ابر هی در صورت مهتاب بازی می کند
باد دارد توی زلفت تاب بازی می کند
لب ز چوب بی حیای خیزران پاره شده
مثل آن ماهی که با قلّاب بازی می کند
گفته ام با بچه ها بابای من می آید و
دامن من را پر از اسباب بازی می کند
عمه جان دیده که هرشب تا دم صبحی رباب
با علیِ اصغرش در خواب بازی می کند
عمه گفته قحطی آب است تا پایان راه
پس چرا آن مرد دارد آب بازی می کند؟
من اگر دردانه ات هستم به جای من چرا
باد دارد توی زلفت تاب بازی می کند؟
بیشتر »