« دانلود اسناد لانه جاسوسی | جامعه اسلامی باید امن باشد » |
مصائب شام
ابر هی در صورت مهتاب بازی می کند
باد دارد توی زلفت تاب بازی می کند
لب ز چوب بی حیای خیزران پاره شده
مثل آن ماهی که با قلّاب بازی می کند
گفته ام با بچه ها بابای من می آید و
دامن من را پر از اسباب بازی می کند
عمه جان دیده که هرشب تا دم صبحی رباب
با علیِ اصغرش در خواب بازی می کند
عمه گفته قحطی آب است تا پایان راه
پس چرا آن مرد دارد آب بازی می کند؟
من اگر دردانه ات هستم به جای من چرا
باد دارد توی زلفت تاب بازی می کند؟
شاعر: #مهدی رحیمی
یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الَّذِی اَیتَمَنِی عَلی صِغَرِ سِنِّی؟
السلام علیک یارُقَیـّـِه بنت الحسین شهید
چهقدر بی تو شكستم ، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب زمزمه كردم!
خیال آب نبستم به جز دو دست عمویم
اگر نگاه به رؤیای نهر علقمه گردم
سرود كودكیم در خزان حادثه خشكید
پس از تو قطع امید ای بهار از همه كردم
نكرده هیچ دلی در هجوم نیزه و آتش
تحملی كه از آن اضطراب و همهمه كردم
شكفت غنچهی خورشید از خرابة جانم
همین كه با تو دلم را به خواب زمزمه كردم
چه شرم دارم از این درد و جای آمدنت را
كه سر بریده تو را میهمان فاطمه كردم
پدر ، به داغ د ل عمّهام ، به فاطمه سوگند
مرا ببخش اگر شكوه بی مقدّمه كردم
سلام.
خدا قوت.
ومن یتق الله یجعل له مخرجا
زیر سایه آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عاقبت بخیر باشید.
التماس دعای ویژه.
فرم در حال بارگذاری ...