عید رمضان      آمدیم از سفر دور و دراز رمضان پی نبردیم به زیبایی راز رمضان   سر به آیینهٔ الغوث زدم در شب قدر آب شد زمزمهٔ راز و نیاز رمضان   دیدم این قدر همان آینهٔ خلّصناست دیدم آیینه‌ام از سوز و گداز رمضان   بیش از این، ناز نخواهیم کشید از دنیا بعد… بیشتر »
   جمعه 25 خرداد 13971 نظر »
سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است "نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی" غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی دلم یک بار بویش را… بیشتر »

موضوعات: مناسبتها, دلنوشته
   جمعه 31 اردیبهشت 13951 نظر »