یک روز ظهر برگشتم منزل ، همسرم گفت یک آقایی آمد و گفت این آدرس ما است به حاج آقا بگویید یک سری به ما بزنند. آدرس را نگاه کردم ، دیدم کنار قبرستان است که محل سکونت هم نیست . رفتم به آدرس ، دیدم اصلا جای زندگی نیست ، داخل شدم دیدم افتاده در حالت بیماری سخت ، گفتم : مریض شدی بلند شو شما را به دکتر ببرم . گفت دکتر نیاز نیست ، من رفتنی هستم ، فقط خواستم بیای چون من کسی را ندارم فردا بدن مرا به خاک بسپاری . گفتم : تو از کجا میدانی مگر تو علم غیب داری ، که فردا از دنیا میروی . گفت : آقام به من گفته است . گفتم ؛ آقا ؛ آقا کیه ؟ بیشتر »
   جمعه 5 شهریور 13952 نظر »
جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 338
  • دیروز: 4248
  • 7 روز قبل: 20245
  • 1 ماه قبل: 56074
  • کل بازدیدها: 901158
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 15
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 24
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1