صبح بر صورت شب، پنجه نیانداخته بود
هر دلی در حرم یار، خودش باخته بود
هر کسی چشم به آن، گنبد زرین میداد
گوییا اسب مرادش، به جهان تاخته بود
تا گذارد، لب تاریک دلش، بر لب بار
با همه رنج و ملال سفرش، ساخته بود
بر فراز حرم و گنبد پر نور حسین
پرچم سرخ شهادت، چه برافراشته بود
جمله" عشق حسینی به سرم شوری داد"
مادرش چون همه بر، پیرهن اش دوخته بود
آنچنان طوف، به شش گوشه قبرش، میکرد
گو که مجنون به دعا، لیلی خود یافته بود
روز جمعه به سحر، اشکفشان گفتی کاش
حجت حق ز نیام، خنجر خود آخته بود
مکن ایراد، به پیغمبری ات، چون او هم
آرزوی حرم یار، به سر داشته بود
بیشتر »