گرامی باد هفته وحدت،که میثاقها تحکیم می شود و پیمان ها استوار تر می گردد و خونها در هم می جوشد و دست ها و بازوها در هم قرار می گیرد و چهره ها به یکدیگر لبخند می زند و قشرها همه با همند و امت، یکپارچه و منسجم است.

   هفته وحدت، پیام رسالت و ندای امامت را به گوش جامعه می رساند و در متن تاریخ و بستر زمان، جاودانه می سازد.

   هفته ی وحدت، مشتی محکم بر دهان دشمنانی است که در تفرقه ی مردم، خواب سیادت و سالاری و سروری خود را می دیدند و می بینند و در تشتّت این ملت، تجمع خود را می یافتند و می یابند.

   هفته ی درس آموزی از کلاس معلم بشریت، حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه) است، که به برکت میلادش چهره ی جهان دگرگون شد و شرکها به توحید مبدل گشت و عبادت خدا، جای اطاعت از طاغوتها را گرفت و نفاقها به یکرنگی گرایید و خصومتها و دشمنیها چندین ساله، به اخوت اسلامی تبدیل شد . مهاجر و انصار، برادر شدند و عرب عجم، یار یکدیگر گشتند و سیاه و سفید برابر گردیدند.

   پنجشنبه 5 بهمن 13911 نظر »

السَلامُ عَلیک یَابن الحسن بن علیٍ اَیُّها العَسکری یابن رسول الله.

مرف دلم از عشق تو آمد به پرواز

تا با محبان تو گردد او هم آواز
مولا نظر بر اشک و آهم

دست مرا گیر، من رو سیاهم
آخر تو را هم معتمد مسموم بنمود

نفرین و لعن حق بر آن جانی مردود

   در تاریخ است: امام حسن عسکری(علیه السلام) از جهتی شباهت به جدش امام موسی کاظم (علیه السلام) دارد. او مثل امام کاظم(ع) رنجها و فشارهای زیادی دید و در زندان های معتمد حبس گردید. به طوری که درباره ی او گفته اند:« لا یَزالُ یُنتَقَلُ مِن سِجن اِلی سِجنٍ؛ همواره از زندانی به زندان دیگر انتقال می یافت»
   سرانجام معتمد عباسی به گونه ای مرموز آن حضرت را مسموم نمود و امام حسن عسکری(علیه السلام) در بستر شهادت قرار گرفت. «عقید» خادم آن حضرت می گوید: در ساعات آخر عمر آن امام کودکی را در اتاق دیگر در حال سجده دیدم. نزد او رفتم و سلام کردم. نمازش که تمام شد، عرض کردم: پدرت شما را می طلبد. در این هنگام مادرش نزد او آمد و او را نزد پدر برد.
   وقتی نگاه امام حسن عسکری(علیه السلام) به او افتاد گریست و فرمود: ای سرور خاندان خود! این آب را به من بنوشان. من به سوی پروردگار خواهم رفت. کودک در حالی که دعا می کرد، آب جوشیده را به پدر نوشاند.
   امام حسن عسکری(علیه السلام) برای نماز آماده شد. کودک اعضای وضوی پدر را وضو داد و بر سر و پاهای پدر مسح کشید. امام حسن عسکری(علیه السلام) در حالی که فرزندش را به ظهور بشارت می داد به لقاء الله پیوست.
گشت بابای تو مسموم از جفا یابن الحسن

سوخت از زهر ستم سر تا به پا یاببن الحسن
من نمی دانم چه زهری بود آن زهر جفا

کرد او را از عزیزش جدا یابن الحسن.

 

اصول مداحی،خانم ا. ناصری نژاد،ص248

صفحات: 1· 2


موضوعات: مناسبتها
   شنبه 30 دی 13911 نظر »

 قبله ای که مغناطیس دلهای شیفته ی «ولایت» است، در «خراسان» است.
«غریب طوس»، امروز آشنای هر دور و نزدیک و کوچک و بزرگ است.
«علی بن موسی الرضا» هشتمین قبله ای است که بهانه ی عشق ورزیدن و دوست داشتن و گریستن است.
«سلطان خراسان»، بر دلهای محبّان حکومت می کند.
سرزمین طوس، به «طور» ی تبدیل شده است که میقات هزاران موسای کلیم است.
خراسان، قبله ی هشتم است و مغناطیس دلهای شیدا. درخت ایمان و ولایت، در این مرزو بوم، از چشمه سار مزارش سیراب می شود. هر دلی مشهد یقین می شود، هر خانه ای کانون ولایت می گردد و سرزمین طوس به وسعت ایران گسترده می شود.
کوی رضا(ع) مأمن جانهای شیدا و پناهگاه دردمندان و دلسوختگان است.
طوس، مدینه ی دیگری است که پاره ای از پیکر رسول مدنی در آن آرمیده است.
غریب خراسان، آشنای دلهای محبّان است. سلام بر آن آشنای غریب، و غریب آشنا!

 


موضوعات: مناسبتها
   جمعه 22 دی 1391نظر دهید »

     در روز رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و شهادت سبط اکبر حضرت  امام حسن مجتبی(علیه السلام) و شب شهادت خورشید طوس حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) مراسم سوگواری و قرائت زیارت حضرت رسول از بعید در سالن اجتماعات مدرسه علمیه کوثر ورامین با حضور طلاب و خانواده های ایشان و خانواده شهداء برگزار گردید .

     این مراسم با قرائت قرآن کریم شروع و با مدیحه سرایی مداح اهل بیت جناب آقای حدادپور ادامه یافت و با پذیرایی از شرکت کنندگان به پایان رسید.

    امید است این قبیل مراسم مقبول اهل بیت (علیهم السلام) واقع شود.    ان شاء الله


موضوعات: اخبار مدرسه
   جمعه 22 دی 1391نظر دهید »

توس» هم «مدینه» دیگری است، زیرا خورشید مدینه در آن آرمیده است و «علی بن موسی» پاره تن رسول مدنی است.

او که در خراسان آرمیده است، عطر و بوی رسالت را با خویش به ایران آورده است.
غریب خراسان، آشنای دلها و دیده های آشناست.
می گویید نه؟
به امواج زائران و حلقه های طائفان شوریده و دلداده بر حریم مرقدش بنگرید، به دلهای شیدایی که «کبوتر حرم» اویند،
به جانهای مشتاقی که شیفته این کویند،
به رواقهای مواج زائران،
به صحن های سرشار از صفای آستان بوسان،
به کفشداریهای حرمش، که خدام افتخاری، مؤدبانه پاپوش خاک آلود زائران را نگه می دارند،
به «ضریح»، که نگین معنویت این شهر است،
به «گنبد طلا»،
به ایوانهای رفیع، به گوشه گوشه خراسان بزرگ، که به یمن وجودش «برکت خیز» است.
***
ماه صفر به پایان می رسد.
شهادت امام هشتم(ع) در آخرین روز این ماه، پایان ایام غم و محنت در این دو ماه است.
از آغاز محرم، سرشک غم باریده ایم.
تا عاشورا…
تا اربعین…
تا بیست و هشتم ماه صفر که روز وفات رسول خاتم(ص) است.
و آخرین روز این ماه، که روز شهادت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است.
اینک، بار دیگر تجربه غم و غربت در سوگ غریب خراسان است،
غریب آشنا… آشنای غریب!
او، هر چند در اوج عزت و جلال بود، اما اسیر ظلم مأمون بود، آن گونه که گاهی از خدایش مرگ می طلبید و در آرزوی رهایی از این قفس تنگ و حصار مادی بود.
آه از آن «انگور مسموم» که رضای آل محمد(ع) را به رضوان برد.
وای از آن «زهر جفا» که امام جواد(ع) را یتیم کرد.
و… داد از آن «مرگ غریبانه» که معصومه(س) را در حسرت دیدار برادر، گریان نهاد.
خفاشان خورشید گریز، می پنداشتند که قتل امام، از فروغ و جلوه شخصیت حسدبرانگیز آن حجت الهی خواهد کاست. اما مظلوم خراسان، آفتابی نبود که با این دغل و دسیسه به «کسوف» گراید.
کمالات آن «حجت بالغه»، حتی پس از شهادت نیز دامن گستر و فروغ افشان شد و تا آنجا که اندیشه پر می کشد و دلی با عشق پاکی ها می تپد و انسانی در جستجوی خوبی است، جلوه آن «نور خدا» تابیده است.
اینک، هر کجا که کلام امام مطرح است، توس و خراسان است.
میهن ما و خراسان بزرگ گرچه غرق ماتم است، آغوش به روی معارف زلال رضوی گشوده است.
امت ما، گرچه در سوگ رضای اهل بیت(ع) نشسته است، اما خرسند است که نعمت «ولایت» دارد و به شرطی که امام هشتم(ع) در حدیث «سلسلةالذهب» فرمود، پایبند و سر به فرمان است.
آن «بشرطها و شروطها» که امام در «نیشابور» فرمود، آن «ولایت و رهبری» که شرط نجات و ایمنی در «دژ توحید» بود، ا کنون در خاک شهیدپرور این دیار تحقق یافته است.
«سید خراسانی» به نیابت از آن حجت های معصوم الهی فرمان می راند و هدایت می کند.
خدایا!
مهر «آل علی»(ع) را در دلها بیفزای!
غم شیعه را با ظهور «خورشید پنهان»، به سرور مبدل ساز و اشک دیدگان را در سوگ غریب خراسان، با نسیمی از کوی یار، به گلخنده شادی و رضا برسان.
سلام بر تو، ای غریب آشنا! ای حضرت رضا(ع).


جواد محدثی،قطعات


موضوعات: خواندنی ها
   پنجشنبه 21 دی 1391

دامه خداوند بر روی زمین، خورشید لایزال مهر که خار چشم‏های شب‏پرستان بود، پس از عمری صبر و بردباری، سرانجام به زخم افعی گرفتار شد. وقتی پاره‏های جگر مجتبی از حنجر همیشه صبورش فوران کرد و آتشفشان شد و در تشت فرو ریخت، خون دل آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، در آن پاره پاره‏های معصوم، موج می‏زد و آغاز کربلا در آن خون مظلوم نطفه می‏بست.
آغاز همه فتنه‏ها و ستم‏های نامرسوم عاشورایی، آغاز لب‏های عطشناک و خون‏های همیشه جاری کربلا، از حنجره مجتبی، از لب‏های به جام زهر سیراب شده او جاری شد.
زمانه چشم نداشت…
زمانه، چشم دیدن آن مهر آرام را نداشت که این چنین، به کشتن آن چراغ حقیقت کمر بست.
حسن بن علی علیه‏السلام ، وارث تمام آن اقیانوس دانشی بود که در سینه امیرالمؤمنین، علی علیه‏السلام ، موج می‏زد. به کریم اهل بیت شهرت داشت و همیشه سفره اکرام و اطعام او، به روی نیازمندان گسترده بود.
هیچ دست نیازی از درگاه او ناامید بازنمی‏گشت و هیچ جوینده‏ای در طلب کرم و مهر او، بی‏نصیب نمی‏ماند.
هرکه دست در دامان محبت او زد، به کامروایی رسید.

فاطره ذبیحزاده

صفحات: 1· 2


موضوعات: مناسبتها
   پنجشنبه 21 دی 13913 نظر »

بار دگر، یاد تو زد آتش به جانم
جا دارد از اندوه، در سوگ وفاتت
گر جای اشک، از دیدگانم، خون چکانم
ای سوره ی عشق
ای آیه ی مهر
ای چشمه ی نور
ای اختر تابنده، ای یاد معطر
ای برترین و آخرین پیغام آور
ای همنشین بینوا،بر بستر خاک
رفتی ولی ما را به دست غم سپردی
ای چشمه ی مهر و وفا! ای خوب… ای پاک!
در روز های تیره و شبرنگ «بطحا»
در ظلمت کور کویر جاهلیت
مشعل به کف، درد آشنا، ره می گشودی
در اوج خشم و کینه ی دیرین یثرب
در سین ها بذر محبت می فشاندی
ای وارث خط شفقگون رسالت
دردا… دریغا!
ای امّی گویا… از آن روزی که رفتی
ما همچنان در انتظاری تلخ،ماندیم
بعد از تو ای محمود احمد ، ای محمد(صلی الله علیه و آله)
دیگر بلال«الله اکبر» بر نیاورد
جبریل از سوی خدا دیگر نیامد
خوش روزگاری داشتیم اندر کنارت
اما دریغ، آن روز ها دیری نپایید
رفتی… ولی از یاد ما هرگز نرفتی

برگ و بار، جواد محدثی، ص 68


موضوعات: مناسبتها
   پنجشنبه 21 دی 1391نظر دهید »

    گرچه مدینه، در رحلت پیامبر به سوگ نشست و محشر غم و قیامت اندوه برپا شد، ولی در رواق چشمهای اشکبار، انعکاس جاودانگی او هویدا شد. کدام پرچم بر بلندای بشریت، همچون اسلام، در اهتزاز است؟
   یا رسول الله! وقتی تو رفتی، دستهای فتنه از آستین عصبیّت جاهلی بیرون آمد و کینه های احزاب و بدر و حُنین، زنده شد. اهل بیت، هم از داغ رحلت تو می سوختند،هم از درد دوباره زنده شدن جاهلیت.
   یا رسول الله! تو رفتی ولی«قرآن و عترت»،یادگار همیشه زنده ی تو،ماند.
   امروز مدینه ای به وسعت جهان،هر صبح و شام بر رسالت تو شهادت می دهد.

رحلت نبی نور،ختم رسُل تسلیت باد.

قطعات،جواد محدثی، ص71


موضوعات: مناسبتها
   پنجشنبه 21 دی 13912 نظر »

 

هرگز حدیث حاضر و غائب شنیده ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است

    1. هنگامی که برادران یوسف نزد وی آمدند، از گذشته خود، اظهار پشیمانی کردند.یوسف نیز اشتباه آنان را به یادشان نیاورد، بلکه بی درنگ آنان را بخشید و از خداوند برای ایشان، بخشش خواست.
« قالَ لا تثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُ الله لَکُم وَ هُوَ أَرحَمُ الرَّاحمینَ؛ یوسف (علیه السلام) گفت: امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست. خداوند،شما را می بخشد و او مهربانترین مهربانان است.»1
     ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
    ما نیز در حق شما، ستم ها فراوانی کرده ایم. ناسپاسی ها و قدر شناسی های ما از شمارش بیرون است.
   با این حال، بر این باوریم که بزررگواری شما از کرم یوسف افزون تر است.
   پس عاجزانه از شما می خواهیم در روز موعود آنگاه که به محضر مبارک شما آمدیم، ستم های ما را فراموش کنید.ناسپاسی های ما را به دل نگیرید و ما را ببخشایید.
   از خداوند نیز برایمان آمرزش بخواهید.
   2. برادران یوسف با متاعی اندک و ناچیز برای خرید آذوقه به بارگاه یوسف آمدند؛ متاعی که در برابر شوکت و شکوه آستان یوسف،چیزی جز شرمندگی برای برادران نداشت.
   شاید آنان به متاع خود می نگریستند و گاهی نیز به جلال و جبروت یوسف می افکنند.
   آن گاه از متاع ناچیز خود، شرمنده می شدند.
    … یا ایها العَزیزُ مَسَّنا و أهلَنا الضُرُّ و جِئنا بِبِضاعَهٍ مُّزجاه فَأوفِ لَنا الکَیلَ وَ تَصَدَّق عَلَینا إنَّ الله یَجزی المُتَصَدقین؛ ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته است ومتاع اندکی( برای خرید مواد غذایی) با خود آورده ایم. پیمانه ما را پر کن و بر ما تصدق و بخشش فرما؛ زیرا خداوند، بخشندگان را پاداش می دهد.2
    با این حال، یوسف کریمانه ایشان را پذیرفت و پیمانه آنان را پر کرد.
     ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
   ما نیز خریدار مهر شماییم،
   ولی برای بار یافتن به آستان بلند شما، چیزی نداریم.
   اگر هم داشته باشیم، بضاعتی است ناچیز که نگاه به آن و یادآوری آن، عرق شرمندگی بر جبینمان می نشاند.
   با این حال، عاجزانه از شما می خواهیم که یوسف گونه ما را بپذیرید، کریمانه بر ما نظر کنید و پیمانه ما را پر سازید.
   3. یوسف نه به تقاضای پدر، بلکه از جانب خود، پیراهنش را فرستاد تا پدر بدان شفا یابد و چشمانش بینا شود.
   « اذهَبوا بِقَمیصی هَذا فَألقوهُ عَلَی وَجهِ أَبی یَأتِ بَصیراً...؛ این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بکشید تا بینا شود»3
   ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
   چشمان بصیرت ما به دلیل گناهان و نافرمانی ها نابینا شده اند، و اگرچنین نبودند، هیچگاه از افتخار روشن شدن به چهره دلربای شما محروم نمی گشتند. آیا چشمی که هزاران آلودگی بر آن نشسته است، شایستگی دارد که تصویر آن عزیز مَه پیکر را در آغوش بگیرد؟
   پرده ای که بر دیدگان ما افتاده، آن قدر ضخیم است که دستان ما از زدودن آن ناتوانند و تنها ید بیضای شما می تواند آن را فرو افکند.
ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
   ما یعقوب نیستیم، اما شما از یوسف، کریم تر و بخشنده ترید.
   بر دیدگان نابینای ما نظری افکنید تا شایستگی دیدار چهره زیبای شما را بیابد و از نگریستن به آن، مست و سرشار شود.
   4.خشک سالی،هفت سال مصر را فرا گرفت. آن چه مصر را از گرداب بلا به ساحل امن رساند، حسن تدبیر و حکومت یوسف بر آن سامان بود.
«قالَ اجعَلنی عَلَی خَزائنِ الارضِ إنّی حَفیظٌ علیمٌ؛ (یوسف) گفت: مرا سرپرست گنجینه های سرزمین (مصر) قرار ده؛ زیرا نگهدارنده و آگاهم» 4
او بود که بر مصر حکم راند و به سرانگشت تدبیر خود، آنجا را از خشکسالی، رهایی بخشید.
ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
   در دل های ما، نه هفت سال که عمری است خشکسالی، حکم می راند.
   در این دلهای خشکیده و تفدیده، نه گل محبتی می روید، نه شکوفه حضوری به بار می نشیند و نه شقایق وصالی می شکفد.
   آنچه این دل های قحطی زده را از نعمت و خرّمی، سرشار می کند، سرانگشت تدبیر شماست. بیا و بر دلهای ما حکومت کن؛
   که این دیار جز به تدبیر شما به سامان نمی رسد.
         رواق منظر چشم من اشیانه توست           کرم نما و فرود آ، که خانه خانه توست
   5. یوسف مشتاق دیدار برادر خویش، بنیامین بود. از این رو، خود، زمینه وصال را فراهم کرد. « وَ لَمّا جَهَزَهُم بِجَهازهِم قالَ ائتُونی بِأخٍ لکُم مَّن ابیکُم … فَإن لَّم تأتونی بِهِ فلا کَیلَ لَکُم عندی ...؛ و هنگامی که یوسف بارهای آنان را آماده ساخت، گفت (بار دیگر که آمدید) آن برادری را که از پدر دارید، نزد من آورید… و اگر او را نزد من نیاورید،پیمانه ای (از غلّه) نزد من نخواهید داشت» 5
ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
   سرگذاردن بر گام های مبارک شما و بوسیدن آن، رؤیای شیرین ما و آرزوی دیرین ماست.
         اگر به دامن وصل تو،دست ما نرسد                 کشیده ایم در آغوش آرزوی تو را
   و این آرزو بلند است و دست نایافتنی؛ زیرا ما کجا و آستان بلند شما کجا! اما کریمان همیشه بزرگی خود را میبینند، نه خردی نیازمندان را.
    اگر شما منتظرید که ما، خود، در این راه، گام نهیم و شایستگی وصال را در خویش فراهم آوریم، به یقین بدانید که ما ار پای آمدن این راه نیست.
   شما یوسف گونه، کرم کنید و زمینه این وصال را فراهم آورید.
   6. چون شام تار فراق به سر رسید و صبح روشن وصال دمید، یوسف رو به برادران کرد و گفت: به سوی کنعان روانه شوید و همه خاندان تان را همراه خود بیاورید.
   اونیکان را ازبدان جدا نکرد و همه را به محضر خویش فراخواند .« … وَأتونی بِأهلکُم أجمعینَ؛ و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید»6
   ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
   درست است که یوسف، همه خاندان برادرانش را فراخواند، ولی امام رضا(علیه السلام) نیز فرموده است: الامامُ الوالد الشَفیق؛ امام همان پدر مهربان است»7
   شاید ما فرزندان نافرمانی باشیم، ولی مگر برادران یوسف چنین نبودند؟
   ما نیز عاجزانه از شما می خواهیم، آنگاه که روز موعود فرا رسید، همه ما را بدون جدا کردن بدان از نیکان، با بزرگواری به بارگاه خود بپذیرید و از لطف خویش بهره مند سازید.
   خدایا! می دانیم مهر اولیای تو متاع گران قدری است که آن را در هر دلی نمی نشانی؛ زیرا هر سینه ای را گنجایش آن نیست، ولی مگر فراخی سینه ها به دست تو نیست؟
   با الها!
   می دانیم که این گوهر درخشان تنها در صدف های پاک می روید، ولی مگر سیل رحمت تو از زدودن آلودگی های دل های ما ناتوان است؟
پروردگارا!
   بسیاری خدمت گزار بارگاه اویند. آیا اگر نان خور دیگری به آنان افزوده شود، به آستان او زیانی می رسد؟

    یا رب اندر کنف سایه ان سرو بلند        گر من سوخته، یک دم بنشینم، چه شود؟

   پروردگارا! مهر یوسف را در دل عزیز مصر و همسرش نشاندی، مهر یوسف زهرایت را نیز تو در دل ما بنشان.
   عشقی دِه جان سوز که از سوز آن، جهانی بسوزد و از آن سوزش، شعله ای فراهم آید تا چراغ راه مشتاقان گردد.

*******************

1.یوسف/92

2.یوسف/88

3.همان/93

4.همان/55

5.همان/59 و 60

6.همان/93

7.احتجاج،ج2،ص422


                                                                    ع. ظفرقندی، طلبه

 

صفحات: 1· 2


موضوعات: دلنوشته
   جمعه 1 دی 13913 نظر »

1 ... 237 238 239 240 241 242 ...243 ... 245 ...247 248