک آلود، متعجب شد.
مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت:
روز شما به خیر. مرد فقیر به آرامشی پاسخ داد: “هیچوقت روز شری نداشتهام.”
پس مرد فاضل گفت: “خداوند تو را خوشبخت کند.”
مرد فقیر پاسخ داد: “هیچگاه بدبخت نبودهام.”
تعجب مرد فاضل بیشتر شد: “همیشه خوشحال باشید.”
مرد فقیر پاسخ داد: “هیچگاه غمگین نبودهام.”
مرد فاضل گفت: “هیچ سر درنمیآورم. خواهش میکنم بیشتر به من توضیح دهید.”
مرد فقیر گفت: ” با خوشحالی اینکار را میکنم. تو روزی خیر را برایم آرزو کردی
درحالیکه من هرگز روز شری نداشتهام زیرا در همهحال، خدا را ستایش میکنم. اگر باران
ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من همچنان خدا را میپرستم. اگر تحقیر شوم و هیچ
انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش میکنم و از او یاری میخواهم بنابراین هیچگاه روز شری نداشتهام.
تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالیکه من هیچوقت بدبخت نبودهام زیرا همیشه به درگاه
خداوند متوسل بودهام و میدانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازل کند، آن بهترین است و با
خوشحالی هر آنچه را برایم پیشبیاید، میپذیرم. سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی،
خوشی یا غم، همه هدیههایی از سوی خداوند هستند.
تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالیکه من هیچگاه غمگین نبودهام زیرا عمیقترین
آرزوی قلبی من، زندگیکردن بنا بر خواست و ارادهی خداوند است.”
یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند
هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند
لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود…
برای عروس مهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند
از اينكه فلانی سفر بود و به عروسی نمي رسيد خیلی خیلی دلخور بود
کاش می آمد …
خيلی از كارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئيس …
خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم ميكرد كه حتما بيايند
اگر نیایید دلخور میشوم
دلش مي خواست عروسی اش بهترين باشد. همه باشند و خوش بگذرانند
تدارک هم ديده بود
آهنگ و ارکست هم حتما بايد باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام
چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود
آخر شوخی نبود که شب عروسی بود
همان شبی که هزار شب نمیشود
همان شبی که همه به هم محرمند
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود
این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم
همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست
آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید
همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی 7پشت غریبه
اما ………………… کاش امام زمانمان “عج” بود
حق پدری دارد بر ما…
مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید
(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)
عروس برایش كارت دعوت نفرستاده بودواصلامنتظرش که هیچ حتی به فکرش هم نبود، اما آقا آمده بود.
به تالار كه رسيد سر در تالار نوشته بودند:
(ورود امام زمان"عج” اكيدا ممنوع!)
دورترها ايستاد و گفت:دخترم عروسيت مبارک!
ولی اي كاش كاری ميكردی تا من هم می توانستم بيایم…
دخترم من آمدم اما ….
در آن عملیات بسیاری از عزیزان به وصال حضرت حق پیوستند در حالی که روزه دار بودند و لبهایشان خشکیده بود. اما به عشق اباعبدالله الحسین (ع) و عطش کربلا رفتند و به شهادت رسیدند
در آن عملیات بسیاری از عزیزان به وصال حضرت حق پیوستند در حالی که روزه دار بودند و لبهایشان خشکیده بود. اما به عشق اباعبدالله الحسین (ع) و عطش کربلا رفتند و به شهادت رسیدند
چه خوب جواب شهیدارو دادیم نه؟؟؟؟؟
چه مادر هایی که جوونشونو به خداسپردنو بعد چند وقت فقط شنیدن مفقود الاثر شدن امابازم دم نزدن وخداروشکرکردن
چه همسر هایی که شوهرشونو برای شرکت در جنگ تشویق میکردن
چه فرزندانی که حتی مجال دیدن پدرشونم نداشتن فقط هر روز با عکس روی دیوار دردو دل میکنن
و چه جواب خوبی از ما گرفتن نه؟؟؟؟؟؟؟فکر کردید اینا برای چی رفتن ؟؟؟؟؟؟برای اینکه یک تار موی خواهرای مملکتشونو ی نا مرد نبینه
اونوقت خواهرم تو جوابشو اینطور دادی؟؟؟؟؟؟؟؟
برادرم تو چی فکر میکنی ؟؟؟؟؟اونا رفتن که تو غیرتت بجوشه
دمت گرم داداش تو هم خوب جوابشونو دادی
پدر یا مادر نکنه شما هم یادتون رفته اونا برا چی رفتن ؟؟؟؟؟؟
چرا همسر یا دخترت با وضع بد میاد بیرون ؟؟؟؟؟؟؟
پس غیرتمون کجا رفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینا همه سوال های بی جوابه
جالب اینجاست که ما اسم این کارارو میذاریم آزادی
اگه این کارا آزادی ما با حیوون چ فرقی داریم هان؟؟؟؟؟؟؟
ما هدفمون رو گم کردیم
ما فراموش کردیم که اشرف مخلوقاتیم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
صفحات: 1· 2
این دعا به غلط به دعای فرج معروف شده است. دعای فرج ” الهی عظم البلاء …” است. ما در دعای “اللهم کن لولیک …” به صورت کلی، از خداوند میخواهیم که امام زمان(ع) را تحت حمایت کامل خود بگیرد و او را تا رسیدن به هدف نهاییاش (استقرار عدل در سراسر زمین) از هر جهت یاری کند.
به عنوان مقدمه باید یاد آور شویم که جهان هستی، بر پایه اسباب و مسببات پایه ریزی شده است؛ به گونهای که برای تحقق هر امری باید زمینهها و شرایط آن فراهم شده باشد. دعا کردن نیز در این نظام، جایگاه خاص خود قرار دارد و در کنار سایر شرایط و یکی از آنها شمرده میشود. از این رو، وظیفه هر انسان دعا کردن است؛ همان گونه که باید تلاش و کوشش نیز داشته باشد.
حقیقت دعا، اظهار عجز و فقر و نیاز به درگاه پروردگار عالم وخالق جهان است. انسان هنگام دعا، با حضرت حق ارتباط ویژه برقرار کرده و ضمن اعتراف به حقارت و کوچکی خود، عظمت باری تعالی را زنده میکند. او خود را مالک چیزی نمیداند، و در برابر خداوند، خویش را هیچ به حساب میآورد و عبودیت و بندگی اش را اظهار میدارد.
برای انتظار حضرت ولی عصر(عجل الله فرجه الشریف)، باید پیمانه مودت خویش را از نور موالات و دوستی خاندان پاکیها (معصومان علیهم السلام) سرشار کرد.
«و ان تملا … مودتی نور الموالاة لمحمد و آله.»(1)
زیرا در سایهسار فرهنگ «موالات» پاکان و پاکیها همه مفاسد دنیوی ما در حوزههای مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اصلاح میگردد:
«بموالاتکم علمنا الله معالم دیننا و اصلح ما کان فسد من دنیانا.» (2)
واژه «موالات» دارای دو مفهوم است. این دو معنا، مانند دو رکن همراه با هم، معنابخش ماده «موالات»اند. واژگان «دوستی» و «پیروی» با هم، «موالات» را در ذهنها به تفسیر تصویر میکشند.
«موالات» به حکم باب «مفاعله»، امری است متقابل، یعنی ما شیعیان، خاندان اهلبیت را دوست میداریم و از آنان اطاعت میکنیم، و آنان نیز ما را دوست داشته و توسلات و تقاضاهای ما را اجابت کرده و ما را شفاعت میکنند.
سید ابن طاووس (رحمة الله) میگوید: سحرگاهی، در سرداب مقدس حضرت در سامره، نوای آن عزیز را شنیدم که مینالید و میفرمود:
«اللهم! ان شیعتنا خلقت من شعاع انوارنا، و بقیة طینتنا؛
پروردگارا! شیعیان ما، از پرتو انوار ما خلق شدند و از زیاده گل ما سرشته گردیدند.» (3)
ابو ربیع شامی میگوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: از عمر و بن اسحاق، حدیثی نقل شده که:
دخل علی امیرالمؤمنین علیه السلام فرای صفرة فی وجهه. قال: ما هذه الصفرة؟ فذکر وجعا به . فقال له علی علیه السلام، انا لنفرح لفرحکم و نحزن لحزنکم، و نمرض لمرضکم، و ندعو لکم، فتدعون فنؤمن. قال عمرو: «قد عرفت ما قلت، و لکن کیف ندعو فتؤمن؟» فقال: «انا سواء علینا البادی و الحاضر.» فقال ابو عبدالله علیه السلام: «صدق عمرو .»(4)
فردی به حضور امیر مؤمنان رسید و حضرت، در صورت او، زردی مشاهده کرد. فرمود:
این زردی چیست؟ گفت که دردی دارد. حضرت فرمود: «ما، با شادی شما، شاد میشویم، و از غم شما اندوهناک، و از مریضی شما مریض میگردیم، و برای شما دعا میکنیم، پس شما هم دعا میکنید و ما آمین میگوییم.»
عمر و گوید: گفتم: «آنچه فرمودی، فهمیدم، اما چگونه بر دعای ما آمین میگویید؟
فرمود: «برای ما، مسافت دور و نزدیک فرقی ندارد.» امام صادق علیه السلام فرموند: «عمرو، راست گفت.»
به خوبی مشاهده میشود که موالات، دو طرفی است و از روایات استنباط میشود که آن امام عزیز، با محبت خروشان خود، به شعیان خود نظر دارد. مگر نه آن است که یوسف گمشده، «رحمت موصوله» (5) و مهر بی کران و رحمت پیوسته الهی است .
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
«خداوند، رحمت کند بندهای که ما را نزد مردم محبوب کند و ما را در معرض دشمنی و کینهتوزی آنان قرار ندهد. همانا، به خدا سوگند، اگر سخنان زیبای ما را برای مردم روایت میکردند، به سبب آن، عزیزتر میشدند و هیچ کس نمیتوانست بر آنان وصلهای بچسباند، ولی یکی از آنان کلمهای را میشنود، پس ده کلمه از پیش خود بر آن میافزاید.» (6)
آری پیمانه مودت و دوستی را باید از نور موالات محمد و آل محمد، سرشار و سرریز کرده که اجر زحمات رسول و پاداش رسالت آن سترگ است همچنان که در آیه چنین آمده است: «لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی»(7)؛ برای رسالتم هیچ اجر و مزدی از شما نمیخواهم مگر دوستی اهل بیتم و در آیه دیگر چنین آمده که: «و ما اسالکم من اجر فهو لکم»(8)؛ سود و ثمره این محبت و علاقه، به خود ما باز میگردد و ما را به پاکان و پاکیها وصل میکند و به اوج و رفعت میکشاند و اینگونه است که «فائز» میشویم: «فاز الفائزون» بولایتکم (9) در سایه ولایت پاکان است که رستگاران، به رستگاری دست یافتهاند و از «ذلت خوض و فرو رفتن» به «عزت فوز و سر بر کشیدن» نائل گشتهاند . در آیهای دیگر میخوانیم:
«ما اسالکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا» (10)؛ فقط، از کسانی که بخواهند راه را بیابند و حرکت کنند، رسول، مزد رسالت را میخواهد. در دعای ندبه نیز آمده است:
«فکانوا هم السبیل الیک و المسلک الی رضوانک» (11)؛ همانا تنها، این خاندان راه به سوی خدا هستند و طریقه کسب رضوان اویند.
در سه آیه یاد شده سخن از آن است که اجر و پاداش رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله:
الف) مودت امت
ب) آن اجر، برای خودتان است
ج) آن اجر، فقط از آن کسی است که خواسته باشد راه یابد.
این عاطفه سرشار است که میتواند به گامهای ما، توان دهد و آن را در «سبیل» و راه خدا همراه با ثبات و استواری، به حرکت و جریان بیندازد، و با این محبت به حجت خدا است که با تمام وجود، نجوا میکنیم:
«السلام علیک یا سبیل الله الذی من سلک غیره هلک» (12)؛ تو ای حجت خدا! - تنها راه هستی و من، سرشار از عشق تو هستم و با تو آغاز میکنم و با تو ادامه میدهم و تنها، تو، شفیع و همراه من، در آغاز و در ادامه هستی. (13)
راستی، کبوتر دل من، در کدامین آسمان باید پرواز کند و در کدامین آستان باید آشیانه گزیند؟ جز آسمان پاکیها که راه نجات و سعادت و رشد مرا به همراه دارد و آستان پاکان، که پناهی مهربان و دل سوز، راهی هست؟
تو، آگاه به تمامی راه هستی و آزاد از تمامی جاذبهها؛ تو، خلق را برای خدا میخواهی و در جهت او به حرکت میداری و آنان را به قلههای «قرب» و «رضوان» رهنمون میسازی. (14)
پینوشتها:
1- فرازی از دعای زیارت آل یس .
2- فرازی از زیارت جامعه کبیره .
3- الصحیفة المبارکة المهدیه، ص 291 (نقل از مهر بیکران)
4- بصائر الدرجات، جزء 5، ب 16، (نقل از مهر بیکران)
5- فرازی از زیارت جامعه کبیره .
6- الروضة من الکافی، ص 229، ح 293 (نقل از مکیال، ج 2، ص 221 .)
7- شوری، 23 .
8- سبا، 47 .
9- فرازی از زیارت جامعه کبیره .
10- فرقان: 57 .
11- فرازی از دعای ندبه .
12- فرازی از دعای صاحب الامر .
13- فمعکم معکم لامع غیرکم (فرازی از زیارت جامعه کبیره)
14- اریدکم لله (نهج البلاغه، خ 136) .
برگرفته از مجله انتظار، ش 5 (با دخل و تصرف
صفحات: 1· 2
مسأله عقیده به ظهور مصلح جهانی در پایان دنیا امری همگانی و عمومی است و اختصاص به هیچ قوم و ملتی ندارد. سرمنشأ این اعتقاد کهن و ریشهدار علاوه بر اشتیاق درونی و میل باطنی هر انسانی ـ که به طور طبیعی خواهان حکومت حق و عدل و برقراری نظام صلح و امنیت در سراسر جهان است ـ نویدهای بیشائبة پیامبران الهی در طول تاریخ بشریت به مردم مؤمن و آزادیخواه جهان است.
تمام پیامبران بزرگ الهى در دوران مأموریّت الهى خود به عنوان جزیى از رسالت خویش به مردم وعده داده اند که در آخر الزمان و در پایان روزگار، یک مصلح بزرگ جهانى ظهور خواهد نمود و مردمان جهان را از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات خواهد داد و فساد، بى دینى و بى عدالتى را در تمام جهان ریشه کن خواهد ساخت و سراسر جهان را پر از عد ل و داد خواهد کرد.
«سیری کوتاه در افکار و عقاید ملل جهان مانند مصر باستان، هند، چین، ایران و یونان و نگرشی به افسانههای دیگر اقوام مختلف بشری، این حقیقت را به خوبی روشن و مسلم میسازد که همة اقوام مختلف جهان با آن همه اختلاف آراء و عقاید و اندیشههای متضادی که با یکدیگر دارند، در انتظار مصلح موعود جهانی به سر میبرند.
ایرانیان باستان معتقد بودند که «گرزاسپه» قهرمان تاریخی آنان زنده است و در «کابل» خوابیده و صدهزار فرشته او را با پاسبانی میکنند تا روزی که بیدار شود و قیام کند و جهان را اصلاح نماید. زرتشتیان اعتقاد دارند «سوشیانس» دین را در جهان رواج میدهد و فقر و تنگدستی را ریشهکن میسازد ایزدان را از دست اهریمن نجات داده. مردم جهان را هم فکر و هم گفتار و هم کردار میکند.
نژاد اسلاو بر این عقیده بودند که از مشرقزمین یک نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متحد سازد و آنها را بر دنیا مسلط گرداند.
نژاد ژرمن معتقد بودند که یک نفر فاتح از طوایف آنان قیام نماید و «ژرمن» را بر دنیا حاکم گرداند. اهالی صربستان انتظار ظهور، «مارکو کرالیویچ» را داشتند.
برهمائیان از دیرزمانی بر این عقیده بودند که در آخرالزمان «ویشنو» ظهور نماید و بر اسب سفیدی سوار شود و شمشیر آتشین بر دست گرفته و مخالفین را خواهد کشت و تمام دنیا «برهمن» گردد و به این سعادت برسد.
ساکنان جزایر انگلستان از چندین قرن پیش آرزومندند و منتظرند که:
«آرتور» روزی از جزیرة «آوالون» ظهور نماید و نژاد «ساکسون» را در دنیا غالب کردند و سعادت جهان نصب آنها گردد.
«اِسنها» معتقدند که پیشوایی در آخرالزمان ظهور کرده، دروازههای ملکوت آسمان را برای آدمیان خواهد گشود.
«اقوام اسکاندیناوی» معتقدند که برای مردم دنیا بلاهایی میرسد، جنگهای جهانی اقوام را نابود میسازد، آنگاه «اورین» با نیروی الهی ظهور کرده و بر همه چیره میشود.
یونانیان معتقدند: «کالویبرگ» نجاتدهندة بزرگ ظهور خواهد کرد و جهان را نجات خواهد داد.
اسپانیاییها معتقدند: منتظر منجی بزرگ خود «رودریک» هستند.
چینیها معتقدند: «کریشنا» ظهور کرده و جهان را نجات میدهد.
بوداییها منتظر بازگشت «بودا» هستند.
گروهی از مصریان که در حدود 3000 سال پیش از میلاد مسیح در شهر «ممفیس» زندگی میکردند، معتقد بودند که:
سلطان در آخرالزمان با نیروی غیبی بر جهان مسلط می شود، اختلاف طبقاتی را از بین میبرد و مردم را به آسایش و آرامش فرا میخواند.
گروهی دیگر از مصریان باستان عقیده داشتند که فرستادة خدا در آخرالزمان در کنار پرستشگاه بزرگِ خدا پدیدار گشته و جهان را تسخیر کند.
در میان قبایل سرخپوست امریکایی نیز این عقیده شایع بود که:
روزی «گرد» سرخپوستان ظهور خواهد کرد و آنها را به بهشت زمین رهنمون خواهند شد.
- آیین زردشتی
در کتابها و آثار زردشت ، درباره آخر الزمان و ظهور موعود مطالب بسیاری آمده از جمله در کتابهای : اوستا ، زند ، جاماسب نامه ، داتستان دینیک ، زارتشت نامه .
در دین زردشت ، چند موعود معرفی شده که آنان را ” سوشیانت ” می نامند . ایشان سه تن هستند که مهمترین آنها ” سوشیانت پیروزگر ” خوانده شده و در مورد او چنین آمده است :
” سوشیانت فردیسنان ، به منزله کریشنای برهمنان ، بودای پنجم بودائیان ، مسیح یهودیان ، فارقلیط عیسویان و مهدی مسلمانان است .”
2- آئین هندی
در آئین هندوان و کتب آنها نیز ، سخن از نجات دهنده و موعود آمده ، ازجمله در کتاب ” مهابهاراتا ” و کتاب ” پورانه ها ” دراین باره گفته اند :
” همه ادیان معتقدند که در پایان هر دوره از تاریخ ، بشر از لحاظ معنوی و اخلاقی رو به انحطاط می رود و چون طبعاً و فطرتاً ، در حال هبوط و دوری از مبدأ است و مانند احجار به سوی پایین حرکت می کند ، نمی تواند به خودی خود به این سیرنزولی و انحطاط معنوی و اخلاقی خاتمه دهد . پس ناچار روزی شخصیتی معنوی وبلند پایه ، که از مبدأ وحی الهام و سرچشمه می گیرد ظهور خواهد کرد و جهان را از تاریکی جهل ، غفلت ، ظلم و ستم نجات خواهد داد .”
3- آئین بودایی
در دین بودایی نیز ، مسئله انتظار مطرح است مصلحی که پیروان این آیین انتظار ظهوراو را می کشند ، بودای پنجم نام دارد .
4- آیین یهود
در آثار دینی یهود و اسفار تورات و دیگر کتابهای انبیای یهود ، همواره به موعود اشاره شده است .
به عنوان مثال در کتاب ” نبوئت هیلد ” به مطالب بسیاری ، درباره ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، حوادث مربوط به بعثت ، پاره ای از علائم آخر الزمان و رجعت مطالبی ذکر شده همچنین اشاره ای به شخصیت امام مهدی علیه السلام و حتی واقعه عاشورا شده است .
در کتابهای دانیال پیامبر ، جحی پیامبر ، صفینای پیامبر ، اشعیای پیامبر و زبور حضرت داود علیه السلام نیز سخنانی درباره موعود آمده است .
5- آیین مسیحیت
در آیین مسیحیت و کتابهای مقدس آنان ، بشارتهای بیشتر و روشنتری درباره موعود آخر الزمان بیان شده ، شایأ یکی از علتهای آن قرب زمان باشد زیرا با ظهور حضرت مسیح (ع) ، زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام نزدیکتر شده است . علت دیگر ، تحریف کمتری است که در این آثار پدید آمده ؛ در کتابهای انجیل متی ، انجیل لوقا ،انجیل مرقس ، انجیل برنابا و مکاشفات یوحنا نیز بشارتهایی درباره ظهور آخر الزمان آمده است .
به هرحال این افکار و عقاید و آراء که همة آنها با مضمونهای مختلف از آیندهای درخشان و آمدن مصلحی جهانی در آخرالزمان خبر میدهند، نشانگر این واقعیت است که همة آنها در واقع از منبع پرفیض وحی سرچشمه گرفته است، البته سالم ماندن این نویدها در قرون متمادی خود بر اهمیت مسأله مهدویت میافزاید و ظهور مصلح را قطعیتر مینماید
با مرور تاریخ درمی یابیم که در هرزمان و در میان هر قوم وامتی ، در هر سرزمینی و به زبان هر پیامبر ، حکیم یا بزرگی سخن از ” موعود ” را به میان آورده است . گرچه تعابیر و اصطلاحها در میان اقوام و مردم متفاوت بوده اما درکل منظورهمان موعود آخر الزمان است که آن موعود کسی نیست جز حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.
در یکی از زیارتهای حضرت حجة بن الحسن علیه السلام نیز چنین آمده است :
“السلام علی مهدی الامم و جامع الکلم ”
سلام بر مهدی ، که امتهای از او سخن گفته اند ، همو که همه اقوام و افکار را متحد می کند و زیر یک پرچم گرد می آورد .
*اقتباس ازادیان ومذاهب،محمدبهشتی
محدث نورى در مستدرك الوسائل ، به نقل از كشكول شهيد آورده است كه : روزى امير المؤ منين على عليه السلام حضرت عباس عليه السلام و زينب كبرى سلام الله عليه را در دو طرف خود نشانده بود، و حضرت عباس عليه السلام تازه زبان گشوده بود. على عليه السلام به فرزندش حضرت عباس عليه السلام فرمود: بگو يك (واحد) او گفت : يك (واحد)، بعد فرمود: بگو دو (ائنين ) حضرت عباس عليه السلام خوددارى كرد و گفت : شرم مى كنم به زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ام ، دو بگويم (يعنى يكتاپرستان هرگز به شرك نمى گرايند، و دوئيت ، خلاف توحيد است ). امير المؤ منين عليه السلام پيشانى فرزندش را بوسيد. حضرت زينب كبرى سلام الله عليه ، ناظر اين جريان بود، عرض كرد: پدر جان شما ما را دوست مى دارى ؟ حضرت فرمود: آرى ، فرزندان ما پاره جگرهاى ما مى باشند. زينب كبرى عليه السلام عرض مرد: يا اءبتاه ، حب خدا و حب اولاد چگونه در يك دل جمع مى شود؟ محبت شما نسبت به ما همانا شفقت مى باشد و محبت خالص براى خداست . با شنيدن اين سخنان حكيمانه ، محبت امير المؤ منين على عليه السلام نسبت به ايشان افزايش يافت 1.
قمر بنى هاشم عليه السلام در صلابت ايمان و فضل علم و ايقان و شرايف آداب و اخلاق ، بعد از دو برادر خود - حسن و حسين عليه السلام - اول شخص بود، و پس از معصومين عليه السلام ، در جميع صفات كماليه كسى با او همتراز نبود. عبارات زيارتهاى مرويه در حق وى و نيز اخبار صادره از امام زين العابدين و امام صادق عليه السلام در باب آن بزرگوار شاهد شخصيت يگانه وى پس از معصومين است . چنانچه فى المثل امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: رحمت حق بر روان عمويم عباس عليه السلام باد كه ايمان او همانند صخره صما و از حيث بينايى در دين بيهمتا بود. چه او، نصيحت و زهد و جهاد و صبر و ثبات خود را به درجه اعلا رسانيد و در شدايد و سختى جان خود را در راه يارى به برادرش نثار كرد.2
عمل به وصيت پدر!
علامه شيخ عبدالحسين حلى در النقدالنزيه (جلد 1، صفحه 100) از فخر الذاكرين ، عالم بزرگوار، شيخ ميرزا هادى خراسانى نجفى ، نقل مى كند كه گويد: امير المؤ منين عليه السلام حضرت عباس عليه السلام را فراخواند و به سينه چسبانيد و چشمانش را بوسيد و از او عهد گرفت كه چون در كربلا بر آب دست يافت ، تا برادرش تشنه است قطره از آن ننوشد، و اينكه ارباب مقاتل گويند حضرت عباس عليه السلام در شريعه فرات آب از دست بريخت به سبب اطاعت از سفارش پدرش على مرتضى عليه السلام بوده است. 3
از اين ماجرا شگفت ، در آينده سخن خواهيم گفت . فى الحال مى افزاييم كه ادب و وفاى كم نظير فرزند ام البنين نسبت به عزيز فاطمه سلام الله عليه ، پس از شهادت وى نيز همواره ادامه داشت است ، كه در اين باب به نمونه عجيب از آن اشاره مى كنيم :
دو شب براى امام حسين عليه السلام ، يك شب براى من …!
جناب حجة الاسلام حاج شيخ عبدالصمد مينا از قول پدرش ، مرحوم حاج ميرزا حسين مينا، نقل كرد كه مرحوم حاج سيد تقى كمالى قمى معروف فرمودند:
وقتى كه من براى زيارت به كربلا مشرف مى شدم در بالاى مناره حرم امام حسين عليه السلام اذان مى گفتم و يك شب دربالاى مناره حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام . شبى ، آقا ابوالفضل العباس عليه السلام را در خواب ديدم كه فرمودند: شما در اذان گفتن به من جفا مى كنى ! چرا اذان را مساوى مى گويى ؟! دو شب براى امام حسين عليه السلام بگو، يك شب براى من !
1-فرسان الهيجاء: صفحه 191.
2-فرسان الهيجاء: صفحه 192.
3-سردار كربلا: صفحه 317.
ستاره از خودش نور دارد و سیاره نورش را از ستاره می گیرد. هر منظو مه شمسی از یک ستاره و تعدادی سیاره تشکیل شده. مثلا در منظومه شمسی ما خورشید ستاره و بقیه یعنی زمین و ماه و مشتری و عطارد و زحل و ……. سیاره محسوب می شوند. در عظمت و بزرگی منظومه شمسی همین بس که فقط خورشید ۱۰۰۰۰۰۰ برابر زمین (یک میلیون برابر) است . و هنوز بشر نتوانسته از منظومه شمسی خارج شود بلکه فقط سفینه هایی را با تابلو های نقاشی شده فرستاده اند تا اگر زمانی به سیاره ای رسید که در آنجا نیز مو جودات با شعوری بودند بفهمند که مو جودات با شعور دیگری نیز وجود دارند. پس نسبت زمین به منظومه شمسی مثل یک سنگریزه است در یک بیابان . بنا بر تخمین دانشمندان علم نجوم در اطراف منظومه شمسی ما حدود صد هزار میلیون ستاره وجود دارد که هر یک از انها نمایشگر یک منظومه شمسی است و به مجموع همه این ستاره گان یک کهکشان گفته می شود . وباز تخمین زده اند حدود صد هزار میلیون کهکشان داریم و کهکشانی که زمین ما در ان قرار دارد را کهکشان راه شیری یا کهکشان اول نامیده اند و به کل این میلیاردها کهکشان که هر یک میلیاردها ستاره دارد یک آسمان گفته میشود. هنگامی که به آیات قران می نگریم می بینیم خداوند می فرماید : سبع سماوات یعنی : از این آسمانها هفت تا داریم که باز با توجه به ایات قران و احادیث ائمه معصومین(س) در می یابیم که به همه این هفت اسمان یک عالم اطلاق می شود و در حدیثی از امام صادق (ع) بیان گردیده که خداوند ۱۲۰۰۰ عالم خلق فرموده و خداوند برای همه این عوالم در قران لفظ دنیا را بکار برده . از سوی دیگر خداوند در قرآن می فرماید : قل متاع الدنیا قلیل یعنی ای پیامبر به مردم بگو دنیا کوچک است ( بر خلاف انچه که تصور می شود که دنیا چقدر بزرگ است) و باز در جای دیگر می فرماید و انک لعلی خلق عظیم یعنی ای رسول ما تو بزرگی و اما این پیامبر که خداوند از او به عظمت و بزرگی یاد می کند می فرماید : حسین منی و انا من حسین یعنی: حسین از من است و من از حسینم .
حال خود فکر کنید که حسین کیست و چقدر عظمت دارد
<< 1 ... 240 241 242 ...243 ...244 245 246 ...247 ...248 249 250 ... 253 >>